صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اباقاخان /

فهرست مطالب

اباقاخان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَباقاخان، یا اَبْقاخان و بنابر نوشتۀ مورخان عرب زبان «ابغا»، دومین ایلخان از ایلخانان مغول حاکم بر ایران و بزرگ‌ترین پسر هولاگوخان. او در 28 ارام آی یوندئیل (ماه اول از سال سگ به تقویم ترکی مغولی) مطابق با جمادی‌الاول 631 ق / فوریه 1234 م متولد شد و روز جمعه پنجم شون آی (ماه سیزدهم یا ماه کبیسه از ماههای مغولی) هوکارئیل (سال گاو) مطابق 3 رمضان 663 ق / 19 ژوئن 1265 م به سلطنت رسید (رشیدالدین، 3 / 95).
اباقا به هنگام وفات هولاگو (19 ربیع‌الآخر 663 ق / 8 فوریه 1265 م) در مازندران بود. وفات هولاگو در کنار آب جغاتو (زرینه‌رود) در نزدیکی مراغه اتفاق افتاد و امرا بی‌درنگ به رسم مغول راهها را بستند تا کسی نقل و انتقال نکند و کس به دنبال اباقا که پسر بزرگ‌تر بود فرستادند و ارغون آقا را که مدبّر کارهای او بود نیز طلب کردند. یوشموت (یُشْموت) پسر دوم هولاگو از جانب پدر حاکم دربند و اران بود و به همین جهت زودتر از اباقا یعنی 8 روز پس از مرگ پدر خود را به مراغه رسانید و چون از مشاهدۀ اوضاع دریافت که همۀ امرا میل به سلطنت اباقا دارند، پس از دو روز بازگشت.
اباقا در 19 جمادی‌الاول 663 ق / 9 مارس 1265 م به اردو رسید و امرای بزرگ به استقبالش رفتند. ایلکانویان و امرای دیگر مخصوصاً سکتورنویان و سونجاق (سوغنجاق) آقا بیش از همه به ولایت عهد و جانشینی اباقا گواهی دادند. اباقا مطابق رسم مغول در این‌گونه موارد امتناع می‌کرد و می‌گفت بی‌اجازۀ قوبیلای قاآن (خان بزرگ) چگونه می‌توان بر تخت نشست. سرانجام پس از اصرار شاهزادگان و امرا چنانکه مذکور شد در 3 رمضان 663 ق / 19 ژوئن 1265 م به طالعی که خواجه نصیرالدین طوسی اختیار کرده بود. در کنار چغان ناوور (دریاچه سفید) واقع در فراهان بر تخت نشست و همۀ مراسمی که مغول در موقع تاج‌گذاری بر پای می‌دارند، دربارۀ او نیز به عمل آمد و رسماً به ایلخانی و جانشینی هولاگو برگزیده شد، اما برای رعایت ادب و احترام تا وصول ایلچیان خان بزرگ قوبیلای و اعلام یرلیغ (فرمان) او به جای تخت بر صندلی می‌نشست (همو، 3 / 100-102) و چون ایلچیان قاآن یا خان بزرگ در 669 ق / 1270 م برای اعلام و تأیید سلطنت او رسیدند، اباقاخان بار دیگر روز چهارشنبه 10 ربیع‌الآخر همان سال (26 نوامبر 1270 م) در موضع جغاتو تاج‌گذاری کرد و بر تخت نشست.

تعیین امرا و حکام

اباقا پس از جلوس، برادر خود یشموت را با لشکری تمام به جانب دربند و شروان و مغان، و برادر دیگرش تبسین (توبسین) را با لشکری دیگر به جانب مشرق فرستاد و مازندران و خراسان را تا کنار جیحون به او داد و توقو (طوغو) بیتکچی را با توداون (تداون، تتاون) به روم (آسیای صغیر) گسیل کرد و دوربای نویان را به دیار بکر و دیار ربیعه فرستاد و گرجستان را به شیرامون پسر جورماغون سپرد و اینجوها (املاک خاصه) را به التاجو آقا، و بغداد و فارس را به سونجاق (سوغنچاق) آقا داد و ارغون آقا را که مُقاطع ممالک بود (یعنی امور مالی همه به دست او بود) به همان شغل خود مقرّر داشت و وزارت را به قرار زمان هولاگو به شمس‌الدین صاحب دیوان محمد جوینی سپرد. عطاملک جوینی، برادر شمس‌الدین صاحب دیوان را به نیابت سونجاق آقا به حکومت بغداد و عراق منصوب ساخت و وزارت خراسان را به خواجه عزّالدّین طاهر و پس از او به پسرش وجیه‌الدین مفوّض گردانید. ولایت فارس و حکومت آن به‌ عهده اتابکان بود و شمس‌الدین تازیگوی مأمور مالیات آنجا بود. کرمان را به تَرکان خاتون سپرد و تبریز را به ملک صدرالدین و دیار بکر را به جلال‌الدین طریر و ملک رضی‌الدین بابا، و اصفهان را با بیش‌تر ولایات عراق عجم به خواجه بهاءالدین محمّد پسر شمس‌الدین صاحب دیوان داد. حکومت سیستان و نیمروز در دست ملک شمس‌الدین کرت بود و اگرچه گرجستان را به شیرامون داده بود، اما حکومت آنجا در دست حکّام محلّی گرجی و در آن زمان در دست داوود و پسرش صادون یا سودون بود. قرارگاه تابستانی او در الاطاغ (الاطاغ آذربایجان، تخت سلیمانی کنونی) و سیاه کوه، و قرارگاه زمستانی او ارّان و بغداد بود (همو، 3 / 102-103).

سیاست خارجی: مصاف در سه جبهه:

1. روابط با اردوی زرّین (خانهای دشت قبچاق): از زمان هولاگو دولت ایلخان دو رقیب و دشمن سرسخت در شمال و مغرب پیدا کرده بود: اردوی زرین در شمال و دولت ممالیک مصر در مغرب که قدرت خود را تا شام و سوریّه بسط داده بود و در برابر هجوم مغول به سوی شام همچون سدّی استوار بود و از برآورده شدن آرزوی ایلخانان یعنی تصرف شام و سوریه و مصر جلوگیری می‌کرد، اما دولت خانانِ دشت قبچاق در برابر ایلخانان حالت تهاجمی داشتند، زیرا دربند و ارّان و آذربایجان را حق خود می‌پنداشتند و می‌گفتند چنگیز در تقسیم امپراطوری مغول میان پسران خود این قسمت را به جوجی و فرزندان او داده است. به همین جهت و نیز از آن رو که بسیاری از ایشان به اسلام گرویده بودند به بهانۀ آنکه می‌خواهند انتقام برانداختن خلافت عباسی را از ایلخانان بگیرند در مواقع فرصت به دربند و اران و حتی آذربایجان حمله می‌کردند. این عمل در سرتاسر حکومت ایلخانی در ایران و تا مدتی پس از آن ادامه یافت، اما نتیجه‌ای نداد.
جنگ میان هولاگو و بَرکه (بَرکای)، خان مسلمان دشت قبچاق، به شکست هولاگو انجامید و او از این شکست پریشان خاطر و ناراحت شد و در تدارک جبران آن بود (رشیدالدین، 3 / 89). پس از مرگ هولاگو در 663 ق نوقای فرمانده قوای بَرکه در حمله به دربند و اران مصمم گردید و چون اباقا از این امر مطلع شد برادر خود شاهزاده یشموت را به دفع او نامزد ساخت. یشموت در 663 ق / 19 ژوئیه 1265 م مطابق با 4 آلتینج آی‌هوکارئیل (ماه ششم از سال گاو) عازم جنگ با نوقای گردید (همو، 3 / 104) و در 20 صفر 664 ق / اول دسامبر 1265 در کنار آق‌سو که مغولان آن را چغان موران می‌خواندند جنگ درگرفت. در این جنگ تیری به چشم نوقای خورد و لشکر او منهزم شد. در این میان برکه با 000‘300 سوار به یاری نوقای شتافت و اباقا نیز روی به سوی او نهاد، اما در این سوی رود کُرْ متوقف گردید و دستور داد تا پلها را بریدند. برکه پس از 14 روز اقامت در آن سوی رود نتوانست از آب بگذرد و عازم تفلیس شد تا شاید در آنجا گذرگاهی از رود کُر پیدا کند، ولی در راه بیمار شد و درگذشت. جنازۀ او را به شهر سرای بردند و در آنجا به خاک سپردند و لشکریان او پراکنده شدند. اباقا در همان سال بفرمود تا در کنار رود کُر از «دالان ناوور» تا «گردمان» سیپه (دیوار و مانع) بستند و خندقی ژرف کندند و جمعی از سپاهیان را به محافظت آن گماشت (همانجا).
دالان ناوور در مغولی به معنی «70 دریاچه» است و مراد از آن ظاهراً «بحیرۀ شمکور» است که به گفتۀ حمداللـه مستوفی (ص 218) یک شعبه از رود کر به این دریاچه می‌ریزد. مراد از «گردمان» نیز دشت گردمان چای است. گردمان چای در مشرق گوگ چای به رودخانه کُرْ می‌ریزد (مینورسکی، 407) و بنابراین ظاهراً اباقاخان آن قسمت از کُرْ را که میان ملتقای رود گردمان و مصب آن به دریاچۀ شمکور بوده دیوار بسته بوده است. چون اباقا از کار دربند فارغ شد، شهزاده منکو تیمور را با سماغر نویان و اولجای خاتون آنجا رها کرد و در زمستان 665ق / 1267م عزم خراسان کرد و زمستان را در مازندران و گرگان گذرانید (رشیدالدین، 3 / 104).
مورخان عرب جنگ میان اباقا و برکه را با مرگِ برکه پایان یافته نمی‌دانند، بلکه می‌گویند این خصومت و نزاع میان اباقا و جانشین برکه، منکو تیمور پسر طغان پسر با تو، نیز ادامه یافت. رمزی به نقل از عینی در حوادث سال 666 ق / 1268 م می‌گوید که الملک الظاهر (بَیْبرس، رکن‌الدین بند سپید قدار سلطان مصر) نامه‌ای به منکو تیمور در تسلیت مرگ برکه و تهنیت سلطنت خود او نوشت و او را به جنگ با اباقا برانگیخت. پس از آن میان اباقا و منکو تیمور جنگهای زیادی واقع شد و اباقا وی را شکست داد و غنیمت فراوانی از او گرفت (2 / 456). نظیر همین مطلب را رمزی از ذهبی در حوادث سال 665 ق نقل می‌کند و بنای سیپه را در کنار رود کر به زمان منکو تیمور نسبت می‌دهد. وصّاف هم مانند مؤلفان عرب از جنگ میان اباقا و منکو تیمور خبر می‌دهد و می‌گوید: بعد از درگذشت برکه اغول، پسرش منکو تیمور (این نسب اشتباه است) قائم مقام گشت ... و میان ایشان چند بار نبرد اتفاق افتاد و یک بار هنگامی که 000‘30 تن از سواران اباقاخان از روی کر می‌گذشتند، یخ درهم شکست و همگی غرق شدند. بعد از آن چون اباقاخان را کثرت لشکر و جسارت ایشان معلوم شد، از این سوی دربند دیواری کشید که آن را سیبا گویند و به جهت آن مداخلۀ لشکر قبچاق متعذر گردید (وصّاف، 1(1) / 51). رشیدالدین (3 / 89) داستان گذشتن سپاه اباقا از روی یخ و شکستن آن را در ربیع‌الاول 661 و به زمان جنگ هولاگو با برکه مربوط می‌داند و نام این رودخانه را تِرِک می‌گوید و ظاهراً همین درست است و وصاف وقایع زمان هولاگو را با وقایع زمان سلطنت اباقا اشتباه کرده است.
2. جنگ در مشرق: پس از مرگ منکوقاآن، خان بزرگ مغول، در محرم 655 / ژانویه و فوریه 1257 م، میان نوادگان و شاهزادگان چنگیزی در سرتاسر امپراتوری وسیع چنگیزخان اختلاف افتاد که تفصیل آن در کتب تاریخ مغول، مانند جامع التواریخ و تاریخ وصاف مذکور است. اولاد جغاتای که در ماوراءالنهر سکونت داشتند، سهم خود را از امپراتوری بزرگ چنگیزخان در مقایسه با سهم اولاد اوگتای و تولی و جوجی ناچیز دانستند. بَراق نبیره جغاتای (یعنی پسر بیسوتَوا پسر مواتوکان پسر جغاتای، قس: رشیدالدین، بلوشه، 168) پس از آنکه در اوایل 663ق / 1264م در اوزگند بر تخت نشست با قایدو (قَیْدو) پسر قاشی یا غازی پسر اوگتای که در مغولستان بود به مخالفت برخاست و سرانجام شکست خورد و چون می‌خواست شهرهای ماوراءالنهر را غارت کند، قایدو و قبچاق و برکاجار (از اردوی زرین) صلاح در آن دیدند که با او از درِ آشتی درآیند و سهم او را از میراث چنگیزخان معین سازند. در بهار 667 ق / 1269 م شاهزادگان مغول در تلاش و گنجک گرد آمدند و قرار بر آن نهادند که دو سوم ماوراءالنهر را به براق بدهند، اما براق بعدها به این قسمت راضی نشد و درصدد برآمد که به متصرفات اباقاخان در ایران بتازد و در نهان پیامی به عموزادۀ خود نکودار که در آذربایجان نزد اباقاخان به سر می‌برد فرستاد و او را از قصد خود آگاه کرد. نکودار خواست تا برای پیوستن به براق از راه شمال دریای خزر به ماوراءالنهر رود، اما اباقا از قصد او آگاه شد و لشکری برای گرفتن او فرستاد. پس از جنگی که درگرفت، نکودار شکست خورد و به داوود، پادشاه گرجستان پناهنده شد، اما داوود به او پبغام فرستاد که از گرجستان بیرون رود، زیرا گرجستان در حقیقت از ممالک تابع ایلخان ایران بود. نکودار به ناچار در ربیع‌الاول 668 ق / اکتبر و نوامبر 1269 م با زن و فرزند نزد اباقا رفت و اباقا او را بخشود، اما 6 تن از امیرانِ او را به یاسا رسانید و خود او را در یکی از جزایر دریاچۀ اورمیه زندانی ساخت تا آنکه پس از شکست براق آزادش کرد (وصّاف، 1(1) / 67- 69، 71-72). براق و قایدو در زمستان 665 ق / 1267 م ــ به گفتۀ وصاف در اواخر 666 ق / 1268 م ــ مسعودبیک پسر محمود یلواج را در ظاهر برای تصفیۀ حساب اینجوهای (املاک خاصۀ) ایشان و در باطن برای جاسوسی و اطلاع از اوضاع داخلی قلمرو اباقاخان نزد او فرستادند. مسعودبیک برای رعایت احتیاط بر سر راه خود در هر منزل دو سر اسب با معتمدی گماشته بود. چون آوازۀ وصول او به ایران رسید، خواجه شمس‌الدین صاحب دیوان به استقبال او شتافت، ولی مسعودبیک به او اعتنایی نکرد و در حضور اباقا بالا دست همۀ امیران، بجز ایلکانویان، نشست. اباقاخان دستور داد که صورت حسابی را که او می‌خواست در یک هفته تمام کنند و به او بدهند. اما مسعودبیک تعجیل داشت و اجازۀ بازگشت خواست. یک روز پس از بازگشت او خبر آمد که سپاهیان براق در کنار جیحون دیده شده‌اند و اباقا دریافت که مسعودبیک برای جاسوسی آمده بوده است و بی‌درنگ کس به دنبال او فرستاد، اما او که رعایت احتیاط کرده و در هر منزل دو اسب آماده نهاده بود، خود را به سرعت به آن سوی جیحون رسانید و فرستادگان اباقاخان نتوانستند به او برسند (وصاف، 1(1) / 69-70؛ رشیدالدین، 3 / 105).
بنا‌بر گفتۀ رشیدالدین (3 / 113-115) اباقاخان در تابستان سال 668 ق عازم جنگ با براق گردید. براق نیز که به کنار جیحون آمده بود به قایدو پیغام فرستاد و از او یاری خواست. قایدو دو شاهزاده از نبیره‌های اوگتای قاآن را به نامهای قبچاق و جبات یا جبا به یاری او فرستاد، اما در نهان به ایشان سپرد که در پی بهانه‌ای برای بازگشت باشند. ملک شمس‌الدین کَرْت، امیر هرات نیز به ایشان پیوست. مقصودِ قایدو از سفارش مذکور آن بود که نمی‌خواست براق در جنگ با اباقاخان پیروز شود، بلکه می‌خواست با شکست او از شر تاخت و تازهای او در دشتهای ترکستان در امان باشد. پس از آنکه براق از جیحون گذشت، روزی در اردوی او و در حضور او میان یکی از امیران بزرگش به نام جلایر تای با شاهزادۀ قبچاق مشاجره‌ای درگرفت. قبچاق که به دنبال بهانه می‌گشت با خشم از مجلس براق بیرون آمد و روی به ماوراءالنهر نهاد. براق عده‌ای را به دنبال او فرستاد، ولی قبچاق خود را به بیابان رسانید و دسترسی به او ممکن نشد. پس از آن جبات نیز از پیش براق بگریخت و ملک شمس‌الدین کرت نیز چون غارتگری و ستم‌پیشگی براق و سپاهیان او را دید به هرات بازگشت و در قلعه رفت و منتظر ماند تا ببیند اوضاع به کجا خواهد انجامید.
به گفتۀ وصاف (1(1) / 71) براق پس از گذشتن از جیحون در راه به هر کجا که رسید دست به غارت گشود و حتی شهر بخارا را نیز از این غارت در امان نگذاشت. پس از آنکه به خراسان رسید با لشکر شاهزاده تبسین، برادر اباقا، به نبرد پرداخت و او را منهزم ساخت. اباقا نیز به قول وصاف با پنج تومان لشکر (000‘50) روی به خراسان نهاد و برای آنکه براق را به حیله به دام اندازد، آوازۀ مراجعت درانداخت و یکی از جاسوسان براق را که گرفته بود آزاد کرد تا این خبر دروغ را به براق ببرد. براق که از شنیدن این خبر خوشحال شده بود بی‌درنگ به راه افتاد و روی به هرات نهاد، ولی به دستور ملک شمس‌الدین کرت دروازۀ هرات را به روی او نگشودند و او ناگزیر از آب هرات گذشت. در راه خیمه و خرگاه لشکریان اباقاخان را دید که خالی گذاشته و رفته بودند، پس دستور داد تا همه را غارت کردند و به راه افتادند. اما پس از دو فرسنگ به ناگاه دریافتند که لشکر اباقاخان آنجاست و ناگزیر در کنار هریوه رود فرود آمدند و آماده پیکار شدند. براق به جهت آماده نبودن اسبان چندان مستعد کارزار نبود و خود را گرفتار دام بلا دید، ولی دو تن از امیران دلیر و جنگجوی او به نامهای جلایرتاس و مرغاول او را دلداری دادند و به جنگ تشویق کردند. آنگاه جنگی هولناک درگرفت و در آن امیر مرغاول سردار نامی براق کشته شد و براق شکست خورد و بسیاری از سپاهیان او به قتل رسیدند و فقط خود او توانست با جمعی اندک از جیحون بگذرد، اما دچار سکته و فلج گردید و بدنش از کار افتاد. جنگ اباقا و براق در اول ذیحجه 668 ق / 22 ژوئیه 1270 اتفاق افتاد (وصاف، 1(1) / 73، 75).
3. اباقا و هیتوم،پادشاه ارمنستان کوچک (کیلیکیه): در جنوب آسیای صغیر و در قسمت پایین رودهای جیحان و سیحان که به نام کیلیکیه یا قیلیقیا خوانده می‌شد از قرن چهارم هجری یا اوایل قرن 10 میلادی مهاجرنشینی ارمنی تشکیل شد که بعدها وسعت یافت و نام ارمنستان صغیر به خود گرفت. بدین‌سان دولتی نیمه‌مستقل ارمنی به وجود آمد که ابتدا از حکومتهای مقتدر اسلامی مجاور حمایت می‌کرد، اما پس از وقوع جنگهای صلیبی و آمدن اروپائیان به فلسطین و سرزمینهای مقدس، این امیرنشین ارمنی به تدریج جانب مسیحیان را گرفت. پادشاه ارمنستان صغیر یا کیلیکیه در زمان هولاگو، هیتوم اول یا هیتون بود که ابوالفداء (2 / 3) انو را هیتوم‌بن قسطنطین بن باسیل می‌خواند (این نام در مختصرالدول ابن عبری، 285، به صورت معرب حاتم درآمده است). هیتوم معاصر اباقا نیز بود و با مسیحیان صلیبی و اباقا در برابر ممالیک مصر ایستاد و درحقیقت در مقابل الملک الظاهر بَیْبَرْس متحد اباقا محسوب می‌شد.
الملک الظاهر که با صلیبیان نیز در جنگ بود و از مناسبات هیتوم با ایشان در خشم بود در 664 ق / 1266 م سپاهی فراوان تحت فرماندهی ملک منصور صاحب حماة برای حمله به کیلیکیه فرستاد. مؤلف مختصر الدّول (ابن عبری، همانجا) می‌نویسد که مقصود او طلب طاعت و جزیه از هیتوم بود تا بتواند از بلاد او اسب و استر و گندم و جو و آهن بخرد. اما پادشاه ارمنستان از ترس مغول اجازۀ چنین تجارتی را نمی‌داد. هیتوم پس از شنیدن حرکت سپاه مصر از بلاد خود خارج شد و به «روم» یعنی نزد سلاجقۀ روم رفت تا از امیر مغول، توقوبیتکچی، که نایب اباقا در آنجا بود، یاری بخواهد (مؤلف مختصرالدول نام این امیر را «نفجی» نوشته است که مسلماً محرف است)؛ اما امیر مغول به بهانۀ نداشتن اجازه از اباقا از این یاری خودداری کرد. در ارمنستان یعنی کیلیکیه برادران و فرزندان و امرای هیتوم به دفاع پرداختند، اما شکست خوردند. یکی از پسران هیتوم به نام توروس کشته شد و پسر دیگرش به نام لئو یا لئون (لیفون) اسیر گردید. در این میان هیتوم با سپاهی از مغول و روم به سیس (پایتخت کیلیکیه) رسید، ولی این در حالی بود که مصریان آنجا را غارت و ویران کرده بودند.
در 666 ق / 1268 م الملک الظاهر، پادشاه مصر، با هیتوم صلح کرد به این شرط که الملک الظاهر لئو پسر هیتوم را آزاد کند و هیتوم نیز از اَباقا بخواهد که سنقر اشقر را که یکی از امرای نامدار مصر بود و در زمان هولاگو اسیر مغول شده بود آزاد کند و نیز بعضی از شهرها و قلاع کیلیکیه را به مصریان بدهد. هیتوم در 668 ق پیش اباقا رفت و به زاری از او درخواست کرد که سنقر اشقر را آزاد کند. هیتوم در بازگشت از پیش اباقا دختر خود را به معین‌الدین پروانه یکی از امیران بسیار بانفوذ سلجوقیان روم داد و در 669 ق سنقر اشقر را که از ایران آزاد شده بود، نزد الملک الظاهر فرستاد و این یک نیز پسر او را آزاد ساخت (ابن‌عبری، 286). به گفتۀ ابوالفداء (2 / 7) هیتوم در 669 ق وفات یافت و پسرش لئون به جایش نشست. مؤلف مختصرالدول می‌نویسد که هیتوم برای تشکر از کمک به آزادی فرزندش نزد اباقا رفت و از سلطنت استعفا کرد و از او خواست تا پسرش به جای او به سلطنت گماشته شود (ابن عبری، همانجا).

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: