صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل مهلب /

فهرست مطالب

آل مهلب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 2 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

6. ابوقَبیصه مروان بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م). نخستین بار در وقایع سال 90 ق / 709 م از او آشکارا یاد شده است. وی در این سال برادران خود یزید و مفضل و عبدالملک را که در زندان حجاج بن یوسف بودند، مدد رسانید تا گریختند و به فلسطین رفتند (طبری، 2 / 1209). در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک، مروان حکومت یمامه یافت (خلیفة بن خیاط، 1 / 429)، اما به نظر می‌رسد که پس از سلیمان از آن مقام عزل شد، زیرا در 101 ق / 719 م که یزید بن مهلب بر خلیفه شورید، مروان در بصره بود و مردم را به بیعت با یزید و جنگ با شامیان می‌خواند (طبری، 2 / 1400)، ولی چیزی نگذشت که عدی ابن ارطاة او را با جمعی دیگر از مهلبیان دستگیر کرد و به زندان افکند. پس از آنکه برادرش یزید بر بصره چیره شد، او را آزاد ساخت و امارت بصره را به وی واگذاشت و خود به واسط رفت (خلیفة بن خیاط، 2 / 482؛ ابن اثیر، همان، 5 / 76). پس از شکست آل مهلب از مسلمة بن عبدالملک و قتل یزید، مروان نیز همراه سایر مهلبیان به قندابیل رفت و در آخرین جنگی که میان آنان و سپاه هلال‌بن احوز مازنی درگرفت، کشته شد (طبری، 2 / 1413؛ ابن اثیر، همان، 5 / 86).
7. ابوبسطام حبیب بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، همراه با پدر در جنگهای او بر ضد خوارج شرکت داشت (طبری، 2 / 591) و سپس با او به خراسان و ماوراء‌النهر رفت و فرماندهی پاره‌ای از حملات مهلب را به بلخ و کش و ختل به عهده گرفت. حبیب پس از مرگ پدر با یاران او به خدمت برادرش یزید پیوست. از آن پس تا 87 ق / 706 م خبری از او در دست نیست، اما مسلّم است که یک چند حکومت کرمان داشته است، زیرا به گفتۀ ابن‌اثیر (همان، 4 / 524)، وقتی حجاج ابن یوسف، یزید بن مهلب را به زندان افکند، حبیب را نیز از حکومت کرمان برکنار کرد (طبری، 2 / 1182) و به نظر می‌رسد که او را به بصره آورد و به زندان افکند (ابن اثیر، همان، 4 / 545). هنگامی که یزید دوباره جایگاه خویش را بازیافت، حجاج نیز به فرمان خلیفه ولیدبن عبدالملک، حبیب را آزاد ساخت (همان، 4 / 547). در 95 ق / 713 م حبیب از سوی خلیفه سلیمان بن عبدالملک، حکومت سند یافت و در آنجا، محمد بن قاسم ثقفی عامل حجاج در آن سامان را گرفت و به زندان افکند (یعقوبی، 2 / 296). گرچه پس از آن از عزل حبیب یاد نشده، ولی به نظر نمی‌رسد که وی مدت درازی در سند مانده باشد، زیرا که وقتی یزید بن عبدالملک در 101 ق / 719 م به عدی بن ارطاة حاکم بصره فرمان داد که مهلبیان را دستگیر کند، حبیب نیز در بصره بود و با تعدادی از برادرانش دستگیر شد (طبری، 2 / 1379)، ولی دانسته نیست که وی در چه تاریخی به بصره آمده بوده است. به هر حال پس از تصرف بصره به دست یزید بن مهلب، حبیب آزاد شد و در رکاب برادر خود به‌عنوان یکی از فرماندهان سپاه او به جنگ با مسلمة ابن عبدالملک رفت (102 ق / 720 م) و در همان جنگ کشته شد (همو، 2 / 1404؛ ابن اثیر، همان، 5 / 82).
8. عبدالملک بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، نخست از یاران نزدیک حجاج بن یوسف در جنگ او بر ضد عراقیان بود (طبری، 2 / 1100) و شاید به همین سبب بودکه سپس به ریاست شُرطۀ کرمان منصوب شد، اما در 86 ق / 705 م که یزید بن مهلب از حکومت عزل شد و به زندان رفت، عبدالملک نیز از آن مقام برکنار شد (همو، 2 / 1183؛ ابن اثیر، همان، 4 / 524) و ظاهراً به زندان افتاد، زیرا در 90 ق / 709 م از وی و عبدالملک و یزید به‌عنوان زندانیان حجاج یاد شده است که به پایمردی برادرشان مروان که در بصره بود، گریختند و به فلسطین نزد سلیمان بن عبدالملک رفتند. چون سلیمان به خلافت نشست، نخست خواست که عبدالملک را امارت خراسان دهد (97 ق / 715 م). سپس به رایزنی عبداللّٰه بن اهتم که حکومت آنجا را برای یزید ابن مهلب می‌خواست، از آن عزم بازگشت (همان، 5 / 24؛ ابن خلکان، 6 / 297). از آن پس تا 101 ق / 719 م که یزید بن مهلب بر خلیفه شورید و به بصره تاخت، خبری از عبدالملک در دست نیست. در آن سال عدی بن ارطاة حاکم بصره، عبدالملک را با تعدادی از برادرانش به زندان افکند. وی در زندان به عدی پیشنهاد کرد که او را آزاد سازد تا یزید را از حمله به بصره بازدارد. ولی عدی نپذیرفت تا آنکه بصره به دست یزید افتاد و عبدالملک آزاد شد (طبری، 2 / 1381، 1384). عبدالملک پس از شکست و قتل یزید بن مهلب، همراه باقیماندۀ مهلبیان به سرکردگی مفضل بن مهلب به قندابیل در سند رفت و در واپسین جنگ با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز مازنی کشته شد (ابن اثیر، همان، 5 / 86).
9. محمدبن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م). وی در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک، از سوی برادر خود یزید حکومت مرو داشت (یعقوبی، 2 / 296). وی پس از گریز یزید از زندان عمر بن عبدالعزیز، به بصره آمد و با لشکری به یزید پیوست. سپس سپاه مغیرة بن عبدالله ثقفی را که به مقابله آمده بود، درهم شکست و راه یزید را به بصره گشود. وی در جنگ یزید بن مهلب با مسلمة بن عبدالملک شرکت کرد و در همان جنگ کشته شد (طبری2 / 1381، 1382، 1402-1405).
10. سعید بن مهلب (؟). از او خبری در دست نیست. فقط گفته‌اند که در 72 ق / 619 م خلیفه عبدالملک او را حکومت ارجان و شاپور داد (خلیفة بن خیاط، 1 / 340).
11. قبیضة بن مهلب (؟)، در جنگ پدرش مهلب با خوارج شرکت داشت. ابن اثیر (همان، 4 / 440) از او در رویدادهای 77 ق / 696 م نیز یاد کرده است.
12. مدرک بن مهلب (زنده در 101 ق / 719 م). او را مدرکه نیز گفته‌اند (اصفهانی، 19 / 16). از سوی برادرش یزید به حکومت بلخ منصوب شد (یعقوبی، 2 / 296) و در 85 ق / 704 م برادر دیگرش مفضل که به امارت خراسان رسیده بود، او را فرمان داد تا برای جنگ با موسی بن عبداللّٰه بن خازم به سپاه عثمان بن مسعود ملحق شود (ابن اثیر، همان، 4 / 511). مدرک به او پیوست و آن دو موسی را درهم شکستند و نصر بن سلیمان بن عبداللّٰه جانشین موسی در ترمذ، شهر را به مدرک تسلیم کرد (طبری، 2 / 1161، 1164). از اقامت او در آن شهر یا خروج وی از آنجا خبری در دست نیست، ولی گفته‌اند که در روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک حکومت سیستان یافت (خلیفة ابن خیاط، 1 / 429) و در 101 ق / 719 م برادرش یزید او را برای جنگ با عبدالرحمن بن نعیم و تصرف خراسان به آن سامان فرستاد. ولی وی به وساطت اَزدیان دست به جنگ نزد و بازگشت (ابن اثیر، همان، 5 / 75). از این پس خبری از او در دست نیست.
13. ابوعُیَیْنة بن مهلب (د پس از 102 ق / 720 م)، او نیز در 92 ق / 710 م مانند تعدادی دیگر از پسران مهلب در دست حجاج‌بن یوسف اسیر بود، ولی به شفاعت سلیمان بن عبدالملک و فرمان خلیفه، ولیدبن عبدالملک، حجاج دست از او برداشت (طبری، 2 / 1215). در 98 ق / 716 م که یزیدبن مهلب بر صول در جرجان پیروز شد، ابوعیینه را با سپاهی برای تسخیر قلمرو اسپهبد طبرستان به آن سامان فرستاد. ابوعیینه نخست پیروز شد و اسپهبد را به ارتفاعات راند، ولی سپس در تنگنا افتاد و گریخت. از آن پس تا 102 ق / 720 م که واپسین جنگ میان آل مهلب و مروانیان در قندابیل درگرفت از او در منابع یاد نشده است. ابوعیینه از این جنگ جان سالم به در برد (همو، 2 / 1413) و به رُتبیل (ابن اثیر، همان، 5 / 86) یا ورتبیل (ابن خلکان، 6 / 307) امیر ختل پیوست. اگرچه چندی بعد خواهر خود هند را به شفاعت نزد خلیفه یزیدبن عبدالملک، برانگیخت و بخشوده شد (ابن اثیر، همان، 5 / 89)، با اینهمه پایان کار او دانسته نیست.
14. ابوخداش مخلدبن یزیدبن مهلب (د 100 ق؟ / 718 م). نخستین بار در وقایع سال 97 ق / 715 م از او یاد شده است. در این سال پدرش حکومت خراسان یافت و مخلد را پیش‌تر به آن سامان فرستاد (طبری، 2 / 1310). در 98 ق / 716 م چندی پس از آنکه یزید به جرجان طبرستان تاخت، مخلد را به جانشینی خود بر خراسان گمارد (همو، 2 / 1318، 1324). در 100 ق / 718 م خلیفه عمربن عبدالعزیز، یزیدبن مهلب را به زندان افکند و مخلد از خراسان به نزد خلیفه آمد تا مالی را که خلیفه بر ذمۀ یزید می‌دانست تأدیه کند، ولی کار به مصالحه نینجامید (ابن اثیر، همان، 5 / 49). به روایت دیگر، جراح بن عبدالله حکمی امیر جدید خراسان، در 99 ق / 717 م به فرمان خلیفه، مخلد را گرفت و به نزد او فرستاد (گردیزی، 253). مخلد سرانجام در 27 سالگی به مرض طاعون درگذشت و عمربن عبدالعزیز که او را گرامی می‌داشت و جوانمرد عربش می‌خواند بر او نماز گذارد (ابن خلکان، 6 / 286). از همین معنی می‌توان دریافت که مخلد در 100 یا اوایل 101 ق / 719 م درگذشته است، زیرا پس از دستگیری پدرش در 100 ق / 719 م زنده بوده و خلیفه عمربن عبدالعزیز در رجب 101 ق / ژانویۀ 720 م درگذشته است (همو، 6 / 287).
مخلدبن یزید دوستدار شعر و ادب بود. شاعران را می‌نواخت و صله‌های گران می‌داد. کُمیت شاعر معروف از ستایشگران او بود (اصفهانی، 15 / 15، 16، 113). از شعر حمزة بن بیض که در رثای مخلد سروده برمی‌آید که وی در دابق از توابع حلب درگذشته است (ابن خلکان، 6 / 286).
15. خالدبن یزیدبن مهلب (د پس از 102 ق / 720 م). در 98 ق / 716 م در حملۀ یزیدبن مهلب به طبرستان، خالد فرماندهی بخشی از سپاه پدر را به عهده داشت (طبری، 2 / 1328)، ولی کاری از پیش نبرد (ابن اثیر، همان، 5 / 30، 31). از آن پس تا 101 ق / 719 م خبری از او در دست نیست. در آن سال وی در کوفه بود که پدرش یزید سر به طغیان برداشت و به بصره تاخت. عبدالحمیدبن عبدالرحمن بن زید در کوفه، خالد را دستگیر کرد و به نزد خلیفه یزیدبن عبدالملک فرستاد. او در زندان خلیفه ماند تا درگذشت (طبری، 2 / 1389).
16. منجاب بن یزید بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، به گفتۀ ابن اثیر (الکامل، 5 / 87) او در واپسین جنگ میان آل مهلب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل اسیر شد و به قتل رسید.
17. مُغیرة بن یزیدبن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م). به گفتۀ ابن اثیر (همانجا) او در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، با جمعی دیگر در قندابیل اسیر شد و سپس به قتل رسید.
18. عبدالله بن یزیدبن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، در آخرین جنگ میان آل مهلب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، در قندابیل اسیر شد و به قتل رسید (همانجا).
19. معاویة بن یزیدبن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، در روزگار سلیمان بن عبدالملک یک چند از سوی پدرش یزید امارت سیستان یافت (خلیفة بن خیاط، 1 / 429) و تا مرگ سلیمان در آنجا ماند (تاریخ سیستان، 121) و سپس به پدر پیوست. در 98 ق / 716 م که یزید به جنگ صول رفت، معاویه را امارت سمرقند و کش و نسف و بخارا داد (طبری، 2 / 1324). در 102 ق / 720 م یزید در جنگ با مسلمة بن عبدالملک، معاویه را در واسط گمارد و خزانه و بیت‌المال و اسیرانی را که در بصره گرفته بود به او سپرد (همو، 2 / 1395). معاویه نیز پس از آگاهی از شکست و قتل پدرش، همۀ اسیران و از‌جمله عدی بن ارطاة امیر بصره و پسر او محمد را گردن زد (ابن اثیر، همان، 5 / 84-85) و خزاین پدر را برداشت و به بصره و از آنجا با سایر مهلبیان به قندابیل در سند رفت (یعقوبی، 2 / 276). معاویه در قندابیل با عموها و برادران خویش در جنگ با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز مازنی شرکت کرد و در همان جنگ کشته شد (ابن اثیر، همان، 5 / 86).
20. مُعارک بن یزید بن ملهب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، در آخرین جنگ میان آل ملهب و سپاه خلیفه، یزیدبن عبدالملک، در قندابیل در 102 ق / 720 م اسیر شد و سپس به فرمان خلیفه به قتل رسید (ابن اثیر، همان، 5 / 87).
21. عمربن یزیدبن مهلب (د پس از 102 ق / 720 م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه در قندابیل (102 ق / 720 م) جان سالم به در برد و به رتبیل امیر ختل پیوست و در آنجا بود تا اسدبن عبدالله قسری، امیر خراسان، او را امان داد و وی به خراسان رفت (ابن اثیر، همان، 5 / 86، 87). از پایان کار عمر اطلاعی به دست نیست.
22. مروان بن یزیدبن مهلب (مق‍ حدود120 ق / 738 م)، هنگامی که عمروبن محمد ثقفی از سوی هشام بن عبدالملک حکومت سند داشت، در سپاه وی بود، اما با گروهی از سرداران عمرو بر ضد او همداستان شد و مایملک او را غارت کرد. عمرو به مقابله آمد و مروان را درهم شکست و او گریخت، ولی عمرو به زودی او را به چنگ آورد و کشت (یعقوبی، 2 / 324، 325).
23. حمید بن عبدالملک بن مهلب (؟). آنگاه که یزید بن مهلب به بصره حمله برد (101 ق / 719 م)، حمید همراه پدرش عبدالملک در آنجا بود. اندکی بعد برای شفاعت از یزید به نزد خلیفه، یزید بن عبدالملک رفت و برای عمو و خاندانش امان‌نامه گرفت و همراه خالد ابن عبدالله قسری و عمروبن یزید حکمی آهنگ بازگشت کرد. ولی خالد بن عبدالله و عمروبن یزید در راه به حواری بن زیاد بن عمروالعتکی که از مقابل یزید بن مهلب گریخته بود، برخوردند و به تحریک او از بردن امان‌نامه خودداری کردند و حمید بن عبدالملک را به عبدالرحمن بن سلیمان کلبی عامل خراسان تسلیم کردند. عبدالرحمن نیز حمید را به نزد خلیفه، یزید بن عبدالملک فرستاد و خلیفه او را با خالد بن یزید به زندان افکند و هر دو تا هنگام مرگ در زندان بودند (طبری، 2 / 1381- 1389).
24. مِنهال بن ابی عیینة بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همو، 2 / 1413؛ ابن اثیر، الکامل، 5 / 86).
25. عمروبن قبیصة بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / .720 م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه یزید بن عبدالملک به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همانجا؛ طبری، 2 / 1413).
26. مغیرة بن قبیصة بن مهلب (مق‍ ‍102 ق / 720 م)، در آخرین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه به فرماندهی هلال بن احوز در قندابیل کشته شد (همانجاها).
27. حاتم بن قبیصة بن یزید (زنده در 98 ق / 716 م). از او آگاهی چندانی در دست نیست. در 98 ق / 716 م که یزید به جنگ صول به جرجان رفت، حاتم را به امارت طخارستان گماشت (طبری، 2 / 1324). وی ظاهراً از جملۀ راویان طبری در ذکر احوال آل مهلب بوده است (همو، 2 / 109، 110).
28. عثمان بن مفضل بن مهلب (د پس از 102 ق / 720 م)، در واپسین جنگ آل مهلب با سپاه خلیفه یزید بن عبدالملک در قندابیل از قتل و اسارت جان به در برد و به نزد رتیبل امیر ختل رفت. وی در همانجا ماند تا اسد بن عبدالله قسری امیر خراسان امانش داد و او به خراسان رفت (ابن اثیر، همان، 5 / 86، 89). از پایان کار او اطلاعی به دست نیامد.
29. مهلب بن مغیرة بن مهلب (؟). از او فقط نامش را می‌دانیم. اصفهانی به مناسبتی از وی یاد کرده است (18 / 9).
30. سفیان بن معاویة [بن یزید] بن مهلب (اواسط سدۀ 2 ق / 8 م)، از‌جمله طرفداران جنبش عباسیان بر ضد خلفای مروانی بود. در 132 ق / 749 م در اوج جنبش، از سوی ابوسلمۀ خلّال برای تصرف بصره که سلم بن قتیبۀ باهلی بر آن فرمان می‌راند، عازم آنجا شد. وی در بصره از سلم خواست که دارالاماره را تحویل وی دهد. ولی سلم، قیسیان و مصریان و امویان بصره را گرد آورد و سفیان نیز یمانیان و هم‌پیمانانشان را برای جنگ آماده ساخت. معاویه پسر سفیان دست به نبرد گشود، ولی چون کشته شد، سفیان نیز گریخت (ابن اثیر، همان، 5 / 406). با اینهمه، پیداست که از اهمیت او نزد عباسیان کاسته نشد، زیرا در 139 ق / 756 م از سوی سفاح به حکومت بصره منصوب شد (همان، 5 / 497). یکی از رویدادهای روزگار فرمانروایی او که بعدها اهمیت بسیار یافت، قتل عبدالله بن مقفع بود (سید مرتضی، 1 / 94). ابن مقفع که منصب کتابت سلیمان و عیسی عموهای خلیفه منصور را داشت، سفیان را بسیار کوچک می‌شمرد و لقبهای ناخوشایند به وی و خانواده‌اش داده بود (ابن خلکان، 2 / 125). سفیان که در پی فرصتی برای انتقامجویی بود، از تحریک خلیفه به قتل ابن مقفع فروگذار نمی‌کرد تا سرانجام خلیفه نیز از تندزبانی و خشونت ابن مقفع آزرده شد و فرمان قتل وی را داد. سفیان نیز از این موقعیت سود جست و با فجیع‌ترین وضعی، ابن مقفع را از میان برداشت (همو، 2 / 153). در 145 ق / 762 م ابراهیم بن عبدالله بن حسن بر منصور شورید و با یارانش در بصره، دارالاماره را به محاصره گرفت. چنین می‌نماید که سفیان گرایشی به ابراهیم داشت. زیرا بلافاصله امان خواست و ابراهیم نیز او را در قصر محبوس ساخت و قیدی سبک بر پای او نهاد تا خلیفه گمان کند که سفیان به قهر گرفتار شده است (ابن اثیر، همان، 5 / 562-564). اگرچه دانسته نیست که آیا پس از قتل ابراهیم، سفیان همچنان بر حکومت بصره ابقا گردید یا نه، ولی آشکار است که چندان مورد غضب خلیفه واقع نشد، زیرا در اواخر 145 ق / 763 م از او یاد شده است (همان، 5 / 571). از پایان کار و مرگ او خبری در دست نیست.
31. معاویة بن سفیان بن معاویة بن یزید بن مهلب (مق‍ ‍132 ق / 749 م). از او آگاهی چندانی در دست نیست. گفته‌اند که وقتی پدرش به فرمان ابوسلمۀ خلال به بصره تاخت، معاویه همراه او بود و در نخستین برخورد کشته شد (همان، 5 / 406).
32. سلیمان بن حبیب بن مهلب (مق‍ ‍136 ق؟ / 753 م)، در روزگار سفاح، حکومت فارس و اهواز داشت و منصور برادر خلیفه را در یکی از نواحی فارس امارت داد، اما چندی بعد او را به اتهام زراندوزی تازیانه زد. منصور کینۀ او را در دل گرفت و چون به خلافت نشست گفت تا سلیمان را کشتند (ابن خلکان، 2 / 410). سلیمان مردی دانش‌دوست بود و دانشمندان را می‌نواخت و در مقام حکومت فارس و اهواز برای خلیل بن احمد فراهیدی مقرری تعیین کرد (همو، 2 / 245).
33. عباد بن حبیب بن مهلب (سدۀ 2 ق / 8 م). از او فقط نامش را می‌دانیم. اصفهانی (18 / 15) به مناسبتی از او یاد کرده است.
34.عباد بن عباد مهلبی (سدۀ 2 ق / 8 م). نسب او به درستی معلوم نیست. شاید فرزند عبادبن حبیب بن مهلب بوده است. به نظر می‌رسد که وی از‌جمله دانشمندان روزگار خود به شمار می‌رفته، زیرا سید مرتضی (1 / 94) او را واسطۀ ملاقات ابن مقفع با خلیل بن احمد فراهیدی دانسته و یعقوبی (2 / 432) از او به‌عنوان یکی از فقیهان روزگار هارون‌الرشید یاد کرده است. وی همچنین از‌جمله کسانی است که ابن خلکان (6 / 308) از او نقل کرده است. از پایان کار و درگذشت عباد خبری در دست نیست.
35. ابوجعفر عمربن حفص بن عثمان بن قبیصة بن ابی صفره (مق‍ ‍154 ق / 771 م)، معروف به هزار مرد. وی با آنکه از فرزندان قبیصة بن ابی صفره برادر مهلب بن ابی صفره است، ولی او را نیز به این خاندان منسوب ساخته‌اند (ابن اثیر، همان، 5 / 598). در 142 ق / 752 م عیینة بن موسی بن کعب امیر سند بر خلیفه شورید و منصور نیز عمر بن حفص را به سند فرستاد، اما عیینه از ورود عمر جلوگیری کرد و کار به جنگ کشید. چندی بعد عیینه به صلح گردن نهاد و عمر او را به نزد خلیفه فرستاد و خود در سند مستقر شد (یعقوبی، 2 / 372، 373). او تا 151 ق / 768 م در آن سامان فرمان راند. در این سال پس از قتل اغلب بن سالم، امیر افریقیه، عمر حکومت آن سامان یافت. او 3 سال در قیروان ماند و سپس حبیب بن حبیب مهلبی را در آنجا گمارد و خود به زاب رفت تا به دستور خلیفه شهر طُبنه را بنا کند. چون عمر افریقیه را ترک کرد بربرها سر به شورش برداشتند و حبیب را کشتند. سپس به طرابلس رفتند و به سرکردگی ابوحاتم اباضی سپاهِ جنیدبن بشار عامل آن دیار، و لشکر کمکی عمر را درهم شکستند. ابوحاتم که خود را پیروز می‌یافت به طبنه تاخت و عمر را به محاصره گرفت. در پی این حمله سراسر افریقیه به پشتیبانی از اباضیان برخاستند و سپاهی بزرگ به سوی طبنه به راه افتاد. عمر خواست دست به جنگ بگشاید، ولی یارانش مانع شدند و رأی زدند که به حیله متوسل شوند. سرانجام توانستند برخی از سپاه دشمن را با مال بفریبند و برخی دیگر را با جنگ واپس رانند. اباضیان آنگاه روی به قیروان نهادند و آنجا را سخت به محاصره گفتند. عمر بن حفص سپاهی در طبنه برجای نهاد و خود به قیروان تاخت. اباضیان از گرد شهر برخاستند و عمر که نخست نشان داد به تونس می‌رود، به سرعت وارد قیروان شد و به دفاع پرداخت. اباضیان نیز دوباره قیروان را به محاصره گرفتند. در این میان عمر با آنکه دانست خلیفه منصور، یزید بن حاتم بن قبیصه را با سپاهی به مدد فرستاده است، به جنگ رفت و به قتل رسید (154 ق / 771 م) و قیروان به دست ابوحاتم سقوط کرد (ابن اثیر، همان، 5 / 598-600).

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: