بردگى در اسلام / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش ششم

1393/11/12 ۰۸:۰۶

بردگى در اسلام / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش ششم

.جنگ: بعد منتسکیو در باب علل بردگى مى‏گوید: علماى حقوق (به نظرم‏ مقصودش علماى حقوق قدیم روم است) سه منشأ یا سه دلیل براى حق ‏بردگى ذکر کرده‏اند. او هیچ کدام را قبول نمى‏کند. مى‏گوید علماى حقوق‏گفته‏اند که حق بردگى یکى از اینجا ناشى مى‏شود که حقوق بین‏الملل درجنگها کشتن دشمن را جایز مى‏داند. امروز هم مى‏بینید که در خودجنگ، کشتن جرم نیست و جنگ تابع زور است.

 

سه دلیل علماى قدیم:

1.جنگ: بعد منتسکیو در باب علل بردگى مى‏گوید: علماى حقوق (به نظرم‏ مقصودش علماى حقوق قدیم روم است) سه منشأ یا سه دلیل براى حق ‏بردگى ذکر کرده‏اند. او هیچ کدام را قبول نمى‏کند. مى‏گوید علماى حقوق‏گفته‏اند که حق بردگى یکى از اینجا ناشى مى‏شود که حقوق بین‏الملل درجنگها کشتن دشمن را جایز مى‏داند. امروز هم مى‏بینید که در خودجنگ، کشتن جرم نیست و جنگ تابع زور است. دو کشور وقتى با هم‏جنگیدند، هرکدام که فاتح شد، اگر فاتح مطلق باشد و آن دیگرى نتوانددر مقابل او مقاومت کند یا مدافعى نداشته باشد، غیر از اینکه افراد او را کشته است، غرامت جنگ را هم به او تحمیل مى‏کند. مى‏گویند جنگ ‏خودش مجوز کشتن است. بنابر این اسیرى که در جنگ گرفته مى‏شود،طبق حقوق بین‏الملل آن اسیرگیرنده حق کشتن اسیر را دارد. حالا اگراسیر را نکشد، بلکه او را برده خودش قرار بدهد، در واقع یک درجه به اوتخفیف داده، احسانى به او کرده است. پس به همان دلیل که در میدان‏ جنگ، خصم حق کشتن خصم را دارد، به همین دلیل حق برده گرفتن ‏اسیر را هم دارد.

 

منتسکیو این را قبول نمى‏کند، مى‏گوید این حرف درست نیست؛ حداکثر این است که حق کشتن در میدان جنگ هست، اما حق کشتن اسیر را من قبول ندارم؛ کشتن اسیر یک حق نیست.

 

ارزیابى این دلیل

ولى به نظر مى‏رسد که اصلاً حرف منتسکیو هم درست نیست. عمده، آن‏اساس مطلب است. اینکه در جنگ حق کشتن پیدا مى‏شود، چه کسى‏گفته؟ باید ریشه آن را هم جست. اصلاً جنگ براى چیست؟ جنگ یاتهاجمى است یا دفاعى. اگر جنگ دفاعى باشد که طرف حمله کرده ‏است و این براى دفاع از جان و هستى خودش او را مى‏کشد، شک ندارد که این یک حق مشروع است. اما در جنگهاى تهاجمى چرا این حق‏ وجود داشته باشد؟ اگر هدف جنگ هدفهاى سیاسى یا اقتصادى باشد،آیا خود جنگ یک عمل مشروع مى‏شود؟ به صرف اینکه جنگ است وجنگ هم یک ناموسى است در جهان و ملتها از قدیم تا حالا با هم ‏مى‏جنگیدند و هیچ زمانى نبوده و نخواهد بود که جنگ نباشد، آیا این امرجنگ را مشروع مى‏کند؟

پس بستگى دارد به اینکه جنگ براى چه باشد؟ اگر جنگ واقعاً به‏خاطر مصلحت بشریت و مصلحت همان قومى باشد که با آنها مى‏جنگند، حق کشتن هم در میدان جنگ دارند تا وقتى که به هدف خودشان برسند،و اگر براى چنین هدفى نیست، اصلاً حق جنگ در دنیا حق درستى‏نیست. آنوقت اگر ما فرض کردیم جنگ به خاطر مصلحت بشریت است ـ که گاهى واقعاً هم مصلحت بشریت ایجاب مى‏کند و یا مصلحت خودهمان قومى که با آنها مى‏جنگند، جنگ را ایجاب مى‏کند، تازه راجع به این‏که اسیر را برده بگیرند یا نه، از نو باید بحث کنیم؛ آیا همان مصلحتى که ‏ایجاب مى‏کند با اینها بجنگند همچنین ایجاب مى‏کند اینها برده باشند یا نه؟ اگر آن مصلحت ایجاب کند اینها برده باشند، مى‏شود برده گرفت، اگرایجاب نکند نمى‏شود. پس اساس، این مطلب است نه آن.

 

2.بردگى اختیارى

دلیل دومى که علماى حقوق قدیم روم ذکر کرده‏اند، این است که گاهى ‏افرادى به اختیار خویش، خودشان را برده مى‏کنند. معلوم مى‏شود این‏معمول بوده که گاهى کسى مدیون کس دیگر بوده است، بستانکار روى ‏بدهکار فشار مى‏آورده و بدهکار نداشته که دین او را بپردازد، بعد مى‏آمده مى‏گفته بیا خود من را بخر به ازاى دینت. فرض کنید ده‌هزارتومان از او طلبکار است و ندارد، مى‏گوید بیا خود من را بخر به ده‌هزارتومان تا دینت ساقط شود. به این وسیله اینها برده مى‏شدند.

گفتند این ‏هم خودش یک حق مشروعى است، بالاخره آن شخص طلبى دارد، طلب او که نباید از میان برود. مدیون چیزى ندارد غیر از خودش؛ خب ‏خودش را در اختیار او قرار مى‏دهد و به این وسیله دین خودش را ادامى‏کند. منتسکیو این را هم قبول نمى‏کند؛ مى‏گوید انسان مالک آزادى‏خودش نیست. همین طور که انسان مالک حیات خودش نیست و حق‏ندارد خودش را بکشد، همین طور حق ندارد آزادى خودش را ازخودش سلب کند.

منتها این را مى‏برد روى پایه اجتماع، مى‏گوید این‏حق اجتماع است که تو زنده باشى و حق اجتماع است که تو آزاد باشى؛ چون تو را اجتماع به وجود آورده، اجتماع به گردن تو حق دارد و حالانوبت آن است که تو به اجتماع خدمت کنى، کار کنى؛ پس نباید خودت را بکشى، اگر خودت را بکشى، از زیر بار دین اجتماع فرار کرده‏اى. حق ‏اجتماع است که تو آزاد باشى تا براى اجتماع کار کنى نه اینکه برده‏باشى تا براى شخص دیگر کار کنى.

 

ارزیابى این دلیل

البته استدلال منتسکیو به نظر ما استدلال درستى نیست؛ ولى اصل مطلب‏درست است که انسان حق ندارد خودش را بردة دیگرى قرار بدهد. اگر موجب بردگى یعنى احتیاج شخص کافر به اینکه تحت تربیت ‏مسلمانى که صلاحیت این کار را دارد قرار گیرد وجود داشته باشد [، اومى‏تواند خود را در اختیار آن فرد قرار دهد،] و الّا اگر موجب بردگى‏وجود ندارد، انسان نباید بى‏جهت خودش را در اختیار کس دیگر قراربدهد.

 

3.اولاد

دلیل سومى که براى بردگى ذکر کرده‏اند، اولاد است. گفته‏اند وقتى که‏ فرزندى در خانه کسى به وجود مى‏آید که پدر آن فرزند غلام اوست وچون خودش غلام است، نمى‏تواند این فرزند را تکفل کند، غذاى او را بدهد، پرورش او را متکفل بشود و قهراً غذا و پرورش و همه چیزش را ‏آن ارباب متکفل مى‏شود، طبعاً این بچه هم غلام آن ارباب خواهد شد. منتسکیو این دلیل را هم قبول نمى‏کند.

 

علل بردگى از نظر منتسکیو:

۱٫ تحقیر: بعد خودش مى‏گوید حقیقت این است که ما باید علل واقعى بردگى را رسیدگى کنیم نه علل حقوقى‏اش را. واقعاً چرا بردگى در دنیا به وجودآمده است؟ مدعى مى‏شود که یکى از منشأهاى بردگى که در دنیا عملاً به‏ وجود آمده است، تحقیر است که قومى قوم دیگر را تحقیر کرده است؛ یعنى خودش را نژاد برتر و بالاتر و او را پست‏تر دانسته است، او را همشأن و لایق براى همشأنى و مساوى خودش ندانسته، از این جهت اورا برده کرده است.

 

2.قدرت برده در انجام کارهاى سخت

دیگر اینکه یک فکرى در میان بعضى از ملل پیدا شده بود که برخى از کارهاى زندگى بشر هست که آنقدر سخت و سنگین است که جز از عهده ‏بردگان ساخته نیست. مى‏گفتند همین طور که بعضى از کارها هست که ‏اسب مى‏کند و کار اسب را انسان نمى‏کند، بعضى کارها را گاو مى‏کند که ‏انسان نمى‏تواند بکند، بعضى کارها را قاطر مى‏کند که انسان نمى‏تواند بکند، [بعضى کارها نیز فقط از عهده بردگان برمى‏آید.] خیال مى‏کردند ـ همان حرفى که ارسطو گفته بود ـ بردگان یک طبقه‏اى هستند در میان ‏افراد بشر که کارهاى ضرب و زوردار و سخت و سنگین را فقط آنهامى‏توانند انجام بدهند و آنها هم جز اینکه بردة افراد دیگر باشند، جور دیگر انجام نمى‏دهند، بنا بر این آنها را باید برده گرفت. منتسکیو مى‏گوید این یک علت اجتماعى بوده است؛ ولى بعد مى‏گوید این هم یک خیال ‏واهى است که برخى کارها را فقط برده باید انجام بدهد و غیر برده ‏نمى‏تواند انجام بدهد.

 

مسئله مالکیت عصمت

موضوعى که منتسکیو به‌شدت به آن حمله مى‏کند، مسئله مالکیت ‏عصمت است که مى‏گوید این در میان مسلمانها معمول است؛ البته ‏منحصر به مسلمانان نمى‏کند؛ اینکه مردى مالک یک زن بشود نه به ‏اعتبار اینکه او را خدمتکار خودش قرار بدهد، همین طور که مرد را خدمتکار خودش قرار مى‏دهد، بلکه براى اینکه از عصمت او استفاده‏ کند و حال آنکه حق عفاف یک حق طبیعى براى بشر است و هر فردى از افراد بشر حق دارد که عفیف زندگى کند.

من اول نتوانستم درست بفهمم که او راجع به این موضوع چه‏مى‏گوید، چطور این موضوع را داخل در باب عصمت و عفاف کرده‏است؟ بعد متوجه شدم که او خیال کرده است در قوانین اسلامى این گونه ‏است که اگر مردى مالک یک زن شد، در هر شرایطى و بدون هیچ قید وشرطى حق دارد از این زن مستمتع بشود؛ مثل یک زن بدکارة روسپى که‏ هیچ قیدى در کارش نیست و مردى هر وقت که میل و اشتهایش باشد، مى‏رود سراغ او؛ درباره یک زن کنیز نیز هیچ قید و حد و قانون وخصوصیتى در کار نیست، با این تفاوت که اگر کسى سراغ روسپى برود،یک پولى باید به او بپردازد، ولى سراغ کنیزش که مى‏رود، پول هم نباید به ‏او بپردازد؛ در صورتى که کنیز در اسلام همان قیود و حدود عفافى را دارد که یک زن آزاد دارد. یک زن کنیز مى‏تواند مزوّجه باشد، مى‏تواند مزوّجه نباشد؛ یعنى مى‏تواند رسماً شوهر داشته باشد در عین اینکه کنیزاست، مى‏تواند شوهر نداشته باشد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: