1393/11/6 ۰۷:۵۴
مىدانیم میان بردگى که در اسلام بوده با سایر بردگیهایى که در دنیا وجود داشته، اختلاف زیادى بوده است؛ مثلاً این قضیه معمول بوده که بسیارى از پدران، خود را مالک پسران خود مىدانستهاند؛ زنهاى بسیارى در حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ زن مىگرفتند و از اینها یک فوج بچه درست مىکردند و از این بچهها استفاده تجارتى مىبردند و آنها را مىفروختند.آیا این جایز است؟ خود زور، صرف زور و نه جنگ و حال محاربه با فکر ناحق عاملى براى بردهگیرى بوده؛ کارى معمول و شبیه دزدى بوده؛ مىرفتند میان قومى که آنها را برده بگیرند. آیا این کار جایز است؟ این هم جایز نیست. اسلام از موجبات بردگى فقط جنگ را با تعیینمقدماتى جایز شمرده و این مقدمات عبارت است از بیان حق [و ابلاغ پیام اسلام] و قبول نکردن آن از طرف مردم و اینکه بعد جنگ ایجاد شود و عدهاى به صورت اسیر درآیند؛ فقط در اینجا [با صلاحدید ولى ّامر مسلمین بردهگیرى] جایز شمرده شده است.
تفاوتهاى با سایر رژیمهاى بردگى
تفاوت دیگرى که [ با سایر رژیمهاى بردگى] دارد، [در نوع رفتار با برده است.] در یونان و روم معمول بوده که براى برده هیچ حقوقى حتى حق دفاع قائل نبودند و اگر ارباب یا غیر ارباب او را تحت شکنجه قرار مىداد، حق دفاع نداشت (باید قضیه به تفصیلبررسى شود). شکنجههاى بسیارى به آنها مىدادند. به قول [علماىحقوق اروپا] حق حیات و به قول ما حق تکامل براى برده قائل نبودند. (البته ما هم حق حیات قائل هستیم، ولى از آن جهت که حیات زمینهتکامل است نه صرفاً حیات.) حق تعذیب و هرگونه تعذیبى در موردبرده داشتند. ویل دورانت مىنویسد که بردگان را در حضور اربابانپوست مىکندند و این یک تفریح براى آنها بوده.
اسلام نه تنها چنین اعمالى را ممنوع کرد، بلکه توصیههایى راجع بهآنها نموده است. پیغمبر اسلام دستور مىدهد به آنها غذا بدهید از آن غذاهایى که خودتان مىخورید؛ لباس بدهید از همان لباسهایى کهخودتان مىپوشید، و همین طور هم عمل مىکردند. امیرالمؤمنین غلامىدارد به نام قنبر که همیشه او را بر خود مقدم مىدارد. اگر دو تکه لباسمىخرد، مىگوید: «تو جوان هستى من پیرمرد، لباس نو مال تو و لباسکهنه مال من.» پس [] از نظر رفتار و عمل، با بردگى دراقوام گذشته فرق مىکند.
اهتمام اسلام به آزادى برده
گذشته از اینها، آنچه اسلام راجع به آن عمل کرده و برنامه دارد، آزادى است و این نکته جالبى است. فقها هم بابى که در این مورد قرار دادهاند، «کتاب العتق» است و نه کتاب الرقّ. «رقّ» یعنى بردگى و «عتق» یعنى آزادى. آن که در اسلام برنامه و مقررات دارد، آزادى است؛ یعنى موجبات فراهمآوردن آزادى برده. اگر قبول کنیم که اسلام بردگى را جایز شمرده، [بهاین صورت است که] هیچ گاه این حالت ادامه ندارد؛ زیرا وقتى که بردگان تحت نفوذ تربیتى مسلمین قرار گرفتند، پس از چندى خود به خود آزاد مىشوند.
اولاً خود «بنده آزاد کردن» بهترین عمل خیر شمرده مىشود که ضربالمثل است؛ وقتى بخواهند راجع به موضوعى مبالغه کنند، مىگویند: «تو ثواب بنده آزاد کردن دارى.» دوم اینکه کفّارة بعضى از اعمال را بندهآزاد کردن قرار داده است. از اینها بالاتر، این است که یکى از مصارفبیتالمال را آزاد کردن بنده قرار داده است و این جزء بودجه عمومىاست: «انّما الصّدقاتُ للفُقراء و المساکین و العاملین علیها و المُؤلّفة قُلوبُهُمو فى الرّقاب و الغارمین و فى سبیل الله».۵ «و فى الرّقاب» یعنى در راهگردنها؛ یعنى گردنهایى را که قید مملوکیت روى آنها هست، آزاد کنى. یکى از مسائلى که در اسلام هست، این است که حکومت اسلامى از بودجه عمومى بگیرد و بردهها را آزاد کند؛ زیرا بردگان غنائم جنگى عدهاى را تشکیل مىدادند و نمىشد مفت از آنها گرفت. حکومت توصیه مىکند که او آزاد کند، اگر آزاد نکرد پول مىدهد و آزاد مىکند. در دوران عمر بنعبدالعزیز این برنامه عمل شد و مقدارى از بیتالمال براى آزادى بردگان به کار رفت.
همچنین اسلام بعضى موارد را موجب آزادى خود به خود بردگان قرار داد؛ مىگوید اگر بردهاى قسمتى از آن آزاد شد، این آزادى به تمام قسمتهاى او سرایت مىکند؛ مثلاً اگر یک نفر یک عُشر بردة خود را آزاد کرد، تمام او آزاد مىشود و او نمىتواند وى را خرید و فروش و به دیگرى منتقل کند. راههایى را باز گذاشته و توصیه کرده است.
مکاتبه و تدبیر و تمتیع
قرآن در آیهاى از سوره نور برنامهاى قرار داده که اگر بعضى افراد نخواهند بردگان را مجانى آزاد کنند، قراردادى با آنها ببندند که مثلاً فلان مبلغ بعداً بپردازد [و آزاد شود] و این موضوع را «مکاتبه» مىنامند، و یاممکن است قرار بگذارند که بعد از مردن ارباب، آزاد باشد که این را«تدبیر» مىگویند. در مورد مکاتبه تعبیر عجیبى در قرآن هست: «و الذینیبتغون الکتاب ممّا ملکت ایمانُهُم فکاتبوهُم ان علمتُم منهُم خیراً و آتوهُم من مال الله الّذى آتیکُم».۶ یعنى اگر برده شما تقاضاى قرارداد کرد که بعداً مبلغى بدهد، با آنها مکاتبه کنید (ظاهراً وجوب را مىرساند) اگر در آنها خیرى سراغ دارید، یعنى اگر به مصلحت اوست؛ مثلاً اگر کافرى، تازهآمده و تعلیم و تربیتى ندیده، آزاد نکنید؛ ولى اگر کسى است که آزادى بهمصلحت اوست، آزادش کنید و بعد از آزاد کردن، از مال خدا (یعنى مال خودتان) که خدا به شما داده، به او بدهید که به کارى بپردازد و این را «تمتیع» مىگویند؛ یعنى او را دست خالى از خانه بیرون نکنید. در موردطلاق زن هم علاوه بر حقوق او، همین موضوع وجود دارد و قرآن در این مورد مقدار را معلوم نمىکند، بلکه برحسب وسعت [مالى] شخص به خوداو واگذار مىکند: «و على الموسع قدرُهُ و على المُقتر قدرُه:ُ۷ ثروتمند و فقیرهرکدام برحسب وسع خود.»
برنامههاى دیگر براى آزادى برده یکى آزادى خود به خودى است،مثل آزادى ناشى از نابینایى یا زمینگیرى. اگر ارباب به برده ظلم کرد واو را طورى زد که صدمهاى به وى وارد آمد، آزاد مىشود و اگر زن بود و براى ارباب فرزندى آورد، آزاد مىشود؛ آزاد مشروط و ارباب حقفروش او را ندارد. اگر او را آزاد نکرد، پس از مردن ارباب، خود به خودآزاد مىشود؛ یعنى زن در سهم فرزند خود واقع مىشود و خود به خود آزاد مىشود.
یکى دیگر از موجبات آزادى برده، «اسلام» است. اگر ارباب کافراست و برده اسلام آورد، به حکم «لن یجعل اللهُ للکافرین على المُؤمنینسبیلا»۸ آزاد مىشود. دیگر از وسائل آزادى خود به خود، اینکه اگر پدریا فرزند و یا یکى دیگر از خویشاوندان نزدیک برده او را بخرد، باعثآزادى وى مىشود؛ مثلاً اگر پدر، پسر خود را بخرد و بالعکس یا خواهر وبرادر یکدیگر را بخرند و یا سایر خویشاوندان نزدیک یکدیگر را بخرند، برده آزاد مىشود.
پس نکاتى را باید در نظر داشت: یکى اینکه رفتار مسلمین بابردگان با رفتار رژیمهاى بردگى کاملاً متفاوت بوده است. دوم اینکه طرز بردهگیرى در اسلام با سایر رژیمها کاملاً متفاوت است. سوم اینکه در اسلام برنامه آزادى براى بردگان و راههاى زیادى براى آزادى برده وجود دارد و در جامعه اسلامى که مورد بحث ماست، امکان اینکه بردگان همیشه در بردگى باقى نمانند، هست مگر اینکه خود برده نخواهد؛ چنان که در مورد ائمه معصومین و صلحا خود بردهها حاضر نبودند که خانه آنها را ترک کنند و مىگفتند ما اینجا را دوست داریم.
موضوع دیگر که درباره آن بعد بحث مىشود، راجع به حقوقاجتماعى است. آیا شهادت برده جایز بوده یا خیر؟ در اسلام شهادتبرده جایز است؛ امامت یعنى پیشنمازى برده جایز است. البته پیشنمازى در اقوام قبلى نبوده است که بتوان مقایسه کرد. قضاوت برده و افتاء بردهکه مفتى باشد و امارت برده که امیر بر سپاه یا قوم باشد، جایز است و درتاریخ اسلام زیاد است. «طارق» معروف۹ برده بود. اینها قوانینحقوقى است که اسلام براى بردگان قرار داده است و آنها را از این مزایا محروم نکرده است.
آیا ذات بردگى ظلم است؟
نظر ما در مباحث دو جلسه گذشته۱۰ به مسئله عمدهاى بود که در باب بردگى مطرح است. آن موضوعى که بیشتر روى آن تکیه داشتیم، اینبود که به طور کلى بردگى با هر مفهومى که وجود داشته باشد، [جامعمشترکى دارد.] درست است که بردگیها در دنیا تفاوت داشته است، ولىجامع مشترک همه اقسام بردگى این است که یک نفر مالک فرد دیگرباشد؛ یعنى همین طور که مالک سایر ثروتها مىشود، مالک اشیا مىشود، مالک جمادات و نباتات و حیوانات مىشود، مالک انسانبشود و این انسان جزء ثروت او قرار بگیرد و در نتیجه اختیار آن برده ومملوک در دست این باشد، او تابع میل و اراده و هوا و هوس این باشد.جامع مشترک رژیمهاى مختلف بردگى که در دنیا بوده، همین است کهیک فرد از انسان مالک انسان دیگرى باشد.
پینوشتها:
۵٫ توبه ر ۶۰٫ ۶٫ نور ر ۳۳٫ ۷٫ بقره ر ۲۳۶٫
۸٫ نساء ر ۱۴۱٫ ۹٫[طارق بن زیاد، فاتح اندلس]
۱۰٫ [همان طور که قبلاً گفته شد، نوار جلسه دوم موجود نیست. بنابراین این جلسه در واقع جلسه سوم است. البته چون خلاصه مطلب جلسه گذشته بیان شده است،این نقص تا حدى برطرف شده است.]
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید