1395/7/11 ۱۰:۲۱
نگاه فروتنانه به دنیا خشونت دنیای امروز، نتیجه كمكاری روشنفكران است
٦٨ سال از ترور مهاتما گاندی گذشت عاطفه شمس : در تاریخ چهرههای برجسته بشری، مهانداس کارامچاند گاندی را باید نخستین كسی دانست كه مفهوم ستیزیدن با مخالف را به صورتی متمدنانه تحت عنوان «مبارزه منفی» تعریف و مطرح كرد. رهبر سیاسی و معنوی هندیها، در طول زندگی خود، استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میكرد. به همین دلیل، فلسفه بیخشونتی او روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثیرگذار بوده است. اما هنوز حكومتها و گروههایی وجود دارند كه نیاز به بازخوانی معنای مهرورزی، تسامح و رواداری را هر روز بیش از پیش به وجود میآورند. بر این اساس، درباره كارایی آموزههای گاندی در برابر بحرانهایی كه جهان امروز با آن روبهرو است با هوشنگ ماهرویان، نویسنده و پژوهشگر، گفتوگو كردهایم. وی با اشاره به اینكه قرن بیست و یكم نیز به قرن گاندی بدل شده است، میگوید در دنیای امروز كه خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزی و عدم انتقام جویی و گسترش آنها میتواند بر منزوی كردن و پایان دادن به خشونتهای فجیعی كه در اطرافمان وجود دارد تاثیرگذار باشد. ***
در آستانه شصت و هشتمین سالگرد ترور مهاتما گاندی، رهبر ملی- معنوی و بنیانگذار استقلال هند و یكی از بزرگترین مردان نیمه اول قرن بیستم هستیم. شما چه عواملی را در ماندگاری او پس از گذشت ٦٨ سال، دخیل میدانید؟ گاندی یكی از نخستین رهبران اعتراض مردم در برابر استعمار بود كه با افراط و خشونت ورزیدن مخالفت میكرد و استفاده از روشهای خشونتآمیز به خصوص در قرن بیستم كه سركوب و اعدام كردن از روشهای معمول بود، در اعتقاد و روشهای گاندی جایی نداشت. در واقع گاندی از مهرورزی صحبت میكرد. در زمان گاندی گفتمان مسلط مطرح در سطح جهانی، اعتقادات شدید چپ بود كه از دیكتاتوری پرولتاریا و مباحث مشابه سخن میراند، اما گاندی در همان زمان گفتمانی را مطرح كرد كه كاملا در مقابل گفتمان چپ قرار میگرفت. قرن ما یعنی قرن بیست و یكم نیز به قرن گاندی بدل شده است؛ قرن نافرمانیهای مدنی و مبارزات غیرخشونتآمیز و آرام و این یادگار گاندی است. اگر دنباله گاندی را بخواهید باید مارتین لوتركینگ را ببینید كه مبارزه آرام سیاهان را رهبری میكرد، آنگ سان سو چی را در برمه ببینید، نلسون ماندلا و لخ والسا را ببینید كه همگی از مبارزات آرام صحبت میكردند. گاندی مشكلات موجود را با خشونت حل نمیكرد در صورتیكه بیشتر انقلابهای قرن بیستم با خشونت انجام شده بود. قرن گذشته یعنی نیمه قرن بیستم، سراسر صحبت از لنینیسم و مائوییسم و مبارزات خشونت آمیز بود. به طور مثال وقتی لنین به حكومت رسید تمام خانواده تزار از بچه سه ساله به بالا را نابود كرد و بعد شعارهای او چه بود؟ تا آن زمان پیوسته میگفتند این از مراحل انقلاب دموكراتیك است ولی ما كه كمونیست بوده و رهبر پرولتاریا هستیم بهتر میتوانیم این مبارزات را ادامه دهیم اما به محض اینكه به حكومت رسید، گفت كه آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و آزادی اندیشه، تفكیك قوا و استقلال قاضی مال بورژوازی است و قاضی باید وابسته به حزب كمونیست باشد و تمام قواعد را به هم ریخت. امروز نیز روسیه هنوز ادامه آن قضایا و آن مافیاهای حزبی و غیره را به خود میبیند. اما گاندی روشی را بنیان گذاشت كه ما در قرن بیستم ادامه آن را میبینیم. ما با نافرمانی مدنی، مبارزات فرهنگی، مبارزات آرام و بدون خشونت آشنا هستیم زیرا كسی كه با خشونت به حاكمیت میرسد، خشونت را ادامه میدهد اما گاندی این گونه نبود. نگاه گاندی به جهان با فروتنی همراه است. ایمان گاندی ایمانی است كه در آن تواضع وجود دارد. در برابر تفكرات و ادیان دیگر سر فرو میآورد و اعتقاد دارد هركسی آزاد است به شیوه خود خدا را بپرستد و اصراری بر این ندارد كه حتما شیوه او بهترین راه خداپرستی است. به طور مثال، پس از پیروزی انقلاب هند در برههای از زمان كه مسلمانان و بوداییان با یكدیگر اختلاف پیدا كرده و با یكدیگر به جنگ پرداخته بودند، گاندی برای ایجاد وحدت بین آنها به مدت یك ماه روزه گرفت و اعلام كرد كه آنقدر روزه میگیرد و به نخوردن غذا ادامه میدهد تا بمیرد. نمایندگانی از هر دو گروه به او مراجعه كرده و به اشتباه خود اعتراف كردند و به او اطمینان دادند كه دیگر رفتارشان را ادامه نخواهند داد. به اعتقاد من امروزه تنوع باورهای دینی در هند از همه دنیا بیشتر است و میتوان گفت امروز وجود این همه ادیان مختلف- بیش از دویست مذهب- در هند كه برادرانه در كنار هم زندگی میكنند یادگار آموزههای گاندی است زیرا گاندی تسامح و تساهل و رواداری را به آنها آموخت. یاد داد كه انسانها حق دارند باورهای خود را انتخاب كنند. گاندی، آرامش، اعتدال و مهرورزی را گسترش داد و شعارهای تند و تیز امپریالیستی و اینكه باید از دنیا جدا شد و دور خود را مرز كشید در اعتقادات او جایی نداشت. او انسان بزرگی بود و به اعتقاد من قرن بیست و یكم، ادامه مبارزات صلح طلبانه گاندی است.
از رهبرانی نام بردید كه از گاندی الهام گرفتند اما گفته میشود رهبرانی كه از او الهام گرفتند نتوانستند كاملا به اصول ضد خشونت او پایبند بمانند. شما این تحلیل را تایید میكنید؟ در صورت تایید، دلیل آن را چه میدانید؟ وقتی نلسون ماندلا پس از ٢٧ سال زندانی بودن به ریاستجمهوری رسید خون از دماغ كسی نیامد، یا لخ والسا مبارزات غیرخشونت آمیز را رهبری كرد. آنگ سان سو چی كه هماكنون در برمه است را ببینید! چه حركت خشونت آمیزی از او سر زده است. بنابراین من این گفته را رد میكنم.
به نظر شما خشونت در جهان امروز ما بیشتر است یا در جهان و دورانی كه گاندی در آن میزیست؟ ببینید در آن دوران خشونت به وفور وجود داشت اما خب مبارزات نیز همه خشونت آمیز بود. در این دوران اگر ما گروههایی مثل داعش، بوكوحرام، القاعده، طالبان و... را میبینیم به این دلیل است كه ما در یك پیچ تاریخی قرار گرفتهایم كه نشان میدهد ما كار فرهنگی خود را به درستی انجام ندادهایم و روشنفكری آن گونه كه باید، وظیفه فرهنگی خود را پیش نبرده است. ما نیازمند رفرماسیونهای بسیاری در منطقه خاورمیانه بودیم كه انجام نشد. وقتی كه بوكوحرام در نیجریه برای آزادی رهبری خود تعدادی دختر را گروگان میگیرد و میگوید در صورتی كه رهبرشان آزاد نشود آنها را خواهد فروخت، به این معنا است كه میخواهد قرن بیست و یكم را به قرن ششم بازگرداند و در آن جامعه هیچ اندیشمند، متفكر و رفرمیستی نبوده است كه از تمام منابع مقدس آنها تعبیر و تفسیرهای مدرن كند و اجازه ندهد در قرن بیستم چنین وقایعی اتفاق بیفتند. در این مواقع، ما باید اهل تفكر را مقصر بدانیم كه در این جوامع به درستی كار نكردهاند. در دنیای امروز كه خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزی و عدم انتقام جویی و گسترش آنها میتواند بر منزوی كردن و پایان دادن به خشونتهای فجیعی كه در اطرافمان وجود دارد تاثیرگذار باشد.
با اینكه گاندی بسیار ماندگار است اما به نظر میرسد كه روشهای او در جهان امروز خیلی مورد استفاده قرار نمیگیرد. فكر میكنید چرا با وجود محبوبیت گاندی، ممكن است روش او كارایی خود را از دست داده باشد؟ من معتقد به عدم كارایی روش گاندی در جهان امروز نیستم. ماندلا در ژوهانسبورگ بهترین دانشگاهها را پایهگذاری كرد و در حال حاضر نیز ژوهانسبورگ یكی از پیشرفتهترین شهرهای آفریقای جنوبی است. آفریقای جنوبی آپارتاید بود، نلسون ماندلا گفت میبخشیم اما فراموش نمیكنیم و آنچنان زیبا با این مساله برخورد كرد كه با مباحثی كه در آپارتاید وجود داشت مقابله شد. كسی كه در زندان شكنجه میشود نباید شكنجه گرهای خود را دوباره به دست شكنجهگر بسپارد. این را نلسون ماندلا به ما یاد داد. درست است كه متاسفانه گاندی نیز به دست یك افراطی ترور شد، من این را میدانم، یعنی آن بحث هنوز در هند زنده بود كه گاندی را ترور كرد اما به هر حال، حرف حاكم و آنچه اكنون در هند حرف اول را میزند همان تساهل، تسامح، رواداری و آزادی باورهای مختلف است. گاندی و هند هم با جمعیت زیاد خود به طور عملی راهی را به جهانیان نشان میدهند كه در آن خشونت نفی میشود. اما در گذشته روشنفكری در جامعه ما به خوبی عمل نكرد. به طور مثال روشنفكرانی كه خارج از كشور تحصیل كرده بودند با شعار «كژدم را از سر بزن» به كشور برمیگشتند. شما سرمقالههای حزب توده را در سال ٥٨ بخوانید، میبینید كه مدام از خشونت حرف میزند اما اگر حرف گاندی بود و من روشنفكر از او حرف میزدم اجاره نمیدادم كه سپهر عمومی را تا این حد حرف از خشونت اشغال كند.
البته منظور من بیشتر، بحرانهایی است كه در حال حاضر جهان را درگیر كرده است؛ بحرانی مثل داعش. فكر میكنید روش گاندی در مقابل پدیدهای مثل داعش كه جز خشونت نمیشناسد كارایی خواهد داشت؟ ببینید در قرون وسطی گالیله را محاكمه كرده و میخواستند او را در آتش بسوزانند به این دلیل كه گفته بود زمین به دور خورشید میچرخد. گالیله توبه كرد اما با پای خود نوشت «زمین! تو هنوز میگردی». جوردانو برونو را در آتش سوزاندند اما همان كلیسا با رفرماسیونی كه كرد و تعبیرهای مدرنی كه از متون مقدس انجام داد آن روشها را كنار گذاشت. وقتی كه داعش عدهای از مسیحیان را قتل عام كرد، اسقف اعظم آنها گفت كه این جنایت تنها علیه مسیحیان نیست بلكه جنایت علیه بشریت است و گفت كه تمام اسلام فقط داعش نیست و نباید فقط آنها را دید، چرا كه ما اسلام الرحمن و اسلام مهربانی نیز داریم و این یك تفسیر خشونتآمیز از اسلام است كه داعش نام گرفته است. من واقعا او را تحسین كردم. ما نیز باید بكوشیم كه این نگاه را جا بیندازیم. درست است كه در خاورمیانه نگاه خشونتآمیز مسلط است و ما به طور مداوم آثار و تبعات آن را میبینیم اما باید سعی كنیم در مقابل آن، نگاه مهربانانه و غیرخشونتآمیز را رواج دهیم. رویههای قضایی درست، استقلال قاضی، حقوق متهم و مباحثی مثل آنها باید به درستی رعایت شوند. من و شمای روشنفكر باید از این حقوق دفاع كنیم و آنقدر از آنها صحبت كنیم تا بتوانیم مهربانی را جایگزین خشونت كنیم. اتفاقا جهان امروز بیشتر از قبل به افرادی مثل ماندلا، نهرو و گاندی نیاز دارد. تنوع دینی و آرامش موجود در هند را در حیطه جامعهشناسی میتوان به عنوان یك الگو در نظر گرفت. روشهایی كه جهان در قرن بیستم به خود دید روشهای خشنی بود كه آموزههای گاندی در برابر آنها قرار میگرفت. در جهان امروز نیز در برابر روشهای خشونتآمیزی كه فاندامنتالیسم، طالبان، داعش، بوكوحرام و امثال اینها به كار گرفتهاند میتوان از روشهای مهرورزانه گاندی بهره برد تا از گسترش این گروهها و شكلگیری گروهها و خشونتهای جدید جلوگیری كرد. با توجه به این نكته و رفتارهایی كه از این گروهها سر میزند میتوان گفت مسائل جهان امروز بیشباهت به مسائل جهان در زمان گاندی نیست پس به كارگیری روشها و شعارهای او همچنان میتواند برای ایجاد صلح و آرامش جهانی ثمربخش باشد.
پس شما به اینكه بتوان با روش گاندی و با تلاش مضاعف روشنفكران برای ترویج نگاه صلحجویانه، در مقابل این حجم از خشونت به نتیجه رسید، خوشبین هستید؟ بله، من اگر خوشبین نبودم كه وقت خود را صرف این مباحث نمیكردم. به هر حال، بخشهایی از جامعه خشونت میورزند اما ما باید سعی كنیم آنقدر از مهربانی، روا داری، رعایت حقوق دیگران و رعایت آزادی اندیشه بگوییم تا این نگاه جا بیفتد. من خود را ادامه تفكرات گاندی میدانم اما آنچه در جوانی برای ما جا افتاده بود فقط از خشونت صحبت میكرد. در دهه ٤٠ و در دوران دانشجویی ما همیشه صحبت از مائو و لنین بود. در حالی كه مائو رهبر انقلاب چین كه خود را پیرو اندیشه ماركس و لنین و استالین میدانست، در سال ۱۹۵۸ و در جریان برنامه جهش بزرگ، وقتی كه حوزههای حزبی گزارش دادند كه گنجشكها بخش زیادی از محصولات كشاورزی را میخورند، فرمان قتل عام گنجشكها را صادر كرد و از تودههای مردم خواست كه به عنوان وظیفه انقلابی گنجشكها را نابود كنند. معلمان در مدرسه با حرارت دانشآموزان را علیه گنجشكها تحریك و گنجشكها را عامل گرسنگی و كمبود مواد غذایی اعلام میكردند. بنابراین، هر دانشآموز به عنوان وظیفه انقلابی روزانه با تیركمان تعداد معینی گنجشك را شكار میكرد، لاشه آنها را به نخ میكشید، تحویل مقامات حزبی میداد و جایزه میگرفت. نظامیان در سراسر كشور با زدن شیپور و طبل مانع نشستن گنجشكها روی شاخه درختان میشدند. گنجشكها روی هوا در اثر خستگی هلاك میشدند و سقوط میكردند. در نتیجه، تقریبا تمام گنجشكها در چند ماه قتل عام شدند. اما ناگهان سر وكله ملخها در مزارع پیدا شد و به جان گندمها افتادند. در غیبت گنجشكها تعادل اكوسیستم به هم خورده بود و جمعیت ملخها و دیگر آفات نباتی به صورت انفجاری افزایش یافته بود. به دنبال قتل عام گنجشكها، تولید محصولات كشاورزی بهشدت پایین آمد و میلیونها نفر بر اثر گرسنگی مردند. بنابراین، میبینید كه آن نگاه تند و آن نگاهی كه میلیونها انسان را بدون اینكه در جنگی شركت كرده باشند به دلیل گرسنگی و خشونت از بین میبرد با طبیعت نیز این كار را میكند. اما نگاهی كه با مهربانی به جهان بنگرد مهربانی را نیز تبلیغ میكند. فلسفه گاندی «بی خشونتی» است اما جایی خواندم كه گاندی چون میدانست كه عدم توسل به خشونت مستلزم اعتقادی راسخ و شهامتی باورنكردنی است و نیز میدانست در همگان وجود ندارد، بنابراین سعی میكرد به همه تفهیم كند كه لازم نیست همه دست از خشونت بردارند به ویژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد و در نوشتههای خود نیز آورده است «قویا معتقدم هرجا بین خشونت و ترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.» شما این گفته را چگونه تحلیل میكنید؟
شما این حرف را كجا خواندید؟ در روزنامهها و سایتهای مختلفی به این موضوع اشاره شده است. به هر حال، زندگی سیاسی گاندی تماما ضد خشونت بود و او سمبل این جریان است. ممكن است او نیز اشتباهاتی در زندگی خود داشته باشد اما ما او را سمبل عدم خشونت میدانیم. البته ادامه میدهد كه «تا راه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت در مقابل قدرتمندتر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوان مقابل این وضعیت ایستاد و تنها راه احقاق حق، خشونت باشد بیهیچ تاملی باید سلاح برداشت.» شاید تاكید او بیشتر در برابر نظامهای سیاسی و نیروهای استعماری بوده است. به هر حال اگر شما این حرف را تفسیر چریكی كنید، چریك نیز میگوید من رفتم و به طور مثال فلان شكنجهگر ساواك را كشتم، بنابراین، كار من درست بوده است. در صورتی كه با این عمل، پلیس را خشنتر و جامعه را قطبی میكند و این ضد دموكراسی است و به اعتقاد من، این یك حركت اشتباه است. اگر در جامعهای شكنجه و اعدام بیمورد وجود دارد باید با انتقاد و شیوه صحیح و با حركت آرام، آنقدر تبلیغ كرد تا پرهیز از خشونت جا بیفتد، اما حركت خشن، جامعه را نیز خشن میكند. ما در منطقهای زندگی میكنیم كه خشونت زیادی در آن وجود دارد و من امیدوارم كه این خشونت هر چه زودتر از بین برود. ما در یك پیچ تاریخی قرار گرفتهایم كه به ما نشان میدهد روشنفكری -چه دینی و چه غیردینی- در این منطقه كم كار كرده و اگر تلاش كند میتواند اسلام مهربانی را نشان دهد كه آن رهبر مسیحیت بگوید اسلام دین خشونت نیست بلكه دین مهربانی است.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید