تاریخ حزب در ایران / بهروز طیرانی – بخش پنجم

1395/5/26 ۰۷:۳۲

تاریخ حزب در ایران / بهروز طیرانی – بخش پنجم

این روند تأسیس احزاب تا سال ۱۳۲۷ با همین سرعت ادامه یافت. در ۱۵ بهمن آن سال به دنبال ترور شاه و غیر قانونی اعلام شدن حزب توده برای مدتی کند شد؛ ولی در دوران مصدق بار دیگر از سر گرفته شد. نتیجه این روند آن بود که بنا به گزارش سفارت بریتانیا در تهران، در سال ۱۳۲۲ بیش از چهارده حزب سیاسی به وجود آید و در ادامه در پایان دوره چهاردهم مجلس بیش از ۴۲ حزب و جمعیت سیاسی در کشور فعالیت داشته باشند. (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۲۳۰)

 

این روند تأسیس احزاب تا سال ۱۳۲۷ با همین سرعت ادامه یافت. در ۱۵ بهمن آن سال به دنبال ترور شاه و غیر قانونی اعلام شدن حزب توده برای مدتی کند شد؛ ولی در دوران مصدق بار دیگر از سر گرفته شد.

نتیجه این روند آن بود که بنا به گزارش سفارت بریتانیا در تهران، در سال ۱۳۲۲ بیش از چهارده حزب سیاسی به وجود آید و در ادامه در پایان دوره چهاردهم مجلس بیش از ۴۲ حزب و جمعیت سیاسی در کشور فعالیت داشته باشند. (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۲۳۰)

به لحاظ کمّی و از نظر تعداد، شماره احزاب و جمعیت‌های سیاسی در این دوره بسیار بیشتر از رقمی بود که در سال ۱۳۲۴ سفارت انگلستان اعلام داشته بود. در این بخش ویژگی‌های احزاب این دوره را از لحاظ مؤسسان، دوره فعالیت، شیوه مبارزاتی، تمایزات ایدئولوژیک، سازماندهی واداره مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

۱ـ مؤسسان:

احزاب و جمعیت‌های شکل گرفته در این دوره از جانب چهار گروه ایجاد شدند:

الف) نیروهای مستقل وملی اصلاح‌طلب: این گروه از مؤسسان احزاب و جمعیت‌های این دوره، نیروها وعناصری را در بر می‌گیرد که با توجه به آگاهی از وضعیت جامعه و عنایت به ضرورت ایجاد تغییر در آن، به سوی تشکیل جمعیت، گروه، حزب و سازمان روی آوردند. اینان حداقل درابتدای راه خود بدون وابستگی و با اتکا به مردم تأسیس وشروع به فعالیت کردند.

این عناصر از سه دسته با گرایش‌های ملی، مذهبی و چپ‌گرا تشکیل می‌شددند. سیاستمداران خانه‌نشین شده در دوره رضاشاه، زندانیان سیاسی آزادشده از جمله نیروهایی بودند که با بازشدن فضای سیاسی بار دیگر قدم به عرصه گذاشتند.

گروه دیگر نیروهای مذهبی بودند که به منظور جبر آن آسیب‌ها و لطماتی که در طول حکومت رضاشاه بر پیکر فرهنگ و مذهب جامعه وارد آمده بود، وارد صحنه شدند.

عده‌ای دیگر از حاضران در صحنه بودند. و سرانجام عده‌ای دیگر نیز روشنفکران و تحصیل‌کرده‌هایی بودند که در داخل یا خارج از کشور به تحصیلات عالیه پرداخته و با تمدن جدید از طریق نظری یا مشاهده آشنا و در پی یافتن راه برای غلبه بر عقب ماندگی کشور برآمده بودند. مهندس بازرگان در این باره می‌گوید: «ضربه شهریور موجب بیداری ملت شد، مردم درصدد برآمدند روی پای خود بایستند و در امور مملکت و آینده خود نظارت و یا مداخله کنند. پیدایش احزاب و جمعیت‌های صنفی و سپس سیاسی با گرایش‌های مختلف حاصل ضربه شهریور بود.» (بازرگان، ۱۳۷۵، ۲۴۱ـ۲۴۲)

این احساس نیاز و ضرورت تغییر وجبر آن عقب‌ماندگی را اندیشه ناسیونالیسم که روح حاکم بر زمان بود و به‌ویژه به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال خاک ایران به دست بیگانگان به آن دامن زده شده بود، تقویت می‌کرد. در این باره پیتر آوری می‌نویسد: «تشکیل احزاب سیاسی هم برای جوانان پرشور و شوقی جاذبه داشت که می‌خواستند آرمان‌های خود را جامه عمل بپوشانند و هم برای سردمداران قدیمی سیاست… آرزوی بیدار کردن وجدان جمعی وجود داشت، دوباره به دست آوردن احساس حمایت عضویت در یکی از گروه‌های جامعه به آنها ارزانی می‌داشت…» (آوری، چاپ دوم، ص۲۲۷)

میل به اصلاح جامعه فقط به مسائل سیاسی محدود نبود. این انگیزه و خواست برای تغییر در باره مسائل اجتماعی و به‌ویژه فرهنگی و مذهبی نیز وجود داشت وانگیزه بعضی از تشکل‌ها اصلاح امور مذهبی بود. از جمله احزاب این گروه می‌توان به احزاب مهم وماندگاری همچون: ایران، ملت ایران، خداپرستان سوسیالیست، مردم ایران، فداییان اسلام، حزب زحمتکشان ملت ایران (تا قبل از رودرویی با نهضت ملی و رهبرانش) و احزاب کمتر مطرحی همچون حزب استقلال، حزب جنگل اجتماعیون، اتحادیه مسلمین، مجمع مسلمانان مجاهد، حزب میهن، حزب پیکار و حزب میهن پرستان به عنوان نمونه اشاره کرد.

 

ب) افراد وخانواده‌های زمیندار و بانفوذ:

یکی دیگر از قدرت‌های موجود در جامعه آن روز ایران، زمینداران، ثروتمندان وصاحبان موقعیت و قدرت اجتماعی موروثی در ایران بودند. این گروه بعد از شهریور ۱۳۲۰ بیم داشتند که چه از طریق انقلابی و یا از راههای قانونی اندوخته خود را که با لطایف‌الحیل با پرداختن باجهای گوناگون به رضاشاه حفظ کرده بودند، در اوضاع و احوال جدید از دست بدهند. این دسته از صاحبان قدرت احساس می‌کردند که هرآینه ممکن است با تشکیل یک مجلس واقعی که نمایندگان حقیقی مردم در آن نقش داشته باشند، منافع خاندان‌های حکومتگر دچار خطر جدی شود. و لذا مقابله با شرایط برایشان اهمیتی دوچندان پیدا کرد: «قدرت رو به رشد طبقه متوسط نوین و رهبری ضعیف شاه جوان سبب شد که قدرت حکومت بیشتر به دست نخست وزیر ومجلس… بیفتد. بنابراین کنترل بر مجلس یک هدف کلیدی برای گروه‌های مختلفی شد که بر سر قدرت به رقابت برخاسته بودند.» (گازیروفسکی، ۱۳۷۱، ص۱۲۰)

آنها در این راه ابتدا کوشیدند تا از تجدید انتخابات دوره سیزدهم مجلس شورای ملی که در زمان رضاشاه انجام گرفته بود، جلوگیری کنند که در این راه توفیق نیز یافتند. با این حال دریافتند که برای دوره بعد مجلس و همچنین توفیق در سایر زمینه‌ها نیاز به تشکیل جمعیت و حزب دارند. به نوشته فخرالدین عظیمی: «با از بین رفتن قدرت ناگزیرکننده دربار، درگیری بر سر توزیع امکانات وغنایم ناشی از مقام و موقعیت بیشتر در چهارچوب شبکه‌های گروهی غیر رسمی و روابط مبتنی بر حمایت و وابستگی حل و فصل می‌شد. افراد همفکر، دوستان، خویشان و همولایتی‌ها از سوی یک سرکرده یا دسته‌ای بسیج می‌شدند و احزاب، فراکسیون‌ها و انجمن‌های خود را برپا کرده یا از نو به راه می‌انداختند.» (عظیمی، ۱۳۷۲، ص۳۸)

حزب عدالت، حزب اتحاد ملی، حزب مردم، حزب ملت، حزب ایران نو و… از جمله این احزاب و سازمان‌ها به شمار می‌رفتند.

 

ج) دربار:

محمدرضا پهلوی به هنگام نشستن بر تخت سلطنت با موجی از مخالفت‌های داخلی وخارجی روبرو بود. و از این نظر تا کودتای ۲۸ مرداد هیچ‌گاه احساس امنیت و آرامش نکرد. یکی از راههای غلبه بر این وضعیت، حمایت احزاب موجود از طریق اهدای کمک‌های مالی و یا ارائه امکانات و واگذاری مناصب دولتی به اعضای احزاب و همچنین کمک به تأسیس احزاب جدید بود. از جمله احزابی که شاه ودربار در آنها نفوذ فراوانی داشتند به احزاب آریا، سومکا، انتقام و ذوالفقار می‌توان اشاره کرد. در این باره حسین فردوست می‌نویسد: «یکی از اقداماتی که محمدرضا برای تحکیم موقعیت خود و تمرکز قدرت در دست خود انجام داد، تشکیل احزاب و دستجات شبه‌نظامی بود…یکی از احزابی که محمدرضا هزینه آن را تأمین می‌کرد، حزب سومکا بود که توسط داوود منشی‌زاده راه ‌انداخته شد و در آن افرادی مثل داریوش همایون شرکت داشتند. اعضای این حزب با مخالفین محمدرضا مبارزه می‌کردند… حزب دیگر… حزب آریا بود.» (فردوست، ۱۳۷۱، ص۱۴۰ـ۱۴۱)

علاوه بر این احزاب، شاه و دربار تلاش می‌کردند تا در سایر احزاب ملی نیز نفوذ کنند. به نوشته دکتر کریم سنجابی: «شاه چندین بار خواست به ما کمک مالی بدهد، بنده زیر بار نرفتم. حتی یک روز همین فردوست به من تلفن کرد و به منزل من آمد. دیدم یک کارتن بزرگ همراه اوست. گفت اعلیحضرت مرا فرستاده پیش شما و این سهام شرکت کیهان است که مال اعلیحضرت است. شاید قریب سیصدهزارتومان بود.» (سنجابی، ۱۳۶۸، ص۶۹) البته سنجابی کمک مزبور را رد کرد؛ ولی آنچه مسلم است، این دو نمونه که از سنجابی و فردوست نقل شد، تنها مواردی از این دست نبود.

علاوه براین احزاب باید به دو اتحادیه کارگری مهم نیز که در این دوران به منظور مقابله با شورای متحده مرکزی وابسته به حزب توده تأسیس شد، اشاره کرد: اتحادیه اسکی (سازمان کارگران ایران) و اتحادیه امکا (اتحادیه مرکزی کارگران ایران) بودند.

د) قدرت‌های خارجی:

یکی از اقدامات متفقین پس از اشغال خاک ایران، تأسیس احزاب و گروه‌های سیاسی بود. متفقین با تشکیل این احزاب، ضمن مقابله با عوامل و گروه‌های سیاسی آلمان در ایران، نفوذ در آرا و عقاید جامعه، تأثیرگذاری بر روند حوادث سیاسی در درازمدت و نیز مقابله با احزاب وابسته به دولت متقابل را نیز مد نظر داشتند. به جز متفقین، دولت آلمان هم به‌رغم قطع رابطه سیاسی و اخراج عواملش از ایران، تلاش کرد تا از این طریق جای پایی در تحولات ایران برای خود باز کند. «حزب کبود» به رهبری حبیب‌الله نوبخت و «حزب ملیون ایران» از حزبهای طرفدار آلمان در ایران بودند. حزب ملیون یک وزیر در کابینه، سه نماینده مجلس، هفده امیر ارتش وتعدادی از افسران ارتش را با خود به همراه داشت.

برخلاف احزاب طرفدارآلمان که عمر بلندی نداشتند و قبل از پایان جنگ رو به تعطیلی رفتند، موقعیت واحزاب وگروه‌هایی که توسط انگلیسی‌ها در ایران ایجاد شدند و یا مورد حمایت قرارگرفتند، مستحکم‌تر و دیرپاتر بود.

دولت بریتانیا طرحهای متعدد ومتنوعی در این زمینه تدارک دیده بود. به نوشته ایرج ذوقی: «اسناد منتشر نشده وزارت امورخارجه انگلستان… روشن می‌سازد که بازگشت سیدضیاء به ایران به خواست وبا حمایت دولت انگلیس صورت گرفته و هدف از آن نیز چنین بود که سیدضیاء با تشکیل حزبی به مقابله با حزب توده… بپردازد.» (ذوقی، ۱۳۶۸، ص۹۲) دکتر ذوقی با استناد به اسناد وزارت امورخارجه انگلیس می‌نویسد: «سید ضیاء معتقد بود که قادر است با تشکیل سازمان‌های چریکی در نقاطی که تحت اشغال متفقین نیست… به مبارزه با عوامل نازی در ایران پردازد…» (ذوقی، منبع فوق، ص۹۳ به نقل از F.O921ر۴) پیتر آوری در این باره می‌نویسد: «دوقدرت اشغالگر در ابتدا با نظر مساعد به تأسیس احزاب سیاسی می‌نگریستند… یک رهبر حزب می‌توانست نقش یک واسطه را میان سفارتخانه‌های خارجی و دوستان حزبی‌اش بازی کند.» (آوری، چاپ دوم، ص۲۲۸)

در میان احزاب وابسته به بریتانیا در ایران از همه مشهورتر، احزاب «وطن» و «اراده ملی» به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و «حزب همراهان» به رهبری مصطفی فاتح بودند. البته در این میان احزاب و گروه‌های کوچکتر منطقه‌ای بودند که توسط سیدضیا وسایر عوامل بریتانیا در ایران تغذیه می‌شدند که از جمله آنها می‌توان به «حزب خیریة» میانه، «حزب جنگل» چالوس اشاره کرد که این دو حزب در مبارزه مسلحانه با فرقه دمکرات آذربایجان و حزب توده، تلاش زیادی از خود نشان دادند. همچنین احزابی همچون «عدالت»، «اتحاد ملی» و «مردم» نیز همسو با سیاست‌های انگلیس در ایران عمل می‌کردند.

این احزاب و گروه‌ها و نیز گروههای مورد حمایت دربار و احزابی که توسط صاحبان قدرت ایجاد شدند تقریبا در یک جهت قرار داشتند. مأموریت عمده آنها علاوه بر حفظ وضع موجود و تحکیم موقعیت پادشاهی وابسته به اردوگاه غرب، تخریب وجهه و امکانات واخلال در فعالیت‌های احزاب مستقل و ملی بود که البته در این میان باید مبارزه با حزب توده را نیز به عنوان یکی از اولین اهداف به آن اضافه کرد. این احزاب جملگی بعد از کودتا ۲۸ مرداد با پایان یافتن تاریخ مصرفشان تعطیل شدند و هیچ اثر و نشانی از آنها باقی نماند.

دسته سوم از گروه‌ها و احزاب که مورد حمایت دولت‌های خارجی قرار داشتند، آنهایی بودند که به دولت اتحاد جماهیر شوروی وابسته بودند. در رأس این دسته احزاب، «فرقه دمکرات آذربایجان» و «حزب توده ایران» قرار دارند. به جز این دو از «سازمان زحمتکشان آذربایجان» و «حزب دمکرات کردستان» نیز می‌توان نام برد. البته دهها جمعیت، اتحادیه کارگری و… در این دوران از سوی حزب توده تشکیل شد که از جمله مهمترین آنها باید به «جمعیت صلح»، «جمعیت مبارزه با استعمار»، «شورای متحده مرکزی کارگران و کشاورزان» و «جمعیت‌زنان» اشاره کرد.

درباره وابستگی حزب توده به شوروی و دنباله‌روی آن از سیاست‌های شوروی و نقش باقراف ـ دبیرحزب کمونیست جمهوری آذربایجان ـ در تأسیس فرقه دمکرات آذربایجان زیاد بحث شده است. خاطرات منتشرشده سران حزب همچون آرداشس آوانسیان، ایرج اسکندری، احسان طبری و… حاوی نکات بسیاری در این باره است. این نکات جدای از اسناد وتحلیل‌ها ومشاهدات کسانی است که در مخالفت با حزب سخن گفته‌اند. آوانسیان که از جمله بنیانگذاران حزب توده و از هواداران شوروی و انترناسیونالیسم کمونیستی بود، در این باره می‌گوید: «همین که وارد تهران شدم، روستا و سایر رفقا… گفتند که تو باید بروی به مسکو با کمینترن تماس بگیری تا تکلیف خودمان را بدانیم… بعد از چندی از کمینترن نامه‌ای رسید… در زیر آن تقریبا این طور نوشتم: «نامه خوانده شد و به مثابه رهنمود قبول است»… در باره تاکتیک‌ها و کارها چهار شعار اصلی که در نامه قید شده بود به نظرم مانده است نوشته شده بود:۱ـ همه نیروها علیه فاشیسم، ۲ـ دفاع از زحمتکشان و متشکل نمودن آنها، ۳ـ مبارزه برای دمکراسی در ایران، ۴ـ دفاع از شوروی و عمومیت دادن به وجهه و محبوبیت شوروی در ایران.»(آوانسیان، ۱۳۶۹، ص۶۳)

آثار این پیروی از سیاست‌های شوروی را می‌توان در نمونه‌های تاریخی نظیر جریان امتیاز نفت شمال، ماجرای تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان، مخالفت اولیه با نهضت ملی شدن صنعت نفت و کارشکنی در قبال دولت دکتر مصدق، مقابله با اندیشه مائوئیسم و ضدیت با چین پس از بالا گرفتن تضادهای مسکو وپکن و… مشاهده کرد. ایرج اسکندری در این باره می‌گوید: «در حزب یک عده‌ای بودند که اصلا حزب توده ایران برای آنها وسیله‌ای بیش نبود، عمده برایشان شوروی بود… حالا حزب توده ایران بمیرد، زنده بشود… باید ببینیم از این رهگذر بالاخره شوروی چه استفاده‌ای می‌برد…» (اسکندری ؛۱۳۶۶، ص۱۷۴-۱۷۵)

. بنا به گفته کیانوری از همان ابتدای تشکیل ‏حزب، علی‌اف دبیر اول سفارت شوروی در تهران رابط حزب بامقامات شوروی بود.» (کیانوری، ۱۳۷۱، صص۷۸-۷۹)

در مورد فرقه دمکرات آذربایجان میزان وابستگی بسیار شدیدتر از نمونه حزب توده بود. فرقه دمکرات آذربایجان با اجازه و دستور دولت شوروی با چند هدف و از جمله وارد آوردن فشار به دولت ایران در زمینه سیاسی و اقتصادی و از جمله کسب امتیاز نفت و… ایجاد شد و بعد از توافق قوام با استالین در مسکو و امضای قرارداد قوام ـ سادچیکف و به دستور آنها برچیده شد. کیانوری در این باره می‌نویسد: «در جریان این یک ساله دو سیاست بر فرقه حکمفرما بود: یکی به وسیله عمّال باقراوف و دولت آن زمان آذربایجان شوروی دنبال می‌شد و دیگری جریان حزب کمونیست شوروی بود… همین سیاست مسکو بالاخره رهبری فرقه را مجبور کرد که سیاست اولیه خود را که از طرف دستگاه باقراوف به آنان تحمیل شده بود، تغییر دهد.» (کیانوری، ۱۳۷۱، ص۱۲۱)

مرتضی زربخت یکی از افسران سازمان نظامی حزب توده در این باره می‌گوید: «قلی‌اف به او گفت ساعت ۸ شب در آجی‌چای باشید که باید به جلفا بروید! پیشه‌وری گفته بود یعنی چه؟ ما مبارزه کردیم، به ملتمان قول داده‌ایم، باید بمانیم و مقاومت کنیم. قلی‌اف در کنسولگری شوروی در تبریز به او گفت: «سنی گتیرن، سنه دییرگت» یعنی کسی که تو را آورد، به تو می‌گوید برو!»(زربخت، ۱۳۸۲، ص۱۲۱)

 

شاخص‌ها:

جدای از منشأ و خاستگاه احزاب متعدد ومتنوع این دوره، احزاب، جمعیت‌ها و سازمان‌های این دوره را می‌توان از نظر شاخص‌های زیر دسته‌بندی کرد:

 

۱ـ سطح وگستره فعالیت: از این منظر احزاب و سازمان‌ها را به دو دسته فراگیر و غیر فراگیر می‌توان تقسیم کرد. احزاب و جمعیت‌های فراگیر علاوه بر آنکه در مرامنامه و اساسنامه خود را محدود به یک منطقه، نژاد، زبان، قوم، مذهب یا جنس خاص محدود نمی‌کردند، از گستره عمل سراسری در بیشتر نقاط کشور برخوردار بودند. این گروه از جمعیت‌ها واحزاب معمولا به جز تهران که مرکز آنها محسوب می‌شد، در سایر و یا حداقل بیشتر استان‌ها و شهرستان‌ها و به‌ویژه مراکز استان نیز شعبه داشتند. مهمترین احزاب و سازمان‌های فراگیر این دوره عبارتند از: حزب توده، حزب اراده ملی، حزب دمکرات ایران، حزب ایران، حزب عدالت، حزب میهن، حزب میهن‌پرستان، حزب وطن، حزب مردم، شورای متحده مرکزی کارگران و کشاورزان، حزب اتحاد ملی، اسکی، امکا، حزب زحمتکشان ملت ایران.

در مقابل این دستجات سیاسی، احزاب غیر فراگیر قرار دارند که خود به دو دسته تقسیم پذیر هستند: گروه اول احزابی که از لحاظ اساسنامه به حیطه خاصی محدود نبودند، ولی از لحاظ عمل بنا به دلایل متعدد و از جمله عدم توانایی تشکیلاتی، مالی و… جز در یک محدوده خاص فعالیت نداشتند. احزابی همچون آریا، ترقی، ایران نو، ایران بیدار، خورشید، انتقام از جمله این دستجات می‌باشند.

دسته دوم احزاب غیر فراگیر، آن گروه‌ها و احزابی را شامل می‌شد که در مرامنامه، اساسنامه و بعضا در نام آنها نیز به منطقه‌ای بودن آنها اشاره شده است. فرقه دمکرات آذربایجان، حزب دمکرات کردستان، حزب ایمان کرمان، حزب جنگل چالوس، حزب‌الله شیراز، حزب سعادت خوزستان و بسیاری از دیگر احزاب کوچک و فصلی منطقه‌ای در زمره این جمعیت‌ها می‌باشند.

 

۲- دوره فعالیت:

تفاوت و تمایز دیگری که میان احزاب این دوره می‌توان یافت، مربوط به دوران فعالیت آنهاست که از این نظر می‌توان احزاب را به دو دسته احزاب موقت و احزاب پایدار تقسیم کرد. مراد از احزاب موقت، احزابی هستند که پیش از پایان این دوره و یا حداکثر تا پایان دوره عمر آنها به سر رسید و بعد از کودتای ۲۸ مرداد از آنها هیچ نشان و اثری یافت نمی‌شود. تقریبا اکثر احزاب این دوره در دسته احزاب موقت جای دارند. اما به جز دسته احزاب و سازمان‌های موقت، در میان احزابی که در این دوران تشکیل شدند، احزاب و جمعیت‌های زیر بعد از این دوران نیز موجودیت خود را حفظ کردند و به فعالیت خود ـ صرف نظر از گستره ومیزان آن ـ ادامه دادند می‌توان به نام‌های زیر اشاره کرد: حزب توده ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران، جبهه ملی ایران، حزب ایران، جمعیت فداییان اسلام، حزب ملت ایران، حزب پان ایرانیسم، حزب مردم ایران، حزب دمکرات کردستان وفرقه دمکرات آذربایجان.

 

ادامه دارد

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: