تاریخ حزب در ایران / بهروز طیرانی - بخش سوم

1395/5/19 ۰۷:۴۹

تاریخ حزب در ایران / بهروز طیرانی - بخش سوم

در مرامنامه سعی زیادی به عمل آمده بود تا اصطلاحات و واژگان غربی به کار برده نشود و نظرات و دیدگاه‌ها با اصول اسلامی تطبیق داده شود. در فصلهای اول تا ششم به موضوعاتی از قبیل: تفکیک قوای سه‌گانه از یکدیگر، «انفکاک کامل قوه روحانیه از سیاست»، تساوی افراد در قبال قانون، آزادی کلام، مطبوعات، اجتماعات، تساوی افراد در محاکمات و نیز تعلیمات مجانی و اجباری همگانی و خدمت وظیفه عمومی اشاره شده بود.

 

در مرامنامه سعی زیادی به عمل آمده بود تا اصطلاحات و واژگان غربی به کار برده نشود و نظرات و دیدگاه‌ها با اصول اسلامی تطبیق داده شود. در فصلهای اول تا ششم به موضوعاتی از قبیل: تفکیک قوای سه‌گانه از یکدیگر، «انفکاک کامل قوه روحانیه از سیاست»، تساوی افراد در قبال قانون، آزادی کلام، مطبوعات، اجتماعات، تساوی افراد در محاکمات و نیز تعلیمات مجانی و اجباری همگانی و خدمت وظیفه عمومی اشاره شده بود. در فصل هفتم که به امور اقتصادی پرداخته شده بود و شامل هفده ماده بود، به ملی کردن رودخانه‌ها، جنگل‌ها و معادن، مالیات بر درآمد، تقسیم اراضی خالصه میان زارعین، موقوف شدن حکومت اربابان در روستاها، محدود ساختن مدت زمان کار روزانه و… اشاره شده بود.

حزب دمکرات اگرچه فعالیت‌ خود را به صورت قانونی شروع کرد و ۲۷ نماینده مجلس نیز عضوش بودند و تأکید آن نیز بر حفظ نظام مشروطه بود، ولی فعالیت‌های زیرزمینی و مخفی نیز داشت که مهمترین آنها ترور سیدعبدالله بهبهانی ـ روحانی تراز اول مشروطه ـ بود. به دنبال این واقعه، بر اثر فشار مخالفان دمکرات‌ها، تقی‌زاده مجبور به خروج از کشور شد و به اروپا رفت. حیدرخان عمواوغلی هم که ترور به گروه داوطلب تحت نظر او نسبت داده می‌شد، ابتدا دستگیر ولی بعد از مدت کوتاهی آزاد و از تهران خارج شد. پس از چندی رسول‌زاده نیز به خارج تبعید شد.

 

تعطیلی اجباری

بعد از اولتیماتوم دولت روسیه به ایران بر سر قضیه مورگان شوستر ـ مستشار آمریکایی مالیه دولت ایران ـ و حوادث متعاقب آن که از جمله تعطیلی مجلس و تبعید فعالان سیاسی و رهبر آن احزاب به قم بود، از یک سو و تبعید رهبران حزب دمکرات که پیش از آن رخ داده بود، فعالیت‌ احزاب سخت کاهش یافت. به نوشته ملک‌الشعرا بهار: «بعد از بسته شدن مجلس از طرف دولت و نایب‌السلطنه، تمام رؤسای حزب دمکرات و جمعی از افراد اعتدالی به قم تبعید شدند، جراید بسته شد، ایالات هم پس از قصابی روسهای تزاری جراید دمکرات‌ها را بستند…» (بهار، ۱۳۷۱، ص۱۳)

تحولات بعدی در عرصه سیاسی و به‌ویژه وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست بیگانگان، به‌تدریج حزب دمکرات را تحلیل برد و از صحنه سیاسی کشور خارج ساخت. در اواخر دهه ۱۲۹۰ شیخ محمد خیابانی که از جمله نمایندگان فعال دمکرات در مجلس دوم محسوب می‌شد، با تشکیل کنفرانس شاخه ایالتی حزب دمکرات در تبریز کوشید تا بار دیگرفعالیت‌های حزب دمکرات را احیا کند. حرکت سیاسی خیابانی سرانجام به قیام وی در مقابل حکومت مرکزی منتهی شد که سرکوب شد.

احزاب مزبور در دوران مجلس دوم مشروطه به فعالیت و رقابت سیاسی مشغول بودند؛ ولی بعد از مدتی رقابت از مرز فعالیت‌های سیاسی گذشت و کار به تصفیه‌های خونین کشیده شد. حاصل این رقابت از نوع جدید، ترور دو تن از رهبران آنها و کشته شدن آیت‌الله بهبهانی و تربیت و… بود. این اختلافات که تا سرحد ترور و حذف پیش رفته بود، به هنگام مواجهه با اولتیماتوم روسیه تزاری در سال ۱۲۹۰ش کنار گذاشته شد و دو حزب توامان به مخالفت با فشار روسیه برخاستند: «مؤتلفه سر اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر منحل شد و وکلای اعتدلای با دمکرات‌ها ضد روسها همداستان شدند. در تهران و شهرستان‌ها تظاهراتی علیه اولتیماتوم و مخالفت با پذیرش آن برپا شد.» (اتحادیه، ۱۳۶۱، ص۴۱)

در آن ماجرا فشار روسیه و ضعف دولت وقت، به پذیرش اولتیماتوم منجر شد که اولین پیامدش تبعید جمعی از روزنامه‌نگاران به همراه رهبران و عده‌ای از اعضای دو حزب دمکرات و اعتدالی از تهران بود. (بهار، ۱۳۷۱، ج۲، ص۱۳) بدین ترتیب برای بار دوم پس از دوران استبداد صغیر، موسم تعطیلی و توقیف احزاب فرارسید که تا گشایش دوره سوم مجلس شورای ملی در آذر ۱۲۹۳ش به طول انجامید.

 

جنگ جهانی اول

در دوران مجلس سوم مشروطه، بار دیگر احزاب پیشین به همراه یک گروه جدید در صحنه سیاسی کشور حاضر شدند و به فعالیت پرداختند: «دو حزب قدیمی دمکرات و اعتدالی به همراه دو گروه دیگر یعنی جناح بی‌طرف و گروه جدیدی به نام هیأت علمیه…» (اتحادیه، ۱۳۷۱، ص۱۰۱) اما این بار بهار آزادی کوتاه‌تر از دوره‌های پیش بود؛ کوتاه‌تر از آنکه گروه‌های قدیم و یا هیأت علمیه که به رهبری آیت‌الله سیدحسن مدرس به میدان آمده بود، بتوانند تأثیرگذاری جدی در صحنه داشته باشند. با کشیده شدن آتش جنگ جهانی اول به خاک ایران، ایرانیان مخالف جنگ مجبور به مهاجرت شدند و در دوران مهاجرت بود که بنا به ضرورت زمان، به اتحاد و ائتلاف با یکدیگر تن دادند: «در سرحد (قصرشیرین) که مهاجرین از ایران بیرون می‌رفتند، دو حزب مذکور روی هم ریخت و یکی شد.»(بهار، ۱۳۷۱، ج۲، ص۱۵)

به دنبال این اتفاق، برای مدتی عرصه سیاسی از فعالیت احزاب خالی شد تا آنکه در پی انقلاب اکتبر در روسیه و خروج ارتش اشغالگر روس از ایران، فعالیت احزاب از سر گرفته شد. به نوشته ملک‌الشعرای بهار، وی به همراه هیجده تن از رهبران پیشین حزب دمکرات این حزب را احیا کردند (بهار، همان، ص۱۵) و به دنبال آن عده دیگری به رهبری «کمره‌ای» حزب تشکیلات دمکرات‌های ضد تشکیلی را بنا نهادند.(بهار، همان منبع، ص۱۶) رقابت‌ها و اختلافات این دو حزب برای هیچ یک از آنها سود و سرانجامی نداشت و هر دو حزب با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ از میان رفتند.

 

حزب عدالت

در همان هنگام که دو حزب دمکرات و دمکرات‌های ضد تشکیلی در تهران به رقابت و مقابله مشغول بودند و در حدود دوازده سال بعد از تشکیل حزب اجتماعیون ـ عامیون و فعالیت آن و جانشینش حزب دمکرات، سرانجام کمونیست‌های ایرانی به این نتیجه رسیدند که زمان آن رسیده است تا پنهان‌کاری را کنار بگذارند و با تأسیس حزب کمونیست، رسماً و آشکارا به تبلیغ مارکسیسم در ایران بپردازند. گرچه در اینجا نیز تا تشکیل کنگره اول حزب احتیاط به خرج داده و از نام «حزب عدالت» برای تشکیلات جدید سود بردند؛ احتیاطی که در سال ۱۲۹۹ش و در جریان کنگره اول حزب کنار گذاشته شد و علناً از نام «حزب کمونیست ایران» استفاده شد.

حزب عدالت در سال ۱۲۹۵(طبری،۱۳۶۰، ص۲۷۰) و یا ۱۲۹۶(طبری، ۱۳۶۶، ص۱۶) در محله صابونچی باکو و با همکاری اسدالله غفارزاده، آواتیس سلطان‌زاده، حیدرخان عمواوغلی و میرجعفر پیشه‌وری که جملگی از کمونیست‌های فعال به شمار می‌رفتند و چند نفر دیگر تشکیل شد. از این زمان تا شهریور ۱۳۲۰ این حزب، فعالیت‌های مارکسیستی در ایران را تحت نظر داشت. عبدالصمد کامبخش حیات پانزده‌ساله حزب کمونیست ایران را به سه دوره تقسیم کرده است: «۱ـ از آغاز فعالیت سراسری تا تشکیل کنگره دوم، ۲ـ فعالیت حزب پس از کنگره دوم تا سرکوب آن در سال ۱۳۰۹ـ۱۳۱۰ش(۱۹۳۱م)، ۳ـ تجدید فعالیت در سالهای ۱۳۱۳ـ۱۳۲۰ش (۱۹۳۴ـ۱۹۴۱م)» (کامبخش، ۱۳۵۷، ص۲۷) روزنامه «بیرق عدالت» بیان‌کنندة اهداف و خواسته‌های این بود.

پیروزی انقلاب اکتبر در ۱۹۱۷و اقدامات دولت جدید بلشویکی در لغو معاهدات استعماری روسیه تزاری با ایران، تأثیرات مثبتی بر جامعه ایران بر جای گذاشت؛ چنان که عارف قزوینی درباره بلشویک‌ها و شخص لنین چنین سرود:

 

ای لنین، ای فرشته رحمت قدمی رنجه کن بی‌زحمت

تخم چشم من آشیانه توست پس کرم کن که خانه خانه توست

یـا خرابـش کـن یا آبـاد رحمت حق به امتحان تو باد

بلشویک است خضر راه نجات بر محمد و آل او صلوات!

 

ملک‌الشعرا در یک سخنرانی چنین از او یاد کرد: «آن مرد که ریسمان گلوی ما را رها کرده است، لنین است» (بهار، ۱۳۷۱ ج۲، ص۱۵).

در این دوران اعضای حزب عدالت به همکاری با جنبش جنگل پرداختند و در همین راستا بود که اسدالله غفارزاده ـ رهبر حزب ـ در جریان درگیری‌های گیلان کشته شد. حزب عدالت در ۳۰ خرداد۱۲۹۹در شهر انزلی اقدام به برگزاری اولین کنگره خود کرد. در این کنگره نام حزب به «حزب کمونیست ایران» تغییر یافت و سلطان‌زاده نیز به جای غفارزاده که کشته شده بود، به عنوان دبیراول حزب انتخاب شد.(آوانسیان، ۱۳۶۹، ص۲۱) در این کنگره ۴۸ نماینده از سوی ششصد عضو حزب که در داخل یا خارج ایران به سر می‌بردند، شرکت داشتند. کامران آقازاده (آقایف)، میرجعفر پیشه‌وری و حیدرعواوغلی از جانب اعضای کنگره به عنوان سخنگویان حزب انتخاب شدند. حاضران در کنگره علاوه بر امور تشکیلاتی، درباره دو نظر مطرح شده از سوی حیدرعمواوغلی و سلطان‌زاده درباره شرایط ایران به بحث و بررسی پرداختند.

حاضران در کنگره علاوه بر امور تشکیلاتی، درباره دو نظر مطرح شده از سوی حیدرعمواوغلی و سلطان‌زاده درباره شرایط ایران به بحث و بررسی پرداختند: «براساس نظر سلطان‌زاده، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بود و اکنون برای انقلاب کارگری ـ دهقانی آمادگی داشت. نویسنده بیانیه با اعتقاد به اینکه انقلاب سوسیالیستی نزدیک است، تقسیم فوری اراضی، تشکیل اتحادیه‌های صنفی، سرنگونی مسلحانه بورژوازی و سخنگویان روحانی آن و همچنین پادشاهی، اشرافیت فئودال و امپریالیست‌های انگلیسی را خواستار شده بود. استدلال بیانیه دوم به قلم حیدرخان… این بود که ایران بیشتر به سوی انقلاب ملی در حرکت است تا انقلاب سوسیالیستی. نویسنده بر این باور بود که بنا به شواهد، اقتصاد کشور هنوز ماقبل سرمایه‌داری است… نتیجه‌گیری بیانیه این بود که رهبری همه طبقات ناراضی به‌ویژه دهقانان، خرده‌بورژوازی و لمپن پرولتاریا علیه امپریالیسم خارجی و دست‌نشاندگانش، وظیفه فوری و ضروری فرقه کمونیست است.»(آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۱۴۴)

کنگره بعد از بحث و جدلهای فراوان، سرانجام نظرات سلطان‌زاده را پذیرفت و بر مبنای آن به تدوین برنامه پرداخت. غلبه دیدگاه سلطان‌زاده که معتقد به انجام انقلاب کمونیستی در ایران بود، برای حزب کمونیست نتایج بدی به بار آورد. اولین نتیجه چنین دیدگاه اشتباهی در تحلیل شرایط ایران، در خصوص جنبش جنگل به بار نشست. پس از آغاز جنبش در گیلان به رهبری میرزا کوچک‌خان جنگلی، کمونیست‌ها و اعضای حزب عدالت به استقبال آن رفتند و با جنگلی‌ها به همکاری پرداختند. میرزا که خود نسبت به انقلاب بلشویکی و شخص لنین خوش‌بینی داشت، از همکاری آنها استقبال کرد. همکاری کمونیست‌ها با جنگلی‌ها به اتحاد میان آنها و سرانجام در اوایل خرداد ۱۲۹۹ به تشکیل «جمهوری سوسیالیستی گیلان» منجر شد. اما به ‌رغم خوش‌بینی میرزا به بلشویک‌ها و پیشرفت‌هایی که جنبش در گیلان به دست آورد، تحلیل غلط حزب کمونیست از شرایط و تندروی‌هایشان، زمینه جدایی میرزا و آنها را رقم زد و سرانجام نیز به شکست نهایی میرزا و جنگلی‌ها انجامید.

طبری در باره خطای کمونیست‌ها در برخورد با میرزا و جنبش گیلان می‌نویسد: «پیداست که حزب کمونیست ایران از همان آغاز نتوانست ویژگی‌های جامعه ایران را دریابد و گاه با انطباق قالبی تجارب انقلابی روسیه، چه در جریان انقلاب گیلان و چه پس از آن دچار برخی اشتباهات و گاه اشتباهات جدی شد. این اشتباهات تصادفی نبود و دارای پایه استدلال و به اصطلاح اساس‌مندی تئوریک بود… براساس همین تز بود که حزب کمونیست ایران در آغاز جنبش گیلان… مرتکب تندروی‌هایی شد… تز سلطان‌زاده در مورد اینکه انقلاب ایران باید خصلت “کاملا کمونیستی” خود را حفظ کند، تنها به این دلیل که جنبش در کشور ما سابقه ده‌ساله داشته است، حاکی از عدم توجه به درجه نضج عینی جامعه ماست.» (طبری، ۱۳۶۰، ص۲۷۰ـ۲۷۱)

همین اساس غلط تحلیلی موجب شد تا حزب در برخورد با رضاخان نیز مرتکب اشتباه شود و در سالهای اول برآمدنش، به حمایت از وی و کودتای سوم اسفند بپردازد! طبری حمایت کمونیست‌ها از رضاخان را: «مسأله بغرنج تشخیص ماهیت طبقاتی و اجتماعی حکومت رضاخان» عنوان کرده است و موضع حزب در قبال شخص وی را «خوش‌بینی موقت دوران اولیه» توضیح می‌دهد.(طبری، منبع فوق، ص۲۷۳) اما همچنان‌که خود وی نیز می‌گوید، علت این اشتباهات تحلیلی را باید در اساس‌مندی تئوریک دانست. کمونیست‌ها با همین تحلیل در قبال قیام کلنل پسیان نیز موضع‌گیری غلطی داشتند. در این باره کامبخش می‌نویسد: «بسیاری از آزادیخواهان و حتی اعضای حزب کمونیست باور داشتند که جنبش کلنل از جانب انگلیسی‌ها تقویت می‌شود…. کنگره دوم… به تهمت‌های ناجوانمردانه… پاسخ داد.» (کامبخش، ۱۳۵۷، ص۴۴)

اما جدای از دو مسأله فوق، در این دوران حزب کمونیست در داخل ایران فعالیت‌های دیگری را نیز در دستور کار خود داشت؛ از جمله تبلیغ اندیشه‌های مارکسیستی از طریق نشریات و جمعیت‌های وابسته به خود، تشکیل کلاس‌های آموزشی و نیز سازماندهی و تشکل کارگران و راه‌اندازی اعتصابات.

در سال ۱۳۰۰ش روزنامه حقیقت به مدیریت سیدمحمد دهگان شروع به انتشار کرد. شعار این روزنامه، «رنجبر روی زمین اتحاد» بود. چندی بعد «حقیقت» توقیف شد و روزنامه «کار» جایگزینش شد. روزنامه‌های «پیکان»، «خلق» و «جرقه»، سه نشریه دیگری بود که در این دوران در اختیار حزب قرار گرفت و به تبلیغ مارکسیسم و دیدگاه‌های حزب اقدام کرد. به جز این نشریات که در تهران منتشر می‌شد، می‌توان به نشریات «نصیحت» قزوین و «پیک» رشت اشاره کرد. علاوه بر اینها، حزب با نفوذ در جمعیت‌های فرهنگی و هنری و فعالیت در داخل آنها، به جذب و آموزش نیرو پرداخت. «جمعیت فرهخت» در انزلی، «جمعیت فرهنگ» رشت و «انجمن پرورش» قزوین، «جمعیت پیک نسوان» رشت و «بیداری زنان» در تهران، از جمله این جمعیت‌ها بودند. به نوشته کامبخش: «در برخی شهرها صرف نظر از سازمان‌های سیاسی، چنین جمعیت‌هایی نیز به وجود آمده بود…عده زیادی از بهترین روشنفکران صرف نظر از عقاید سیاسی، در آنها شرکت می‌کردند. حزب درون این جمعیت‌ها کار می‌کرد و پاره‌ای از آنها با دخالت غیرمستقیم حزب تشکیل شدند.» (کامبخش، منبع پیشین، ص۳۰)

بعد از شکست جنبش جنگل، کمیته مرکزی حزب به تهران منتقل شد و در همان حال تغییراتی جدی در خط مشی آن ایجاد شد و خط‌مشی مبارزه انقلابی جای خود را به خط‌مشی آگاهی‌بخش و کار سیاسی داد. آبراهامیان با استناد به گزارش‌های وابسته نظامی بریتانیا در ایران در این باره می‌نویسد: «پس از سرکوب جمهوری سوسیالیستی گیلان، فرقه کمونیست بسیار متحول شد. کانون‌های فعالیت خود را از شمال به نواحی مرکزی به‌ویژه تهران منتقل کرد. شورش‌های ایالتی را تقبیح و دولت را تشویق کرد که حکومت مرکزی را تقویت کند. همچنین از شعار قیام مسلحانه روی برگردانده بود و با اتخاذ برنامه معتدل‌تر حیدرخان برای دمکراتیزه کردن بورژوازی، یکپارچه کردن کشور در مقابل امپریالیسم انگلیس، استحکام سازمان حزبی و تشکیل اتحادیه‌های کارگری قدرتمند در سرتاسر کشور تلاش می‌کرد.» (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۱۶۰-۱۶۱)

علاوه بر آن در این دوره، حزب کمونیست ارتباط نزدیکی را با حزب سوسیالیست که به رهبری سلیمان‌میرزا اسکندری تشکیل شده بود، برقرارکرد و به کمک این حزب، «شورای متحده کارگران» را در سال ۱۳۰۰ش تأسیس کرد. بعد از برکناری سیدضیاءالدین طباطبایی، احزاب فعالیت خود را از سر گرفتند. در این دوران علاوه بر حزب عدالت، چند حزب جدید دیگر نیز در صحنه سیاسی ایران پدید آمدند؛ از جمله آنها یکی هم حزب سوسیالیست یا اجتماعیون بود که به رهبری سلیمان‌میرزا تأسیس شده بود. حزب سوسیالیست از جمله پایگاه‌های حزب کمونیست ایران به شمار می‌رفت. به عبارت دیگر حزب کمونیست در داخل حزب سوسیالیست دارای فراکسیون متشکلی بود و به نوشته عبدالصمد کامبخش، حزب کمونیست تأثیر زیادی در کارهای سازمانی و اتخاذ روش سیاسی حزب سوسیالیست داشت.(کامبخش، ۱۳۵۷، ص۳۱) فعالیت حزب سوسیالیست علنی بود. بهار می‌نویسد: «در این بین حزب جدیدی از مؤتلفین قصر شیرین، یعنی دموکرات و اعتدال قدیم در تهران موجود شد و اسم خود را “سوسیالیست” نهاد. انقلابی‌های قدیم و اعتدالی‌های پیشین با هم گرد آمدند و جوانانی متجدد نیز با آنها یکی شدند و این حزب تقریبا جای دموکرات قدیم را گرفت؛ زیرا دموکرات قدیم به دست خودش خفه شده و دفن شده بود.» (بهار، ۱۳۷۱، ج۲، ص۲۱)

حزب سوسیالیست در مجلس چهارم مشروطه فراکسیون اقلیت مجلس را شکل داد؛ ولی منشأ اثر خاصی در تحولات کشور نشد. به عقیده بهار دلیل این امر آن بود که: «دوباره دو حزب قدیم و دموکرات و اعتدال پیدا شد، ولی این دفعه طبیعی نبود؛ زیرا انقلاب این دو حزب را به وجود نیاورده بود، بلکه انقلاب روسیه موجب تغییر عقیده عده‌ای از حزب بازان قدیم شده بود.» (بهار، پیشین، ص۲۴) بهار مرامنامه و سیاست‌های حزب سوسیالیست را نزدیک و متأثر از سیاست روسیه شوروی دانسته است.

علاوه بر این دو در این زمان جمعیتی تحت عنوان «اصلاح‌طلبان» در مجلس چهارم شکل گرفت و به فعالیت پرداخت: «کمیسیونی از مرحوم مدرس، آشتیانی، مرحوم سردار معظم خراسانی(تیمورتاش)، مرحوم نصیرالسلطنه اسفندیاری و مرحوم نصرت‌الدوله فیروز تشکیل شد و هسته جمعیت اصلاح‌طلبان در این انجمن و پس از بیرون رفتن مرحوم نصیرالسلطنه بسته شد.» (بهار، همان منبع، صص۱۲۰ـ ۱۱۹) احزاب دیگری نیز در این دوران شکل گرفت که از جمله آنها حزب رادیکال به رهبری علی‌اکبر داور بود.

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: