جامعیت و قدرت تفکر خواجهنصیر بهقدری والا است که القاب متعددی به خواجه دادهاند، حتی از سوی مخالفان مکتبی. برخی از این القاب علارتند از سلطان حکما و المتکلمین، قبلهی محصلین، رئیس المحققین استاد بشر، عقل حادیعشر (عقل یازدهم)، اقلیدس دوران، ارسطوی دهر، کعبه دانش، افضل علمای اسلام و ... به ایشان نسبت دادهاند.
نشر، سانسور، توسعه ؛گرفتار در چنبر سیاست های متعارض عصر قاجار کتاب و توسعه از جملۀ جفت های به هم پیوسته اند. توسعه بدون کتاب، و کتاب بدون توسعه امکان پذیر نیست. شاید این گفته بدیهی به نظر برسد، اما اگر بخواهیم همین گفتۀ بدیهی را ثابت کنیم ـ در هر جامعه ای، فرق نمی کند چه جامعه ای ـ به شاهد های تاریخی بسیاری نیاز داریم تا پشتوانۀ آن گفته قرار بگیرد. برای نشان دادن پیوستگی و ناپیوستگی این جفت در ایران، به بررسی این نکته می پردازم؛ به ویژه آنکه سیاست های توسعه چگونه با سیاست های نشر کتاب در تعارض قرار می گرفته و دلایل آن چه بوده است.
اعتمادالسلطنه بهدرستی از قابلیت محل روستای یاتر و شوربختی زمین آن که به دست مردمان آنجا افتاده، و نیز خوشبختی درخت فلفل، سخن گفته که به لحاظ باورهای اهالی از گزند مصون مانده است؛ اما بهراستی تقصیر این مردمان منشأ از بیتدبیری و فساد حاکمان نداشته است؟ مگر آن شخص بلندنظر و علاقهمند به عمران و آبادی که درخت فلفلی را از هند و بلاد دوردست به این روستای کرانه کویر ـ که احتمالاً آبادکرده خود اوست ـ آورده و غرس کرده، از اهالی این روستا نبوده؟ یا عشق به این آب و خاک او را به این موضع نکشانده که این ده آباد شده و اعتباری پیدا کرده و اعتمادالسلطنه آثار ابنیه قدیم و همین درخت فلفل را دیده و روزگار مردمان آن را در عصر ناصرالدینشاه نوشته است؟
در اینجا بنا دارم بخشی از مقدمه خود را بر تصحیح سه باب از ابواب مختلف کتاب یتیمة الدهر فی فتاوی أهل العصر تألیف "الشیخ الإمام الأجل مجد الأئمة عبد الرحیم بن عمر الترجمانی" که در دست انجام است، عرضه کنم. (یکی از ابواب این کتاب، یعنی "باب التاریخ" بناست در بخش ملحقات اثر مشترک نویسنده این سطور و زابینه اشمیتکه درباره مذهب کلامی ابو الحسین بصری که در دست آماده سازی است منتشر شود).
پژوهشگران بر این باورند که احتمالا در حدود ده هزار سال پیش از این سه نژاد مختلف انسانی در خلیج فارس می زیستند. نخست دراویدی ها که در سواحل مکران اقامت داشتند و احتمال می رود که امروزه در قوم بلوچ حل شده و از میان رفته اند. دودیگر نژاد سامی در سواحل عربستان که ظاهرا جانشین نژاد "هامی" یا نژاد سیاه افریقایی ساکن این سرزمین شدند؛ و سدیگر نژاد عیلامی که در انتهای خلیج و تا شرق بوشهر سکنی داشتند.
بیش از یک هزاره از آفرینش شاهنامه به وسیله شاعر جاودانه ایران، فردوسی می گذرد. مردی که از یک سو گنجینه ای از رهاورد های ارزنده، ولی ازیادرفته نیاکان ما را از لابلای قرون و اعصار برآورد و به مردم خویش هدیه داد و از سویی دیگر فرهنگ گذشته پرفراز و نشیب ملت خویش را به عنوان وسیل های تردیدناپذیر، در بقا و دوام آب و خاک پاک وطن به کار گرفت و با صرف جان و جوانی خود، داستان راستیها و منشهای نیک نسلهای برآمده از طوفان را آنچنان سرود که در هر گوشی نغمهای و در هر دلی تأثیری از زمزمه و احساس عمیق خود بر جای نهاد.
ایران آشناترین نامی است که خواننده «شاهنامه» با آن روبرو میشود و بیش از هشتصد بار در سراسر شاهنامه تکرار شده است. این نام در شاهنامه به کجا اطلاق شده است؟ به یقین خوانندگان دقیق شاهنامه به ابهامی که از نظر جغرافیایی در کاربرد این واژه هست، توجه کرده و از خود پرسیدهاند: ایران در شاهنامه با چه مرزهایی مشخص میشود؟ این ابهام در وهله نخست از آنجاست که در شاهنامه مانند دیگر حماسههای طبیعی و ملی زمان و مکان را ارج و اهمیتی نیست.
امر نگارش، تایید و اجرای مفاد فرمان امری پیچیده و مستلزم دانستن اصول نگارشی مدون و سیری طولانی در دیوان های متعدد حکومتی بوده است. متصدی اجرای این سیر از آغاز تا پایان، مسئولان حکومتی و دیوانی بوده اند. مناصبی که در راس اداره ی حکومت قرار داشته، و به علت نبود قانون مدون، امر آن ها، قانون و لازم الاجراء بوده است. این مناصب تمام صاحب مناصب قاجاری از صدر تا ذیل حکومت و دیوانسالاری قاجار را در برداشت. به این ترتیب که در مرحله اول دستور صدور فرمان، توسط شخص پادشاه صادر می شد. مرحله دوم که مرحله نگارش فرمان بود، توسط منشی الممالک و زیر دستان وی شامل: منشی، محرر، مذهب و... انجام می شد.
مولانا جلال الدین محمد بلخی (۶۰۴ – ۶۷۲ ه.ق) عارف بلند آوازه و شاعر شوریده ای است که صیت و آوازه ی او در تمام قرون و اعصار پس از او،دراقصی نقاط عالم پیچیده و در هرگوشه و محفلی ذکر جمیل او زبانزد خاص و عام شده و نام و یاد او در اذهان بزرگان ادب دوست و حق مدار جاری و ساری بوده است و در جهان کنونی نیز نه تنها ایرانیان، بلکه جهان بشری مسحور افکار و اندیشههای این عارف نامدار میباشند که به حقیقت جامعه بشری عصر حاضر برای رهایی از فقر معنوی نیازمند بزرگانی چون مولانا و اندیشههای آسمانی او است.
ابتدا اندکی درباره عنوان این بحث توضیح دهم. در عرف فارسی، کلمه عربی رؤیا که معنی آن خوابدیدن است، معنای دومی هم پیدا کرده است؛ یعنی آرزو، آرزوی دوردست و دستنیافتنی؛ چنانکه فیالمثل گویند: «صلح پایدار جهانی، رؤیایی بیش نیست» یا «ریشهکنی فقر و برقراری عدالت اجتماعی، یک رؤیاست». با این حساب مراد من از این عنوان، این است که ترجمهای بیغلط از قرآن کریم به دست دادن، آرزویی دیریاب و دوردست است. در یک کلام اگر بخواهیم تعبیری عربی به کار بریم، رؤیا در این معنی، یعنی آرزوی بعیدالمنال، یا صعبالمنال!
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید