طی دو قرن اخیر نگرش واقع گرایانه به دین، که مدت ها تنها نحوه نگرش به دین شمرده می شد، تحت الشعاع شماری از اندیشه های نوظهور قرار گرفته است که می توان از میان آنها به واقع گرایی انتقادی و ناواقع گرایی دینی اشاره داشت. هیک در این نوشتار که فصل اول کتاب او تحت عنوان "مسائل مورد مناقشه در الهیات و فلسفه دین" را به خود اختصاص داده است، درصدد تشریح این شیوه های تفکر نوین به دین و رابطه میان آنها است با روشن ساختن این مطلب که روایت های ناواقع گرایانه دینی معاصر، متشکل از تفسیرهایی دینی هستند نه تفسیرهای ضد دینی.
مواجهه با مرگ نماینده نوع نگاه به مرگ است و نگاه به مرگ برخاسته از نگاه به زندگی و نگاه به زندگی برخاسته از نظام جهانبینی و الهیاتی هرکسی است. عوامل پیدا و پنهان فراوانی هستند که بر نگاه یک فرد به مرگ می توانند موثر باشند. یکی از روش های کشف این عوامل توجه به کاربردهای زبانی و دایره واژگان آن شخص است که سبک فرد را می سازد و درون وی را فاش می کند. در این مقاله ابتدا وارد زبان مولوی در رابطه با مرگخواهی او می شویم. مرگ خواهی مولانا البته با عوامل گوناگونی از جهانبینی مولوی مرتبط است که پرداختن به همه آنها میسر نیست.
تاکنون از جایگاه ایران در فلسفه تاریخ هگل و نقشی که هگل برای ایران در نخستین دقایق تاریخ بشری یا نخستین دقیقه ظهور آگاهی قایل میشود، سخن بسیار گفته شده است. اما مساله مهم، درک نسبتی است که هگل میان ایران و اروپا، یا به طور کلی میان شرق و غرب برقرار میسازد. هگل ایران را در ابتدای مسیر تکوین روح و به تعبیری، پیشدرآمدی بر تمدن غرب معرفی میکند. آیا بدین وسیله میتوان ادعا کرد که تمدن غرب و شرق ماهیتاً یکیاند و یکی از دل دیگری برآمده است، یا برعکس، آیا میتوان به این بهانه نشان داد که از منظر هگل، روح دیگر از جهان شرقی رخت بربسته ولذا جهان امروز، بازنمایی کننده همان دوگانه کهن یونانی (اروپایی) متمدن/ غیر یونانی (غیراروپایی) بربر است؟ آیا در این میان میتوان سخن از نوعی راه سوم گفت؟
هر نسلی بیشتر، شعر نسل خود را در حافظه دارد ولی اگر شاعری که از اوج دوران شاعریاش تا امروز پنج شش نسل گذشته (نسل را با فاصله ده سال تا دوازدهسال به کار میبرم نه با اصطلاح علمای انساب) در ذهن و ضمیر تمام نسلها به یک اندازه یا به طور مستمر، شعرهایش حکومت کرده باشد، میتوان پذیرفت که شخصیت طبیعی خویش را در تاریخ ادبیات عصر ما به دست آورده است و از خطر فراموشی مطلق رسته است.
پاسخ به یک شبهه تاریخی در سالروز اعدام شیخ فضل الله نوری جالب اینکه برخلاف نظر جان فوران، ادوارد براون و مهدی ملک زاده که یکی از دلایل مخالفت شیخ فضلالله با مشروطه را حسادت نسبت به آیات بهبهانی و طباطبایی میدانستند، هیچگاه علیه آنها سخنی نگفته و همواره از ایشان با احترام یاد میکرد.
پس از تلاش نفیسی و میرزایف كه رودكی پژوهی را پایه گذاری كردند و سعی در پیراستن اشعار رودكی از اشعار دیگر شاعران ـ به خصوص قطران تبریزی ـ داشتند، كتابها و مقالات بسیاری برای دستیابی به شمار بیشتری از اشعار رودكی و نیز رد انتساب بعضی اشعار به وی نوشته شده است.
غزل یکی از قالبهای جاندار و مایهدار شعر فارسی است. یکی از بهترین و موفقترین قالبها در تمام دورههای تاریخ ادبیات ما هم هست؛ مخصوصاً در ۷۰ـ ۸۰ سال ظهور شیوه شعر نیمایی. قالب غزل به دلیل احتوایی که بر مسائل احساسی و غنایی و عاطفی دارد، شایستگی، کارکرد و توانایی داشته است که تا امروز هویت خود را حفظ کند. مسیر درخشان غزلسرایی با سنگلاخ و دشواری روبرو بوده است؛ اما پایهگذار غزل (به معنی درست و بایسته آن) چند شاعر قرن ششم مثل سنایی، انوری، نظامی و خاقانی بودهاند.
با آنکه سابقه تأسیس احزاب و جمعیتهای سیاسی در کشور ما از یک سده بیشتر است، هنوز این نهاد سیاسی چنانکه باید و شاید در عرصه سیاسی ایران جایگاه خود را نیافته است. آنچه در ذیل می آید، تلاشی است برای آشنایی مختصر با نحوه تأسیس و دورههای فعالیت احزاب و سازمانها و جمعیتهای سیاسی در ایران از پیش از انقلاب مشروطیت ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی. نوشتار حاضر مرور گذرا و کوتاهشدة تحقیق مفصلتری در این زمینه است که به یاری خدا به صورت جداگانه به چاپ خواهد رسید.
پس دو مفهوم اباحه و توانمندی با هم ملازمه ندارند و تنها از جمع این دو، که یکی مقتضی و دیگری عدم مانع است، آزادی به معنی کامل خود شکل میپذیرد و رابطه علیت اراده و فعل برقرار میشود: نه بی قیدی همراه با ناتوانی، آزادی است، نه توانمندی و صلاحیتی که به دلیل وجود مانع، حرکتی ندارد و خنثی مانده است.
قبل از اینکه وارد مبحث نهچندان جذاب تفسیرهای فیلسوف ارجمند هایدگر از هنر ونسان ونگوگ، هنرمند برجسته هلندی شویم، باید کمی به حالوهوای نقاشان پساامپرسیونیسم در قرن نوزدهم بپردازیم. این پرداختن به حالوهوا میتواند حالوهوای ما را نیز کمی عوض کند. اما اجازه دهید که به عقبتر از این دوستان نیز برویم. گسست نقاشی کلاسیک با مابعد خود، از اواخر قرن نوزدهم و قبل از جنگ جهانی اول آغاز شد. این گسست در ابتدا از نکات و مفاهیمی مانند واقعیت و عینیت آغاز شد
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید