صفحه اصلی / مقالات / دولت /

فهرست مطالب

دولت


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

دولَت، اصطلاحی در تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران که ریشه در قرآن و حدیث دارد و پس از ظهور اسلام تا کنون به مجموعه‌ای معین از نهادها و نظامهای سیاسی که دارای بیشترین میزان قدرت بوده‌اند، اطلاق شده، و در دوران جدید برای ترجمۀ واژۀ انگلیسی «state» به کار رفته است.
باوجود نگارش صدها کتاب و رساله دربارۀ چیستی دولت به‌شکل عام، و دولت اسلامی به‌طور خاص و بررسی تفصیلی این اصطلاح از منظر فقهی، سیاسی و کلامی (برای نمونه، نک‍ : ابویوسف، الامامة ... ؛ ماوردی؛ ابویعلى؛ مرادی حضرمی؛ شیزری؛ ابن‌تیمیه؛ ابن‌قیم جوزیه؛ حنبلی؛ فضل‌الله بن روزبهان)، و نیز پژوهشهای جدیدی که دراین‌باره نوشته شده‌اند (برای نمونه، نک‍ : مـودودی، الخلافـة ... ؛ عبدالرزاق؛ کـرون؛ برزگر؛ فیـرحی، داود، تاریخ ... ، نظام ... ؛ احمدوند؛ میرموسوی؛ پولادی؛ کدیور؛ جعفریان؛ طباطبایی‌فر)، این مقاله ضرورتی برای ورود به نظریه‌های سیاسی، فقهی و کلامی دولت که در این نوشته‌ها آمده‌اند، نمی‌بیند و در نظر دارد تکوین، تداوم و تحول دولت را با رویکردی تاریخی، و با نگاهی از درون به منابع تاریخ ایران و اسلامی بررسی کند.

سبب نام‌گذاری

دولت واژه‌ای عربی، و از ریشۀ «دَ وَ ل» به‌معنای گردش و چرخش آمده است. هرچند این واژه در قرآن به کار نرفته‌ است، اما لغت‌شناسان عرب با استناد به دو واژۀ «نداولها» و «دُولة» (آل‌عمران / 3 / 140؛ حشر / 59 / 7)، دَوله و دُوله را یکی می‌پندارند؛ اما اضافه می‌کنند که دُولة برای ثروت، و دَولة برای جنگ، جاه و مقام به کار می‌رود (ابن‌منظور، ذیل د و ل‌؛ راغب، 322).
ابوالفتوح رازی دراین‌باره چنین می‌نویسد: «دولت به فتح دال، ظفر و غلبه باشد، و به ضمّ دال، اموالی است که میان مردم دست‌به‌دست می‌شود» (19 / 118). در پاره‌ای منابع، دولت به‌معنای استیلا و غلبه و پیروزی در جنگ هم آمده است (ابن‌سعد، 4 / 186، 5 / 122، 174، 8 / 303؛ شیخ‌زاده، 8 / 165). در تاج العروس دولت به‌معنای انتقال از یأس و ضعف به پیروزی و سرور، چه در ثروت و چه در جنگ، به کار رفته است (ذیل ماده؛ برای آگاهی از معانی دیگر دولت، نک‍ : ابن‌منظور، همانجا).
دولت به‌معنای پیروزی در جنگ بیش از همه‌جا، در تفاسیر قرآن و منابع حدیث به کار رفته، و بارها اصطلاحاتی مانند «نصرت و عزت و دولت دین» و «فتح و دولت مؤمنین» در آنها آمده است (برای نمونه، نک‍ : طبری، 4 / 69؛ دینوری، 1 / 130، 163، 298، 2 / 147، 224؛ بغوی، 3 / 157، 552؛ کلینی، 9 / 361، حاشیۀ 3). همچنین، این واژه گاه به‌معنای محل، جایگاه و بخش هم آمده است (ابن‌دباغ، 4 / 150، 164، 5 / 113). در ادبیات شفاهی عشایر و دامداران، دولت به‌معنای «دام» است و صاحب دولت، کسی است که بیشترین تعداد دام را داشته باشد (شمس). این موضوع به‌خوبی نشان می‌دهد که دولت در هر حال و در میان هر طیف و طبقه به‌معنای مجازی دارندۀ بیشترین قدرت و ثروت بوده است.
از بررسی مفهوم دولت در منابع عربی می‌توان نتیجه گرفت که این واژه در واقعیت به‌معنای دست‌به‌دست‌شدن قدرت و ثروت در مکان و زمانی خاص، از راه جنگ بوده است (برای تأیید این دیدگاه، نک‍ : طبری، 28 / 27). این معنای خاص را می‌توان از برخی متون استخراج کرد؛ برای نمونه، دینوری باتوجه‌به سورۀ آل‌عمران («تِلْکَ الْاَیّام ... »، 3 / 140)، به جابه‌جایی قدرت و ثروت میان مشرکان و مؤمنان، و نارضایتی خداوند از قدرت‌گیری مشرکان ستمکار اشاره دارد (نک‍ : 1 / 125). عبدالرزاق سمرقندی نیز ضمن اشاره به آیۀ مذکور، می‌نویسد که «عَلَم دولت هر روز بر بامی می‌زنند و کوس نوبت هر شامی در مقامی ساز می‌دهند» (1 / 431). همچنین ابن‌عبری در مقدمۀ تـاریخ مختصر الدول ــ آنگـاه که از دولتهای جهـان بحث می‌کند ــ بهتر از هرکسی، دولت در معنـای دست‌به‌دست‌شدن قدرت را نشان می‌دهد و جهان را تا زمان خودش، به 10 دولت تقسیم می‌کند که خداوند متعال بین امتهای مختلف دست‌به‌دست گردانیده است (ص 1-2):
«دولت نخستین، دولت اولیا از آدم که نخستین آدمیان است؛ دولت دوم، دولتی که از اولیا به داوران بنی‌اسرائیل منتقل شد؛ دولت سوم، دولتی که از داوران بنی‌اسرائیل به پادشاهانشان رسید؛ دولت چهارم، دولتی که از پادشاهان بنی‌اسرائیل به پادشاهان کلدانی رسید؛ دولت پنجم، دولتی که از پادشاهان کلدانی به پادشاهان مجوسی رسید؛ دولت ششم، دولتی که از پادشاهان مجوسی به پادشاهان بت‏پرست یونانی رسید؛ دولت هفتم، دولتی که از پادشاهان بت‏پرست یونانی به پادشاهان فرنگ رسید‍؛ دولت هشتم، دولتی که از پادشاهان فرنگ به پادشاهان مسیحی یونانی رسید؛ دولت نهم، دولتی که از پادشاهان مسیحی یونانی به پادشاهان مسلمان عرب رسید؛ دولت دهم، دولتی که از پادشاهان مسلمان عرب به پادشاهان مغول رسید».
در دیگر منابع تاریخی هم این مفهوم از دولت به شکلهای مختلف نشان داده شده است؛ برای نمونه، عبارتی مانند «انقراض دولت عباسی» و «استیلای دولت چنگیزخانیه» (ابن‌ساعی، 54، 152) اشاره به همین مفهوم است.
 به ‌نظر می‌رسد کاربرد دولت در معنای بخت و اقبال که در منابع عربی (برای نمونه، نک‍ : رازی، 135-136؛ زمخشری، 3 / 432)، و فارسی (برای نمونه، نک‍ : حمدالله، 390، 639) بارها آمده است، با بهره‌مندبودن آدمیان از قدرت و ثروت پیوند دارد و به قول فضل‌الله بن روزبهان «تاریخ هر صاحب دولت از وقت استوای خورشید دولت او ست» (نک‍ : عالم‌آرا ... ، 92). بنابراین زمانی‌که «دولتْ چهره گشاده» (همانجا)، و به قول جوینی «همای اقبال» بر سر کسی نشست، چنان است که «هر آن‌کو مهیا بود دولتی را / اگر او نجوید، بجویدش دولت» (1 / 14). این مهم در متون دینی کهن هم آمده است: «اما دولت، بزرگان گفته‏اند که الدولة [یعنی] اتفاقات حسنه، یکی از دلائل دولت، اتفاقهای نیکو ست. مردی را بینی از کار خویش غافل، دولت فراموش کرده، همی ناگاه طلعۀ دولت به سر وی آید. دست دولت در دل وی بکوبد، وی از خواب غفلت درآید. رسول دولت بر سر خود بیند، لباس دولت بر تن خود بیند ... آن دولتی بود که ناگاه به در دل بلال حبشی آمد. آن بی‏دولتی بود که بوطالب قریشی را دریافت ... دولت، بلال را بر تختِ بخت نشاند و بی‏دولتی، بوطالب را در وهدۀ مذلت و هوان افکند» (میبدی، 9 / 507- 508).

کاربرد دولت در منابع اسلامی

ازآنجاکه در شرق باستان، جهان اسلام و به‌تبع آن ایران، ثروت در نتیجۀ داشتن قدرتْ حاصل شده است، مصداق دولت بیش از هر چیز، نظام فرمانروایی یا دستگاه فائقۀ قدرت (نهج البلاغة، 333) بوده که در زمانهای مختلف، نامهای متفاوتی به خود گرفته است؛ به‌‌همین‌سبب، منابع در دوره‌های مختلف، اصطلاح دولت را برای نظامهای سیاسی پادشاهی (بیرونی، 37)، مُلک (غزالی، احیاء ... ، 1 / 138، 11 / 182)، خلافت (کلبی، 233؛ ابن‌سعد، 5 / 439)، و سلطنت (حمدالله، 427) به کار برده‌اند. برخی نیز از 3 گونه دولت حاکم در جهان اسلام به نامهای «دولت خلفا»، «دولت ملوک» و «دولت سلطان» نام برده‌اند (قزوینی، 412). برخی دیگر دولت خلفای راشدین را امامت، دولت امویان و عباسیان را خلافت، و دولت پادشاهان عهد آنان و دورانهای بعد را سلطنت نامیده‌اند (فضل‌الله بن روزبهان، همان، 13-22). این سخن ارسطو که در نوشته‌های فیلسوفان مسلمان بار‌ها تکرار شده است، جایگاه برتر و عام دولت را در میان سایر اصطلاحات سیاسی به‌‌خوبی نشان می‌دهد: جهان بوستانی است که دولتْ حصار دور آن است. دولت، سلطانی است که دینْ آن را تأیید می‌کند و دینْ احکام جزایی و قضایی است که پادشاه، مجری آن است و پادشاه، چوپانی است که سپاهیان از او پشتیبانی می‌کنند (شهرزوری، 167- 168).
ابن‌خلدون که یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان دولت در جهان اسلام بود، اصطلاح دولت را مفهوم کلانی دانسته است که نظامهای پادشاهی، خلافت و سلطنت در ذیل آن قرار گرفته‌اند. او عنوان یک فصل از مقدمۀ تاریخش را «دولتهای بزرگ، پادشاهی، خلافت و مراتب سلطنت» قرار داده است. او علت وجودی دولت را «عصبیت» می‌داند و معتقد است که بدون عصبیت، هیچ دولتی شکل نخواهد گرفت. به باور او، دولتها هم مانند آدمیان عمری مشخص دارند و با گذر از بدویت به مدنیت یا شهرنشینی، و تضعیف عصبیت پیر می‌شوند و از بین می‌روند (1 / 308، 330-360). شرف‌الدین علی یزدی هم آنگاه که از فواید علم تاریخ سخن می‌گوید، یکی از فواید دنیوی آن را آشنایی «ملوک بر احوال سلاطین سابق» و این موضوع می‌داند که پادشاهان بدانند «دولت چیست و به کدام عمل پسندیده ... نعمت دوام یافته، و زوال مملکت فلان حاکم از کدام سیرت مذموم ... بوده» (1 / 24).
البته باید یادآور شد که در منابع سده‌های نخستین و میانۀ اسلامی، واژۀ حکومت در مفهوم دولت یا نظام سیاسی، کمتر به کار رفته، و بیشتر به‌معنای قضاوت و داوری آمده است (یعقوبی، 2 / 189؛ طبری، 5 / 102؛ ابن‌اثیر، 3 / 344؛ ابن‌حمدون، 6 / 316؛ شریشی، 3 / 218؛ قلقشندی، 1 / 93). در سراسر این دوران، دولت در معنای کلیت و تمامیت نظام سیاسی به کار می‌رفت و تفکیک میان دولت و حکومت در ایران وجود نداشت. کاربرد حکومت در مفهوم داوری تا دوران جدید همچنان در ایران و سایر نقاط دنیای اسلام ادامه داشت تااینکه برخی رساله‌نویسان قضاوت را به‌جای داوری به کار بردند و حکومت به‌معنای نظام سیاسی اندک‌اندک رواج یافت (نک‍ : ه‍ د، 21 / 223-227).
عموم نویسندگان مسلمان برای پادشاهیهای بزرگ جهان، مانند آشوریان، یونانیان، رومیان و ساسانیان، از اصطلاح دولت سریان، دولت یونان، دولت قیصری و دولت کسروان استفاده نموده‌اند (برای نمونه، نک‍ : ابن‌جلجل، 34، 41). در پاره‌ای منابع هم از عبارت «دولت ساسانی» (همدانی، 140)، و نیز «دولت فرس» برای ساسانیان استفاده شده است (ابن‌خلکان، 3 / 267). منابع عربی برای دولتهای اسلامی در زمان پیامبر (ص) و خلفا (راشدین، اموی و عباسی) عبارات دولت نبوی (عمادالدین، 2 / 39)، دولت عظمى (ابن‌جلجل، 53، 61)، دولت اموی و دولت عباسی را به کار برده‌اند (ابن‌قتیبه، 1 / 302؛ ابن‌ندیم، 12؛ ابن‌خلکان، 2 / 195؛ ابوالفرج، 2 / 603، 3 / 38؛ ابن‌عساکر، 14 / 450). همین منابع برای سلسله‌های بعدی حاکم بر جهان اسلام از عبارات دولت بویهی (ابن‌فوطی، 1 / 25)، دولت دیلمی یا آل بویه (یاقوت، 1 / 138)، دولت عبیدیین (ابن‌ابی‌یعلى، 3 / 438) یا دولت فاطمی (یاقوت، 3 / 1005)، دولت مرابطون (فتح بن خاقان، 4 / 902)، دولت سلجوقی (ابن‌خلکان، 1 / 189؛ عمادالدین، 7 / 133)، دولت ایوبی (صفدی، 3 / 105؛ ابن‌عثمان، 2 / 7) و دولت موحدین (یاقوت، 6 / 2551) استفاده کرده‌اند.
در منابع فارسی سده‌های نخستین و میانۀ اسلامی هم دولت به همان مفهومی که در منابع عربی آمده، به کار رفته است؛ برای نمونه، عباراتی مانند دولت بنی‌امیه (بلعمی، 4 / 990)، دولت آل عباس (همو، 4 / 1012)، دولت ساسانیان (حمدالله، 124)، دولت عجم (همو، 177)، دولت معاویه (همو، 249)، دولت آل سامان (مجمل ... ، 18) یا سامانیان (حمدالله، 351)، دولت آل بویه (همو، 358)، دولت غزنویان (همو، 402)، دولت خوارزمشاهیان (همو، 496)، دولت اسماعیلیان (همو، 528) و دولت مغول (همو، 494) در این منابع آمده است. در برخی موارد، دولت در معنای پادشاهی گاه وجه دینی هم یافته است و عباراتی مانند دولت نصارا (فخرالدین، 8 / 239) و دولت اسلام (همو، 8 / 330؛ حمدالله، 171) استفاده شده است. دولت گاه درکنار امت هم به کار رفته است؛ چنان‌که بنی‌اسرائیل گاه با عبارت «امت باغی و دولت طاغی» وصف شده‌اند (رسعنی، 4 / 227). همچنین دولت گاه پیش از سرزمین و کشور استفاده شده است و عباراتی مانند دولت یونان (ابن‌خلکان، 5 / 327) و دولت مصر در زمان الحاکم باللٰه فاطمی (یاقوت، 2 / 519) در منابع آمده‌اند.
در همان ابتدای تاریخ اسلامی هم کتابهایی با عنوان دولت، و دربارۀ دولت نوشته شده‌اند. ابن‌ندیم ابوعبدالله محمد بن صالح بن نطاح را نخستین فردی می‌داند که کتابی با نام «دولت» نوشت (ص 156). پس از او، کسان دیگری مانند سلمویۀ لیثی (همانجا)، هیثم ثعلی (همو، 145)، راوندی (همو، 157) و حسن بن میمون بصری (همو، 158) کتابهایی با عنوان «دولت» نوشته‌اند. همچنین کتابهایی با عنوان «اخبار دولت» هم نوشته می‌شد؛ برای نمونه، می‌توان به کتابهای المصباح المضی‏ء فی دولة المستضی‏ء نوشتۀ ابوالفـرج (نک‍ : ابن‌ابی‌یعلى، 3 / 404)، نیز اخبـار الدولة السلجوقیـة تألیف صدرالدین حسینی، و اخبار دولت سلطان محمد از محمد بن عبدالملک همدانی (نک‍ : ابن‌ساعی، 153) اشاره کرد.
این مدارک نشان می‌دهدکه مفهوم دولت از همان آغاز با هستۀ اصلی قدرت یا گرداننده و فصل‌الخطاب آن پیوند داشته است. دلیل این مهم را افزون‌بر موارد مختلف لغوی و تاریخی می‌توان در به‌کاربردن واژۀ دولت به‌همراه نام امیران و وزیرانی نشان داد که قدرت زیاد آنان در زمان خود، خلیفه را تحت‌الشعاع قرار می‌داده است؛ برای نمونه، ابومسلم خراسانی را «صاحب دولت» (بلعمی، 4 / 1021) یا «صاحب دولت عباسی» نامیده‌اند (مقدسی، 311)؛ یا برای دوران اقتدار برمکیان و خواجه نظام‌الملک طوسی از عبارات «دولت برامکه» (ابن‌عساکر، 69 / 267، 71 / 113)، و «دولت نظامیه» استفاده نموده‌اند (سمعانی، 2 / 17؛ فارسی، انتخاب ناشناس، 289).

پیوند دولت و دین در سده‌های متقدم

یکی ازکلیدی‌ترین مباحث مربوط به دولت در خاورمیانه و به‌تبع آن در اسلام و ایران، نوع رابطۀ آن با دین است. به‌استثنای دولت ماد که علت وجودی‌اش دین نبود و به نوشتۀ هرودت، دیاکو، بنیان‌گذار آن، توسط مردم دهکده‌ها و قبایل آنها به پادشاهی برگزیده شد (1 / 185-187)، سایر دولتهایی که در ایران و شرق باستان به قدرت رسیدند، مشروعیت خود را از خداوند می‌گرفتند. نخستین تجربۀ دولت‌داری با دستور یا رضایت خدایان در بین‌النهرین بود (رجایی، 40، 46-47؛ نیز نک‍ : پیرویان، سراسر اثر) و به نظر می‌رسد هخامنشیان که این سنت سیاسی را به ایران منتقل کردند، تحت تأثیر فرهنگ این منطقه بودند (پانائینو، 330-337). داریوش در کتیبۀ بیستون بارها تأکید کرده که پادشاهی و پیروزی خود بر مادها و دیگر مخالفانش را با خواست اهوره‌مزدا به دست آورده است (رجبی، 16). در کارنامۀ اردشیر بابکان از قول او چنین آمده است: «من اندر این بزرگ‌پادشاهی که یزدان به من داد، نیکویی کنم و داد و رزم و دینِ به، ویژه بیارایم» (ص 139). همچنین این باور وجود داشته است که «دولت از فضل باری تعالى است» (یزدی، 1 / 640)؛ شاید به‌همین‌سبب، در دوران اسلامی هم دولت معنای مجازی بخت و اقبال یافته بود؛ چیزی که در ایران باستان به آن فرّۀ ایزدی می‌گفتند. فردوسی در شاهنامه، هنگام سخن از پادشاهی منوچهر، از قول او می‌نویسد: «همم دین هم فرّۀ ایزدی / همم بخت نیکی و دست بدی» (1 / 161، نیز حاشیه‌ها). او برتخت نشستن جمشید را هم چنین وصف می‌کند: « ... منم گفت با فرّۀ ایزدی / همم شهریاری و هم موبدی» (1 / 41).
افزون‌بر دولت پادشاهان، منابع اسلامی از همان آغاز از دولت پیامبران هم سخن گفته‌اند؛ برای نمونه، نویسندۀ ظفرنامه انسان کامل را شامل دوگروه انبیا و پادشاهان می‌داند (نک‍ : شرف‌الدین، 1 / 8). پاره‌ای منابع از قول رسول خدا (ص) علم را به دو بخش «علم ادیان و علم ابدان» تقسیم کرده، و منظور از علم ادیان را تاریخ پیامبران و علم ابدان را تاریخ پادشاهان دانسته‌اند (بیهقی، علی، 7- 8). برهمین‌اساس، مورخانی مانند طبری، حمزۀ اصفهانی، ابن‌جوزی و کسانی دیگر حتى در انتخاب نام برای کتابهایشان به این تقسیم‌بندی وفادار مانده، و کتابهای تاریخی‌شان را به‌ترتیب، با عنوانهای تاریخ الرسل و الملوک، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء و المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم نام‌گذاری کرده‌اند.
به‌نظر می‌رسد با ظهور اسلام، دوگانگی در قدرت دینی و دنیوی از بین رفت و پیامبر اسلام (ص) به تشکیل دولت مبادرت ورزید؛ بنابراین مهم‌ترین ویژگی دولت نبوی را می‌توان تصدی هم‌زمان قدرت دینی و دنیوی، یا رهبری حکومت و پیشوایی دینی توسـط پیـامبر دانسـت. حدیـث «الدیـن و الملک توأمـان» (نک‍ : ابوالقاسم، 1-2؛ روملو، چ 1357 ش، 623) و به‌کاررفتن القابی برای پیامبر اسلام، مانند «شهنشاه سریر ... / امام انبیا، سلطان کونین» (شرف‌الدین، 1 / 5؛ روملو، چ 1384 ش، 1 / 103) و «تاج‌ستان ملوک، تاج‌ده انبیا» (نظام‌الدین، 5) نشان‌دهندۀ چنین اندیشه‌ای است. این ویژگی دربارۀ جانشینان پیامبر، یعنی خلفای راشدین هم دیده می‌شود. به‌نوشتۀ نظام‌الدین شامی « ... مسند خلافت به وجود خلفای راشدین آراسته شد و خار بیداد از حواشی دین و دولت و نواحی مُلک و ملت به ... مساعی جهد ایشان پیراسته گشت ... » (ص 7).
نسبت مستقیم شهریاری و دین، یا دولت و نبوت (در معنای خلیفۀ خدا) در دیگر ادیان ابراهیمی هم دیده می‌شود؛ برای نمونه، خداوند پیامبرانی چون داود (ع) را خلیفۀ خود کرد تا بر مردم سلطنت کنند (برای آگاهی بیشتر دراین‌باره، نک‍ : ه‍ د، 22 / 472-473).
هم‌نشینی ملت و مُلک (دین و پادشاهی) یا دین و دولت در دورۀ ساسانی هم رواج داشت و فردوسی از قول اردشیر، آن را به این شکل روایت می‌کند: «چو بر دین کند شهریار آفرین / برادر شود شهریاری و دین / / نه بی‌تختِ شاهی‌ست دینی به پای / نه بی‌دین بوَد شهریاری به جای» (6 / 231-232).
باید گفت که تنها تفاوت منصب خلافت خلفای راشدین با منصب پادشاهی، موروثی‌نبودن آن بود که با آغاز خلافت امویان و سپس عباسیان از بین رفت و به‌این‌ترتیب، خلافت از مفهوم عربی و سنتی خود تهی شد و به قول برخی نویسندگان، به ملوکیت یا پادشاهی تبدیل گردید (مودودی، الخلافة ... ، سراسر اثر). این دگرگونی برپایۀ حدیثی از پیامبر اسلام (ص) توجیه گردید که «بعد از من خلافت تنها 30 سال است و سپس جای خود را به پادشاهی می‌دهد» (سیوطی، 24). این حدیث در ظفرنامه به این شکل بازتاب یافته است: «[پس از خلافت، ملوک] ملت را به دولت تقویت دادند و دین را به پادشاهی تمشیت فرمودند و اعاظم سلاطین ... و ملوک نامدار را مالک ازمّۀ حل و عقد ... گردانیدند و تمشیت شریعت به مهابت شمشیر برّان حوالت کردند» (نظام‌الدین، همانجا). به بیان دیگر، باوجود حفظ صورت و ظاهر خلیفه و خلافت در دورۀ جدید، روح و محتوای آن بیش از هر چیز بازتولید شاهنشاهی دین‌محور و موروثی ایران باستان بود که در شاهنامۀ فردوسی به‌صراحت به آن اشاره شده است. در این چارچوب جدید اگر شاه ساسانی در سکه‌هایش خود را برگزیده‌ای می‌دانست که «چهره از یزدان دارد» (لوکونین، 67)، خلیفۀ اسلامی (ملِک، شاهنشاه یا سلطان) هم مطابق روایات «ظل الله فی الارض» یا سایۀ خدا در زمین نامیده می‌شد (دمیری، 1 / 149). این دگرگونی را می‌توان در قاعدۀ تبدیل خلیفۀ پیامبر خدا به خلیفۀ خدا هم مشاهده کرد (دربارۀ تفاوت خلیفةالله بـا خلیفۀ رسول خدا، نک‍ : ه‍ د، 22 / 470-492). نقل است که خلفای راشدینْ خود را خلیفه یا جانشین پیامبر می‌دانستند که با نظر اهل حل و عقد یا بزرگان قوم به خلافت می‌رسیدند؛ اما از دورۀ اموی و با آشناشدن امویان با نظامهای سیاسی ایران و روم، به‌تدریج خلیفۀ پیامبر جای خود را به خلیفۀ خدا داد و دارای قدرتی هم‌سطح پیامبر شد؛ به‌این‌ترتیب، خلیفه مشروعیت خود را نه از بزرگان قوم و شورای بیعت، بلکه مستقیماً از خدا می‌گرفت (بارتولد، 15-25). عباسیان (فرزندان عباس بن عبدالمطلب) نیز با استناد به حدیثی از پیامبر اسلام (ص) که «خلافت سرانجام به یکی از فرزندان عمویش عباس می‌رسد» در صدد بازپس‌گیری خلافت از امویان برآمدند (ذهبی، 6 / 58). ازآنجاکه آنان نمی‌خواستند علویان (فرزندان علی بن ابی‌طالب) را ــ که خلافت و به تعبیر دقیق‌تر، «امامت» را حق خود می‌دانستند ــ در مبارزه با بنی‌امیه از دست بدهند، لقب خلیفه و دولت آیندۀ خود را «الرضا من آل محمد» یعنی برگزیدۀ خانوادۀ پیامبر (ص)، و به بیان دیگر، دولتی که پیامبر پیش‌بینی کرده است، نامیدند و با این شعار، همۀ مخالفان امویان را زیر پرچم خود گرد آوردند (بلاذری، 4 / 138، 183، 225؛ الله‌اکبری، 26- 38). عباسیان پس از سالها دعوت مخفی به «الرضا من آل محمد» به رهبری «امام محمد بن علی بن عبدالله بن عباس» و فرزندش ابراهیم بن محمد، سرانجام توانستند در دورۀ عبدالله بن محمد (سفاح)، دولت اموی را که آن را «دولت ظالمه» می‌نامیدند، ساقط کنند و «دولت عادلۀ» خود را تشکیل دهند. پس از تشکیل دولت عباسی برای همگان روشن شد که شعار «الرضا من آل محمد» تنها برای کسب قدرت بوده و دولت منتخب، نه از آل محمد و دولت عادله، بلکه از شاخه‌ای از فرزندان عباس است که با خراسانیان متحد شده است؛ ازاین‌رو این دولت را «دولت اعجمیۀ خراسانیۀ جباره» نامیدند که در ظلم به آل محمد دست کمی از امویان نداشت (ذهبی، 6 / 58- 59؛ نیز نک‍ : اخبار الدولة العباسیة، سراسر اثر). امامان اثناعشر شیعه نیز از نظر امامیه منصوص من عند الله بودند. برخی پژوهشگران، دگرگونی ساختارخلافت عربی در عصر اموی و به‌ویژه ابتدای دورۀ عباسی را نتیجۀ ترجمۀ رساله‌هایی دربارۀ ساختار سیاسی ایران عصر ساسانی به زبان عربی، و توسط کاتبان ایرانی، ازجمله عبدالله بن مقفع می‌پندارند؛ برای نمونه، جابری ابن‌مقفع را بزرگ‌ترین نشردهندۀ اندیشۀ دولت دینی ایران باستان که او خود آن را «دولت خسروانی» می‌نامد، در دنیای عرب می‌داند. از نظر او مهم‌ترین مشخصۀ این دولت، مشروعیت‌بخشی به «سلطنت دینی»، و توصیۀ مردم به گزارۀ «خیر دین و دنیای آنان در اطاعت از سلطان» می‌باشد (ص 257- 298).
رابطۀ علّی و معلولی دین و دولت در عصر خلافت، یعنی دولتی که علت وجودی‌اش دین است، بهتر از هرجا در ترجمۀ تاریخ طبری، و در کلام بلعمی آمده است؛ آنجا که می‌گوید: «هر دین که نو بـود، او را دولت بود» (نک‍ : 3 / 528). ماوردی وظیفۀ خلیفه یا امام را پاسداری از دین و ادارۀ دنیای مسلمانان دانسته است (ص 3). ابن‌تیمیه با استناد به این روایت که پیامبر هرکسی را که مأمور اقامۀ نماز کرده، هم‌زمان مأمور جهاد و امور دنیوی هم کرده، بر این باور است که خلافت و مُلک و نظایر آن، دارای هر دو جنبۀ دینی و دنیوی است؛ اما در زمانی که برخی ملوک یا پادشاهان تنها دنیا را وجهۀ همت خود قرار دادند و دین را فراموش کردند، میان وظایف دینی و دنیوی حاکمان تفکیک به وجود آمد (ص 22-25). ابن‌خلدون نیز علت‌العلل پیدایش دولتهای بزرگ را دین می‌داند و بر این باور است که عصبیت (علت وجودی دولت در دیدگاه او) به‌وسیلۀ خدا در دین‌داران تقویت می‌شود تا بتوانند دولتی بزرگ و قدرتمند تشکیل دهند (1 / 313). در دوران اموی و عباسی به‌موازات عنوان خلیفه، عنوانهای دیگری، مانند امیر، امام، سلطان و ملِک هم برای او به کار برده می‌شد که البته همۀ آنها در پیوند با دولت، و در ذیل آن بودند (ابن‌ابی‌رندقه، 171؛ ابن‌ابی‌یعلى، 2 / 256).

صفحه 1 از7

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: