اسلام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/235369/اسلام
سه شنبه 24 تیر 1404
چاپ شده
3
اورنگزیب در مقابل روش مسالمتآمیز داراشكوه با جناح سنتگرا و سختگیر جامعۀ مسلمان همراه و هماواز شد، سیاست آزار هندوان را در پیش گرفت و تحمیل جزیه و مالیاتهای سنگین بر آنان و تخریب بتخانهها را در رأس اقدامات خود قرار داد. پس از اورنگزیب، بدبینی و وحشتی كه از این طریق میان دو بخش بزرگ اجتماع پدید آمده بود، موجب تضعیف حكومت اسلامی شد و راه را برای هجوم نیروهای خارجی باز كرد. درگیریهای دولت مركزی با قبایل و حكام محلی و ناتوانی روزافزون آن سرانجام به جایی رسید كه اندكی پس از حملۀ نادرشاه افشار از ایران (1151-1152ق/ 1738- 1739م) و تاختوتاز احمدشاه درانی از افغانستان، قوای بریتانیایی بیهیچگونه مقاومتی، بر بخشهای مختلف شبهقاره مسلط شدند (1161ق/ 1748م) و دربار دهلی را دستنشاندۀ خود كردند. اقدامات كسانی چون نواب حیدرعلی خان بهادر (حک : 1135-1197ق/ 1722-1782م) و پسرش، تیپو سلطان (حک : 1198-1214ق/ 1783- 1799م)، حكمرانان شیعیمذهب میسور، كه میكوشیدند با یاری گرفتن از نیروهای فرانسوی، حكومت اسلامی هند را از چنگال قدرت استعماری بریتانیا خلاص كنند، هیچگونه پشتوانهای از درون كشور به دست نیاورد و درهم كوبیده شد. بازپسین كوشش در این راه، انقلاب 1857- 1858م یا «شورش سپاهیان» بود كه گرچه سپاهیان مسلمان و هندو با هم در آن شركت داشتند، آن نیز سرانجام، بهسبب اختلافات داخلی و خصومتهای محلی، بیاثر ماند و بهشدت سركوب شد. این پایان حكومت اسلامی در هندوستان بود و پس از آن، سراسر این سرزمین گسترده رسماً مستعمرۀ بریتانیا شد. پس از زمان اورنگزیب، جامعۀ اسلامی هند میكوشید تا به گونهای وحدت و انسجام در درون خود دست یابد و بر مشكلات گوناگونی كه پیش آمده بود چیره شود. رهبران طریقۀ نقشبندیه از آغاز ورود به این ناحیه در سدۀ 10ق/ 16م همواره به سیاست دینی اكبرشاه و جهانگیر و شاهجهان معترض بودند و خود را مدافع احكام و موازین شرع میدانستند و در دوران سلطنت اورنگزیب، در تعیین مشی سیاسی او مداخلهای مؤثر داشتند. آخرین شخصیت مهم این سلسله شاه ولیالله دهلوی (د 1176ق/ 1762م) بود كه پدرش در تألیف فتاوی عالمگیری شركت داشت و خودش در دوران تحصیل در مدینه و حجاز، با عقاید ابنتیمیه و مبادی فكری محمد بن عبدالوهاب آشنا شده بود. وی میخواست كه بر مبنای اصول فقه مالكی، اختلافها را میان مكاتب و مذاهب اسلامی برطرف كند و خود را «قائمالزمان» میخواند (قس: نظریۀ «قیوم» در دبا، ذیل احمد سرهندی) و دربارۀ اجتهاد نظریات ویژهای داشت كه مبتنی بر انطباق احكام با احوال و شرایط جاری زمان بود (نک : «سرچشمهها...»،449-454, 457؛ احمد، 201-205). راهی كه شاه ولیالله برای مقابله با مشكلات دوران انحطاط حكومت اسلامی در هندوستان پیشنهاد میكرد، راهی دشوار و غیرعملی بود. وی امرا و فرمانروایان مسلمان نواحی مختلف را به اتحاد با هم و جهاد در مقابل قدرتهای بومی هندومذهب، كه در برابر حكومت ناتوانشدۀ مركزی قد برافراشته بودند، دعوت میكرد (نک : همو، 208)، ولی ضعف شدید و مشكلات داخلی این حكومتهای محلی و اختلافهای آنها با یكدیگر و با حكومت مركزی را نادیده میگرفت. اما وی در تشخیص چگونگی وضع مسلمانان و چارهجویی عملی و عقلپذیر روشی داشت كه در دورههای بعد در افكار متفكران مسلمان هند و پاكستان، چون سید احمد خان، شبلی نعمانی و محمد اقبال، مؤثر افتاد (نک : همو، 204-205).
پس از شاه ولیالله، فرزندانش راه و روش او را دنبال كردند و سرانجام، یكی از شاگردان پسرش، عبدالعزیز، به نام سید احمد بریلوی (د 1247ق/ 1831م)، در نیمۀ نخست سدۀ 19م رهبری این نهضت فكری را به دست گرفت. سید احمد از افكار وهابیان حجاز متأثر بود و میکوشید اصلاح و تصفیۀ اسلام را در هندوستان بر طبق اصول وهابی انجام دهد، اما روحیات و گرایشهای عمومی مسلمانان شبهقاره با آنگونه خشونت و خشكاندیشی سازگار نبود. ولی از سوی دیگر، فعالیتهای او و همفكرانش، كه به «مجاهدین» معروف شدهاند، در مقابله با تأثیراتی كه آداب و اعمال دینی هندوان در روستاها بر زندگی مسلمانان برجای نهاده بود، و در رفع و دفع این تأثیرات، دارای اهمیت بسیار است (همو، 211-212). این مجاهدین هندوستان را «مدینۀ ناقصه» یا «دارالحرب» میدانستند، هم از آن روی كه قدرت بیگانۀ بریتانیا بر آن استیلا یافته بود و هم از آن جهت كه در آن كافران و مشركان با مسلمانان در آب و خاك سهیم بودند؛ رساندن این مدینۀ ناقصه به مدینۀ تامه یا دارالاسلام تنها از راه جهاد امكانپذیر بود و جماعت مجاهدین در این راه دست به اقداماتی نیز زده بودند (نک : همو، 213-215).جهاد برضد حكومت سیكها كه پنجاب و نواحی مرزهای غربی را متصرف شده بودند و مسلمانان آن مناطق را مورد آزار و اهانت قرار میدادند و نیز دعوت از فرمانروایان بخارا و افغانستان برای احیای حكومت اسلامی در هندوستان، نمونههایی از اقدامات عملی مجاهدین است. نمونۀ دیگر پیوستن آنان به انقلاب 1857م بود كه به فروپاشی قدرت آنان انجامید، ولی هنوز در مرزهای غربی، گروههایی از آنان باقی بودند و در جنگ جهانی اول به جنبش «خلافت» پیوستند. در اوایل سدۀ 20م، بهسبب مشكلاتی كه بریتانیا برای تركیۀ عثمانی در اروپا ایجاد كرده بود و بهسبب آسیبهایی كه در طول جنگ از جانب بریتانیا و متحدانش بر حكومت عثمانی وارد میشد، مسلمانان شبهقاره به حمایت از مركز خلافت عثمانی، كه آن را مركز جهان اسلامی تصور میكردند، به پا خاستند و همصدا با كنگرۀ ملی هند و جامعۀ هندوان، كه آنان نیز از سیاستهای استعماری بریتانیا در هندوستان به ستوه آمده بودند، به اعتراض و انتقاد از راه و روش دولت حاكم برخاستند. حركت دیگری كه به موازات اقدامات مجاهدین در بنگال پدید آمد، جنبش «فرائضی» بود كه مستقیماً به وهابیت حجاز مربوط میشد و از آن تقلید و پیروی میكرد. بنیادگذار این جنبش حاجی شریعتالله (د 1246ق/ 1830م) بود و پس از او فرزندش، ودود میان (د 1277ق)، آن را رهبری میكرد. یكی از پیروان سید احمد بریلوی به نام تیتو میان، نیز كه در بنگال فعالیت داشت، از جهات بسیار با فرائضیان وهابیمسلك همفكر و همكار بود. كوشش این دو گروه افزون بر دور نگهداشتن جامعۀ روستایی مسلمان از تأثیرات هندویی بومی، اصلاح وضع كار و معیشت كشاورزان مسلمان بنگال در برابر مقرراتی بود كه انگلیسیها در اواخر سدۀ 18م به زیان كشاورزان مسلمان وضع كرده، و این مردم را به صورت كارگران مزدور زمینداران هندومذهب درآورده بودند. فرائضیان زمین را از آن خداوند، و حاصل كار بر روی زمین را متعلق به زارع میدانستند و با پرداخت مالیات مخالفت داشتند (همو، 216). ولی بهطوركلی با انقلاب 1857م و سركوب شدن آن، اوضاع مسلمانان دگرگون شد. حكومت استعماری اسلام را، به هر شكل آن، بزرگترین دشمن و معارض خود میدانست. مسلمانان خود را وارث حكومت هندوستان، و قدرت استعماری را غاصب و متجاوز میشناختند و از موقعیتهایی كه پیش میآمد، برای درهم شكستن قدرت حاكم استفاده میكردند. حكومت استعمارگر كه بر اوضاع تسلط كامل یافته بود، میكوشید كه اكثریت هندومذهب را از لحاظ فرهنگی و اقتصادی تقویت كند و اقلیت مسلمان را زیردست آن قرار دهد و بدین منظور، با بنیاد نهادن مدارس جدید برای هندوان، استخدام آنان در دستگاههای دولتی، تغییر زبان رسمی از فارسی به انگلیسی (در 1835م)، پشتیبانی از زمینداران هندو در برابر كشاورزان مسلمان، و با تجلیل فرهنگ باستانی هندوان، به تقویت روحیه، ایجاد حس ملیت و بالا بردن حیثیت اجتماعی هندوان پرداخت. مسلمانان در برابر این وضع تا دیر زمانی هیچگونه روش مقابلۀ منظم و مؤثری نداشتند و تنها میكوشیدند كه اصالت و صحت دیانت خود را در برابر این وضع حفظ كنند و از همین روی، چنانكه اشاره شد، بیشترین كوشش در این راه از سوی علما و رهبران دینی بود و به جوانب دیگر اوضاع جاری و موجود داخلی هندوستان توجهی نمیشد (نک : راحتالله، 290). رهبری دینی با پیروان شاه ولیالله و علمای دیوبند بود كه مسئلۀ وحدت و مركزیت جهان اسلام و خلافت عثمانی را پیش نظر داشتند و در مساجد، خطبه به نام سلطان عثمانی خوانده میشد (احمد، 63). ظاهراً انگلیسیها نیز در بزرگ جلوه دادن خلافت عثمانی در انظار مسلمانان و ترغیب آنان در این جهت دخیل بودند (نک : همانجا)، زیرا اقتضای سیاست بریتانیا در آن احوال چنان بود كه توجه مسلمانان از آنچه در داخل میگذشت منحرف، و به مسائلی خارج از هندوستان معطوف شود. سید احمد خان (د 1316ق)، از روشنفكران مسلمان، آشكارا با موضوع خلافت مخالفت داشت و در همان حال، پیروی از حكومت امپراتوری بریتانیا را تبلیغ میكرد. او از یك سو ضعف و نابسامانی دستگاه خلافت عثمانی و مشكلات سیاسی خارجی و داخلی آن را میدید و میدانست كه اینگونه پندارها با واقعیات جاری زمان سازگار نیست و به هیچروی در احوال و شرایط خطرناك جامعۀ مسلمان هندوستان تأثیری نخواهد داشت، و از سوی دیگر، رشد و قوت گرفتن جامعۀ هندومذهب را در سراسر هندوستان میدید و میدانست كه اگر حكومت انگلیسی در آن احوال از این سرزمین بیرون رود، جامعۀ ناتوانشدۀ مسلمان زیردست و محكوم ارادۀ اكثریت متخاصم و نیروگرفتۀ هندومذهب قرار میگیرد، و زبون و تباه خواهد شد. او در جریدۀ ماهانۀ تهذیب الاخلاق كه خود بنیاد نهاده بود (دورۀ نخست: 1870-1876م، دورۀ دوم: 1896- 1898م)، به درج مقالههایی در توضیح نظریات خود پرداخت و با گروهی از همفكران خود حركتی را آغاز كرد كه به نهضت علیگره معروف شد. سید احمد خان فرا گرفتن علوم و فنون جدید و آشنایی با روشهای كار و زندگی نو و شیوههای تفكر عقلانی جدید را برای جوانان مسلمان ضرورتی حیاتی میدانست، زیرا میدید كه در غیر این صورت، جامعۀ مسلمان هندوستان در مقابله با حوادث آینده، نهتنها ناتوان و زبون، بلكه معدوم و مضمحل خواهد شد. از این روی، در 1875م به بنیادنهادن دانشكدهای به شكل مدارس جدید، به نام «كالج اسلامی انگلیسی شرقی»، برای مسلمانان اقدام كرد و با اینكه برنامۀ دروس آن كلاً علوم و فنون جدید بود، علوم اسلامی نیز در آن تدریس میشد (این كالج بعدها گسترش یافت و در 1921م دانشگاه اسلامی علیگره شد). عقاید سید احمد خان در آن زمان با شیوۀ تفكر عمومی مسلمانان هندوستان، بهویژه با دیدگاه علمای دینی و سنتگرا، سازگار نبود. وی نگرشی كاملاً تعقلی به اصول و مبانی دین و كتاب و سنت ارائه میكرد كه از بسیاری جهات به اندیشۀ معتزلی نزدیك بود. كسانی چون شبلی نعمانی، شاعر و محقق مشهور، مولانا نذیر احمد، مترجم و مفسر قرآن به روش جدید و به زبان اردوی ساده، و الطاف حسین، شاعر انقلابی، از همراهان و همفكران نخستینِ او بودند كه از راه نوشتن مقالات و اشعار، و ایراد سخنرانی و مباحثه، در ترویج و تبلیغ اصول فكری نهضت علیگره سهم اساسی داشتند. در برابر اقدامات و تبلیغات سید احمد خان، علمای متسنّن و متشرع ساكت ننشستند و در انتقاد از عقاید و راه و روش او و اعتراض به تعقلگرایی او در دین، به او و همفكرانش لقب «نیچری»، یعنی «طبیعی» یا «طبیعتپرست»، دادند (نک : «سرچشمهها»، 742-743).ایجاد «دارالعلم» دیوبند، و در پی آن، تأسیس مدارس دینی دیگر در شهرهای بزرگ و ترویج علوم قدیمه به روش سنتی از یك سو، و پشتیبانی از نظریۀ خلافت از سوی دیگر، واكنش این جناح بود كه طبعاً در میان عامۀ مردم نیز طرفداران بسیار داشت. در سالهای پایانی زندگی سید احمد خان، افكار سید جمالالدین اسدآبادی (افغانی) در میان مسلمانان هندوستان رواج گرفته، و گروهی از همفكران سید احمد خان را به خود جلب كرده بود. مقالات جمالالدین از عروة الوثقى به زبان اردو ترجمه میشد و در روزنامههای كلكته و لكهنو انتشار مییافت و از این طریق به همۀ نقاط مسلماننشین هندوستان میرسید. در اوایل سدۀ 20م شبلی نعمانی در لكهنو مؤسسۀ فرهنگی «ندوة العلماء» را بنیاد نهاد كه از لحاظ فكر و نظر با آنچه سید احمد خان تبلیغ و پیشنهاد میكرد، تفاوت كلی داشت و به عقاید سید جمالالدین و دیدگاه دارالعلم دیوبند نزدیك شده بود. مولانا محمد علی (د 1349ق/ 1930م)، یكی دیگر از همفكران سید احمد خان، نیز پشتیبان سرسخت نظریۀ خلافت شد و در مقابل، كالج علیگره «جامعۀ ملّیۀ اسلامیه» را در همان شهر بنیاد نهاد (احمد، 65). پس از سید احمد خان، نهضت علیگره نیرو و توان خود را از دست داد و با ظهور مصطفى كمال در تركیه در 1924م، موضوع خلافت نیز منتفی شد. ولی مسئلۀ چگونگی وضعیت مسلمانان هندوستان در مقابل اكثریت عظیم هندومذهب و آیندۀ تاریك و مبهم آن همچنان باقی بود. از سوی دیگر، در میان جامعۀ هندومذهب احساسات ملیّتگرایی و آزادیطلبی و تجددخواهی بهشدت بیدار شده بود. تشكیل انجمن برَهمو سَماج به دست رام موهَن روی در آغاز سدۀ 19م در كلكته و انجمن آریا سَماج به دست دیانَند سَرَسْوَتی (1824-1883م) در بمبئی در 1875م، ظهور اشخاصی چون راما كریشنا و ویوِكانَنده و كِشاب چَندره سِن و گروهی از روشنفكران و اندیشمندان دیگر، كه همگی با افكار جدید فرهنگ اروپایی و موازین علمی جامعهشناسی آن روزگار آشنایی داشتند، جامعۀ هندو را آگاهی و هشیاری ویژه بخشیده بود. اندیشۀ استقلال، آزادی و حكومت مردمی بهگونهای در سراسر شبهقاره قوت و اوج گرفته بود كه حكومت بریتانیا را در تنگنا قرار داده بود و سرانجام، در 1885م راه برای تشكیل كنگرۀ ملی هند باز شد. در انتخابات این كنگره در 1887م، هنگامی كه بدرالدین طیب جی، یكی از مسلمانان آزادیخواه به ریاست کنگره برگزیده شد، سید احمد خان با شركت مسلمانان در آن به مخالفت برخاست و صریحاً اعلام كرد كه هندوستان دارای دو ملت مسلمان و هندوست كه جدا از یكدیگرند و استقرار حكومتی كه مبتنی بر آراء مردم باشد، با مصالح اقلیت مسلمان مغایر است و در چنین نظامی حقوق اقلیت ضعیف پایمال خواهد شد (نک : همو، 265).
امیرعلی نیز كه پیشتر «جامعۀ مركزی ملی اسلامی» را در كلكته بنیاد نهاده بود، با سید احمد خان هماواز شد. موضوع جدا شدن مسلمانان و هندوان از هم در خاك هندوستان به معنای تجزیۀ این كشور بود و هندوان ملیّتگرای افراطی را به شدت برانگیخت و در شهرها منازعه و آشوب درگرفت و در كنگره نیز دودستگی پدید آمد. مسلمانان میكوشیدند در برابر كنگرۀ ملی هند مجمعی مشابه آن برای خود تشكیل دهند و سرانجام، در 1324ق/ 1906م به بنیادگذاری «مسلم لیگ» توفیق یافتند. رهبری جامعۀ مسلمان كلاً در دست مسلم لیگ قرار گرفت و هر چند جریانهایی چون موضوع «خلافت» و نظریۀ وحدت عالم اسلامی همچنان در فضای فكری مسلمانان باقی بود، كوشش مسلم لیگ مصروف حل مسئلۀ موقعیت این جامعه در داخل مرزهای هندوستان بود و مسلم لیگ در فاصلۀ سالهای 1911-1919م در این باره با كنگرۀ ملی هند ارتباط و تبادل نظر داشت و در 1916م «قرارداد كنگره ـ لیگ» تنظیم شد كه اساس آن تعیین حوزههای انتخاباتی مستقل برای هر یك از دو طرف بود. در 1919م محمد علی و برادرش شوكت علی كه تا آن زمان زندانی بودند، آزاد شدند و به جریان همكاری كنگره و مسلملیگ پیوستند. حضور كسانی چون جواهر لعل نهرو و مولانا ابوالكلام آزاد در كنگره بر استحكام این روابط و تأثیر فعالیتهای آن در جریان آزادیخواهی و استقلال میافزود. در فاصلۀ میان دو جنگ جهانی، مسئلۀ چگونگی تكلیف جامعۀ مسلمان در هندوستان مشغلۀ ذهنی این مردم بود و موضوع تجزیۀ این سرزمین به دو بخش هندویی و اسلامی به شكلهای گوناگون مطرح میشد. كسانی چون ابوالكلام آزاد و ذاكر حسین و اعضای مسلمان كنگره بهشدت با این نظر مخالف بودند و برای همزیستی دو گروه راههایی پیشنهاد میكردند كه از دیدگاه جداییخواهان، پذیرفتنی نبود و در عمل، به نتیجۀ دلخواه نمیرسید. اعضای مسلم لیگ بر نظریۀ تجزیه تأکید داشتند که پیشتر از سوی سید احمد خان و محمد علی عرضه شده بود، و محمد علی جناح و محمد اقبال لاهوری از مدافعان این نظر بودند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید