اسلام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/235369/اسلام
سه شنبه 24 تیر 1404
چاپ شده
3
در جنوب غربی چین، سید اجل بخاری، مسلمانی از كارگزاران خاندان چنگیزخان، از سوی قوبیلای قاآن مأموریت یافت تا حاكمیت مغولان بر ولایت «قراجانگ» (مشتمل بر ایالت یوننان كنونی با وسعتی بیشتر) را تثبیت كند و پس از توفیق در این امر، همو و فرزندانش سالها به نیابت در آن منطقه حكم راندند. برخی، چون هارتمان، استیلای سید اجل و اقامت همراهانش را در یوننان نقطهای برای آغاز رواج اسلام در منطقه دانستهاند (نک : رشیدالدین، 2/ 914- 915، جم ؛ نیز هارتمان، 890)؛ اما به هر تقدیر، در اوایل سدۀ 8ق، چنانكه رشیدالدین گزارش داده است، بسیاری از ساكنان ولایت قراجانگ و شهر بزرگ آن به نام یاچی (احتمالاً كونمینگ كنونی، نک : لِسلی، 526)، بر دیانت اسلام بودهاند (نک : رشیدالدین، 2/ 910؛ نیز قس: «سفرنامه»، 243-244؛ دمشقی، 287).
امپراتوران سلسلۀ مینگ با عنایتی ویژه به دیانت اسلام این امكان را فراهم آوردند كه این دین به سرزمینهایی در نواحی میانی چین نفوذ كند و توجه برخی از آنان به اندازهای بود كه در منابع، گاه از اسلام آوردن آنان سخن بهمیان آمده است (مثلاً نک : خطایی، 47- 48، 144- 145؛ نیز برای آگاهی از جایگاه مسلمانان در عصر مینگ، نک : ایزرائیلی، 121، 316). در عصر سلسلۀ مینگ، مساجد بسیاری در چین ساخته شد و وجود شماری از ابنیۀ اسلامی مربوط به این دوره نشان از رواج اسلام در ایالتهای خوبِی، خِنان و آنخوی در نواحی داخلیِ خاورِ چین (نک : پینگ، 83، 88، 93) دارد. در همین دوره، در شمال غربی چین نیز شمار مسلمانان در ایالت گانسو، بهویژه در منطقۀ لانجو، فزونی گرفت (همو، 171) و به گروه قومی «سالار»، بهعنوان یك قومیت تركی ـ اسلامی، اجازه داده شد تا به درون ایالت چینگهای مهاجرت كنند و تا امروز در آن دیار اقامت گزینند (نک : همو، 194؛ نینگ، 100؛ آتایف، 277 ff.).
به روزگار فرمانروایی سلسلۀ چینگ نیز اسلام پیشرفتهایی به نواحی درونی چین، چون ایالت خونان در غرب جیانگشی، ایالت سیچوان در شرق تبت (نک : پینگ، 73، 82) و نیز در شمال شرقی كشور، در ایالت لیاونینگ (نک : همو، 155) داشته است.
این سرزمینها، نه در منابع اسلامی و نه در منابع دیگر، بهعنوان سرزمینهایی كه دعوت اسلام در آنها با توفیقی همراه بوده باشد، شناخته نشدهاند؛ با اینهمه، گزارشهای تاریخی نفوذی محدود از اسلام را در گذشتههای این سرزمینها تأیید میكنند. بهعنوان نمونهای كهن باید یادآور شد كه نویسندۀ ایرانی حدود العالم، در سدۀ 4ق، از وجود جمعیتی مسلمان و یك مسجد در لهاسا، مركز تبت، سخن به میان آورده است (ص 74). به هر حال، حضور محدود بازرگانان مسلمان و غیر بومی، بهویژه از مسلمانان گانسو و چینگهای، در طول تاریخ، بهویژه در نواحی شمال شرقی تبت، محسوس بوده است (نک : گریبنو، 127-129).آغاز نفوذ اسلام در مغولستان را، اگر نه پیشتر، دستِكم باید به دورۀ یوان (پس از چنگیز خان) باز گردانید. در جنوب مغولستان (منطقۀ کنونی مغولستان داخلی در چین)، منطقۀ تِندوك كه در آغاز دورۀ یوان، در كنار ساكنان مسیحی و بودایی، جماعتی مسلمان را نیز در خود جای داده بوده (نک : «سفرنامه»، 141)، بر پایۀ نظریهای، بومِ شكلگیری قومیت مسلمانِ ارغون بوده است (نک : دبا، ذیل ارغون). در شمال مغولستان نیز رشیدالدین از حضور اقلیتهایی مسلمان، از جمله در كهر چاغان، خبر داده است (نک : 1/ 671، جم ). در اوایل عصر چینگ، شماری از بازرگانان مسلمان به مغولستان داخلی مهاجرت كردند (نک : پینگ، 152) و مهاجرت شماری بسیار از مسلمانان در پی جنگهای داخلی، از 1104ق به مغولستان داخلی، بهویژه شهر هوهههوت، تا اندازهای به صبغۀ اسلامی در این منطقه افزود (نک : همانجا).
تاریخ آشنایی كره با دیانت اسلام با تاریخ بازرگانی مسلمانان در دریای چین پیوسته است. سرزمینی كه در منابع متقدم اسلامی با عنوان «بلاد سیلا» و گاه با تحریف این نام، به صورت «شیلا» شناخته میشده، با شبهجزیرۀ كره قابل انطباق است (مثلاً نک : فران، 66؛ سوواژه، 68). ابنخردادبه در سخن از این سرزمین، یادآور شده است كه برخی از مسلمانان بـه ایـن دیـار مهاجرت كرده، و در آنجـا اقـامت گزیدهاند (نک : ص 68). مسعودی با توضیحی دقیقتر دربارۀ این مهاجران، از حضور جماعتی اهل عراق در میان آنان سخن به میان آورده است (ص 176). پس از دورهای فترت در بازرگانی دریایی چین در عصر سلسلۀ یوان، كره بهعنوان یكی از ایالات تابع امپراتوری از نفوذ دولتمردان مسلمان دستگاه مغول به دور نبوده، و به گفتۀ رشیدالدین فضلالله، كسانی چون علاءالدین المالیقی و حسن ژوچینگ در این ایالت، كه رشیدالدین آن را شینگ جورچه و سولانگقه (قابل تطبیق با منچوری و كره) خوانده است، حكم میراندهاند (نک : 2/ 909).
منطقۀ آسیای جنوب شرقی از نظر ویژگیهای جغرافیای طبیعی و انسانی بسیار متنوع است و بررسی نفوذ هر پدیدۀ فرهنگی در نواحی مختلف آن، از جمله نفوذ دیانت اسلام، نیازمند بحثی پیچیده و جزءبهجزء است. نفوذ فرهنگ اسلامی در این منطقه بهگونۀ هماهنگ در نواحی مختلف صورت نگرفته است و در حالی كه در برخی نواحی آن، پیشینۀ اسلام به سدههای نخست هجری بازمیگردد، گروش به این دین در برخی نواحی، مربوط به سدۀ کنونی است. راهیابی اسلام به این منطقه در طول تاریخ با بازرگانی مسلمانان با خاور دور ارتباطی مستقیم داشته است. نخستین آشنایی با اسلام همسو با شكوفایی تجارت دریایی چین در سدههای 2 و 3ق بوده است، اما رونق یافتن دوبارۀ بنادر چین در سدۀ 6 ق، اسلام را در منطقه از حد دین اقلیت به دین غالب مردمان مبدل ساخته است. آسیای جنوب شرقی اگرچه دورترین منطقۀ مسلماننشین از مهد ظهور دیانت اسلام در سمت خاور است و هرچند اسلام با گذشت زمانی شایان توجه و در عصری نسبتاً متأخر بدان راه یافته، اكنون بهعنوان منطقهای بسیار پرجمعیت، بخش مهمی از جمعیت مسلمان جهان را در خود جای داده است. ادیان رایج در آسیای جنوب شرقی پیش از راهیابی اسلام، به طور عمده در دو گروه بودایی و جانگرا قابل طبقهبندی بود كه اقلیتی هندو نیز در كنار آنها قرار میگرفت. دین بودایی دینی با فرهنگ ژرف و دستاورد گستردۀ ادبی در منطقه بود و تنها راه نفوذ اسلام در دل پیروان آن، ارائۀ فرهنگ اسلامی به وسیلۀ مبلغانی بود كه خود به مبانی تعلیمی اسلام آگاهی کافی داشته باشند. جامعۀ جانگرایان، به سبب ابتدایی بودن تعالیم دینی و فقدان پشتوانۀ ادبی، از شرایطی كاملاً متفاوت برخوردار بودند، ولی گاه برخی از جانگرایان منطقه، همچون گروههایی از باتاكها، بیش از بوداییان در برابر پذیرش اسلام از خود تعصب و مقاومت نشان دادهاند. از نظر مذاهب رایج در منطقه، باید گفت كه مسلمانان آسیای جنوب شرقی در سدههای میانه و اخیر اسلامی، به طور عمده بر مذهب شافعی بودهاند كه مذهب غالب بر مناطق حوزۀ اقیانوس هند، چون مالابار و بخشهای وسیعی از هندوستان و نیز حضرموت بوده است (برای آگاهی از دورۀ میانه، نک : ابنبطوطه، 630) و برخی از پژوهشگران این ویژگی مذهبی را نتیجۀ ارتباط فرهنگی با هندوستان و جنوب عربستان دانستهاند (نک : آرنُلد، 368؛ امامالدین، 271). با آنكه جایگاه مذهب حنفی در این منطقه كمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است، در فرهنگ مالایا نشانههایی از یك ارتباط استوار دیرین با محافل حنفی برجای مانده است كه از نمونههای آن میتوان به رواج عقیدهنامۀ ابولیث سمرقندی (د 373ق) در منطقه اشاره كرد كه چندین ترجمه به جاوهای و مالایایی دارد (نک : پیژو، 371؛ GAS, 449). تصوف و طریقههای گوناگون آن، بهعنوان ابزاری كارآمد و در برخورد و مقابله با گرایشهای مشابه بودایی در منطقه، نقش مهمی ایفا کرد و در طول جریان تبلیغ اسلامی در این منطقه، مبلغان صوفی ــ عمدتاً از هندوستان و ایران ــ جایگاهی مؤثر و اساسی داشتهاند (مثلاً نک : جونز، 146 ff.). تشیع اگرچه در منطقه بهعنوان یك مذهب مشخص قابل تمیز نیست، بقایایی از حضور نمایندگان این مذهب در فرهنگ بومی بر جای مانده، كه توجه شماری از پژوهشگران را به خود جلب كرده است. دمشقی در گزارش خود از نواحی هندوچین، به مهاجرت جمعی از «علویان» به این دیار اشاره كرده است كه از خوف حَجاج و بنیامیه به دوردست گریخته بودند (نک : ص 286-287). آرنلد در بررسی روند تبلیغ اسلام در جاوه و سوماترا به بقایایی از تشیع اشاره كرده، و احتمال تأثر آن از شیعیان هندوستان و ایران را مطرح ساخته است (همانجا) و امامالدین به بررسی شواهدی دال بر نقش شیعیان در رواج اسلام در منطقه پرداخته است (pp. 272-274). اگرچه حاملان اسلام به منطقه را بیشتر مبلغانی از هندوستان، ایران و عربستان دانستهاند، نقش مسلمانان چین و عنصر چینی در اسلامی شدن آسیای جنوب شرقی كه سئونگ در 1962م به مطالعۀ آن پرداخته است (نک : سئونگ، 399-408)، نیز نباید نادیده گرفته شود. یافت شدن عناصری از چهرههای گوناگون فرهنگ اسلامی و پیچیدگی عوامل تاریخی مؤثر در گسترش اسلام در این منطقه از نظر قومی و مذهبی موجب شده است تا نظریههای گوناگونی دربارۀ چگونگی اسلامی شدنِ آسیای جنوب شرقی ابراز شود و این تفاوت دیدگاهها تا آنجاست كه برخی را، چون حامد در 1982م (pp. 89-100) و عطاس در 1985م، وا داشته است تا در مقالاتی به مقایسه و نقد این نظریهها بپردازند (pp. 162-175).
دربارۀ سابقۀ آشنایی مردم آسیای جنوب شرقی با اسلام و مسلمانان در 6 سدۀ نخست اسلامی، منابع بسیار محدود است و اندك یادداشتهای برجایمانده آمیزهای از تاریخ و افسانه است. در منابع موجود برجایمانده، پیشینۀ این آشنایی گاه به سدۀ نخست هجری میرسد؛ چنانكه در یكی از منابع چینی مربوط به پیش از 54ق/ 674م، گزارشی دربارۀ یك سردار عرب آمده، كه بر پایۀ برداشت آرنلد در مقایسۀ بین این سند و مدارك و اسناد دیگر، وی رئیس یك جماعت مسلمان ساكن در کرانههای غربی سوماترا بوده است (نک : آرنلد، همانجا). همچنین بزرگ بن شهریار (ص 95-96) حكایتی آورده است كه از حضور محسوس مسلمانان در مجمعالجزایر، و حتى از وضع مقرراتی ویژه برای بار دادن «پادشاه زابج» به «غریبان مسلمان» سخن دارد كه تاریخ آن نباید به پس از میانۀ سدۀ 3ق بازگردانده شود. اگرچه با ركود بازرگانی در دریایی چین از اواخر سدۀ 3ق، حضور مسلمانان در سرزمینهای میانراهی نیز به نحو بارزی كاهش یافت، از شواهد چنین برمیآید كه حتى در این برهه، رابطۀ مسلمانان با مجمعالجزایر مالایا، البته بسیار محدودتر از گذشته، ادامه یافته است. از جملۀ شواهد، یك سنگ گور اسلامیِ یافتشده در جاوۀ شرقی است كه تاریخ 475ق/ 1082م بر آن حك شده است (نک : وولترز، npn.). از گزارشهای اندكی كه دربارۀ حضور مبلغان مسلمان در سدۀ 6ق در منطقه رسیده، خبری در تواریخ مالایایی است حاكی از اینكه نخستین مبلغ دیانت اسلام در آچه (در شمال سوماترا)، عالمی عرب، به نام عبدالله عارف، در اوایل سدۀ 6 ق/ 12م بوده است و پس از وی، یكی از شاگردانش، به نام برهانالدین، دامنۀ این تبلیغ را تا کرانۀ غربی سوماترا، تا حدود بریامان، گسترش داده است (آرنلد، 370). مقطعی مهم در تاریخ آشنایی منطقه با دیانت اسلامْ اواخر سدۀ 7ق/ 13م است؛ در این مقطع، در سوماترای شمالی (سمودره) دو شاهنشین كوچك مسلمان وجود داشته، كه مبنای اقتصاد آن بازرگانی با مسلمانان بوده است. چنین مینماید كه رونق دوبارۀ بازرگانی با چین در عصر سلسلۀ یوان، اوضاع را برای گسترش ارتباط بین مسلمانان مغرب و آسیای جنوب شرقی مساعد كرده بود. به هر روی، دو شاهنشین یادشده، كه نامهای بومی پِرلاك و پاسای را بر خود داشتند، اساساً حكومتهایی نه غریب، بلكه بومی بودند. داستانهای سنتی، گسیل یك هیئت را از مكه به سوماترا، به ریاست شیخ اسماعیل نامی، در تبلیغ اسلام در این منطقه و نیز شكلگیری دولت اسلامی پرلاك مؤثر دانستهاند (نک : همو، 371-372؛ امامالدین، 261). پادشاه سمودره (پرلاك) در زمان سفر ابنبطوطه (746ق)، سلطان الملك الظاهر، قلمرو این پادشاهی مسلمان را به گونۀ چشمگیری گسترش داده بود و با جلب عالمانی از ایران و سرزمینهای عربی، توانسته بود محیط فرهنگی مناسبی برای نشر تعالیم این دین فراهم آورد (نک : ابنبطوطه، همانجا؛ نیز نک : «سفرنامه»، 338). در اوایل سدۀ 9ق، گزارش یك مسافر چینی كه در 816ق/ 1413م از منطقۀ لامبری دیدن كرده است، از لامبری نیز بهعنوان ناحیهای یادکرده، كه دارای یك هزار خانوار مسلمان بوده است (آرنلد، 372). آچه (ه م) كه بهعنوان بارزترین نمونۀ یك حكومت اسلامی در خاور، در سدۀ 10ق/ 16م پدید آمد، با وجود ثبات بلندمدت و نفوذ گسترده در منطقه، این توانایی را نداشت تا باتاكهای ساكن در سرزمینهای مرتفعِ نواحی درونی جزیرۀ سوماترا را به دین اسلام درآورد؛ اما شرایط در برخورد با پیروان ادیان هندو بیشتر قرین توفیق بود ، چه موفقیت اسلام در منطقۀ مِنانگ كاباو كه در آن، فرهنگ تَنترهای (گونهای تصوف هندی) از سدۀ 8 ق/ 14م پای گرفته بود، شایان توجه است (همو، 370؛ نیز وولترز، npn.). آچه با برقراری رابطهای مستمر با سرزمینهای مركزی اسلامی، توانسته بود منطقۀ مالایا را بهعنوان بخشی از بلاد اسلامی بشناساند و با جلب عالمانی از دیگر بلاد و با تربیت عالمانی بومی، منطقۀ تحت نفوذ خود را، كه در غرب، با عنوان عمومی «جاوه» شناخته میشد، در عرض سرزمینهایی همچون هندوستان قرار دهد (مثلاً نک : كتانی، 311، 487، جم ). از نخستین كوششها در جهت تبلیغ اسلام در جزیرۀ جاوه در سدۀ 6 ق/ 12م، تلاش حاجی پوروا، شاهزادۀ پاجاجاران، است كه در سفری به هندوستان، به دین اسلام گروید و در بازگشت، به تبلیغ اسلام در قلمرو پدر و برادرش مبادرت كرد. در نیمۀ دوم سدۀ 8 ق، فعالیت گروهی مسلمان، به رهبری مولانا ملك ابراهیم (د 822ق) در منطقۀ گرسیك كه به پدید آمدن ناحیهای مسلماننشین انجامید، دامنهای گسترده یافت و تبلیغ آنان تا درون پادشاهی بودایی ماجاپاهیت، بهعنوان مهمترین قدرت غیرمسلمان در منطقه، كشیده شد. مقبرۀ ملك ابراهیم اكنون از كهنترین مزارهای جاوه بهشمار میآید. مسلمانی چینی كه در همان زمان از جاوه دیدن كرده است، در كنار طبقۀ اصلی مسلمانان در این جزیره، از شمار چشمگیر چینیان مسلمان ساكن در آنجا یاد كرده است (نک : آرنلد، 383).در سدۀ 9ق/ 15م جریان تبلیغ اسلام با اختلافات درونخاندانیِ شاهزادگان در پادشاهی بزرگ جاوه، ماجاپاهیت، پیوند خورد و جریانی سیاسی ـ مذهبی ایجاد کرد كه در مدتی کوتاه به سقوط مهمترین حكومت غیرمسلمان در منطقه در 883ق/ 1478م انجامید و شرایط را برای پیدایی چند شاهنشین جدید مسلمان در کرانۀ شمالی جاوه و نواحی دیگر در طول راه اصلی بازرگانی فراهم آورد. از جملۀ شخصیتهای مهم در این تحول، شاهزادۀ مسلمانشده، رادِن رحمت است كه در سنت مالایایی بهعنوان بزرگترین مبلغ اسلام در جاوه شناخته شده است (نک : همو، 384-388). پس از فروپاشی دولت ماجاپاهیت، با وجود برتری بیرقیب حكمرانان مسلمان در جاوه، گسترش اسلام در این سرزمین مسیر تبلیغی و تدریجی خود را طی کرد و جریان آن با اعمال فشار سیاسی شتاب نگرفت. تفوق اسلام بهعنوان دین غالب در غرب جاوه، در پی تبلیغی درازمدت، با فروپاشی سلسلۀ سیوایی پاجاجاران در سدۀ 10ق/ 16م قطعیت یافت، درحالیكه جریان نفوذ اسلام در میان بتپرستان نواحی میانی جزیره بسی كندتر بوده، و دامنۀ آن تا سدۀ کنونی كشیده شده است (نک : همو، 389-390).گسترش اسلام به سوی شرق ، در دو جزیرۀ بزرگ بُرنِئو و سِلِبِس (سولاوِسی)، با تأخیری چشمگیر، در سدۀ 10ق روی داده، و از نظر عمق فرهنگی، قابل مقایسه با سوماترا و جاوه نبوده است. در شرقیترین نقطه، الحاق جزیرۀ گینۀ نو و برخی جزایر اطراف آن به قلمرو سلطاننشین مسلمان باتجان، اسلام را در میان گروهی از مردم پاپوا رواج داده، و مهاجرت طوایف مسلمان، بهویژه مالایاییها، به گینۀ نو نیز بیشتر صبغهای اسلامی به آن دیار بخشیده است؛ اما تاكنون كیش بتپرستی در كنار اسلام جمعیتی از پیروان خود را در این جزایر حفظ كرده است (برای جزئیات گسترش اسلام در جزایر شرقی، نک : همو، 391 ff.). هماکنون بخش عمدۀ مجمعالجزایر مالایا جزو قلمرو پرجمعیتترین كشور اسلامی، جمهوری اندونزی، با 2/ 87٪ مسلمان (آمار 1990م) است. ساراواك در شمال جزیرۀ برنئو به كشور اسلامی مالزی تعلق دارد و سلطاننشین كوچك برونِئی در شمال همان جزیره كشوری با دین رسمی اسلام و 2/ 67٪ مسلمان (آمار 1991م) است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید