بدون شك يكي از سويههاي اساسي انديشه ايراني كه بسياري از محققان و پژوهشگران ايراني و غربي بدان اذعان كردهاند و دست بر قضا رقم زننده يكي از درخشانترين وجوه فرهنگ ايراني-اسلامي است، عرفان است. البته شايسته است كه درباره عرفان و انديشه عرفاني بزرگاني چون محمد رضا شفيعي كدكني بحث كنند و ما شاگردي. اما تا جايي كه بحث كنوني مطرح ميشود، ميتوانيم به اين نكته اساسي اشاره كنيم كه تفكر عرفاني فراسوي باورهاي كليشهاي كه درباره آن شكل گرفته، مثل اينكه به انزوا و عزلتگزيني سوق ميدهد، دست بر قضا در همين تاريخ ما سويهها و جنبههاي كاركردي و اجتماعي-سياسي اساسي مهمي داشته است، حتي اگر نخواهيم صرفا به اسامي بزرگاني چون مولوي و حافظ و شيخ محمود شبستري بسنده كنيم، نبايد فراموش كنيم كه در قرنهاي هشتم و نهم هجري قمري خانقاههاي عارفان از مهمترين پناهگاههاي اقوام اجتماعي جامعهاي دستخوش تشتت و ويران بودند، تا جايي كه برآمدگاه سلسله صفويه از دل همين پايگاه را نميتوان ناديده انگاشت.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید