به نظر میرسد برای فهم بهتر بنیادیترین مفهوم فلسفۀ معاصر، یعنی «سوژه»، نیاز به دستهبندی و تبیین اولویت منابعی است که مراجعه به آنها از پراکندگی ذهن خواننده ممانعت به عمل آورد.
کتاب سوژه، استیلا و قدرت در نگاه هورکهایمر، مارکوزه، هابرماس و فوکو (میلر، ۱۳۸۸)، از جمله آثاری است که آرای این دسته از نظریهپردازان را بررسی و تحلیل کرده است؛ در این کتاب، موضوع سوژه در دو بخش جداگانه مورد توجه قرار گرفته است
سیاست مقاومت در ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی خواسته و ناخواسته و در فضای جنگ سرد، تحت تاثیر انقلابیگری چپ قرار داشت؛ این الگوی انقلابی نه تنها مبارزان و تحولخواهان چپ و غربی بلكه حتی روشنفكران و مبارزان مسلمان را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جنگ سرد، فضای جهانی از اندیشههای دوقطبی فاصله گرفت و این دوران شرایط مناسبی را برای گسترش آرای یورگن هابرماس فراهم ساخت. اوایل دهه ۷۰ شمسی یك نقطه عطف برای توجه به اندیشههای هابرماس است.
کتاب هابرماس و روشنفکران ایرانی پس از ۱۰ سال ممنوعیت انتشار بالاخره به همت طرح نقد به چاپ رسید[۱] و نتیجهی تلاش نویسندگان کتاب (علی پایا و محمدامین قانعیراد) برای شناخت نسبت اندیشهی ۱۶ نفر از روشنفکران ایرانی با آرا و افکار هابرماس در دسترس خوانندگان علاقهمند قرار گرفت. روشنفکران و اندیشهورزان مورد مصاحبه در این کتاب را میتوان در سه دسته قرار داد: حلقهی مرکز تحقیقات استراتژیک، حلقهی ارغنون و روشنفکران ایرانی مقیم خارج.
هابرماس بزرگترین نظریه پرداز اجتماعی معاصر است که بعد از آدورنو و هورکهایمر مدتی رهبری و هدایت مکتب فرانکفورت را بر عهده داشت و به تعبیری فعال ترین و مؤثرترین نماینده و رهبر نسل دوم مکتب فرانکفورت به شمار می رود. اگرچه مسئله نقد محور اصلی اندیشه متفکران فرانکفورت است، اما نظریه انتقادی و مسئله نقد برای این متفکران صورت واحدی نداشته است. به نظر هابرماس پیشینیان واقعیت بازگونه را کل واقعیت میشناختند و مارکس آن را لحظه ای از واقعیت میدانست، لحظهای که باید عوض شود.
جنبشهای اجتماعی نقش بسیار مهمی در جامعهشناسی جدید ایفا میکنند. از یکسو آنها مستقیما در توسعه این رشته در دانشگاه موثر بودند و از سوی دیگر درک این مساله که اعضای جنبشهای اجتماعی زندگی اجتماعی را تحتتاثیر قرار میدهند، بسیار مهم بوده است. امروزه جنبشهای اجتماعی علاوهبر شرکت در سیاست سنتیتر، درگیر مبارزه بر سر تعریف معناها، ایجاد هویتها و شیوههای جدید زندگی نیز هستند
هابرماس مقاله خود را با اشاره به مدعای نوروساینتیستها که مسأله اراده آزاد اکنون با نوروساینس (دانش مطالعه سامانه عصبی) قابل تبیین و تفسیر است، شروع و عنوان میکند که به نظر میرسد رویکرد نوروساینتیستها در مورد اراده آزاد به سمتی پیش میرود که قصد بررسی ساختار تمام هستی را دارد، رویکردی که مختص فلسفه است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید