۱.توصیف؛ مارکس بهدرستی دیالکتیک متافیزیکی هگل را از آسمان به زمین آورد. ایدههای دیالکتیک هگل، نه زاده و درونبود «مطلق» و نه بروز آنها مینوی و ایدئالیستی است، بل حاصل تنش و جدال طبقات اجتماعی است. دستگاههای ایدئولوژیک تاریخی نیز در همۀ عرصهها ریشه در گسلهایی دارند که مابین این طبقات شکل گرفته و میگیرد؛ این آغازی بود بر پایان ایدئالیسم.
«خانوادهی من اغلب غذای کافی برای خوردن نداشتند. به همین دلیل، نمیتوانستم مدرسه بروم... روزی من و برادرهایم یک مرغ همسایه را که در حیاط سرگردان بود گرفتیم و کشتیم. مادرم سروصدای مرغ را شنید و دواندوان به طرف ما آمد. من انتظار داشتم ما را تنبیه کند و مرغ همسایه را برگرداند
کتاب سوژه، استیلا و قدرت در نگاه هورکهایمر، مارکوزه، هابرماس و فوکو (میلر، ۱۳۸۸)، از جمله آثاری است که آرای این دسته از نظریهپردازان را بررسی و تحلیل کرده است؛ در این کتاب، موضوع سوژه در دو بخش جداگانه مورد توجه قرار گرفته است
«طغیان طبیعت» پاسخ هورکهایمر، یکی از روشنفکران مکتب فرانکفورت، به ظهور فاشیسم و نازیسم است: «انسان مدرن، تسلیم اقتدار و سرکوب طبیعت غریزی بشر در این تمدن شده اما واقعاً آن را نپذیرفته است. تطبیقدادن خود با آن شامل عنصری از بیزاری و خشم فرو خورده است.
هابرماس بزرگترین نظریه پرداز اجتماعی معاصر است که بعد از آدورنو و هورکهایمر مدتی رهبری و هدایت مکتب فرانکفورت را بر عهده داشت و به تعبیری فعال ترین و مؤثرترین نماینده و رهبر نسل دوم مکتب فرانکفورت به شمار می رود. اگرچه مسئله نقد محور اصلی اندیشه متفکران فرانکفورت است، اما نظریه انتقادی و مسئله نقد برای این متفکران صورت واحدی نداشته است. به نظر هابرماس پیشینیان واقعیت بازگونه را کل واقعیت میشناختند و مارکس آن را لحظه ای از واقعیت میدانست، لحظهای که باید عوض شود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید