٢٨ مرداد ١٣٣٢ اكنون ٦٥ ساله میشود. هرسال به مناسبت این روز یادداشتها و مقالاتی نوشته میشود. گویی ٢٨ مرداد ٣٢ هنوز زنده است و تحول مییابد. معمولا دو روایت موازی تكرار میشوند. روایتی كه از سال ١٣٣٢ تا اواخر ١٣٥٧ روایت رسمی بود و حكایت از تغییر دولتی با فرمان ملوكانه داشت كه نخستوزیر بركنار شده از اجرای آن تمرد كرد و با «قیامی ملی» سرنگون شد و جای خود را به دولت قانونی داد.
بازگشت پیروزمندانه دکترمحمد مصدق به مسند صدارت، پس از قیام 30 تیر 1331 در واقع شکست شاه در رقابت و رویارویی با اقتدار روزافزون دکتر مصدق بود. دلیل استعفای مصدق مخالفت محمد رضا شاه با تصدی مصدق بر فرماندهی کل قوا بود، که شاه با استناد به نص قانون اساسی آن را ویژه شخص خودش میدانست. اکنون شاه ناچار شرط مصدق را پذیرفت و مصدق علاوه بر تصدی نخستوزیری تصدی وزارت «دفاع ملی» را هم برعهده گرفت. در همان زمان نیز این بحث وجود داشت که آیا این تقاضای دکتر مصدق قانونی بوده است یا زیاده خواهی؟ به نظر من در این باره میتوان نگاه مستندی به سابقه تاریخی کرد.
تاریخ معاصر ایران در دوران پهلوی دوم فراز و نشیبهای فراوانی دارد. فرازو نشیبهایی که تاکنون درباره آنها سخنهای بسیاری گفته شده است؛ اما حادثهای که در روز میانی بهمن سال 1327 اتفاق افتاد، رویدادی بود که میتوانست عصر تازه حکومت شاه جوان پهلوی را رقم زند. وقایع سالهای بعد دوران اوج قدرت محمدرضا پهلوی را حداقل 10 سال به تاخیر انداخت. ساعت سه بعدازظهر جمعه 15 بهمن 1327 شاه آن روز ایران در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران مورد سوءقصد قرار گرفت؛ اما از آن جان سالم به در برد. هر چند ضارب در همان صحنه کشته شد، اما آنچه شاه در روزها و سالهای بعد از آن رقم زد...
شاه میبایست از کشور خارج میشد یا خیر؟! در آخرین ماههای منتهی به انقلاب اسلامی در 22بهمن سال 1357، شاهد شدت یافتن اعتراضات و اعتصابات مردمی در خیابانها و نهادهای دولتی هستیم.
شاه روزها و ماههای پایانی عمر خود را در آوارگی به سر برد. ترس از استرداد او به جمهوری اسلامی او را مجبور به اقامتهای کوتاه مدت در کشورهای مختلف می کرد. اما سرانجام انورسادات او را پذیرفت. چرا؟ 26 دیماه سال 1357 بدون شک روز بسیار مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود. روزی که بسیاری از سیاستشناسان و مؤرخان آن را به عنوان روز شمار انقلاب بهمن 57 نام گذاری کردهاند.
حکومت پهلوی از ملی گرایی و تجددگرایی برای اخذ مشروعیت سود می جست. تجددگرایی به دلیل عدم پیش نیازهای سیاسی و اجتماعی در تعارض کامل با بنیادها و نهادهای سنتی قرار میگرفت. برقراری مشروعیت پایدار، از قدیمیترین و بنیادیترین بحثهای سیاسی میباشد که همواره رژیمهای سیاسی به دنبال آن هستند، چرا که نداشتن مشروعیت به معنی عدم انطباق ارزشهای حاکمین و مردم و همچنینناکارآمدی رژیم، برای شهروندان آن جامعه است.
مقاله حاضر درصدد تحلیل نگرش محمدرضا شاه پهلوی به حکومت گری، طبقات و جریان های پرنفوذ اجتماعی در دوره پس از کودتای 28 مرداد است. محدوده تاریخی تحقیق سال های 1332 تا پایان 1355ه.ش را در بر می گیرد. پیش فرض نظری طرح چنین موضوعی این است که نگرش شاه پیوندی دیالکتیکی با شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه او داشته است . چارچوب نظری این پژوهش بر مبنای آراء همایون کاتوزیان در نظریه استبداد ایرانی صورتبندی شد.
در روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، در سن ۶۱ سالگی در بیمارستان معادی قاهره بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت. آخرین شاه ایران در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش «رضاخان میرپنج سوادکوهی» بنیانگذار سلسله پهلوی و مادرش تاجالملوک آیرملو بود. پس از آنکه رضاخان پادشاه ایران شد، محمدرضا به مقام ولیعهدی رسید و آنچنان که پدرش میخواست در کنار بیست همکلاسی منتخبش از جمله حسین فردوست، تحصیل در مدرسه نظام را آغاز کرد و زبان فرانسه را از کودکی فرا گرفت. در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به سوئیس عزیمت کرد و در مدارس «اکل نوول دوشی» و انستیتو «لو روزه» ادامه تحصیل داد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید