خاطره چندانی از روزی که با صادق هدایت و پدر سر یک میز کافه نادری نشستند و او پرترهاش را کشید به یاد ندارد، حق هم دارد، از کودک چهار- پنج ساله که نمیتوان انتظار به یادآوردن جزئیات را داشت. با این همه وقتی بحث چند سال بعد و آن دورهمیهای خانوادگی با سهراب سپهری، اخوان ثالث، جلال آل احمد و سیمین به میان میآید لبخندی بر پهنای صورتش نقش میبندد و از تأثیری میگوید که آن دیدارها و آدمها بر زندگیاش داشتهاند.
لیلی گلستان خود را گالریداری میداند كه «گاهی» ترجمه هم میكند اما این «گاهی» خیلی هم كمرنگ نیست چرا كه او در كنار فعالیتهایش در زمینه تجسمی كه اتفاقا از آن راه گذران زندگی میكند، آثار بسیار متنوعی را ترجمه كرده است و كتابخوانان حرفهای آثاری همچون «میرا» نوشته كریستوفر فرانك، «زندگی در پیش رو» نوشته رومن گاری، «بیگانه» نوشته آلبر كامو، «گزارش یك مرگ» اثر گابریل گارسیا ماركز، «اگر شبی از شبهای تهران مسافری» نوشته ایتالو كالوینو، «تیستوی سبز انگشتی» موریس دروئون، «نیچه» نوشته اشتفان تسوایك و... را با ترجمه او خواندهاند
سالگی یک رابطه کاری در عالم هنر چقدر میتواند معنادار باشد؟ گذشتن از صورتبندیهای رایج و میل برای دگرگونهکردن الگوهای تثبیتشده بازار هنر دغدغه چه کسانی است؟ ملزومات یک هنرمند جوان برای داشتن حیاتی جدی در هنر امروز ایران چیست؟ اینها سؤالهایی بود که در گفتوگویی با لیلی گلستان و حسین چراغچی در میان گذاشتیم. حوالی سال ٨٥ بود که لیلی گلستان از کشف استعدادی تازه در نقاشی خبر داد و حسین چراغچی را به فضای هنری ایران معرفی کرد. چراغچی از معدود نقاشهایی است که در یک دهه گذشته بهدور از هیجانهای بازار هنر کار خود را کرده و مسیر هنری مشخصی را پیموده است. او و لیلی گلستان در یکی از روزهای خرداد، میهمان ما در روزنامه بودند.
بین نمایشگاه کتاب تهران با نمایشگاههای مهم کتاب فاصله خیلی زیادی وجود دارد. نمایشگاههای کتاب معمولا عرصهای برای بروز فعالیتهای مختلف فرهنگیاند اما نمایشگاه تهران فقط یک فروشگاه بزرگ کتاب است و در آن هیچ کار فرهنگیای انجام نمیشود. درحالیکه در چنین فضایی باید به شیوههای مختلف و به شکلی جدی به مسائل مربوط به نشر و کتاب پرداخته شود. نمایشگاه کتاب عرصهای است که در آن میتوان سخنرانی، جشن کتاب، جشن امضاء و مراسمهایی اینچنین برگزار کرد. همچنین این فضای چندروزه بهترین موقعیت برای ارتباط اهل فرهنگ و مخاطبان است.
هرسال اوایل مرداد، جمعیت زیادی از مخاطبان و دوستداران عرصه هنرهای تجسمی به خیابان دروس میآیند تا در رویداد سالانه «صداثر، صدهنرمند» حضور یابند و آثاری مشتمل بر نقاشی و مجسمه از هنرمندان معاصر را در این نمایشگاه ببینند. یکی از مولفههای نمایشگاه «صداثر، صد هنرمند» برخلاف برخی از رویدادهای تجسمی از این دست، تداوم آن است.
ترجمه لیلی گلستان از رمان «گزارش یک مرگ» نوشته گابریل گارسیا مارکز با عکسی از آثار عباس کیارستمی به عنوان طرح جلد، منتشر و راهی بازار نشر شد.
وقتی خبر را در روزنامه خواندم، رفتم بیمارستان. از دریچه كوچك اتاق آیسییو، نگاهش كردم، دریچه بالا بود و قد كوتاه من نمیرسید. روی پنجه پا بلند شدم و به زحمت دیدمش. هزار تا لوله به بدنش وصل بود. ملتهب بود، سرش را تكان میداد. انگار میخواست از قید و بند لولهها آزاد شود....گریهام گرفت. بدجوری گریهام گرفت. داشتیم مرد بزرگی را از دست میدادیم.
لیلی گلستان مهمترین ویژگیهای «صد اثر، صد هنرمند» را حضور مردم عادی برای خرید آثار، کشف استعدادهای جوان و توجه به بحث «اقتصاد هنر» دانست.
لیلی گلستان مترجم و نگارخانهدار ایرانی است. وی دختر ابراهیم گلستان کارگردان، داستاننویس، مترجم، روزنامهنگار، و عکاس ایرانی است. لیلی گلستان روز یکشنبه برای امضای کتاب هایش در انتشارات ثالث حاضر شده بود. در حاشیه نمایشگاه کتاب گفتگویی با او داشتیم.
بیشمارند کارهایی که هنوز نکردهام.... لیلی گلستان در آستانهی سال نو از روزهای که پشت سر گذاشت، گفت. از انتشار نخستین کتاب تألیفیاش تا آرزوها، علاقهمندیها و احساس رضایتی که از زندگی دارد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید