باران آرام میبارید، آنقدر زیاد نبود که قدرت قدم زدن را از آدم بگیرد ولی بوی نم خاک خوبی از زمین برخاسته بود؛ آن هم زمین دانشگاه تهران، آن هم در مسیر کلاس دکتر شفیعیکدکنی. کلاس ساعت 10 صبح بود و به رسم همیشگی کلاسها خیلی قبلتر باید رفت و جا گرفت؛ وگرنه روی زمین نشستن و کنار در کلاس یا حتی خیلی عقبتر از در کلاس ایستادن نصیب آدم میشود که البته آن هم دلچسب است. به قول اساتید و دوستان مگر چند شفیعیکدکنی داریم؟
دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی! جز این چه میتوانم گفت، در این راسته بازار مدرکفروشان با ارزِ شناور. در این سیاهی لشکر استاد و دانشجو. سیاهی لشگری از خیل دانشجویان و استادان چیزی برابر تمام دانشگاههای فرانسه و آلمان و انگلستان و شاید هم چندین کشور پیشرفته دیگر و جهل مرکّب مدیرانی که این سیاهی لشگر را افتخاری از برای زمانه خویش میدانند. کفاهُم جَهلُهُم!
محمدرضا شفیعیکدکنی نهتنها در ایران که در کشورهای فارسیزبان منطقه نیز چهرهای محبوب و پرطرفدار است و همواره فارسی زبانها مخاطبان تالیفات ارزشمند او بودهاند. در این میان کتابهای تحقیقی و تالیفی او درباره چهرههای بزرگ شعر فارسی مورد توجه علاقهمندان به ادبیات فارسی در افغانستان قرار گرفته است.
مراسم بزرگداشت ۸۲ سالگی سرپرست فرهنگ «سخن» و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در غیاب رئیس این فرهنگستان و در حضور چهرههایی مانند شفیعی کدکنی، محمدرضا باطنی و علی اشرف صادقی برگزار شد.
ظاهراً در هر نفسی که فرو می بریم گذشته از سرب و سم ، مقداری کژخوانی و کژبینی هم وجود دارد وگرنه چرا باید یادداشت « سادة» شفیعی کدکنی در مقدمة گزینة اشعار پرویز ناتل خانلری(مروارید،1394) که پیش از این در کتاب با چراغ و آینه[1] هم چاپ شده بود ، اینهمه هیاهو و حرف و حدیث به پا کند و بر خلاف واقع فهمیده و نقد شود.
خراسان با دشتهایی فراخ، چشماندازهای باز، روستاهای کوچک پی درپی و مردمان به جا مانده از تاریخ؛ همیشه در دامان خود هنرمندانی را پرورش داده که نام هرکدامشان به مثابه یک تاریخ، فرهنگ و تمدن است. محمدرضا شفیعی کدکنی هم یکی از همین هنرمندانی است که با خود هجم عظیمی از تاریخ ادبیات و شعر را یدک میکشد.
زنده یاد دکتر باستانی پاریزی جایی مطلبی نوشتهاند به این مضمون: «روز قیامت حافظ دامن محمد گلندام را میگیرد و میگوید چرا شعرهای مرا که بر اساس تاریخ ماوقع بوده، به شکل الفبایی در آوردی؟» من هم به شوخی چیزی پاسخ دادم به این مضمون: «اگر حافظ این قدر بیانصاف باشد که روز جزا یقه محمد گلندام را بگیرد..
محمدرضا شفیعی کدکنی میگوید: نیما با یادداشتهای روزانهاش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است.
شعر «به کجا چنین شتابان» محمدرضا شفیعی کدکنی در مراسمی با حضور وی روی یکی از دیوارهای شهر لیدن هلند حک شد. شهر لیدن هلند روز پنجشنبه ۱۴خرداد میزبان محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد دانشگاه، پژوهشگر و شاعر ایرانی بود و در حضور او یکی از شعرهایش بر یکی از دیوارهای شهر «لَیدِن» نوشته شد.
بیست و شش سال پس از درگذشت پرویز ناتل خانلری، ادیب، سیاستمدار، زبان شناس، نویسنده و شاعر معاصر، دفتری از گزیده اشعار او به کوشش تارنه ناتل خانلری و با مقدمهای از محمد رضا شفیعی کدکنی منتشر شد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید