گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب در مقدمه نخستین دیوان حافظ، محتمل جمع آوری شده توسط محمد گلندام یا به تعبیر سودی یکی از احباب (دوستان) او، نویسنده حافظ را چنین معرفی میکند:
آنچه در این مقال می خوانید، مروری است ادیبانه بر تاریخ تلاش های نافرجام فکری بشر در جهت شناخت حقیقت هستی و گشودن گرهی از معمای رازناک وجود. و شاید بث الشکوایی است برخاسته از قلمی که حاصل سال ها مداقه و باریک بینی در فلسفه حیات و مشاهده گم گشتگی های انسانی را به نثری شعرآمیز و یا شعری نثرآمیز بیان ساخته است.
فلسفه، تلاشی در میانه بیم و امید است. سخن بر سر فلسفه است نه فلسفه بهعنوان یک رشته آکادمیک یا حوزوی که جماعتی بهعنوان معلم و جماعتی بهعنوان دانشجو و طلبه به آن اشتغال دارند، مدارجی را طی و مدارکی را اخذ کردهاند، آثاری را نگاشته و چاپ میکنند؛ خلاصه چرخ این اشتغال را همیشه در گردش میگذارند؛ فلسفهای که نسبتش با سرزمین و زمانهای که در آن بسر میبریم نامعلوم است و اگر اساساً دغدغه و پرسش داشته باشد نه برآمده از «زندگی» است و نه به آن باز میگردد؛ بلکه مقصود فلسفهای است که از متن «زندگی» آغاز میشود و سرآغازش همانطور که از افلاطون و ارسطو شنیدهایم «حیرت» است
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید