زمانی که اولین وو[۱] در مطلبی برای مجله لایف در سال ۱۹۷۴ از به کار بردن کلمه هجو برای توصیف آثارش امتناع نمود، قطعاً از دو مفهوم «محافظهکارانه» و «خرابکارانه» این کلمه، اولی را در ذهن داشت:
شاید پرسش از نسبت «هنر» و «حقیقت» قدمتی به اندازه خود فلسفه یا حتی پیشتر از آن داشته باشد؛ چرا که فلسفه با تلاشهای افلاطون برای به چالش کشاندن اعتبار و مرجعیتی شکل گرفت که هنرِ اسطورهپرداز و اسطورهساز شاعرانی همچون "هومر"، "هزیود" و "پیندار" با خود به همراه داشت. این چالش و کشمکش با اخراج شاعران و هنرمندان از جمهوری "افلاطون" که وی آن را بر اساس عقل و حقیقت محض ساخته بود، ادامه یافت.
تئودور آدورنو را در مقام یک متفکر یا میتوان یک جامعهشناس فیلسوف دانست یا یک فیلسوف جامعهشناس. راستش، نظریه انتقادی - حتی وقتی علاوه بر ابعاد ساختاری جامعه و تأثیرشان بر جنبههای ناآزادی در مدرنیته بر اهمیت فرهنگ و ایدهها تأکید کرد - به ایده هنجارگرایی اخلاقی نپرداخت، بلکه بر آن بود که حوزه اخلاقیات بهطور کلی قهری است و اغلب سرشت واقعی آزادی فردی را گنگ و مبهم میکند. بحران نظریه مارکسیستی - بهخصوص بعد از فروپاشی جمهوری وایمار، ظهور فاشیسم و افزایش سرشت تمامیتخواهانه اتحاد شوروی - در نظر متفکرانی همچون آدورنو و ماکس هورکهایمر نشانهای بود از حرکت به سمت رهیافتی روانکاوانه به فرد و رهیافت وبریتر به عقلانیت، دیوانسالاریشدن، و نهادهای مدرنیته.
یکی از مشهورترین و مکررترین گزارههای تئودور آدورنو (١٩٦٩-١٩٠٣)، از جمله متفکران اجتماعی برجسته قرن بیستم، این بود که «زندگی غلط را نمیتوان درست زیست». فکر و ذکر او مدتهای مدید درگیر مسائل فلسفه اخلاق یا این سؤال بود که «آیا در روزگار ما امکان زندگی خوب هست»، سؤالی که میتوان آن را عصاره کل تفکر او دانست.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید