اخبار

نتیجه جستجو برای

داخلی صفحه علوم‌انسانی آرشيو گزارش ۰ توصيه مطلب «ضیافت افلاطون به نزد لئواشتراوس» منتشر شد ضیافت، غیرسیاسی‌ترین دیالوگ افلاطون است تاریخ انتشار : جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۰۰ ضیافت افلاطون به نزد لئواشتراوس مجموعه آثار و درسگفتارهای لئواشتراوس «فلسفه سیاسی یونان باستان» است. این کتاب ویراسته سث بنردتی است که با ترجمه ایرج آذرفزا از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است. ضیافت، غیرسیاسی‌ترین دیالوگ افلاطون است خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- «ضیافت افلاطون به نزد لئواشتراوس» مجموعه درس‌گفتارهایی است که لئواشتراوس سال 1959 در دانشگاه شیکاکو ارائه کرده است. با اینکه قرار بود این درسگفتارها در دهه شصت میلادی به چاپ برسد به دلایلی چاپ آن چهل سال به تعویق می‌افتد. سث بنردتی (1930-2001) یکی از برجسته‌ترین شاگردان اشتراوس، ویرایش این درسگفتارها را بر عهده می‌گیرد و در سال 2001 به همت انتشارات شیکاگو آن را منتشر می‌کند. خوانده‌شده‌ترین و بحث‌انگیزترین آثار اشتراوس را می‌‌توان پیگرد و هنر نوشتن (1952) حق طبیعی و تاریخ (1953) اندیشه‌هایی درباره ماکیاولی (1958) شهر و انسان (1964) دانست. در این میان، ضیافت افلاطون به نزد لئو اشتراوس کمتر مورد توجه قرار گرفته است و کمتر خوانده شده است. پس از گذشت نزدیک به پانزده سال از چاپ این کتاب، به جز دو بازبینی و یک مقاله، پژوهش دیگری مستقیما به این کتاب اختصاص داده نشده و در میان آثاری که درباره اندیشه‌های اشتراوس نوشته شده است، کتاب پیش‌رو کمترین سهم را دارد اما اساسا چرا باید به این کتاب توجه کرد؟ چرا باید آن را جدی گرفت چرا ضیافت افلاطون به نزد لئواشتراوس؟ لئواشتراوس لئواشتراوس (1899-1973) فیلسوف سیاسی آلمانی-یهودی، در روستای کیرشهاین از توابع هزه در شمال فرانکفورت به دنیا آمد. به‌رغم این‌که در شانزده سالگی تصمیم گرفته بود تمام عمر خود را «وقفِ خواندن آثار افلاطون کند. خرگوش بپرواند و برای امرار معاش رئیس پست‌خانه محلی شود» تا واپسین روزهای زندگانی پربارش خود را وقف تحشیه و تفسیر آثار کلاسیک فلسفی کرد. در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو دانشجویان بسیاری را در حوزه‌های مختلف پژوهشی، اعم از فلسفه مدرن متقدم و متاخر، فلسفه اسلامی و یهودی و فلسفه یونان باستان تربیت کرد و مکتب فلسفی‌ای را پایه‌گذاری کرد که پس از گذشت بیش از پنجاه سال همچنان سرزنده و پابرجاست. به گواهی اشتراوس ضیافت غیرسیاسی‌ترین دیالوگ افلاطون است. بنابراین رواست اگر بپرسیم ضیافت افلاطون و مشخصا طرح «آموزه اروس» چه مساهمتی در فهم اشتراوس از فلسفه سیاسی افلاطون دارد؟ اشتراوس را با ضیافت چه کار؟ اشتراوس در فصل نخست این کتاب، «ملاحظات مقدماتی» دو دلیل بر اهمست ضیافت اقامه می‌کند. نخست اینکه تنها دیالوگی که آشکارا به «ستیز فلسفه و شعر» اختصاص یافته ضیافت است. سقراط در کتاب دهم جمهوری از «کهن کشاکش فلسفه و شعر» سخن می‌گوید کشاکشی که در نهایت به اخراج شاعران از کالیپولیس می‌انجامد. دوم اینکه شناخت امر سیاسی بماهو سیاسی بدون شناخت امر غیرسیاسی ناممکن است. به عبارت دقیق‌تر، شناخت امر سیاسی ناممکن است. دلبستگی اشتراوس به قدما و به‌ویژه افلاطون را نمی‌توان به حساب «عتیقه‌دوستی فراموش‌کارانه و خودآزارانه، یا رمانتیسم فراموش‌کارانه و مست‌کننده» گذاشت بلکه «بحران زمانه ما» یا «بحران غرب» او را به قدما و به‌ویژه افلاطون علاقه‌مند کرده است. بنابراین نمی‌توان اشتراوس را صرفا کلاسیک‌پژوهی دانست که به بازخوانی و تفسیر دیالوگ‌های افلاطون، از جمله ضیافت، می‌پردازد بی‌آنکه بداند چرا افلاطون امروز بیش از همیشه اهمیت دارد... از نظرگاه اشتراوس، اصلی‌ترین تجلی‌گاه بحران مذکور نه قلمرو شناخت‌شناسی یا هستی‌شناسی بلکه قلمرو فلسفه سیاسی است. آنچه «بازگشت» به افلاطون یا دقیق‌تر فلسفه سیاسی افلاطون را پروری می‌کند ناتوانی فلسفه سیاسی مدرن در پاسخ‌گویی به «بحران زمانه ما» است. تصویری از افلاطون سنت افلاطون‌پژوهی در زبان فارسی گام‌های لرزان و آغازین خویش را برمی‌دارد. ترجمه‌هایی دقیق و بی‌واسطه از متن یونانی دیالوگ‌های افلاطون نخستین نیاز پژوهشگران جوان و فیلسوفان آینده ماست. یکی از لوازم اصلی ترجمه شرح و تفسیرهای قدر اول به قلم فیلسوفان و کلاسیک‌پژوهان غربی است. ترجمه ضیافت افلاطون به نزد لئو اشتراوس به ویراستاری سث بنردتی اهمیتی بسزا دارد. اشتراوس در این مجموعه درسگفتارها نه تنها شرح و تفسیری تفکربرانگیز و به باور شگفت‌انگیز از ضیافت به دست می‌دهد بلکه افزون بر آن ترجمه‌ای به شدت دقیق و امانتدارانه از متن این دیالوگ را نیز در اختیار مخاطبان می‌گذارد. سث بنردتی نیز که یکی از برجسته‌ترین کلاسیک‌پژوهان معاصر است چنان که خود اذعان می‌کند تا حد ممکن در مطابقت ترجمه ضیافت با متن اصلی کوشیده است. تمامی واژگان یا اصطلاحات یونانی تا حد ممکن ترجمه نشده و به پیروی از اشتراوس آوانگاری شده است. برای نمونه واژگانی چون اِروس، پولیس، پولیتئیا، نوموس و فوسیس عیننا ضبط شده است. ملاحظات مقدماتی، مکان و زمان نمایش، فایدروس، پاوسانیاس 1، پاوسانیاس 2، اروکسیماخوس، آریستوفانس، آگاثون، سقراط 1، سقراط 2، سقراط 3 و آلکیبایادس بخش‌های کتاب را تشکیل می‌دهند. نمایه نیز پایان‌بخش کتاب است. سقراط گفت: «اما ای رستگار، چگونه من یا هر کسی دیگر که ناگزیر اط سخن گفتن پس از چنین سخنرانی زیبا و رنگارنگی است، درمانده نخواهد بود؟ بخش زیادی از آن بدین اندازه شگفت‌آور نبود، اما آنچه در پایان گفته شد، کیست که با شنیدن زیبایی آن کلمات و عبارات خشک بر جای نماند؟ از جانب خود همین را بگویم که می‌دانم از آوردن سخنی حتی نزدیک بدانچه آمد ناتوانم، پس اگر پناهی می شناختم هر آینه بدان جا می‌گریختم و از فرط شرمساری ناپدید می‌شدم. این سخنرانی حتی مرا به یا گُرگیاس انداخت تا آن سخن هومر را به جان دریابم: می‌‌ترسیدم آگائون در پایان سخنرانی‌اش سر گرگیاس، آن سخنور خارق‌العاده را در ستیز با سخنرانی من درفرستد و مرا به سنگی بی‌صدا بدل کند.» تصویری از سقراط سقراط می‌گوید: درباره ستایش هر چیز حقیقت را می‌دانم، و منظور از آن حقیقت شناخت حقیقتِ موضوعی است که اکنون محل بحث قرار گرفته، دوم انتخاب زیباترین بخش‌های آن است و سوم ارائه آن به شیوه مناسب این تعریف مناسب و اولیه‌ای از سخنران خوب است. اینجا سقراط با نهایت فروتنی ادعا می‌کند که به گمان وی خودش بهترین خطیب است. با این همه، به نظر می‌رسد این شیوه ستایش زیبا نبوده است، بلکه به جای آن باید باشکوه‌ترین و زیباترین ویژگی‌ها را به موضوع بست، خواه موضوع از آن برخوردار باشد یا نه؛ البته اگر هم برخوردار نبود، اهمیتی ندارد، گویی قرار بر این بوده که هر یک از ما در ظاهر اروس را بستاییم نه اینکه به راستی وی را بستاییم. «ضیافت افلاطون به نزد لئواشتراوس» در 452 صفحه، شمارگان یک‌هزار نسخه و بهای 28 هزار تومان از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.

( ادامه مطلب )

دکتر سعید بینای مطلق فارغ‌التحصیل فلسفه از دانشگاه علوم انسانی مارک بلوخ استراسبورگ فرانسه است. او در حال حاضر استاد فلسفۀ یونان در دانشگاه اصفهان و استاد مدعو فلسفۀ افلاطون در دانشگاه تهران است. با این استاد نیک‌خو و متواضع راجع‌به تراژدی در یونان باستان، رابطۀ فلسفه و تراژدی، معنا و مفهوم کاتارسیس و ارتباط آن با تراژدی و... به گفت‌وگو نشستیم. در نظر او، تراژدی و کمدی، همچون تجلی دو چهرۀ دیونیسوس، تنها مختص فرهنگ یونانی یا تاریخ غرب نیست، بلکه آن‌ها در تمامی فرهنگ‌ها و ملل، بنا به سرشت و طبیعت انسان، جایگاهی ویژه دارند.

( ادامه مطلب )

اگرچه پیشینه وجود ادبیات در زندگی بسیاری از جوامع کهن به دوره های پیش تاریخی برمی گردد، اما خاستگاه ظهور نقد ادبی -به عنوان دانشی که به تحلیل ماهیت وجودی شعر و ادبیات می پردازد- بی تردید ریشه در یونان باستان دارد و در این میان، نقش افلاطون به عنوان یکی از پیشگامان این فن، غیرقابل انکار است.

( ادامه مطلب )

در پهنای تاریخ همواره انسان‌هایی برجسته‌تر نموده‌اند و در فلسفه نیز نام‌های سقراط، افلاطون و ارسطو آنچنان بر سیطره این حوزه سایه افکنده است که حتی گاه توانسته رسالت فلسفه را برای برخی از مفهوم حقیقی خود خارج کند و به جای تفلسف، یادگیری را به محور اصلی رشته تبدیل کند. زمانی که سقراط می‌گفت «من فلسفه را از آسمان به زمین آوردم»، ابدا نمی‌خواست بگوید که من فلسفه را به وجود آوردم؛ این‌سان نبود که فلسفه را یونانیان ایجاد کرده باشند؛ بلکه فلسفه، بی‌آن‌که احتمالا همین نام را هم داشته باشد

( ادامه مطلب )

آدمی وارث علوم و معارف نیاکان خویش است، اما کم یافت می شود کسی که دانش مضبوط در ضمیر خود آگاه فردی و جمعی را در قالب چند ده هزار بیت سطر اشکار کند و قرن ها، عام و خاص را میهمان و مجذوب اندیشه های الاهی نماید و سروده های معنوی خود را صیقل ارواح بخواند.

( ادامه مطلب )

کتاب افلاطون؛ واسازی یک افسانه فلسفی (تاریخ خرد: کتاب سوم) نوشته شروین وکیلی به همت نشر ثالث منتشر شد.

( ادامه مطلب )

انسان ها در هر کجای جهان و در هر دوره و فرهنگی استعدادها و ظرفیت هایی مشترک دارند که از ماهیت وجودی و حتی شناخت انان ناشی می شود. بخشی عظیم از شناخت ها و تجربه های انسان ها عمومی و مشترک است، هر چند اختلاف های فرهنگی و زمانی و مکانی و تجربه های شخصی تفاوت داشته باشد.

( ادامه مطلب )

نظریه پردازان ادبی از دیر باز تاکنون از چشم اندازهایی مختلف به شعر و ماهیت آن نگریسته‌اند. پیش از همه، افلاطون و ارسطو بودند که شعر را چونان دیگر مقوله های هنری، تقلید از طبیعت دانستند.

( ادامه مطلب )

کتاب «دیدگاه افلاطون درباره ارزش فلسفه» نوشته توشار ایرانی از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شد.

( ادامه مطلب )

زیباشناسی از منظر افلاطون، کانت و هگل روح عنصر ضروری در زیبایی آثار هنری نویسنده : زهرا سلیمانی‌اقدم خبرنگار گروه اندیشه تعداد بازدید : 5 با دیدن سه جلدی «زیباشناسی هگل»، «زیبا‌شناسی افلاطون» و «زیباشناسی کانت» ذیل عنوان یک مترجم «عبدالله سالاروند» این سوال به‌ ذهن می‌رسد که چرا باید همزمان از یک مترجم سه اثر منتشر شود. اما با دقت بیشتر و بررسی این سه اثر درخواهیم یافت، مترجم که فارغ‌التحصیل فلسفه هنر در مقطع دکتری است به قصد شناخت زیباشناسی سراغ آموزه‌ها، گفته‌ها و آثار سه فیلسوف بزرگ، افلاطون، کانت و هگل درباره زیباشناسی رفته است و از بین شارحان این سه فیلسوف به دنبال افرادی می‌رود که آنها هم به نوعی دغدغه زیباشناسی و فلسفه هنر را داشته‌اند. مترجم در‌واقع سه وجه زیباشناسی را در قالب ترجمه سه اثر بررسی کرده است؛ پرسش از زیبایی را در دیالوگ‌های افلاطونی، هنر، اسطوره و جامعه را در دیالکتیک هگل و مفهوم‌ها و مساله اصلی زیباشناسی را در نقد سوم کانت. در ادامه مفاهیم سه‌گانه زیبایی را در فلسفه سه فیلسوف بزرگ بررسی می‌کنیم. پرسش از زیبایی شروع بحث از زیبایی در تاریخ اندیشه با افلاطون و پرسش‌هایش درباره زیبایی آغاز می‌شود. درواقع چارچوب مباحث مربوط به زیباشناسی توسط افلاطون بنا نهاده شده است. برای فهم مساله زیبایی ابتدا باید سراغ مقدمات بحث رفت. مقدمات بحث زیبایی نیز در اندیشه افلاطون شکل می‌گیرد. افلاطون معتقد است که نمی‌توان به قدر بسنده به پرسش از زیبایی پرداخت؛ مگر در چارچوبی که شامل موضوعات دیگر نیز می‌شود. افلاطون در رساله‌هایش در سه گفت‌وگوی مختلف به موضوعاتی اشاره می‌کند تا در جوار آنها به مساله زیبایی بپردازد. او در سه رساله هیپیاس بزرگ، مهمانی و فائدروس به سه شیوه مختلف درباره زیبایی گفت‌وگو می‌کند. گرچه افلاطون در گفت‌وگوهای دیگر هم به انحای مختلف به مساله زیبایی می‌پردازد؛ اما در این سه رساله محور اصلی زیبایی است. کانون این گفت‌وگوها اندیشیدن درباره زیبایی است. سقراط در «هیپیاس بزرگ» می‌کوشد در گفت‌وگو با هیپیاس که سوفیست است، به تعریفی تردیدناپذیر از زیبایی برسد و این کوششی است که نافرجام می‌ماند. او در این گفت‌وگو نشان می‌دهد زیبایی را نمی‌توان بریده از هر زمینه‌ای و به طور مجزا به بحث گذاشت. در رساله «مهمانی» در واقع دلیل‌های خوبی ارائه می‌شود که چرا زیبایی علی‌الاصول تعریف‌ناپذیر است. در نهایت موضوع زیبایی در رساله «فائدروس» شامل تجربه حضوری زیبایی؛ یعنی زیبایی معشوق و اثر آن بر عاشق است. مفهوم و مساله‌های اصلی زیباشناسی سه دوست را فرض کنید که غروب آفتاب در افق دریا را به نظاره نشسته‌اند. اکنون فرض کنید یکی از آنها تماشای موضوع پیش‌رو را خوشایند می‌یابد و آن موضوع را زیبا می‌خواند، درحالی که دیگری احساس ویژه‌ای ندارد و همین بی‌احساسی را بازگو می‌کند و نفر سوم غروب آفتاب را زشت می‌داند. باتوجه به این موقعیت، آیا ممکن است هر سه آنها از ذوق برخوردار باشند؟ آیا گفته هر سه می‌تواند موجه باشد؟ آیا ممکن است هر سه داوری‌های ذوقی «درستی» («درست»، به معنای خاصی) داشته باشند؟ یا چنین است که حداکثر یکی از آنها برحق است و آن دو دیگر برخطا؟ آیا می‌توان فهمید چه کسی برحق است و کدام یک بر خطا؛ آن هم مثلا از طریق تحلیل موضوع تماشا یا از طریق درگیر کردن آن سه دوست در گونه‌ای بحث و گفت وگو؟ بنابر اندیشه کانت، می‌توان گفت زیبایی نه در موضوع تماشا یافت می‌شود و نه در چشم تماشاگر. بر‌خلاف آنچه فرض می‌کنند، زیبایی فقط یک رابطه میان تماشاگر و موضوع تماشا هم نیست، بلکه ریشه‌های زیبایی در فعل تامل نهفته است که آن رابطه را در خود می‌گنجاند. داوری ذوقی، آنچنان‌ که کانت آن را بسط می‌دهد، یک داوری درهم پیچیده و تاملی درباره رابطه با ابژه است. به این ترتیب کانت می‌تواند هم از سوژه داوری کننده و هم از ابژه داوری شونده فاصله بگیرد و بدین وسیله هر دو را لحاظ کند و تعادلی را در میان آن دو چشم‌انداز افراطی بیابد. علاوه‌بر این، کانت استدلال می‌کند آنچه از سوی ابژه اجازه ایفای نقش در داوری ذوقی می‌یابد فقط «فرم» ابژه است، یعنی ساختار زمانی‌-‌مکانی آن. ولی این ساختارهای عینی به تنهایی، یعنی بدون سوژه داوری‌کننده، هرگز کافی نیستند تا تعیین کنیم آیا فلان ابژه زیباست یا نیست. هنر، اسطوره و جامعه فریدریش هگل زیبایی هنری را برتر از زیبایی طبیعی می‌داند؛ چون او این دست زیبایی را آفریده روح می‌داند. او معتقد است که هنر نباید تقلید از طبیعت باشد؛ چون تقلید از طبیعت باعث می‌شود هنر را سطح طبیعت صرف ماندگار کند، در حالی که هگل هنری را ارج می‌نهد که محتوایی روحی و معنوی داشته باشد. به زعم هگل، زیبایی هنر از آنجایی است که همان اندازه که از محتوای هنر ریشه می‌گیرد، از شیوه آفرینش هم ریشه می‌گیرد؛ چون زیبایی باید آفریده اندیشه و کنش انسانی باشد. بنابراین چون هگل هنر و اثر هنری را آفریده اندیشه انسانی می‌داند روح را هم عنصر ضروری در اثر هنری دانسته است و حتی می‌گوید محتوای اثر هنری چیزی جز روح نیست. درواقع دغدغه اولیه هگل در فلسفه هنر عبارت از تعیین نقش و دلالت صور زیباشناختی آگاهی در دوره‌های مختلف تاریخی بوده است. هگل دغدغه فهم هنر را همچون پدیده‌ای تاریخی دارد. درس‌گفتارهای زیباشناسی هگل به مسائل مهمی درباره گذار از هنر به دین در نظریه روح مطلق اشاراتی دارند. همچنین هگل نظریه «پایان اسطوره‌شناسی» را بسط داده که با اندیشه‌های او درباره بسط هنر رمانتیک گره خورده است. با دیدن سه جلدی «زیباشناسی هگل»، «زیبا‌شناسی افلاطون» و «زیباشناسی کانت» ذیل عنوان یک مترجم «عبدالله سالاروند» این سوال به‌ ذهن می‌رسد که چرا باید همزمان از یک مترجم سه اثر منتشر شود. اما با دقت بیشتر و بررسی این سه اثر درخواهیم یافت، مترجم که فارغ‌التحصیل فلسفه هنر در مقطع دکتری است به قصد شناخت زیباشناسی سراغ آموزه‌ها، گفته‌ها و آثار سه فیلسوف بزرگ، افلاطون، کانت و هگل درباره زیباشناسی رفته است و از بین شارحان این سه فیلسوف به دنبال افرادی می‌رود که آنها هم به نوعی دغدغه زیباشناسی و فلسفه هنر را داشته‌اند.

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: