نویسنده رمان «گفتا من آن ترنجام» پیرامون زندگی مولانا جلالالدین محمد بلخی معتقد است یک نویسنده باید ۱۰۰ صفحه مطالعه کند و در مقابل یک صفحه بنویسد.
مولانا، عارف بزرگ ایران در قرن هفتم هجری، پیش از حشر و نشر با بزرگ مردانی چون شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی، در میان مردم، هم چون پدرش، بهاولد، از پایه و مقامی خاص برخوردار بوده، همواره در مجالس وعظ او شرکت می جسته و او را فرمان می بردند، لیکن پس از اشنایی با شمس دگرگون شد
یکی از شاعرانی که بیشترین شعر را در وصف روزه و حقیقت روزهداری سروده، بیشک مولانا است؛ مولانا در غزلها و رباعیهای گوناگونی از ماه صیام و حقیقتِ روزه سخن گفته است.
کمتر کسی ممکن است به مولانا به چشم منتقد و مصلح اجتماعی نگاه کند و در آثار عرفانی و غنایی وی به دنبال آرای انتقادی و سیاسی باشد، اما درک عرفان و اندیشه انسانی و مردم گرایانه او، تردیدی در جامعیت شخصیت و جهان بینی وی باقی نمیگذارد
یاد مرگ که همواره عیش بسیاری از انسانها را طیش و تیره می دارد، برای صوفیان و عارفان راستین، موجب انس و آرامش بوده است. آنان با الهام گرفتن از فرهنگ قرآنی و حدیثی، که در آن تصویر روشن و مطلوبی از مرگ مؤمنان و موحدان ارائه شده است، به مرگ نگاهی عاشقانه و عارفانه داشته اند و باور آنان این بوده است که جان آسمانی انسان با تبعید به دنیا و تعلق به تن از جوار قرب الهی دور شده و از سعادت دیار یار باز مانده است.
به دشوار نیز نمی توان غیر از مولانا جلال الدین، انسانی را یافت که با هیاتی همچون هر انسان دیگر، دانشی برتر از هرآنچه گفته ایم و شنیدیم و خوانده ایم داشته باشد، او که قرعه فال به نامش زده بودند و دیدگانش به نعیم و ملکی کبیر افتاده بود، از نطق همچون اناری متراکم بر خود می شکافید و همچون موری پر توانو مصر، باری افزون بر تاب انسانی بر دوش می کشید:
آفرینش الهی دلیل حضور ما در جهان است. اما آیا براستی می دانیم از کجا آمده ایم؟ و زبهر چه آمده ایم؟ یا انجام کار چیست؟ دغدغه این چرایی ها در ذهن و زبان بسیاری موج می زند و پاسخ آنان حکایت از تلاشی است که برای تخفیف دلنگرانی های بشری داشته اند.
جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی در ششم ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری در روزگار خوارزمشاهیان در شهر بلخ به دنیا آمد. بلخ در آن زمان بخشی از خراسان بزرگ به شمار میرفت و به قلمروی ایران تعلق داشت. پدر مولانا (بهاءالدین ولد) همراه با جلالالدین محمد و جمعی از پیروان خود به کوچی ناخواسته تن در داد و هنگامی که مولوی سیزده سال بیشتر نداشت و تازه مکتب را به پایان رسانده بود به بغداد و مکه رفت.
محمد اقبال [لاهوری] (1938 - 1877)، شاعر و فیلسوف سرشناس هند مسلمان، در سال 1923 مجموعهی شعری به فارسی منتشر کرد به نام پیام مَشرق. این مجموعه پاسخ او بود به اثر گوته به نام West - Östlicher Divan [دیوان غربی - شرقی]، که آن اثر نیز به نوبهی خود واکنش آن شاعر آلمانی بود نسبت به نخستین ترجمهی آلمانی شعر فارسی، و به ویژه اشعار حافظ. این اثر گوته، که در سال 1819 منتشر شد، در جهان اسلام که نفوذ ادبی دو قدرت استعماری فرانسه و بریتانیا در قرن نوزده بر آن مسلط شده بود، چندان توجهی بر نَیَ انگیخت.
میدانیم که داستان زندگی مولانا چه پیچ و خمهایی دربر داشته. خودش در «فیه مافیه» میگوید که هیچ کاری در خانوادة ما ننگتر از شاعری نبود، ولی من به شاعری افتادم چون مردم آن را دوست داشتند و میبایست با زبان شعر با آنها حرف بزنم.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید