شهرهاي ايرانشهر / شادروان دکتر حسن حبيبي - بخش اول

1392/10/25 ۰۸:۵۲

شهرهاي ايرانشهر / شادروان دکتر حسن حبيبي - بخش اول

اشاره: يكي از كارهاي مهم و ماندگار بنياد ايران‌شناسي كه به همت مرحوم دكتر حبيبي پا گرفت و باليد، نشر آثار ارجمندي است كه به نوعي به ايران مربوط است و وجه يا وجوهي از آن را مي‌شناساند. از جمله آنها كتاب مفصل و چند جلدي «شهرهاي ايرانشهر» است كه تاكنون 6 مجلدش در دسترس پژوهندگان قرار گرفته. آنچه در پي مي‌آيد، مقدمه‌اي است كه آن مرحوم بر اين مجموعه نوشته‌اند و از اين پس طي چند شماره در اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد. ياد آن عزيز را گرامي مي‌داريم و به روانش درود فرستيم و اميدواريم كارهاي ناتمامش به همت ديگر دست‌اندركاران بنياد هرچه زودتر فرجام يابد و به بازار كتاب عرضه ‌شود.

 

 

اشاره: يكي از كارهاي مهم و ماندگار بنياد ايران‌شناسي كه به همت مرحوم دكتر حبيبي پا گرفت و باليد، نشر آثار ارجمندي است كه به نوعي به ايران مربوط است و وجه يا وجوهي از آن را مي‌شناساند. از جمله آنها كتاب مفصل و چند جلدي «شهرهاي ايرانشهر» است كه تاكنون 6 مجلدش در دسترس پژوهندگان قرار گرفته. آنچه در پي مي‌آيد، مقدمه‌اي است كه آن مرحوم بر اين مجموعه نوشته‌اند و از اين پس طي چند شماره در اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد. ياد آن عزيز را گرامي مي‌داريم و به روانش درود فرستيم و اميدواريم كارهاي ناتمامش به همت ديگر دست‌اندركاران بنياد هرچه زودتر فرجام يابد و به بازار كتاب عرضه ‌شود.

***

در بنياد ايران‌شناسي طرح سه گانه جغرافيايي از همان آغاز كار، يكي از موضوعهاي مهم تحقيق، بررسي مسائل و مباحث جغرافيايي ايران بود كه همچنان در مجموعه بررسيهاي با اهميت بنياد قرار دارد. علاوه بر وصف خليج فارس در نقشه‌هاي تاريخي، پژوهشهاي ديگر از جمله، سرگذشت تقسيمات كشوري ايران، به مسائل جغرافيايي پرداخته‌اند. با توجه به تجربيات به‌دست آمده از چند سال پيش، نخست طرحي ديگر كه به يك معنا فقط جغرافيايي و به معناي ديگر ايران‌شناختي به مفهوم عام است، در انداخته شد و سپس دو طرح ديگر مورد توجه قرار گرفت كه بر روي هم يك طرح سه‌گانة جغرافيايي را رقم زد. ممكن است يكي دو طرح ديگر نيز حتي، زودتر از سه طرح قبلي به نتيجه برسد، اما اين سه طرح عبارتند از:

1. شهرهاي ايرانشهر ـ كه در نهايت بيش از هزار شهري را كه براساس مصوبه‌هاي دولت در ايران معاصر تأسيس شده‌اند معرفي مي‌كند و داده‌هاي قابل توجهي از اين‌شهرها را عرضه مي‌كند، ما از اين پس به ‌طور مشروح مشخصات اين طرح و اطلاعاتي را كه عرضه مي‌كند در مقدمة اين جلد از كتاب بيان خواهيم كرد.

2. چهل شهر از ايران پر رمز و راز ـ از ميان هزار و اندي شهر كه در طرح نخست به آن اشاره شد، تعدادي بيش و كم، در حدود چهل شهر به‌عنوان طرح دوم تلقي شده و مقدمات تهيه و تدوين آن آغاز شده است. عدد چهل تا حدودي جنبة رمز گونه دارد؛ يعني ممكن است در اين طرح‌ ما به بيش از چهل و كمتر از پنجاه شهر بپردازيم، اما لفظ چهل را كه جنبة ‌نمادين دارد، براي عنوان طرح برگزيده‌ايم.

از اين چهل شهر بيش از سي‌شهر مراكز استان‌هاي كشورند كه بيشترشان نيز سابقة طولاني گاه بيش از دو هزار سال دارند. بقيه نيز به‌طور تقريبي شهرهاي نام‌آور استانها و در واقع شهر دوم استانها: مانند دزفول و زابل و شاهرود و نظاير آنها هستند. شهرها در اين طرح به‌طور جامع از لحاظ تاريخي و جغرافيايي و فرهنگ مردم و اوضاع و احوال اجتماعي و ... مورد بررسي قرار مي‌گيرند. فعلاً چند شهر به‌عنوان نمونه انتخاب و يكي از آنها به‌عنوان الگو و راهنما مورد بررسي قرار گرفته است كه اميد است اين طرح به زودي به نتيجه برسد و حداقل نخستين مجلد آن منتشر شود.

3. جغرافياي جامع ايران ـ اين طرح سومين طرح جغرافيايي بنياد ايران‌شناسي است. يادآور مي‌شويم كه در طول تاريخ متأسفانه غرض‌ورزي‌ها و دخالتهاي خواسته و ناخواسته، تدوين يك تاريخ منسجم و بدون غرض و هدف را اندكي دشوار ساخته است؛ اما در جغرافيا، جز آنچه مربوط به نواحي مرزي و ادعاهاي ارضي مي‌شود، مسئله‌سازي‌هاي مهم كمتر وجود دارد و اگر هم مسئله‌اي باشد، جزو دعاوي داخلي و بين گروهها، تيره‌ها و طوايف مختلف است كه شناختن آنها خود اهميت دارد. به هر جال ما فعلاً كتاب يا تحقيق جامعي در مورد جغرافياي ايران نداريم و اگر بنياد بتواند اين طرح را به سرانجام برساند، در واقع يكي از وظايف اصلي خود را به انجام رسانده است.

اينك به بحث مختصري دربارة شهرهاي ايران‌شهر، مسائل و مباحث آن و طرح يك مسئلة جديد به‌عنوان نقاط تقاطع جامعه‌شناسي‌هاي شهري و روستايي و در نتيجه طرح يك جامعه‌شناسي جديد و در نهايت شيوة تدوين كتاب مي‌پردازيم و سخن را به پايان مي‌بريم.

شهر در گذشته و حال در سراسر جهان

شهر و روستا هر دو فضاها يا مكانهايي هستند كه در برهه‌اي طولاني از زمان، جمعي از مردم كه معمولاً با يكديگر آشنايي و خويشاوندي دارند در آن گرد هم مي‌آيند و شهر، به مرور نيازمندي‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، ديني، مذهبي و شعائري و درنهايت مديريتي و سياسي آنها را فراهم مي‌آورد. ارتباط سازمان يافتة اين عناصر يا اين نيازها به يكديگر و تناسب يا عدم تناسب آنها در تعامل با يكديگر، موجب عمدة شكل‌گيري نظام يافته و رضايت‌بخش شهر و روستا و يا درهم ريختگي، عدم انسجام و در نهايت فروپاشي اين دو مركز مكاني ـ زماني يا فضايي ـ زماني‌اند.

انسجام اين عناصر يا نيازها سبب جذب به اين مراكز و عدم انسجام كلي يا جزئي آنها موجب گريز از اين مراكز مي‌شود. مهاجرت به درون و يا مهاجرت به بيرون اين مراكز نتيجة همين قوة دفع مركز پيشين و جذب مركز بعدي است و مكان، فضاي جديد را مهاجرپذير و فضاي زمان قديمي يا گريزاننده از مركز را سبب

مهاجر فرستي مي‌سازد.

شهر با تعريفي كه عامة مردم در ذهن دارند و درمي‌يابند و در عمل نيز از شهر انجام وظايف مربوط به شهر را مي‌خواهند در تعريفي عمومي و با نگاهي سريع، مكان و فضايي است كه در يك زمان معين محل اسكان (به معني عام و فراگير) جمعيتي است كه از 5000 تَن شروع مي‌شود و دامنه و گسترة آن در زمان ما تقريباً نامحدود است و به اصطلاح «كلان‌شهر» مي‌رسد.

اين جمعيت در روزگاري نه چندان دور مركب از خانواده‌هاي پر رونق بوده كه تمامي يا بيشتر اعضا را از پدربزرگ و مادربزرگ و معمولاً تا حد نوه‌ها (اگر نگوييم نتيجه‌ها) در خانه‌هاي بيش و كم بزرگ در بر مي‌گرفته است و در زمان، در بخش قابل توجهي از كرة زمين (از جمله بسياري از شهرهاي ايران) خانوارهاي كوچك، مركب از پدر و مادر و فرزند يا فرزندان و در برخي موارد كه امكانات خانوار اجازه دهد عروس يا داماد اول خانوارند و اين جمعيت از امكانات متوسط و تعريف شده در زمينه‌هاي گوناگون برخوردار است.

مهمترين اين زمينه‌ها توزيع مناسب مواد مختلف غذايي و بهداشتي و درماني، امور فرهنگي، امكانات براي اوقات فراغت، ادارات لازم براي امور گوناگوني كه مردم شهر بدان نياز دارند، امنيت كافي، آب و برق و تلفن و جاده‌هاي مناسب و حمل و نقل منظم و خدمات شهري و راه‌هاي دسترسي به مراكز مورد نياز و امكانات آموزشي لازم و عبادتگاه‌ها و نظاير اينهاست و به ‌طور خلاصه شهر پاسخگوي نيازهاي چند گانة سكونت، كار، فراغت، رفت و آمد، فرهنگ و آموزش، بهداشت و درمان و نيازهاي معنوي مردم ساكن در آن است.

برخي از شهرها اين نيازها را به ويژه هنگامي كه جمعيت شهر متناسب با سطح اشغال مناسب است به صورتي به نسبت كامل و در ديگر شهرها كم و بيش كامل و در تعداد قابل توجهي از شهرها خصوصاً آنهايي كه نه به صورت تدريجي و با توجه به امكانات بلكه يك شبه شهر مي‌شوند به ندرت در مدتي كوتاه، از اين گونه امكانات برخوردارند.

دربارة شهرها و اينكه شهر بايد به صورتي حساب‌شده و انديشيده پايه‌گذاري و بنا شود، صاحب نظران نكته‌هاي فراوان گفته و مصلحت انديشي‌هاي پرشماري كرده و رهنمودهاي بسياري داده‌اند؛ اما به اين مطلب توجه نكرده‌اند كه نه شهر را مي‌توان يك شبه ساخت و نه در بسياري از برنامه‌ريزي‌ها، زميني وسيع و بي‌كرانه وجود دارد كه قرار مي‌گذارند شهري از ابتدا در آن بنا شود، بلكه نزديك به تمامي شهرها، روستايي بزرگ وجود داشته كه شهر شده و يا وقتي مكاني با خصوصياتي معين بوده كه نام شهر بر آنها اطلاق شده است و از اتفاقات جالب توجه اينكه چنين شهرهايي نامدار و نامور شده‌اند.

ساختن شهر بر روي يك زمين بدون اثر قبلي و تعداد شهرهايي كه بدين‌سان ساخته و پرداخته‌ شده‌اند يا مي‌شوند، كمياب است. نمي‌توان دربارة بي‌شمار شهرهايي كه هم اكنون وجود دارند تصميم گرفت، در واقع براي شهرهاي موجود همانند بيماري سرما خورده و يا مريضي با دردهاي متعدد و ناهنجار بايد نسخه‌هايي مناسب نوشت و تازه مطمئن نبود كه بيمار از بيماريهايش رهايي مي‌يابد يا نه؟ و مي‌ميرد و يا لنگ‌لنگان قدمي برمي‌دارد و به زندگي ادامه مي‌دهد و خلاصه آنكه نه مي‌ميرد و نه خوب مي‌شود. ماجرايي كه شهرشناسان و جامعه‌شناسان شهري و روستايي با آن دست به گريبانند، از اين سنخ است و براساس همين ناتواني عمده است كه هر چند گاه يك بار نسخه‌اي شامل تجديد نظر دربارة برخي عناصر و اشكال و كاركردهاي شهرهاي تحت عناوين طر‌هاي جامع و هادي و بهسازي و حتي نوسازي و الگوهاي بازسازي شماري از مناطق و تغيير كاربري بعضي از اماكن و عملكردهاي شهري عرضه مي‌گردد و پس از چندي نيز در آنها تجديد نظر مي‌شود.

پيچيدگيهاي فراواني كه در سازمان شهر به‌عنوان موجودي براي زندگي به معني عام و وسيع آن اجازه نمي‌دهد كه با دخل و تصرفهاي گوناگون هر چند انديشيده بتوان همة گره‌ها را باز كرد، بلكه كم و بيش بايد با برخي از اين تعقيدها ساخت و برخي ديگر را دستكاري كرد. بعضي عملكردها را تغيير داد و برخي كاربري‌ها را دگرگون كرد، اما نمي‌توان از موجودي كه به هر حال بايد وجود داشته باشد و به زندگي لنگ و لوك و چفته‌شكل خود ادامه دهد، يك موجود كامل تمام‌عيار و داراي همه محاسن اولين و آخرين است.

اگر اين واقعيت پذيرفته شود، راه تصحيح امور و بهينه‌سازي در حد مقدور هموار مي‌شود و در اين طي طريق است كه بايد از برخي اشتباهات گذشته دور و نزديك كناره گرفت و روستايي را كه كم‌ و بيش بدون برخورد با مشكل به زندگي خود ادامه مي‌دهد و ضمناً هرچند يك بار، بخشي از عملكردهاي خود را اصلاح مي‌كند، به صرف اندك فشار طبيعي يا غيرطبيعي و احتمالاً سياسي تبديل به موجودي به نام شهر كرد كه با خود چندين و چند مشكل به دليل همين تبديل نام پيدا مي‌كند.

در واقع شهرنشيني با مفهوم جديد كه به ظاهر با روستا ارتباط سازواره‌اي ندارد و خود ظاهراً خويش را بسنده است، داراي تاريخي نه چندان طولاني نيست. هرچند شهرهايي مانند بغداد و فسطاط و قاهره و دمشق و بلخ و بخارا و اصفهان و يزد و شيراز از اين مقوله مستثني هستند؛ اما خود را بي‌نياز به پيرامون شهر و روستاهاي اطراف نمي‌دانند. تهران جديد نيز مدتهاي طولاني پس از تشكيل خود چشم به ييلاقات و روستاهاي شميران و ري داشت و بدون بهره‌گيري از محصولات آنها نمي‌توانست به زندگي خود ادامه دهد.

امروزه هم شهرها نيازمند روستاها و مراكز جمعيتي و صنعتي ديگرند؛ اما توسعه وسايل حمل و نقل، آنها را از وابستگي نزديك به محلهاي سكونتي رهانده و به واسطه اين روش كه فاصله‌ها را نزديك مي‌كند مواد غذايي و نيز كالاهاي صنعتي را از اقصانقاط كشور فراهم مي‌آورد و تقريباً به ذهن مردم و دست‌اندركاران خطور نمي‌كند كه وابستگي نزديك و سازواره‌اي هم وجود دارد.

هر قدر شهر وسعت بيشتري را در بر مي‌گيرد و به جاي نظم و نسق مناسب‌تر، روي به ناهماهنگي‌ و در هم و برهم شدن وظايف و عملكردهايش مي‌نهد، طرحهاي جامع و هادي نيز آن‌سان كه بايد و شايد نمي‌توانند در برابر فزون‌طلبي‌هاي شهري كه آدميزادگان باعث آن هستند به واقع مقاومت كنند. از اين روست كه مي‌بينيم استثنا پشت استثنا در تصميم‌ها و مقررات مديريت شهري رخ مي‌نمايد و قصه تراكم و تراكم‌فروشي و نظاير آن به گونه‌اي پيش مي‌آيد كه ديگر نمي‌توان آن را در چارچوبهاي مديريتي قرار داد. اگر پذيرفته مي‌شود كه شهر موجودي زنده و در حال رشد و ترقي كامل است، بايد الزامات آن را به لحاظ فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، آرماني و حتي سياسي نيز در نظر بگيرند و براي هر يك از اين نيازها پاسخي مناسب داشته باشند؛ اما در همه احوال چنين نيست.

شهرها را بايد كوچك كرد و به اندازه‌اي درآورد كه انسان بتواند آن را پذيرا باشد. بايد صنايع آلوده‌كننده را از شهر به دور برد؛ اما هميشه اين كار عملي نيست. كمربند سبز واقعي بايد در اطراف شهرها به وجود آيد كه اين كار، هم وقت‌گير است و هم به اندازه كافي قابل انجام نيست و گهگاه نقض غرض مي‌شود. روستا را بي‌جهت نبايد به شهر تبديل كرد، اما برخي از جاذبه‌هاي شهري آن چنان دل‌ و دين از روستايي مي‌ربايد كه سراز پا نشناخته، خود را گرفتار اين دام لغزنده مي‌كند.

شهر و مسائل و مباحث آن

آدميزادگان به دلايلي كه چندان روشن نيست، به محلي كه در آن به دنيا آمده‌اند و از چند قرن پيش نيز به كشوري كه اين محل در آن واقع است مهر مي‌ورزند و آن را دوست دارند. هر قدر اين دوستداري ژرف‌تر باشد عشق و علاقه به دانستن سرگذشت كشورشان و به ويژه محل تولد و زندگي‌شان بيشتر است و علاقه‌مندند كه محل و منطقه خويش را بيشتر و بهتر بشناسند.

هنگامي اين عطش به اندازه كافي برطرف مي‌شود كه اطلاع و آشنايي مورد بحث، جامع‌الاطراف، فراگير و همه‌جانبه باشد و اين مهم در صورتي تحقق مي‌يابد كه نه فقط زادگاه، كه همه كشور براي شخص تا حد قابل قبولي شناخته شود. متأسفانه اطلاعاتي با اين شرايط در دسترس ما نيست تا چنين آشنايي جامع‌الاطرافي براي ما حاصل شود؛ اما بايد گفت: اطلاعاتي از اين گونه است كه پايه و مايه‌اي متين و استوار براي هويت ملي و تحكيم آن فراهم مي‌آورد و مردمان، به ويژه ساكنان در يك محل را با اشراف بر سرخط‌هاي مشترك به هم نزديك مي‌كند و مردم يك كشور را از چند و چون زادگاه خود و هموطنانشان آگاه مي‌سازد و براي همگان خوشي‌ها و ناخوشي‌هاي مشترك به وجود مي‌آورد.

باري، كمتر كسي است و شايد هيچ‌كس نباشد كه به زادگاه و مسقط‌الرأس خويش بي‌علاقه باشد. از علاقه اندك تا دلباختگي به شهر خويش را مي‌توان هم در ميان عامه مردم و هم در ميان اهل ادب و هنر بازيافت. اهل ادب و هنر را از آن رو جداگانه ياد مي‌كنيم كه به زبان شعر و نثر و يا نقش‌آفريني اين دلدادگي خود را مي‌رسانند و هر كدام از زاويه‌اي به خطه‌اي كه آن را عزيز مي‌دارند مي‌نگرند، برخي نيز افزون بر اين به ياد پدر و مادر چشم‌ تر مي‌كنند مي‌گويند:

نبينم كه اندر نظر ناورم به هر گوشه‌اي رأفت مادرم

به شهر ديگري هم كه ممكن است غير از مسقط‌الرأسشان باشد مي‌انديشند، آنجا كه دل داده‌اند و دلبري را مي‌شناسند:

گفت معشوقي به عاشق كاي فتي

تو به غربت ديده‌اي بس شهرها

پس كدامين شهر زانها خوشتر است؟

گفت: آن شهري كه در وي دلبر است

به هر حال شهر آدمي خاك دامنگيري دارد و وطن و ميهن چون مرتبط با اين شهر است، داراي جذبه دل‌انگيزي است. شهر، عنصر شگفت‌انگيزي است. همه چيزش درخور ديدن و انديشيدن و خوب دانستن و برشمردن است. اداره‌اش ـ چه كوچك و چه بزرگ ـ كاري كارستان است و تاريخش،‌گزارشگر حوادث پرشمار و عبرت‌انگيز و عبرت‌آموز. نمي‌توان از دروازه شهري به درون آمد و از دروازه ديگر برون رفت و هيچ تأثير و تأثري را همراه خود نبرد. شهر با طبيعت خود، با تاريخ كهن و ساكنانش، با بزرگان خود و چندين ده مورد ديگر‌ آدمي را در هر لحظه به تفكر و تأمل وا مي‌دارد.

همان عرصه است اين بيابان دور

كه گم شد در او لشكر سلم و تور

و آدمي هر جا رود و هر كار كه بكند، باز در بند شهر خويش و بنده احسان آن است، و سر از پا نشناخته، باز مي‌آيد و مي‌گويد:

سعدي اينك به قدم رفت و به سر باز آمد

مفتي ملت اصحاب نظر بازآمد

سالها رفت مگر عقل سكون آموزد

تا چه آموخت كز آن شيفته‌تر بازآمد

تا بداني كه به دل نقطه پا برجا بود

كه چو پرگار بگرديد و به سر بازآمد

خاك شيراز هميشه گل خوشبوي دهد

لاجرم بلبل خوشگوي دگر بازآمد

پاي ديوانگي‌اش برد و سر شوق آورد

منزلت بين كه به پا رفت و به سر بازآمد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: