سیری در هنر ایران در دوره اشکانی / دکتر پرویز ورجاوند

1394/10/22 ۱۲:۴۱

 سیری در هنر ایران در دوره اشکانی /  دکتر پرویز ورجاوند

معرفی مدارك و اسنادی كه برای شناخت دوره اشكانیان موجود است،‌نفوذ یونانیان بر فرهنگ و هنرایران و آثار بجای مانده ازآن زمان،‌نظریه‌هایی كه تاكنون در مورد چگونگی خصوصیات هنراشكانیان مطرح شده: نظر "میشل رستوتزف "M.I.Rostovtzeff ،‌نظر باستانشناس "شلومبرژه "Shlumberger به عنوان "هنرایرانی یونانی" و نظر گیرشمن ـ كاوشهای جدید در ماورالنهر باستانشناسان شوروی، آثار مكشوف در خالچیان ازقرن اول ب‌م تا دوم میادی،‌خصوصیات هنر معماری، حجاری در تصاویر برجسته،‌هنردیوارنگاره و مجسمه سازی.

 

 

خلاصه: معرفی مدارك و اسنادی كه برای شناخت دوره اشكانیان موجود است،‌نفوذ یونانیان بر فرهنگ و هنرایران و آثار بجای مانده ازآن زمان،‌نظریه‌هایی كه تاكنون در مورد چگونگی خصوصیات هنراشكانیان مطرح شده: نظر "میشل رستوتزف "M.I.Rostovtzeff ،‌نظر باستانشناس "شلومبرژه "Shlumberger به عنوان "هنرایرانی یونانی" و نظر گیرشمن ـ كاوشهای جدید در ماورالنهر باستانشناسان شوروی، آثار مكشوف در خالچیان ازقرن اول ب‌م تا دوم میادی،‌خصوصیات هنر معماری، حجاری در تصاویر برجسته،‌هنردیوارنگاره و مجسمه سازی. 

           

با همه كندوكاوها و كاوشهائی كه از حدود قرن نوزدهم تاكنون صورت پذیرفته است آیا مبتوانیم تصویر روشنی از تاریخ و فرهنگ دوران پانصدساله حكومت اشكانیان بدست دهیم؟ آیا تاكنون از خود پرسیده‌ایم كه چه عواملی سبب شده تا اطلاعات ما از این دوران در سطح كلی باقی بماند. برای من و هركس دیگر كه بخواهد به بحث درباره هنر این دوران و یا هر عهد دیگری بپردازد، لزوم شناسائی و اطلاع داشتن كامل از اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن دوران ضرورت قطعی را دارد. زیرا كه توجیه پدیده‌های هنری به‌گونه یك پدیده جدای از زندگی جامعه و نشانه‌ای از تخیلات و آثار خلق‌شده توسط گروهی معین و محدود دست‌كم درباره دنیای كهن امری نادرست و گمراه كننده است. زیرا اكثر آثاری كه امروز ما در بررسی‌های خود بر‌آنها یك شئی و اثر هنری میگذاریم در اصل بمنظور پاسخ گفتن به نیازی معین خلق شده‌اند. همه سفالینه‌های زیبائی كه در نقاط مختلف از دل تپه‌های باستانی بیرون آورده شده‌اند، در زندگی روزمره مردم مورد استعمال داشته‌اند و بمنظور تزئین طاقچه‌ها و رفها ساخته نشده‌اند. ولی صنعتگرانی كه آنها را ساخته‌اند كوشیده‌اند تا با انجام طراحی‌های زیبا بر سطح این ظرفها آنها را برای استفاده كنندگانش دلفریب و دوست‌داشتنی بسازند. در راه انجام این منظور صنعتگران مزبور تحت تأثیر معتقدات مذهبی، سنتهای جامعه و طبیعت پیرامون خویش نقشهای شناخته شده و مأنوس جامعه را بكار گرفته‌اند، بگونه‌ایكه امروز ما قادر هستیم بیاری آنها به تجزیه و تحلیل خصوصیات جوامع از دست‌رفته تمدنهای خاموش گشته بپردازیم.

وضع در دورانهای تاریخی نیز چنین است و بین فرهنگ و هنر یك جامعه و خصوصیات و مشخصات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم برآن ارتباطی چشم‌گیر وجود دارد كه با آگاهی یافتن بر آن ویژگیها، امكان تجزیه و تحلیل روشنتر و واقع‌بینانه‌تر فراهم می‌آید.

درباره دوره اشكانیان و حتی دوران ساسانیان، اطلاعات ما در زمینه مسائل تاریخی آن بسیار محدود و مغشوش است. مدارك نوشته‌ایكه دراین زمینه ما را یاری بدهد جز چند نمونه مختصر نوشته بر روی پوست و تعدادی كتیبه كوتاه و سفال نوشته‌های مكشوف در نسا، كه مربوط به خود اشكانیان است، بقیه را متونی تشكیل میدهد كه توسط یونانیها و رومیها نوشته شده است. متونی كه تاكنون دست‌كم ضدونقیض بودن آنها و بی‌اعتبار بودن بخش مهمی از آنها توسط محققان برملا شده است.

ولی از دیرباز و بخصوص از حدود قرن هیجدهم تاكنون اساس كار مورخان را همین نوشته‌ها تشكیل داده است. ازیاد نبریم كه اروپای قرن هیجدهم- نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم را توسعه طلبی‌های استعماری فرا گرفته بود و بسیاری از تحقیقات تاریخی خاص مشرق زمین توسط مأموران سیاسی و عناصر وابسته به گروههای سیاسی و مذهبی معین صورت میپذیرفت. بیاد آوریم كه مغرب زمین بمنظور توجیه نقش تجاوزكارانه خویش میكوشید تا چنین وانمود سازد كه پدیده تسلط غرب بر شرق بر مبانی تاریخی استوار است و از دیرباز شرق ریزه‌خوار خوان فرهنگ و تمدن غرب بوده و از اینرو فرمانبرداری، مشرق‌زمینیان را سزا است.

از سوی دیگر مغرب زمین تازه بدوران رسیده برای آنكه هویت تاریخی و علمی ممتازی برای خود عرضه دارد، خویشتن را به‌ناچار وارث تمدنهای باستانی و شكوفای یونان و رم میدانست و براین اساس بر سیمای هر تمدنی و فرهنگی، نشانی و پرتوی از تمدن یونانی و رمی جستجو میكرد. همزمان دوران اشكانی با دوران شكوفائی تمدن یونان موجبات این امر را فراهم ساخت تا با تمام قوا تلاش گردد كه فرهنگ ایران اشكانی ناشناخته باقی بماند و بعنوان فرهنگی یونانی شده و هلنیزه از آن یاد گردد. حمله نظامی مقدونیها زمینه تغییر چهره كلی فرهنگ ایرانی و تبدیل یافتن آن به فرهنگی یونانی، مورد استناد قرار گرفت.

دراین زمینه آنقدر غلو گردید كه گوئی هیچگاه فرهنگ و تمدنی وسیع چون فرهنگ عصر هخامنشی در ایران فاقد قدرت آفرینش بوده است. هیچگاه باین واقعیت توجه نكردند كه بنیادهای فرهنگی دو جامعه ایرانی و یونانی دربسیاری از زمینه‌ها با هم اختلافی اساسی داشته است و ایرانیها یونانیها را بچشم متجاوز مینگریسته‌‌اند. نگاهی به تاریخ این دوران نشان میدهد كه اغلب نواحی ایران بخصوص نواحی شرقی و شمال‌شرقی آن هیچگاه از تلاش و ستیز با اسكندر و جانشینان دست برنداشتند و مبارزه‌ای پی‌گیر و بی‌امان را دنبال میكردند. مردمی كه یونانیها و سردارشان اسكندر را نابود كننده متون مذهبی خود میدانستند، مردمی كه كشتارهائی چون كشتار 120 هزار نفره اسكندر را در ناحیه «سغد» بخاطر داشتند، چگونه میتوانستند پذیرای فرهنگ ملت غالب باشند و فرهنگ خویش را از یاد ببرند. همان متون تاریخی كه مورد استناد بسیاری از محققان غربی است نشان میدهد كه اكثر یونانیهای مقیم ایران درشهرها و كلنی‌های خاص خویش و جدای از مردم بومی زندگی میكرده‌اند. این امر حتی در شهرهای بزرگ و عمده نیز صادق بوده و دو جامعه در محلات جدای ازهم بسر میبردند.    

ما هیچ مدركی دردست نداریم كه نشان بدهد اعتقادات مذهبی یونانیان مورد تقلید ایرانیها قرار گرفته باشد، آنوقت جالب اینست كه در برخی محل‌ها و از جمله كوه خواجه در قصر شاهی و درجوار آتشكده، نقش میترا را بنام خدای یونانی توجیه میكنند. 

نكته دیگر اینكه در بررسی خصوصیات این دوران اغلب عامل تسلط سیاسی و وجود یك ساتراپ یونانی در مقام حكمرانی یك ناحیه و ضرب سكه یونانی، بمنزله نفوذ و تفوق فرهنگ یونانی توجیه شده است. این شك نیست كه ساتراپ یونانی نقش و نوشته سكه‌اش را به‌گونه سكه‌های رایج در یونان انتخاب میكند زیرا قادر بانجام این كار است. ولی باید دید در زمینه امور كلی و آنچه كه مربوط بمردم منطقه میشود چه نقشی داشته است و چه دگرگونیهائی بوجود آورده است.

اغلب یافتن یك معبد یونانی و مجسمه‌هائی چند مربوط به خدایان یونان را بعنوان نشانه دیگر نفوذ هنر یونان در حالیكه این یك پدیده طبیعی است كه یونانیان مقیم ایران برای خویش عبادتگاههائی به شیوه و سبك خاص خود برپا دارند.

همچنین است در مورد یافتن برخی از اشیاء آنچه كه بیشتر منطقی بنظر میرسد آنست كه این آثار درجریان مبادلات به نسبت وسیع بازرگانی بایران آورده شده باشد. ازیاد نبریم كه یكی از انگیزه‌های مهم نبرد یونان با ایران مربوط است به عامل بازرگانی و اینكه برخی از قدرتهای تولیدی در یونان بمنظور آزادی عمل در بازرگانی با نواحی آسیای صغیر و ایران از حمله بایران و درگیری نبرد با شرق استقبال كردند.

بنابراین با توجه بآنچه كه گفته شد ملاحظه میگردد كه در زمینه امر نفوذ فرهنگ یونانی بر ایران در آغاز دوران اشكانی بدون توجه به عوامل مختلف كه برخی از آنها برشمرده شد، اظهار نظرهائی خاص صورت گرفته است كه با كاوشهای سالهای اخیر مطابقت ندارد.

دراینجا لازم میداند قبل از طرح مسئله نظریه‌هائی كه تا بحال درباره چگونگی خصوصیات هنر دوره اشكانی داده شده است، به نكته دیگری نیز در زمینه مشكلات موجود در امر شناسائی كامل و روشن‌بینانه چگونگی تاریخ و فرهنگ دوران اشكانی اشاره كنیم. این مشكل را باید در این جستجو كرد كه درحال حاضر سرزمین ایران كنونی، جز بخشی ار شاهنشاهی اشكانی را تشكیل نمیدهد و آن سرزمین‌پهناور امروز به واحدهای سیاسی مختلفی با رژیم‌های گوناگون و مرزهای مشخص تقسیم یافته است. از آنجا كه این تجزیه در دورانی بسیار كهن صورت نپذیرفته است و پدیده‌ایست كه به دو قرن اخیر مربوط میشود، ملاحظات سیاسی بشدت در زمینه تجزیه و تحلیل مسائل مربوط به تاریخ و فرهنگ این سرزمین دخالت دارد.

چنانكه دولتهای تشكیل شده در این سرزمین‌ها و سیاست‌های صاحب نفوذ كوشش داشته‌اند تا به بهانه ایجاد همبستگی ملی، برای گذشته مردمان ساكن در این نواحی ملیت، تاریخ و فرهنگی ویژه بشناسند و از اینرو دست به خلق اسامی مختلف جهت نامیدن فرهنگ‌های منطقه‌ای زده‌اند و باین ترتیب كوشش شده است تا وجود یك فرهنگ وسیع و مشترك ایرانی كه درهر منطقه دارای نمود و زنگ و بوئی بومی و محلی بوده است، نفی گردد. بهمین دلیل است كه با عناوینی چون: فرهنگ یونانی، بلخی، یونانی، بودائی، ایرانی، یونانی، رمی، سغدی، خوارزمی و نظایر آن برخورد میكنیم. در اینجا باید بگوییم همانطور كه نفی واقعیت‌های سیاسی و شخصیت حقوقی و سیاسی شناخته شده سرزمین‌های مزبور نمی‌تواند واقع‌بینانه باشد، تلاشی هم كه در زمینه نفی وجود یك فرهنگ مشترك كهن، در این سرزمینها صورت میپذیرد نیز منطقی نخواهد بود و ضرر فرهنگی و معنوی آن در آینده از سود فرضی سیاسی كنونی آن برای همه ساكنان منطقه بیشتر خواهد بود.

اینك با توجه به آنچه كه در بالا بدان اشاره رفت در زیر باختصار به ذكر نظریه‌های مختلفی كه درباره چگونگی ویژه‌گیهای هنر دوره اشكانی ابراز شده است میپردازیم:  ‌

 

نظریه‌های مربوط به هنر عهد اشكانی:

موضوع شناسائی هنر دوره اشكانی بعنوان یك هنر مشخص و واجد ویژگیهای معین و مستقل از دیگر سبك‌ها و شیوه‌های هنری دنیای باستان، امری است كه به كمتر از نیم‌قرن مربوط میشود. زیرا كه تا حدود سال 1920 میلادی سخن از هنر خاص دوره اشكانی دربین نبود و هنر ایران دوران اشكانی را بعنوان بخشی و زائه‌ای از هنر رم و به گونه هنر ناحیه‌ای و شهرستانی هنر رم قلمداد میكردند ولی در سال 1920 در تعقیب حفاری‌هائی كه در شهر دورا اوروپوس در سرزمینهای غربی شاهنشاهی اشكانی صورت گرفت، با نمونه‌های تازه‌ای از آثار هنری برخورد گشت میشل رستوتزف بر اساس یافته‌های مزبور بمطالعه پرداخت و عنوان «هنر پارت» را مطرح ساخت.

او در اثر معروف خود بنام «دورا و مسئله هنر پارت» كوشش كرد تا چگونگی ویژه‌گیهای این هنر را مورد بحث قرار دهد.

ازاین زمان ببعد گفتگو درباره هنر دوران اشكانی وارد مرحله جدیدی گشت و آنها كه تا بحال وجود چنین هنری را نفی میكردند از نظرگاههای مختلف به بررسی آن پرداختند. انجام كاوشهای باستانشاسی در نواحی چون: پالمیر، دورا- هترا و آشور از یكسو و بررسی‌های باستانشاسی در نواحی شرقی در سرزمین افغانستان  از سوی دیگر، آثار ارزنده‌ای مربوط باین دوران را نمودار ساخت. ولی بدلایلی كه در پیش گفته شد عنوانهای خاصی برای این آثار در مناطق مختلف قائل شدند كه در تمامی آنها با كلمه «هلنی» و یونانی برخورد میشود.

بمنظور تقویت این نظریه با تكیه بر روی برخی از افسانه‌ها و گفته‌های مورخان یونانی، بنای تعداد فراوانی از شهرها را به امكندر نسبت دادند تا جائیكه ایجاد سی‌شهر را مربوط باو دانستند. بدون آنكه به میزان امكانات اسكندر، زمان كوتاه اقامت او در شرق و مشكلات او توجه كنند. از جمله شهرهائی كه بنیاد و یا گسترش وسیع آنرا به اسكندر نسبت داده‌اند شهرهای زیر را میتوان یاد كرد: بلخ، مرو و خجند. در حالیكه نگاهی به همان مدارك تاریخی نشان میدهد كه اسكندر هیچگاه در جانب شرق آسوده نبوده و هیچگاه نواحی شرقی و شمال شرقی ایران هخامنشی یعنی ورارود (ماوراءالنهر) و بخشی از افغانستان امروز و خراسان و دشت گرگان ایان كنونی، دربرابر او بطور كامل سر تسلیم فرود نیاوردند و در تمامی دورانی كه اسكندر در این نواحی به تاخت و تاز مشغول بود با جنبش‌های قهرمانانه مردم این سرزمین مواجه بود و این امر دست‌كم تا سال 312 پ.م نیز ادامه یافت.

حال چگونه اسكندر توانسته است در جریان این درگیریهای عظیم نظامی توفیق آن بیابد كه به بنای شهرهای بزرگ بپردازد، مسئله‌ایست كه طرح‌‌كنندگان این امر باید بدان پاسخ گویند در اینجا لازم میداند برای نمونه درمورد سابقه شهر عمده‌ایكه بنایش را یونانیها و غربیها به اسكندر نسبت داده‌اند مطالبی را بیان دارد.

بنای شهر بلخ در افسانه‌های تاریخی ایران همیشه به كیومرث و گاهی به «لهراسب» نسبت داده شده است. در روایات زرتشتی نیز بلخ را وطن زرتشت دانسته‌اند و آنرا «مادر شهرها» میگفتند و از اینرو اعراب آنرا «ام‌البلاد» نام نهادند. شهری با چنین سابقه‌ای بنایش به اسكندر نسبت داده میشود تا بر اساس آن مسئله نفوذ و استقرار فرهنگ یونانی بلخی و یا «گرگ و باكترین» به تمدن مستقر درآن ناحیه داه شده است.

از سوی دیگر بنا بر نوشته‌های تاریخی زمانیكه اسكندر به سمرقند وارد میشود اینچنین به توصیف آن شهر میپردازد: «آنچه من درباره زیبائی سمرقند شنیده بودم حقیقت است، جزاینكه سمرقند آنقدر دل‌انگیز و دلفریب است كه من تصور آنرا هم نمیكردم. باید دید در برابر چنین عظمت و شكوهی سربازان اسكندر با وجود تمام درگیری‌ها و نبردهای دائمی خود، چه‌چیز ارزشمندی میتوانستند خلق كنند و اگر بنائی ساخته‌اند، آیا چیزی جز یك اردوگاه موقتی و یا یك قلعة دفاعی میتوانسته باشد؟

در بررسی‌های محققین و باستانشناسان دیگر با برداشت‌هائی كم‌وبیش نزدیك بهم و درهمین زمینه برخورد میكنیم. با این فرق اساسی كه تمامی آنها بطور ضمنی بوجود یك هنر مشخص پارتی معتقدند ولی بین آن هنر هلنی به نوعی ارتباط و پیوندمعتقدند و ازاینرو از هنر این عهد بیشتر بعنوان هنر «ایرانی- یونانی» یاد میكنند. در بین این محققین جا دارد تا از شلومبرژه باستانشناس فرانسوی باد كنیم. او بیشتر تحقیقات و كاوشهای خود را در سرزمین افغانستان انجام داد و در محل‌هائی چون: سرخ‌كتل و آی‌خانم حفاری كرده است. شلومبرژه در اثرمعروف خود بنام «فرزندان یا زادگان غیر مدیترانه‌ای هنر یونان» كه در سال 1910 منتشر ساخت، در برابر نظریه هنر «یونان و رم» كه به آثار ایران و افغانستان نسبت داده شده بود، وجود یك هنر شرقی یونانی- ایرانی را مطرح ساخت كه از انحنای رود فرات (بنای آنتیوش اول در كوماژن) تا دشت گانگ را در برمیگرفته است.

و بالاخره به نظریه رومان گیرشمن باستانشناس فرانسوی میرسیم. برای گیرشمن موضوع به گونه خاص طرح میشود او معتقد به اینست كه سلوكیها پس از تسلط بر ایران كوشش كردند تا این سرزمین فتح شده را یونانی زده (هلنیزه) كنند. بنظر او فتح مجدد ایران بوسیله پارتها نشانه بازگشت به شیوه سنت‌پرستی ایرانی است. او معتقد است كه دراین عهد «تغییرات فرمها خیلی عمیق است، زیرا بهیچوجه شیوه زیباپرستی یونانی را شامل نمیگردد و درآن دخالت ندارد»، بنظر گیرشمن در ناحیه خاور نزدیك باستانی نیز براثر این تجدید حیات شیوه هنر یونانی كاهش میپذیرد. و بالاخره اینكه ایران در عهد اشكانیان، با تكیه بر قدرت سنتهای قدیمی‌اش، خود را از قید هنری «هلنیسم» برای تحمیل ادراكات هنری خالص خود بر منطقه‌ای از فرات تا چین، از سیبری تا هندو از فلاتهای بلند مغولستان تا بسفر، آزاد ساخت.   

 

كاوشهای جدید:

كاوشهای ربع قرن اخیر در سرزمین ماوراءالنهر توسط باستانشناسان شوروی و انجام كاوشهائی چون: حفاری معبد ناهید در كنگاور، گرمی، دستوا، مسجد سلیمان و بردنده‌نشا و …. اوراق پرارزش و جدیدی را در توجیه چگونگی و خصوصیات هنر دوران اشكانی گشوده‌اند كه جا دارد به گونه یك مجموعه مورد بررسی قرار گیرند. ولی درحال حاضر بدلایلی كه در صفحه‌های قبل بآن اشاره رفت برخی از این آثار زیر عنوانهای مختلف بررسی و معرفی شده‌اند. از جمله در ناحیه خراسان بزرگ و یا ماوراءالنهر و سرزمین‌های آسیائی شوروی واقع در شرق دریای مازندران، محلهای باستانی بسیاری مربوط به دوران بعد از حمله اسكندر تا آغاز دوران ساسانیان شناخته شده است و توسط شورویها زیر نام دوران «یونانی- بلخی» (گرك و باكترین) و دوران كوشان نام‌گذاری شده است. برخی از این محلها عبارتند از:

آثار مربوط به ترمذ- محل باستانی «كیفباد شاه» در پانزده كیلومتری قبادیان- آثار مكشوف در حوزه «سرخان دیا»- آثار بدست آمده در ناحیه سغد، خوارزم و تركمنستان جنوبی. رد خوارزم میتوان از محل باستانی جالبی بنام «كوی كریلگان قلعه» نام برد كه درآن به آثار معماری پرارزشی برخورد شده است. در تركمنستان نیز میتوان شهر «نسا» در دوازده كیلومتری عشق‌آباد و 18 كیلومتری مرز كنونی ایران را یاد كرد كه نخستین پایتخت اشكانیان بوده و آثار معماری و اشیاء هنری آن معروفیت بسیار دارد.

از محل‌هائی كه به دوره كوشان نسبت داده شده میتوان آثار «آیرتام» در نزدیكی ترمذ و ساحل راست آمودریا، ویرانه‌های «خالچیان» در سواحل سرخان‌دریا و شرق ترمذ- توپراك قلعه در خوارزم- تل برزو در جنوب سمرقند و نظایر آن را یاد كرد.

ازبین این محلها، آثار مكشوف در خالچیان دارای اهمیت خاصی است. تمدن این محل را مربوط به دورانی میدانند كه از قرن اول پیش از میلاد آغاز و تا قرن دوم میلادی ادامه مییابد. در زمینه هنر معماری، آثار مكشوف در خالچیان از اعتباری خاص بهره‌مند است. كه از آنجمله وجود آثاری چون ایوان و اطاقهای ستون‌دار با پایه ستونهای سنگی را میتوان یاد كرد. همچنین در زمینه تزئینات معماری باید از نقش برجسته‌ها و مجسمه‌های گلی آن یاد كرد. نقشهای مزبور ازنظر موضوع، تركیب و شكل لباس و صحنه‌پردازی به گونه‌ای روشن معرف موفق‌ترین نمونه هنر دوران اشكانی است. آثار مكشوف در خالچیان را از نظر شكل كلی و نحوه اجراء میتوان بعد از آثار نسا قرار داد و از این جهت دارای ارزش خاصی است.

 

نتیجه:

بطور كلی میتوان گفت كه هنر این عهد با تكیه برسنتهای كهن هنر موجود در سرزمین فلات، بیانی خاص خود یافت كه از نظر محتوی و شكل و نمود خارجی، درجمع ارتباطی با هنر یونان نداشت. چنانكه هنر معماری اشكانی در طرح آثار تمام سنگی با تغییراتی خاص به سنت معماری دوران هخامنشی وفادار بماند و در ایجاد آثار مماری بنائی با مصالح مختلف با تكیه بر دو پدیده ایوان و پوشش قوسی و گنبد و طرح چهار ایوانی، از یكسو و تالارهای ستوندار از سوی دیگر معماری بومی دوره هخامنشی متعلق به جامعه غیر رسمی و درباری را تحول بخشید و بسوی تكامل و گسترش رهبری ساخت.

در زمینه حجاری و تصاویر برجسته نیز با وارد ساختن اصل تقابل درآن، دگرگونی خاص ایران كهن قبل از هخامنشی.

دوران اشكانی را در زمینه عرضه داشتن هنر دیوار نگاره (فرسك) میبایست از دورانهای موفق هنرایران دانست. هنر دیوار نگاره در این عهد چه از نظر انتخاب موضوع و چه از نظر صحنه‌پردازی و تركیب رنگها و بالاخره سبك اجراء در دوسوی شاهنشاهی اشكانیان (شرق و غرب) دورانی بس شكوفا را میگذراند. كه با نمونه‌های جالب آن در كوه خواجه سیستان و دورا اوروپوس آشنا هستیم.

در زمینه مجسمه‌سازی سبك خاص و پرداخت طبیعت‌گرایانه تصاویر، همراه با نمودار ساختن حالت و روحیه صاحب تصویر در چهره و تكیه بر روی حالت گیرا و پرجذبه نگاه و بالاخره دقت در ریزه‌كاریها، هنر این عصر از اعتباری خاص و سبكی ویژه و موفق بهره‌مند است. ما با نمونه‌های جالب این اثر در یافته‌های شوش شمی‌وهترا آشنا هستیم.

آنچه از آثار فلزی این عهد بما رسیده است این امكان را میدهد تا از آن بعنوان یك هنر موفق و شكوفا یاد كنیم. در هنر فلزكاری عهد اشكانی گذشته از جنبه‌های هنری امر در زمینه عرضه داشتن حجم‌های متناسب و تركیب روشن‌بینانه واحدهای مختلف یك اثر و ایجاد سایه روشنهای چشم‌گیر و بالاخره تلاش در نشان دادن حالت زنده و گویای چهره ازنظر فنی و صنعتی نیز پیشرفتهای چشم‌گیری را شاهد هستیم. بعنوان نمونه جا دارد تا از اثر پرارزش و به اعتباری استثنائی مجسمه مفرغی شمی در موزه ایران‌باستان و مجسمه نیم‌تنه و زیبای یك شاهزاده اشكانی در موزه برلن یاد كنیم.

ما پرتو هنر فلزكاری دروان پارتها را درخارج از سرزمین اشكانیان در شرق و غرب آن شاهد هستیم و ازآن جمله است آثار فلزی هنرمندان چین درعهد «هان».

بحث درباره ویژه‌گیهای هنر تزئینی و جواهرسازی دوران اشكانی و دیگر پدیده‌های هنری این دوران سخن را بدرازا میكشاند و از حوصله این مختصر بیرون است. كوتاه سخن اینكه هنر ایران دوران اشكانی از شخصیت و ویژه‌گیهائی استثنائی برخوردار است كه ریشه‌های آنرا باید در هنر گذشته همین سرزمین جستجو كرد. ازسوی دیگر هنر این دوران معرف نو‌آوریهائی چشم‌گیر است كه ارتباطی به نفوذ و برخورد با هنر دیگر سرزمین‌ها ندارد ولی شك نیست كه هنر این دوران بسان هنر هر سرزمین دیگر در تماس و برخورد با تمدنها و فرهنگهای مختلف، در برخی زمینه‌های محدود و غیر بنیادی تأثر پذیرفته است. ولی به حالت و روحیه خاص بومی و ایرانی اثرلطمه وارد نگشته است.

هنر دوران اشكانی میان هنر رایج پیش از خود و عهد هخامنشی با دوران ساسانی ارتباطی محكم برقرار ساخت. چنانكه راهی كه هنر ایران در دوران اشكانی دنبال كرده بود در دوران ساسانی بدون دگرگونی بنیادی و تغییر جهت دنبال گردید و تغییر سلسله تحول و تكامل آنرا از میان برد بلكه با آهنگ و شتابی چشم‌گیرتر براه خود ادامه داد و نفوذش به دوردست‌ها پراكنده گشت. و این همه نبود مگر بدلیل پیوند طبیعی و ارتباط ناگسستنی موجود بین مظاهر این هنر و فرهنگ دیرپا و اصیل جامعه ایرانی.

   متن سخنرانی در كنگره تاریخ و فرهنگ سال 1351 كه با تنظیم زیرنویس‌های لازم از طرف نویسنده در اختیار مجله قرار گرفته است. 

 

پاورقی‌ها

1- تاریخ ایران باستان- تألیف دیاكونوف- ترجمه روحی ارباب- بنگاه ترجمه و نشر كتاب- تهران 1346- صفحه 213.

2- M.I. Rostovtzeff.

3- Dura and the problem of Parthian Art.

4و5= تاریخ ایران باستان- تألیف دیاكونوف- ترجمه روحی ارباب صفحه 228و237.

6- تاریخ اجتماعی ایران در دوران پیش از تاریخ و آغار تاریخ- تألیف سعید نفیسی- از انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران- تهران 1342- صفحه: 6.

7- Republique socialiste salitique de L'Ouzbekistan. Edition de I'agenue de Press Novasti Moscou. P. 77. – میراثهای تمدن ایرانی در سرزمین‌های آسیائی شوروی- بررسی ونوشته: دكتر پرویز ورجاوند سال 1351.

8- Greco-Iranian.

9- D. Slhlumberger.

10- Descendants non-Mèditeranèens de I'Art Grec. Extrait de la revue Syria 1960. Par: Daniel Schlumberger.

11- Commagene.

12- Gange.

13- Parthes et Sassanides-par: Roman Ghirshman. 1962-Labrairie Gallimard.p. 116.

14- Archaeologia Mundi-Asia Central. Par: Alexandre Belenitsky les Edition Nagel, Genèrale. 1968. P: 104-106

منبع: مجله هنر و مردم؛ دوره 12، ش 136و 137 (بهمن واسفند52)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: