1394/8/9 ۱۰:۲۵
نوشتن و انتشارات خاطرات و تجربیات فعالان عرصههای سیاسی و اجتماعی، دینی بخشی از انتقال تجربهها و دستاوردهای به نسل جدید ادامه دهنده این رسالت محسوب میشود. حرکتهای اجتماعی – سیاسی پدیدههای بهم پیوسته و مرتبط میباشند. به اعتقاد نویسنده حفظ ویژگی و استمرار آنها، پیوستگی و ارتباط ذهنی – عینی میان تجربهها و رفتار گذشتگان و پیوند آنها با مبارزات کنونی ضروری است. گسل و انقطاع و بریدگی در سیر مبارزات ملی در انتقال تجربههای، حرکت نسلهای جدید را بطور دائم با ناپختگی و شروع از صفر روبرو میسازد. نمیتوان پذیرفت که هربار نسل جدید حرکت را از جایی شروع کند که گویی خود باید همه چیز را از نو تجربه کند و بیاموزد، نه آنکه کار نسلهای گذشته را ادامه دهد. در میدان نبرد برای تحقق حاکمیت، حقوق و آزادیهای اساسی ملت نسل ما و نسلهای قبل از ما پرچم بدست دویدهاند و اکنون که نسل ما در حال خروج از صحنه است نسل جدید و جوان باید پرچم را بگیرد. آنچه در این خاطرات در بیان رویدادها آمده است لزوما ارائه تصویر کامل و بیان تمام ابعاد آن رویدادها نیست، بلکه آن بعدی است که نویسنده در آن رویدادها حضور و مشارکت داشته یا ناظر بوده است. ارائه تصویر کامل در رویدادها و فهم و تحلیل جامع آنها وظیفه مورخ است که با بررسی تمام خاطرات آن را انجام میدهد.
محمود فاضلی: نوشتن و انتشارات خاطرات و تجربیات فعالان عرصههای سیاسی و اجتماعی، دینی بخشی از انتقال تجربهها و دستاوردهای به نسل جدید ادامه دهنده این رسالت محسوب میشود. حرکتهای اجتماعی – سیاسی پدیدههای بهم پیوسته و مرتبط میباشند. به اعتقاد نویسنده حفظ ویژگی و استمرار آنها، پیوستگی و ارتباط ذهنی – عینی میان تجربهها و رفتار گذشتگان و پیوند آنها با مبارزات کنونی ضروری است. گسل و انقطاع و بریدگی در سیر مبارزات ملی در انتقال تجربههای، حرکت نسلهای جدید را بطور دائم با ناپختگی و شروع از صفر روبرو میسازد. نمیتوان پذیرفت که هربار نسل جدید حرکت را از جایی شروع کند که گویی خود باید همه چیز را از نو تجربه کند و بیاموزد، نه آنکه کار نسلهای گذشته را ادامه دهد. در میدان نبرد برای تحقق حاکمیت، حقوق و آزادیهای اساسی ملت نسل ما و نسلهای قبل از ما پرچم بدست دویدهاند و اکنون که نسل ما در حال خروج از صحنه است نسل جدید و جوان باید پرچم را بگیرد. آنچه در این خاطرات در بیان رویدادها آمده است لزوما ارائه تصویر کامل و بیان تمام ابعاد آن رویدادها نیست، بلکه آن بعدی است که نویسنده در آن رویدادها حضور و مشارکت داشته یا ناظر بوده است. ارائه تصویر کامل در رویدادها و فهم و تحلیل جامع آنها وظیفه مورخ است که با بررسی تمام خاطرات آن را انجام میدهد.
خاطرات دکتر ابراهیم یزدی (1) به 65 سال فعالیت مستمر در عرصههای سیاسی، اجتماعی و دینی در داخل و خارج از کشور، قبل و بعد از انقلاب اختصاص دارد که در سه جلد تدوین و ارائه میشود. جلد نخست در پنج فصل شامل«ریشهها، تبار خانوادگی، تولد، دوران تحصیلات ابتدایی، دبیرستان و دانشگاه و سپس مشاغل و فعالیتهای علمی – تخصصی و مشارکت و حضور در فعالیتهای سیاسی، دینی و اجتماعی تا شهریور 1339 و عزیمت به خارج از ایران است. وی در بخش ریشهها و مهاجرت پدر، نمای کلی از محل سکونت در شهر قزوین و حواشی آن را ارائه داده است و برای معرفی جزئیات این شهر و روستاهای محل سکونت خود وخانواده موفق بوده است.
وی در دوره نوجوانی خاطرات سیاسی خود را از دستگیری پدر پس از یک مراسم مذهبی در منزل پدریاش که در آن ایام سینه زنی و دسته راه انداختن توسط شهربانی غدغن شده بود، آغاز نموده است. وی خاطره ورود سربازان روسی و انگلیسی در شهریور 1320 را چنین بیاد میآورد:«ناگهان هواپیماها در آسمان ظاهر شدند و سر و صدای گلولهها برخاست. مردم دسته دسته توی خیابانها ریخته کنجکاوانه چشم به آسمان دوخته، بازی و مانور هواپیماهای را تماشا میکردند بدون آن که عموما و اکثرا بدانند چه شده است!! بعد از چند ساعت سر و صداها خوابید و شنیدیم سربازان روسی و انگلیسی وارد ایران شدهاند و رضاشاه از تهران فرار کرده است».
وی در این بخش از روحیات پدرش چنین یاد کرده است«پدر جلسات مذهبی نظری اعیاد و یا دعای کمیل شبهای جمعه که توسط روشنفکران دینی برگزاری میشد بیش از همیشه شرکت و با این گروه حشر و نشر پیدا کند. به دفعات میگفت در میان شما تحصیلکردههای مسلمان، خلوص دینی بیشتر از برخی از روحانیان است». وی از مادرش به اولین معلم سیاسی خود در زندگی یاد کرده و جملاتی از وی را در کتاب یادآور شده است و با این جملات فصل خاطرات پدر و مادر را به پایان میبرد «پدرمان اصولی و قاطع بود در عین سادگی به ما اعتقاد و پای بندی به اصول را آموخت. مادرمان روشن فکر و مصر بر ادامه تحصیل ما بود. ما همه تحصیلات خود را از پشتیبانی و تشویقهای ایشان داریم. ما را از اتلاف زمان و فرصتها برحذر میکرد.
ابراهیم یزدی که تحصیلات دوره دبیرستان خود را در دارالفنون (امیرکبیر) گذرانده است موقعیت این دبیرستان را در آن دوره چنین شرح داده است«دارالفنون در حدود 150 سال پیش، در زمان میرزا تقیخان امیرکبیر، نه به عنوان یک دبیرستان بلکه به عنوان پلی تکنیک یا دارالفنون تاسیس شده بود. در ابتدا نه فقط یک پلی تکنیک، بلکه یک دانشگاه بود که علاوه بر رشتههای فنی و نظامی، دانشکده پزشکی و داروسازی نیز داشت. دارالفنون واقعا میتوانست به یک دانشگاه تبدیل شود اما به تدریج به خصوص در دوره رضاشاه و با افتتاح دانشگاه تهران موقعیت خود را از دست داد و به جای توسعه و رشد و تبدیلش به یک دانشگاه مدرن به یک دبیرستان تنزل پیدا کرد».
وی فعالیت جریان سیاسی در این دبیرستان را چنین شرح داده است «در سالهای دهه 1320 جو عمومی کشور به شدت سیاسی بود. علاوه بر فعالیت شدید و چشم گیر بهاییها و هواداران کسروی، حزب توده ایران نیز سخت فعال بود. دامنه این فعالیتها به دبیرستانها نیز کشیده شده بود. در دبیرستان دارالفنون نیز فعالیت همه گروهها بارز و چشمگیر بود. بعضی از دبیران نیز، موضع داشتند و از این یا آن گروه و حزب، به طور غیرعلنی و گاه واضح و آشکار حمایت میکردند».
فصل دوم کتاب به تحصیلات یزدی از ابتدایی تا پایان دانشگاه اختصاصی دارد که در سال 1334 به نگارش درآمده است. یزدی فعالیت سیاسی خود را از نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز میکند و شروع آنرا شرکت در یک جلسهای که از سوی برادرش (کاظم) دعوت شده بود اما در منزل دکتر محمد نخشب بود، به یاد میآورد: مرحوم نخشب جلسه را خوب اداره میکرد. او خیلی محکم، با حرارت و با احساس صحبت میکرد. او در ضمن صحبت با چشمان نافذ خود به چشمان مخاطبین و شنوندگان خیره میشود تا از تاثیر کلام خود بر آنها مطمئن شود. او درباره بدبختی و فقر و محرومیت مسلمانها، ضرورت مبارزه با ظلم و ستم، مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی، تساوی، اخلاق، مسئولیت افراد برای رفع ظلم و ستم، تغییر سرنوشت، آینده بهتر برای اکثریت مردم، استقلال کشور در برابر سلطه بیگانگان، از فساد حاکمیت و خودفروختگی آنان به بیگانگان صحبت میکرد. مرحوم نخشب از وجود یک سازمان مخفی تحت نام«نهضت خداپرستان سوسیالیست» برای ما صحبت کردند و ما را به عضویت در آن دعوت کردند. طبیعی بود که ما همه آن را پذیرفتیم.
بعد از این که همه شرکت کنندگان در جلسه به عضویت در نهضت درآمدند، هسته مرکزی شاخه دانش آموزی نهضت به وجود آمد. هریک از دانش آموزان عضو موظف بود در دبیرستانی که درس میخواند دوستان خود را مطالعه کرده و آنهایی را که واجد شرایط عضویت در نهضت تشخیص میدهند به جلسه ویژهای به نام «حوزه تبلیغی» دعوت کند. دو گروهی که به رهبری جلال آشتیانی (دانشکده فنی) و دیگری گروهی که نخشب (دانشکده حقوق) تشویق به همکاری شدند. این دو گروه به زودی در هم ادغام شدند و فعالیت مشترک خود را آغاز کردند. از درون همین جلسه مشترک بود که بعدها سازمانی به نام نهضت خداپرستان سوسیالیست پدید آمد. نویسنده در این بخش اسامی موسسین اولیه و فعالان این گروه را نام برده است.
جلسات نهضت در منازل شخصی تشکیل میشود. نویسنده سپس به معرفی چند چهره برجسته این گروه میپردازد. وی با ذکر خاطرهای از دکتر حسین زینت بخش (که داوطلبانه در زابل خدمت کرد) و دکتر شرف الدین که پس از کودتای 28 مرداد تاب و تحمل خود را از دست داد و اقدام به خودکشی کرد، از این دو به نیکی یاد نموده است.(2) یزدی در این بخش به مبانی فکری و فلسفی «نهضت خداپرستان سوسیالیست» پرداخته است و مهمترین این مبانی را چنین برشمرده است«اسلام برای نهضت نه تنها به عنوان یک دین، بلکه به عنوان یک جهان بینی و ایدئولوژی مطرح بود. شاید این اولین بار بود که گروهی چنین نگرشی را از اسلام مطرح میکرد. نویسنده آنچه از مرامنامه این گروه بیاد میآورد را به ترتیب چنین نام برده است «توحید به عنوان جهان بینی و زیربنای فکری، وحدت جوهر انسانی و برابری و برادری همه انسانها و مسلمانان».
یزدی سپس مواضع سیاسی، روش مبارزه، سازمان درونی نهضت خداپرستان را به طور خلاصه و دیدگاه مهندس آشتیانی و مواضع وی را شرح داده است. شرکت نهضت در انتخابات مجلس شانزدهم و حمایت از کاندیداتوری سید مهدی رضوی قمی در مقابل مرحوم تولیت که از نفوذ فوقالعادهای در قم برخوردار بود از جمله دیگر خاطرات یزدی است. به گفته او اولین بحران داخلی نهضت خداپرستان که موجب جدایی گروهی از اعضای آن از جمله نخشب و همفکرانش شد. گروه اول نهضت (شاخه اصلی) که به دنبال تاسیس یک حزب سیاسی اسلامی علنی بود عملا توفیقی نیافت و در سال 1332 فعالیتهایش کاملا متوقف شد. شاخه دیگر نهضت به رهبری مرحوم نخشب فعالیت علنی خود را با نام جمعیت خداپرستان سوسیالیست آغاز کرد.
نویسنده در بخش معرفی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران توضیحاتی کامل ارائه داده است و بسیاری از موسسین اولیه و در ادامه دانشجویان عضو آنرا و سپس مهمترین اهداف و برنامه و فعالیتهای آنها را نام برده است. حمله اراذل و اوباش به روزنامه «باختر امروز» و به تاراج رفتن دفتر انجمن اسلامی دانشجویان، متوقف شدن فعالیت آن از سال 1329 الی 1332 ارائه نموده است. تقویت مجله «گنج شایگان» به دلیل سرمقاله«ملت مسلمان ایران مستشار مسیحی نمیخواهد» و همزمانی انتشار آن با مذاکرات دولت ایران با کنسرسیوم نفت از دیگر خاطرات وی در این زمینه است. به گفته وی این مجله تنها نشریهای بود که مستقیما جنبش روشنفکری دینی را نمایندگی کرد و مقالات آن نشان داد که اعضای آن در سطح کلان پیرامون برخی از مسائل کلیدی جامعه اظهار نظر میکردند.
نویسنده از گردشهای دستجمعی که از سوی انجمن اسلامی دانشجویان اقدام به برگزاری آن میکرد و تعداد شرکت کنندگان آن به 200 نفر میرسد ومحیط این گردشها و روابط افراد بسیار دوستانه و صمیمانه بود و طی آن بحث و انتقاد و پرسش و پاسخ مطرح میشد. در انتخاب محل برای گردش به این نکته توجه میشد که جوانان حزب توده (خانه صلح) قبلا در همانجا برنامه داشتند، انجمن در هفتههای بعد همانجا برنامه میگذاشت. وی در این گردش دستجمعی خاطره خود از جوانان بازار یا هوادار فدائیان اسلام، مناظرهها و برخوردار آراء و عقاید آنها را چنین گفته است«بخش عمدهای از انتقادات آنان به اعضای دانشجویان اسلامی دانشگاه پیرامون تراشیدن ریش و و شنا کردن در رودخانه و یا استخر با مایو بود».
یزدی در بخش مسجد هدایت، فعالیتهای آیتالله طالقانی در این مسجد را برشمرده و از وی چنین یاد نموده است «طالقانی یک روحانی سیاسی هم بود. در آن دوران روحانیون، عموما کمترین توجه و علاقه را به مسائل سیاسی از خود نشان میدادند. سیاسی بودن طالقانی موجب آن شده بود که بسیاری از روحانیون و ائمه مساجد رابطه خوبی با ایشان نداشته باشند. طالقانی نه تنها سیاسی بود، بلکه به شدت عدالتخواه بود و آیات قرآن را در مورد ظلم و ستم اقتصادی و بیعدالتی آن چنان میخواند و توضیح میداد که شنونده را برجای خود میخکوب میکرد. طالقانی به شدت مردمگرا، متواضع و افتاده بود. به راحتی با همه طبقات و با هر گروه سنی از هرنوع تفکر و اندیشهای رابطه برقرار میکرد. او در وجود همه آدمیان صرف نظر از عقایدشان، میل به خوبی و استعداد کار خیر و مفید را میدید و قدرت جذب آنها را داشت».
یزدی وضعیت دانشگاه تهران و نقش و نفوذ جریان چپگرا در سال 29-1328 را چنین توضیح میدهد:«در سالهای 1328 و 1329 جو غالب دانشگاه به جنبش چپ مارکسیست تعلق داشت. تعداد دانشجویان ملی یا اسلامی فعال چندان چشمگیر نبود. اکثریت قابل توجهی از دانشجویان علیالاصول غیر سیاسی بودند و فعالیت سازمان دانشجویان نیز اساسا در جهت تامین مطالبات صنفی دانشجویان بود. اما جنبش ملی این مناسبات را برهم زد و روز به روز تعداد دانشجویان سیاسی شده افزوده شد. این امر به تدریج جو سیاسی دانشگاه را به نفع جنبش ملی تغییر داد.
با گسترش جنبش ملی و جبهه بندی جدید در دانشگاه تهران مسئله ایجاد یک جبهه واحد از دانشجویان ملی در آغاز سال تحصیلی 1329 در میان اعضای فعال احزاب و دانشجویان مستقل ملی مطرح شد. در انتخابات سازمان دانشجویان، در تمام دانشکدهها زیرنظر نماینده مدیریت هر دانشگاه برگزار میشد، دانشجویان ملی با قدرت و یکپارچگی در انتخابات شرکت کردند و در بسیاری از دانشکدهها اکثریت را به دست آوردند. اما اختلاف میان دو گروه دانشجویی آنقدر جدی بود که آنها نمیتوانستند در یک سازمان دموکراتیک واحد در کنار هم قرار بگیرند. نمایندگان نیروهای ملی به دور هم جمع شدند و سازمان (ملی) دانشجویان دانشگاه تهران را تشکیل دادند.
به این ترتیب دو سازمان دانشجویی به وجود آمد که برای تمایز از یکدیگر، سازمان جدید، خود را با نام سازمان (صنفی یا ملی) دانشجویان دانشگاه تهران معرفی میکرد. سازمان تحت کنترل تودهایها به انتشار روزنامه «دانشجو» ادامه داد. سازمان (ملی) نشریهای به نام «دانشجویان» منتشر میکرد. از این تاریخ فعالیتهای دانشجویی بیش از هر زمان منسجم شده بود. یک بخش آن در کنترل کامل تودهایها بود و بخش دیگر آن نیروهای ملی بودند که علاوه بر سازمان (ملی) دانشجویان دانشگاه تهران، احزاب ملی فعال در دانشگاه و انجمن اسلامی دانشجویان نیز حامی آن بود. هر یک از این دو سازمان دانشجویی، براساس باورها و گرایشات سیاسی و فکری، فعالیتهای خاص خود را داشت. سازمان دانشجویان تودهای به طور عمده مجری تصمیمات رهبری حزب توده و سازمان جوانان آن حزب بود. دانشگاه تهران به یکی از فعالترین و پرجنب و جوشترین ستادهای فعالیت و از برجستهترین مراکز رودر رویی میان نیروهای ملی و تودهای تبدیل شده بود.
سپس نویسنده به فعالیتهای سازمان (ملی) دانشجویان دانشگاه تهران در تعدادی از راهپیماییهای از جمله «راهپیمایی خرید اوراق قرضه ملی در آغاز 1330 و تظاهرات 14 آذر همان سال علیه اقدام ضد فرهنگی در تصویب آئین نامه جدیدی برای امتحانات دانش آموزان اشاره دارد. او سپس به قیام ملی سی تیر 1331 که پس از خبر استعفای دکتر مصدق و انتخاب احمد قوام به نخست وزیری توسط شاه به جای مصدق اشاره دارد. وی بخوبی در روز قیام و حوادث در قسمتهای مختلف تهران و حضور خودجوش دانشجویان تودهای در این اعتراضات را توضیح داده است.
وی همچنین فعالیت اندک دختران دانشجو در این دوره را چنین توضیح میدهد:«در فعالیتهای انجمن اسلامی دانشجویان در طی سال های 1320 تا 1340 دختران حضور نداشتند. این غیبت به دو علت بود اول آن که تعداد دختران دانشجو نسبت به تعداد پسران در تمام دانشگاهها به جز مامایی، بسیار کم بود. دوم آن که در آن سالها خانوادههای مسلمان هنوز آمادگی فرستادن دختران خود به دانشگاه را نداشتند. در تمام دانشگاه سه دانشجوی دختر با حجاب اسلامی (روسری) وجود داشت.
نویسنده از کودتای 28 مرداد چنین یاد میکند«کودتای نظامی 28 مرداد 1332، یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین حوادث تاریخ معاصر کشورمان محسوب میشود. کودتای 28 مرداد یکی از نقاط چرخش و انتقال قدرت از یک دولت ملی به یک دولت دست نشانده خارجی است. کودتای 28 مرداد نقطه پایانی دورهای از شکوفایی جنبش ملی به رهبری شادروان دکتر محمد مصدق است. کودتا اولین همکاری جدید و عملی میان قدرتهای برتر غرب و اجرای مشترک طرح عملیات و دخالت در امور داخلی یکی کشور جهان سومی به منظور تغییر حکومت ملی و جایگزین کردن آن با یک حکومت دست نشانده که تامین کننده منافع آنان باشد، محسوب میشود. کودتا یکی نمونه استثنایی در دوران جنگ سرد و اولین نمونه از زیر پا گذاشتن معاهدات بینالمللی بود که پس از جنگ جهانی دوم تحقق یافت.
به اعتقاد نویسنده در حالی که در مراکز علمی جهان بحث کودتای 28 مرداد همچنان مطرح و زنده میباشد، در ایران به این حادثه سرنوشت ساز اهمیت لازم داده نشده است. در دوران حکومت شاه که خود با کودتا برسرکار آمده بود، ممنوعیت بحث درباره کودتا قابل فهم بود. اما در محافل سیاسی و بعضا دانشگاهی در دوران بعد از پیروزی انقلاب نسبت به کودتای 28 مرداد بیتفاوتی دیده میشود. از نگاه وی هنوز کسانی هستند نه تنها تمایلی به پژوهش درباره کودتای 28 مرداد را ندارند بلکه در مواردی نشان داده است که چندان راضی هم نبوده است و آن را نه یک کودتای نظامی طراحی و اجرا شده به دست بیگانگان، بلکه «قیام ملی» تلقی میکند. این نگرش باعث شده است که ایران در تحلیل ریشههای اعتراض ملت ایران به سیاستها و عملکردهای دولت آمریکا، حاضر به طرح کودتای 28 مرداد و تخلفات آشکار دو دولت آمریکا و انگلیس از منشور سازمان ملل متحد و دخالت در امور داخلی ایران نباشد. در حالی که در عرف و سنت معاهدات بینالمللی آمریکا و انگلیس میبایستی از ملت ایران به خاطر آن رسما عذر خواهی کنند و بابت صدماتی که به ملت ایران وارد ساختهاند، غرامت بپردارند. وی در این بخش نتیجهگیری کرده است با وجود تمامی نامهربانیها نسبت به جنبش ملی و رهبر آن، نسل جوان ارتباط ذهنی خود را با جنبش ملی شدن صنعت نفت برقرار ساخته است.
نویسنده روزهای پس از کودتای سیاه 28 مرداد را چنین بیاد میآورد«بعد از کودتا همه دنبال کسب خبر بودیم: چه کسانی را دستگیر کردند، در کجا زندانی هستند، چه کسانی را در خیابان به ضرب گلوله یا با چماق اراذل و اوباش کشتهاند. وی سپس پرسشهایی را در زمینه دلایل وقوع کودتا مطرح کرده است از جمله اینکه چرا چنین شد؟ چه شد که دولت ملی به این سرعت سقوط کرد؟ این پرسشی است که در طول بیش از 50 سالی که از کودتا میگذرد همچنان مطرح است. از دیدگاه نویسنده متاسفانه از میان همکارات دکتر مصدق آنها که در متن حوادث و تصمیم گیریها بودند معدودی به تحلیل این رویداد پرداخته و به این پرسشها جواب دادهاند.
یکی از کسانی که بطور گذرا و اجمال به این موضوع پرداخته مرحوم صدیقی است. وی از همکاران نزدیک و یار صادق و وفادار مصدق بود. وی به ارزیابی عملکردها پرداخته و با اشاره به اشتباهات و غفلتها «ترتیب تظاهرات سالگرد سی تیر، تظاهرات مستقل ملیون و عناصر چپ، زمان مذاکره با هیات نمایندگی شوروی برای رفع اختلاف مرزی و تصفیه دعاوی ایران، رها کردن مردم پس از میتینگ 25 مرداد میدان بهارستان و عدم آموزش منظم مردم برای برقراری حفظ نظم و آرامش و در نهایت انحلال مجلس توسط مصدق» را نمونههایی از آن نام برده است. وی در این بخش از کتاب بخوبی روزهای منتهی به کودتا را تشریح نموده است.
یزدی اشتباهات و تعلل مصدق در بروز کودتا را به نقل از دیگران از جمله دکتر سیف پور فاطمی (سفیر ایران در سازمان ملل متحد در دولت مصدق) و یا فریدون کشاورز را نقل کرده است. از دیدگاه کشاورز«دکتر مصدق البته کار بسیار مهمی کرد ولی اشتباه عمل کرد. یکی از اشتباهات دکتر مصدق این بود که او حزب تشکیل نداد... یکی از دیگر از اشتباهاتش این بود که پشت قرآن قسم خورد و امضا کرد که من با سلطنت مخالفت ندارم و این باعث شد که سلطنت هرکاری با او کرد او مجبور شد صدایش در نیاید». نویسنده البته دیدگاه مهندس بازرگان را که اعتقاد داشت در آن شرایط مصدق درست عمل کرده است را مورد توجه قرار داده است«اگر خودمان را در آن ظرف زمان و مکان بگذاریم و جریانها را عمیقا نگاه بکنیم، نه، نمیشود گفت اشتباه داشت یا اگر هم داشت، اشتباهی بود که هر بشری و هر آدمی در زندگی انجام میدهد و البته اگر بگوییم که میبایست در آنجا بطور کلی و از هرجهت و برای ابد پیروز شده باشیم، نه شکست بود. اما اگر بدانیم که در حقیقت و در دنیا هیچ چیزی بطور ایدهال صورت نمیگیرد و باید کار شود، و تجربه اندوزی شود و ادامه داشته باشد، شکست کامل نبود بلکه از جهات عدیدهای پیروزی بود.
وی اگرچه پیروزی نهضت ملی شدن صنایع نفت را به عنوان نخستین حرکت مردمی بعد از استبداد سلطنتی بیست ساله پهلوی و استیلای خارجی میداند و نتیجه آنرا بسیار با اهمیت میداند اما همزمان معتقد است «در برابر روزهای شادی و مسرت انگیز و غرورآفرین، روزهای سیاه و اندوهبار و غمناک شکست نیز وجود دارند. شکست یک نهضت، شکست یک مبارزه، آن هم در سطح یک ملت، شکستی عبرتانگیز است. 28 مرداد 1332 از این نوع روزها است، از روزهایی که خاطرهاش برای یک ملت موجب شرمساری، سرافکندگی و غم و غصهای جانکاه است. ملت ایران و نهضت ملی و رهبری آن در برابر فشارها و توطئههای دشمنان داخلی و خارجی مقاومت کرده و تسلیم نشده بود.
سپس به این پرسش که «اما پس چرا در 28 مرداد (ملت و نهضت ملی) شکست خورد پاسخ داده است. وی در این بخش اثرات کودتا از نگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و اشتباه مصدق در یکسره نکردن کار شاه را با ذکر بخشی از سخنرانی ایشان را یادآور شده است. وی همچنین خاطره خود را در اعتراض گروهی به سخنرانی حجت الاسلام فلسفی واعظ در مسجد شاه و حمله وی به مصدق و نهضت ملی از شاه و اینکه از نظام پادشاهی دفاع میکند را توضیح داده است.
ابراهیم یزدی دیدار خود با خلیل طهماسبی از اعضای برجسته گروه فدائیان اسلام را که متهم به ترور رزم آرا و مدتی در زندان بود را که به اتفاق یکی از دوستان مشترک (سید حسینی) که از اعضای سابق فدائیان اسلام و جدا شده از آنها بود را چنین توضیح داده است «مرحوم باقر رضوی نظر مرا در مورد دیدار با خلیل طهماسبی جویا شد. من استقبال کردم بنابر این مرحوم رضوی یک روز مرحوم طهماسبی، اقای سید حسینی و مرا به به دفترش برای صرف ناهار دعوت کرد. اولین بار بود که خلیل طهماسبی را میدیدیم. بسیار آرام و با اطمینان و اعتماد به نفس سخن میگفت. گفتگوهای ما به ترور دکتر فاطمی کشید. من سئوالی را که بسیاری از دوستان جوان ملی و اسلامی داشتن مطرح کردم و آن علت ترور دکتر فاطمی بود. طهماسبی برای ما شرح داد که عبدالحسین واحدی ترور فاطمی را با اعضای قدیمیتری که عضو هستهمرکزی تصمیم گیری بود مطرح کرد اما همه ما با آن مخالفت کردیم. یک از دلایل مخالفت ما این بود که طبق قرار توافق شده میان هسته اصلی فدائیان اسلام، تصمیم به ترور باید در جلسهای مطرح شود که نواب صفوی هم حضور داشته باشد. اما در آن زمان نواب صفوی در زندان بود بنابر این بدون حضور وی نبایستی تصمیمی میگرفتیم. بعد از آن بود که واحدی رفت به سراغ عبدخدایی که در آن زمان حدود 15 یا 16 سال داشت و با دادن یک کلت کمری به او از اوخواست که فاطمی را بزند. خلیل طهماسبی بطور ضمنی از موقعیت واحدی در درون گروه صحبت کرد و اینکه نواب صفوی اعتماد چندانی به او نداشت.
پایان بخش کتاب 342 صفحهای «شصت سال صبوری و شکوری» تعدادی از عکسهای نویسنده است که فاقد کیفیت لازم برای چاپ است.
پانوشت:
1- ابراهیم یزدی متولد سال 1310 در قزوین است. در دوران اقامت امام خمینی(ره) در نوفللوشاتو فرانسه از مشاوران ایشان بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی 1357 به ایران بازگشت. وی عضو شورای انقلاب اسلامی ایران بود و با آغاز به کار دولت موقت انقلاب به سمت «معاون نخستوزیر در امور انقلاب» برگزیده شد. وی برای مدتی سرپرست موسسه کیهان بود. پس از استعفای کریم سنجابی از وزارت امور خارجه ایران، به عنوان «وزیر امور خارجه دولت موقت انقلاب» معرفی شد. وی هم اکنون دبیرکل نهضت آزادی ایران است.
2- ص 120.
شصت سال صبوری و شکوری
خاطرات دکتر ابراهیم یزدی
انتشارات: کویر
نوبت اول: 1394
قیمت: 21 هزار تومان
منبع: هفته نامه تاریخ شفاهی 8 و 15 مهر 1394
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید