1392/10/10 ۱۴:۳۷
سیره معصومین سرشار از درسهای بزرگی است که هرگاه به درستی تبیین شوند، راهگشای شرایط دشوار زندگی جمعی خواهند بود. صلح امام حسن(ع) یکی از بزنگاههای تاریخی است که مشحون از راهبردهای عملی با پشتوانه اعتقادی برای شرایط حساس و بحرانی جامعه مسلمین است.
سیره معصومین سرشار از درسهای بزرگی است که هرگاه به درستی تبیین شوند، راهگشای شرایط دشوار زندگی جمعی خواهند بود. صلح امام حسن(ع) یکی از بزنگاههای تاریخی است که مشحون از راهبردهای عملی با پشتوانه اعتقادی برای شرایط حساس و بحرانی جامعه مسلمین است. در این مانور هوشمندانه امام حسن مجتبی(ع) با روشنبینی در شرایط فشار راهی به چشماندازهای پیش رو برای رسالت نبوی گشود. آیتالله شهید دکتر بهشتی به عنوان یک تربیت یافته مکتب اهل بیت(ع)، مناسبت 28 صفر را دستمایه قرار داده و در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم آلمان در سالهای حضور در مرکز اسلامی هامبورگ (49-44) به تبیین صلح امام حسن(ع) پرداخته و با نگاهی نو به تحلیل این رخداد تاریخی نشسته است. در ابتدای سخن نکاتی پیرامون رحلت پیامبر(ص) و موضوع جانشینی آن حضرت آمده است که در نوع خود از طراوت و تازگی برخوردار است.
گفتنی است؛ این متن که برای نخستین بار از سوی بنیاد حفظ و نشر آثار شهید آیتالله دکتر بهشتی منتشر می شود؛ بخشی مختصر از سخنرانی تفصیلی شهید بهشتی است.
روز 28 صفر، در میان مردم شیعه 12 امامی یکی از روزهای پراحترام است. درباره وفات پیغمبر اکرم(ص) از نظر تاریخی بسیاری از مورخین و محدثین مخصوصاً برادران اهل سنت ما روز دوازدهم ماه ربیع الاول را روز وفات پیغمبر اکرم(ص) نقل کردهاند و به خاطر دارید که همین عده عموماً همان روز دوازدهم را هم روز تولد پیغمبر اکرم(ص) صلواتالله و سلامه علیه میدانند، بنابراین طبق نقل این دسته از مورخین و محدثین روز تولد و روز وفات پیغمبر(ص) یکی است؛ دوازدهم ربیع الاول. گروهی دیگر از جمله بیشتر مورخین و علمایی هستند که روز بیست و هشتم ماه صفر را روز وفات پیغمبر اکرم(ص) میدانند و برخی از مورخین روز دوم ماه ربیع الاول و برخی روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول را [ذکر کردهاند]. ولی آنچه که مورد عمل است روز بیست و هشتم [صفر] در میان اکثریت شیعه و روز دوازدهم [ربیعالاول] در میان اکثریت برادران اهل سنت [است]. در روز وفات پیغمبر اکرم(ص) حوادث گوناگونی در مدینه رخ داده است و من از آن میگذرم. ولی آن گوشهای را که عرض میکنم این است که بلافاصله بعد از وفات پیغمبر، علی(ع) و عباس (عموی پیامبر) و گروهی از بنیهاشم از خویشان پیغمبر و گروهی از صحابه پیغمبر رفتند سراغ غسل و دفن پیغمبر(ص) و در همان موقع هم عدهای از مردان برجسته مدینه رفتند سراغ تعیین تکلیف زمامداری امت اسلام بعد از پیغمبر اکرم(ص). به این نکته توجه شود که از مجموعه کلماتی که از علی بن ابی طالب(ع) در نهجالبلاغه و در جاهای دیگر نقل شده این به دست میآید که علی(ع) این عمل افراد برجسته مدینه را که به فکر تعیین تکلیف مسأله زمامداری امت اسلام بعد از وفات پیغمبر اسلام(ص) بودند تأیید و حتی قدردانی و ستایش کرد. اعتراض علی(ع) و دوستان علی این بود که چرا برخلاف آنچه پیغمبر اکرم(ص) فرموده بود در آن جلسه عمومی علی(ع) به این مقام تعیین نشد و با او بیعت نشد. این را از این نظر میگویم که بسیاری از آقایان اهل منبر را شنیدهام که در این روزها به صورت انتقاد و خردهگیری میگویند که بله، مسلمانان جنازه پیغمبر(ص) را گذاشتند و رفتند سراغ مسأله حکومت. این انتقاد بسیار نابجا و بسیار خطرناک است. برای اینکه از نظر تعالیم اسلام روشن کردن تکلیف مسأله زمامداری و اداره امت اسلام یک واجب فوری قطعی بوده و شرکت در مراسم غسل و کفن و دفن پیغمبر(ص) هم یک واجب قطعی است. باید گروهی به این واجب بپردازند و آن چند نفری که میتوانند این کار را انجام دهند و بقیه به آن کار دیگر بپردازند. این نوع تعبیرها از توجه ریشه دار مردم به اهمیت مسأله حکومت و زمامداری امت و تأثیر عجیب آن بر سرنوشت دین و دنیای مردم مسلمان کم میکند و میکاهد و این خطر بزرگی است برای مردم. در سال چهلم هجرت، بعد از شهادت حضرت علی(ع) [مسلمانان] به عنوان خلیفه [جانشین] پیغمبر(ص) و زمامدار مسلمین با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کردند. مورخین از قول جناد بن علی بکهام مینویسند در همان روزهای نیمه ماه رمضان، اواسط ماه رمضان بعد از جنگ صفین و بعد از غائله خوارج نهروان یک ارتش چهل هزار نفری مصمم برای جنگ تا پای کشته شدن با معاویه و سپاه معاویه، با علی(ع) بیعت کرده بودند. قرار بود در همان روزها این سپاه مصمم و متشکل برای خاتمه دادن به کار معاویه یاغی در شام حرکت کند. در همین موقع مسأله ترور و کشته شدن ناگهانی حضرت علی(ع) به دست ابن ملجم مرادی در مسجد صورت گرفت. بعد از شهادت حضرت، سران این سپاه و سران کوفه که پایتخت بود چون سیستم کار بعد از پیغمبر اکرم(ص) در مورد تعیین حکومت اینگونه شده بود که ارباب حل و عقد یعنی سرجنبانهای پایتخت، حاکم و فرمانروا و زمامدار مسلمین را معین میکردند، بعد از شهادت علی(ع) پایتخت کشور اسلام، صرفنظر از قسمت شام و توابع آن، کوفه بود. این بود که سرجنبانهای کوفه آمدند با امام مجتبی(ع) فرزند بزرگ علی(ع) به عنوان فرمانروای اسلام و مسلمین بیعت کردند و این سپاه چهل هزار نفری هم کماکان آماده حرکت برای جنگ با سپاه یاغی شام بود. امام مجتبی(ع) در همان سال چهلم با این سپاه حرکت کرد. یکی از شخصیتهای بسیار برجسته از نظر فرماندهی و همچنین از نظر اداره و کیاست مرد برجستهای در عصر خودش به شمار میآمد قیس بن سعد بن عباده است او که از ارادتمندان و مخلصین علیبنابیطالب(ع) بود. در دوران چهار سال و چند ماه زمامداری علی فداکاریهای بسیار کرده است. بعد از شهادت امام علی(ع) جزو کسانی بود که با امام مجتبی(ع) به عنوان امام و فرماندار و زمامدار امت اسلام بیعت کرد. امام مجتبی(ع) قیس را با دوازده هزار نفر از این سپاه چهل هزار نفری به عنوان ستون جلوی سپاه جلوتر فرستاد. خود امام هم با بقیه سپاه حرکت کرد. از کوفه آمد تا مدائن. در مدائن سپاه اتراق کرده بود برای اینکه روز بعد حرکت کند. عمال معاویه در کار حسن بن علی(ع). یکی از عمال معاویه شب هنگام ناگهان فریاد زد آی مردم! قیس بن سعد بن عباده کشته شده است، کوچ کنید. حرکت کنید. این عده بیست و هشت هزار نفری بدون اینکه به فرمانده درجه اول یعنی امام مجتبی(ع) مراجعه کنند، بپرسند آیا این حرف درست بود؟ غلط بود؟ یک مرتبه به هیجان درآمدند و همه از جا تکان خوردند. امام مجتبی(ع) از آنجا به خانه فرماندار مدائن وارد شد تا به وضع سروسامانی دهد. بلافاصله بعد از به وجود آمدن این صحنه غیرعادی، نامهای از طرف معاویه به امام مجتبی(ع) رسید و آن حضرت را به صلح دعوت کرد. در ماه ربیعالاول یا ربیعالاخر یا جمادی الاول سال چهل و یکم یعنی بعد از پنج ماه یا هفت ماه از شهادت امیرمومنان، امام مجتبی(ع) ناچار با معاویه صلح کرد. از سال چهل و یکم تا سال پنجاهم را امام مجتبی(ع) بعد از قرارداد صلح از کوفه به مدینه آمد و این مدت را در مدینه زندگی میکرد اما همین زندگی اینگونه امام مجتبی(ع) در مدینه برای معاویه قابل تحمل نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرت معاویه امام مجتبی(ع) را مسموم کرد و حضرت مجتبی(ع) در هفتم یا بیست و هشتم ماه صفر در اثر سم رحلت فرمود. و اما نکتهای که درباره امام مجتبی(ع) لازم است همه ما بدانیم مسأله صلح امام مجتبی(ع) و روش خاصی است که امام مجتبی(ع) در این دوره از زندگی از سال چهلم تا سال پنجاهم هجرت داشت. این را عرض کنم که روی هم باید دو مطلب را به استناد مدارک تاریخی قبول کرد. یکی اینکه از نظر اخلاق، نرمش و آرامش در خلق و خوی امام مجتبی(ع) بیشتر به چشم میخورد. اما به این نکته هم باید اشاره کرد که امام مجتبی(ع) در طول تاریخ برای کشته شدن و مرگ آماده بود و از مرگ نمیترسید، این را هم باید قبول کرد در صلح امام مجتبی(ع) آن روحیه صلحطلبی و آرامشطلبی به چشم میخورد اما ترس از مرگ به چشم نمیخورد. من روی فهمیدن این نکته بسیار تکیه دارم برای اینکه مکرر دیدهام که بعضیها در این باره سؤال میکنند که میان این دو برادر و این دو فرزند بزرگوار رسول خدا(ص) و علی مرتضی (امام مجتبی و حضرت سیدالشهدا) مثل اینکه خیلی فرق است. اینها خیال کردهاند امام مجتبی(ع) میترسید از اینکه کشته بشود و برای این که جان خود را نگه دارد با معاویه صلح کرد. حقاً این فکر غیر منصفانه است. برای اینکه این قسمت از متن خوب روشن بشود این قسمت را باز از ابن اثیر نقل میکنم. ابن اثیر در کامل میگوید: بعد از اینکه امام مجتبی(ع) به خانه مسعود ثقفی، فرماندار مدائن رفت و بعد از اینکه نامه معاویه آمد و آن حضرت را دعوت به صلح کرد، امام مجتبی(ع) مردم را دعوت کرد و با آنها اینطور سخن گفت: ابن اثیر میگوید: امام مجتبی(ع) به پا خاست ابتدا حمد و ثنای الهی بجا آورد، بعد فرمود ای مردم! ما در مقابل سپاه شام هیچ وقت حالت تسلیم به خودمان نخواهیم گرفت. در این که باید با معاویه و دستگاه بیدادگر و فاسد و هرزه او مبارزه و جنگ کرد هیچ تردیدی نداریم. اما وااسفا! امروز آن سلامت فکری و سلامت ایمانی و سلامت روحی پیر شده و به جای آن عداوتها و دشمنیهای داخلی و اختلافات داخلی صف یکپارچه مبارزهکنندگان با معاویه را پراکنده کرده. امروز من میبینم شما مردم دو دستهاید. هر دو دسته برای کشتههای خودتان احساسات به خرج میدهید، یک دسته نشستهاید و مراسم سوگواری کشتههای صفین را به پا میکنید. گریه میکنید که وای پسرم! وای برادرم! وای پدرم! وای عمویم! وای شوهرم در جنگ کشته شد و دیگر قدرت روحی ندارید که به میدان جنگ بیایید. دسته دیگر برای کشتهشدگان جنگ نهروان عزا گرفتهاید و این دسته از من که فرزند علی(ع) هستم و در زمان فرمانروایی علی(ع) و به فرمان علی(ع) خوارج نهروان کشته شدند میخواهید از من و سپاه من انتقام بگیرید. من با چنین مردم و چنین سپاهی چگونه بروم با معاویه و دستگاه او بجنگم؟ الان به شما اعلام میکنم که معاویه ما را به راهی دعوت کرده است (من دوست دارم این جمله خوب در مغز همه بماند) معاویه ما را دعوت کرده است به چیزی که نه برای او عزت دنیاست و نه در آن عدل و انصاف و دادگری است، اما اگر شما مرد مرگ هستید، اگر از مرگ نمیترسید، بیایید همین فردا به جنگ معاویه خواهیم رفت و (البته این مطلب را اضافه میکنم که) اگر شما نمیترسید ما پس میزنیم این پیشنهاد معاویه را و این پیشنهاد معاویه را برمیگردانیم و محاکمه میان خود و او را به خدا و لبه تیغ شمشیرها واگذار میکنیم و اما اگر دلتان برای زندگی و ادامه دادن چند روزه دیگر زندگی میلرزد و اگر سر جان خودتان میترسید ناچار باید قبول کنید پیشنهاد صلح را. این بیان صریح امام مجتبی(ع) است در برابر پیشنهاد صلح معاویه. حالا قضاوت بفرمایید این عبارت صریح و کوتاه و قاطع را، آیا امام مجتبی(ع) از مرگ میهراسید که چنین سخن میگفت یا این سخنان پیشوایی است که از مرگ هراسی ندارد؟! ابن اثیر نقل میکند به محض اینکه سخن امام مجتبی(ع) تمام شد از اطراف مردم فریاد برآوردند البقیه، البقیه! نه، ته مانده کار را باید نگه داشت أمضأصلح، صلح را امضا کن. این بود شرایط خاص امام مجتبی(ع) هنگام پیشنهاد صلح معاویه. ملاحظه میفرمایید امام مجتبی(ع) آماده است برای جانبازی و برای شهادت. مورخین شرکت امام مجتبی(ع) را در چندین جنگ حتی در زمان عمربن خطاب نقل میکنند. در آن زمان خود علی(ع) در جنگها شرکت میکرد. اما امام مجتبی(ع) با چه جنگ کند و چه جور جنگ کند؟ چه جور مبارزه کند که امکان یک مبارزه مسلح جدی طبق محاسبات صحیح اجتماعی برای امام مجتبی(ع) فراهم نبود. وقتی امکان اینگونه مبارزه فراهم نبود امام مجتبی(ع) تصمیم گرفت یک نوع مبارزه آرام با معاویه شروع کند. مبارزه آرام امام مجتبی(ع) این بود که تا امام مجتبی(ع) زنده بود در سرتاسر بلاد اسلامی شخصیتهای برجستهای وجود داشتند که با انتقادات صریح خودشان تا حدود معین، 5 درصد، 10 درصد و 20 درصد جلوی حکومت مستبد و خودکامه معاویه را میگرفتند. امام مجتبی(ع) برای اینکه این مقدار از مبارزه را در میان مسلمانها زنده نگه دارد و برای اینکه بیجهت مبارزه شدید بیاثر را دنبال نکند صلح با معاویه را پذیرفت. اگر امام مجتبی(ع) ساخته بود که دیگر مسموم کردن نمیخواست. شهادت امام مجتبی(ع) بهترین دلیل قاطع است برای اینکه امام مجتبی(ع) سازشکاری را با معاویه در پیش نگرفت و روش خاص از مبارزه را در پیش گرفت. این است که در مورد این 10 سال زندگی امام مجتبی(ع) توجه به این که ائمه شیعه همیشه پرچمدار حق و حقیقت و عدالت بودهاند باید کاملاً میان همه ما توجه به این نکته زنده بماند و توجه داشته باشیم که نه تنها حضرت سیدالشهدا حسین بن علی(ع)، قیام کننده علیه ناحق و انحراف و ظلم و ستم بود بلکه همه ائمه شیعه قیام کننده علیه انحراف و ستم بودند منتها هر کدام روشی متناسب با زمان و امکانات اصلی خود و روشی متناسب با حریف خود انتخاب کرده بودند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید