رساله ای جدید از دکتر رضا داوری اردکانی منتشر شد

1394/6/30 ۰۹:۴۸

رساله ای جدید از دکتر رضا داوری اردکانی منتشر شد

رساله «مسائل تاریخی و قدرت سیاست» اثر دکتر رضا داوری اردکانی به عنوان ضمیمه شماره پنجاه و چهارم نشریه فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران منتشر شد. این رساله دربرگیرنده سه عنوان مقاله است که به تلویح از دانشمندان دعوت شده است که به شرایط و مشکلات و موانع «توسعه علم و جامعه» بیندیشند تا اساسی برای تدوین یک سیاست و برنامه جامع و هماهنگ فراهم شود. شیرازه مشترکی که در این سه مقاله می‌توان جست وضع علم و نسبت آن با فرهنگ و سیاست و اخلاق و فلسفه است.

 

رساله «مسائل تاریخی و قدرت سیاست» اثر دکتر رضا داوری اردکانی به عنوان ضمیمه شماره پنجاه و چهارم نشریه فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران منتشر شد.

این رساله دربرگیرنده سه عنوان مقاله است که به تلویح از دانشمندان دعوت شده است که به شرایط و مشکلات و موانع «توسعه علم و جامعه» بیندیشند تا اساسی برای تدوین یک سیاست و برنامه جامع و هماهنگ فراهم شود. شیرازه مشترکی که در این سه مقاله می‌توان جست وضع علم و نسبت آن با فرهنگ و سیاست و اخلاق و فلسفه است.

در مقاله اول این رساله که «فلسفه در روزگار تکنیک به چه کار می‌آید؟» عنوان گرفته‌‌ است دکتر داوری بر این امر تأکید می‌گذارد که هر چند فلسفه دیگر نمی‌تواند دگرگونی بزرگی در این جهان پدید آورد،‌ اما با این حال نمی‌توان از آن چشم پوشید «از آن جهت که در قوام جهان جدید دخیل بوده است و تاریخ تجدد بی‌آن دوام نمی‌یابد. زیرا بی‌آن به نقص کارها نمی‌توان پی برد و شاید نتوان نقص‌ها و آشفتگی‌ها را رفع کرد. پس تاریخ جهان توسعه نیافته نیز که به نحوی تکرار تاریخ تجدد است به فلسفه بستگی دارد.»

دکتر داوری در دومین مقاله، این موضوع را سوژه خود قرار داده است که «چگونه می‌توان به مدد فلسفه حد و مرزها و ترتیب مسائل را شناخت.» این گفتار «علم، قدرت و سیاست» عنوان گرفته است و مؤلف به این نکته اساسی اشاره می‌کند که «جهان مجموعه اشیایی که در کنار هم قرار گرفته باشند نیست. حتی آن را یک مکانیسم هم نباید دانست. جامعه انسانی از صورت عالی ارگانیسم که ارگانیسم آدمی‌ است ظریف‌تر و دقیق‌‌تر و حساس‌تر است.» به این اعتبار، داوری معتقد است که هیچ کشوری نمی‌تواند جدا جدا سازمان‌های شبیه سازمان‌های موجود در جهان توسعه‌یافته بسازد و منتظر آثاری باشد که در غرب و در جهان توسعه‌یافته بر وجود آن سازمان‌ها مترتب شده است. او در این زمینه می‌نویسد: «جهان توسعه نیافته از ابتدای آشنایی با تجدد می‌خواسته است از همه مزایای آن بهره‌مند باشد و از عوارض و آثار بد آنها دور بماند و می‌دانیم که در این کار چندان توفیقی نداشته است. وجه این بی‌توفیقی نشناختن ترتیب کارها و نظام و روابط آنها است.» از این رو، او مخاطبش را به این نکته توجه می‌دهد که «جهان، هر جهانی که باشد،‌ با رعایت تناسب و تعادل ساخته می‌شود. سیاست توانایی‌های بسیاری دارد اما اگر این توانایی‌ها با علم و تفکر پشتیبانی نشود کارسازی ندارد.»

این مقاله دکتر داوری بندهای قابل تأملی دارد یکی از این بندها به مسأله فرار مغزها توجه می‌دهد با این پرسش اساسی که «می‌گویند مهاجرت نخبگان خسرانی بزرگ برای کشور است. راست می‌گویند. ولی با این سخن راست چه می‌توان کرد؟» او در مقام پاسخ می‌آورد: «نخستین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که به وضع جهان کنونی و در روابط و مناسباتی که اقتضایش محروم شدن جهان توسعه‌نیافته از بهترین داشته‌هایش به سود قدرت‌های جهانی است بیندیشیم... وقتی تعداد تحصیلکرده‌ بیش از میزان نیاز است گروهی از آنان و البته بهترین‌هایشان به جایی که علم در آنجا آسان‌تر و راحت‌تر نفس می‌کشد می‌روند و بعضی از آنها ممکن است در زمره دانشمندان بزرگ جهان قرار گیرند.»

داوری معتقد است مهاجرت نخبگان در زمره مسائل سیاست و مدیریت علم نیست بلکه از آثار و عوارض ناهماهنگی و عدم تناسب در سیر توسعه است و باید به تدریج و طی منازل توسعه چاره و تدبیر شود.

اما مقاله سوم این رساله با عنوان «ملاحظاتی در علوم ‌انسانی و اجتماعی» در واقع گزارشی است از تاریخ علوم اجتماعی و وضع آن در کشور. نکته اساسی این مقاله که مباحث پیرامون آن قوام می‌یابد این است که «آیا به مدد فلسفه سیاست می‌توان علوم‌اجتماعی و علوم‌انسانی را از چنگال سیاست رسمی و ایدئولوژی‌هایی چون لیبرالیسم و سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی و امریکائیسم و فاشیسم نجات داد؟»

داوری در این مقاله با اظهار اینکه جامعه علمی ما به «اهمیت علوم اجتماعی» چنانکه باید واقف نیست، در تبیین لزوم این علوم می‌نویسد: «علوم اجتماعی راهنمای توسعه و شرط تحقق آن است که اگر نباشد برخورداری و بهره‌برداری از علوم دیگر نیز مشکل می‌شود. چنانکه اکنون ما از همه پژوهش‌هایی که در علوم پایه و مهندسی می‌کنیم بهره‌ای نمی‌بریم یا بهره‌مان از آنها بسیار اندک است.»

رئیس فرهنگستان علوم، تحول در علوم‌اجتماعی را منوط به تحول در روح و جان و دل مردم و تحول در روابط و مناسبت‌های آنها می‌داند. چرا که به زعم او همه علوم با تحول در وجود آدمی متحول شده است و این تحولات را علوم‌انسانی و اجتماعی گزارش می‌کنند. او در این زمینه می‌نویسد: «کشوری که برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد برنامه‌اش را جز به مدد این علوم تدوین نکرده است...ما ظاهراً جامعه خود را چنان که باید نمی‌شناسیم. به این جهت علوم اجتماعی‌مان مجموعه‌ای از اطلاعات و داعیه‌ها است. باید این اطلاعات راهنمای علم به نظام اجتماعی و درک سستی یا استحکام بنیاد و پیوندهای آن قرار گیرد. با تأمل در زمان و درک تمامیت نظام زندگی است که می‌توان به علوم‌انسانی و اجتماعی زنده و کارساز رسید.»

لازم به ذکر است این رساله در 56 صفحه و در قطع جیبی این سه مقاله را در خود گنجانده است.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: