1394/6/8 ۰۹:۵۹
برای اینکه تن آدمی سالم بماند و رشد کافی بکند، باید از تغذیه خوب، بهداشت لازم آب و هوا و دیگر عوامل و شرایط زیستی سالم و مساعد برخوردار باشد و از هرگونه آفت و بیماری یا آلودگی دور بماند. روان آدمی نیز برای رشد و سلامت، به خوراک سالم و سازگار و بهداشت متناسب نیاز دارد، وگرنه فرسوده میشود و به تباهی میگراید.
البته خوراک و بهداشت جان و روان یا بیماری و آلودگیاش به گونهای دیگر است؛ مثلاً علم و ایمان خوراک جان و روان است؛ زیرا هریک به گونهای موجب رشد و پرورش روان میگردد و به آن توان و نیرو میبخشد، همانگونه که غذای خوب و سالم به بدن آدمی توان و نیرو میدهد. به همین ترتیب، نادانی و بیایمانی انسان بلای جان اوست و وی را در معرض ابتلا به بیماریهای گوناگون اخلاقی قرار میدهد.
بحث اخلاق اسلامی در همین زمینه است که چه خوی و خصلتهایی مایه بهداشت و سلامت یا باعث بیماری و ناراحتی جان و روان است و راه دستیابی به آن و پیشگیری یا درمان این چیست.
هماهنگی در رشد تن و روان
انسان دارای دو جنبه است: یکی مادّی و جسمانی که از آن به «بدن» تعبیر میکنیم، و دیگر معنوی که آن را «روح و روان» مینامیم. پرورش انسان باید در هر دو جهت به طور هماهنگ پیش رود. اگر صرفاً به روح و روان خویش بپردازد و تن را فراموش کند، ناتوان و فرسوده میشود و نه تنها از رفاه و لذت مادّی محروم میگردد، بلکه برای سیر و حرکت معنوی نیز مرکب راهواری در اختیارش نمیماند؛ زیرا با بدن بیمار و فرسوده امکان رشد و تعالی برای جان و روان بسیار ضعیف است. همچنین اگر زندگی همهاش خورد و خوراک و لذت مادّی باشد، دیگر مجالی برای تجلی انسانیت آدمی باقی نمیماند و از سطح چارپایان پا فراتر نمینهد.
برای تکامل انسان در هریک از این دو جهت، ابزار و عوامل و راههای گوناگونی وجود دارد که باید شناخته شود و برنامه زندگی با در نظر گرفتن همه این عوامل تنظیم گردد، تا رشد او متوقف نشود یا دچار عدم تعادل نگردد. در جهت رشد بدن، تن آدمی به ویتامینها و مواد غذایی گوناگون نیاز دارد که هریک در حدی معین برای بدن لازم است؛ به همین جهت زیادهروی در مصرف یک نوع ماده غذایی به همان اندازه بیماریزاست که کمبود آن. یا برای سلامت بدن حرکت و کار ضروری است. اگر بدن به کلی بیحرکت باشد، به زودی فرسوده و ناتوان میشود، ولی استراحت و آرامش نیز برای بدن لازم است؛ زیرا کار سخت و مداوم انسان را از پا درمیآورد و تنبلی و بیکاری مستمر پژمردهاش میکند.
در جهت رشد معنوی نیز همین جریان صدق میکند؛ مثلاً داشتن رأفت و عاطفه برای آدمی لازم است. او باید در برابر رنجی که به دیگران میرسد، حسّاس باشد، عاطفهاش تحریک شود و درصدد علاج ناراحتی مردم دیگر برآید؛ ولی در همین دلسوزی و عاطفه نباید چندان افراط کند که او را از مجازات خائن یا ضربه زدن به دشمن متجاوز بازدارد.
از مهمترین امتیازات اسلام این است که با دیدی همهسونگر آنچه را به تمام ابعاد انسان تکامل میبخشد، میآموزد و از هر چیز که ناهماهنگی یا وقفه در کمال و رشد همهجانبه او به وجود آورد، جلوگیری میکند. به همین جهت اخلاق اسلامی نقشی سازنده دارد و سلامت بخش روان آدمی است.
ضوابط و معیارهای اخلاقی در اسلام
آیا اخلاق پایه و مایه و معیارهایی اصیل دارد، یا پوششی ساختگی برای اغراض شخصی یا طبقاتی است؟ آیا طبقات مرفه و ثروتمند جامعهها به خاطر آنکه توده مردم را آماده بهرهکشی کنند، اخلاق را بهانه کرده و مسائلی از قبیل صبر، قناعت، لزوم رعایت حق دیگران، گذشت و غیره را مطرح ساختهاند تا خود به چپاول بپردازند و استثمار کنند و زحمتکشان را به عنوان رعایت اصول اخلاقی به سکوت و تسلیم وادارند؟ آیا طبقات محرومیت کشیده مفاهیم اخلاقی از قبیل محبت، احسان، عدالت، تواضع و غیره را برای رام کردن طبقات حاکم خلق کردهاند، یا برای مسائل اخلاقی زیربناهای اصیلتری وجود دارد؟
شک نیست که برخی از تعالیم اخلاقی به صورتهای مختلف مورد سوءاستفاده قرار گرفته و میگیرد. آنان که در پی جلب منافع خویش هستند، به خصوص اگر نفوذ و امکاناتی داشته باشند، میکوشند تا از هر وسیله ممکن استفاده کنند و راه را برای رسیدن به مطامع خویش هموار سازند. آنها در این راه همه چیز را به خدمت خود درمیآورند، چنان که تحقیقات علمی، با همه اصالت و صفایی که دارد، گهگاه به خدمت ظلم و طغیان و به بند کشیدن زحمتکشان درمیآید. مفاهیم اخلاقی نیز همینطور است و چه بسا به نام آزادی، آزادیها سلب میشود و به نام عدالت و برابری، بیعدالتیها و حقکشیها صورت میگیرد. اصولاً هرچیز خوب و سودمند ممکن است مورد بهرهبرداری غلط قرار گیرد؛ ولی در این مطلب هم شکی نیست که هیچگاه عدالت با بیعدالتی یکسان نخواهد بود هرچند از نام عدالت به غلط استفاده شود. و هرگز آزادی واقعی همانند اسارت و بردگی نخواهد بود، هرچند آن را با مفهومی وارونه به خورد مردم بدهند.
بدینترتیب، اگر از تعالیم اخلاقی بد بهرهبرداری شود یا به صورت وارونه به طبقه محروم تحمیل گردد، دلیل بیارزشی یا عدم اصالت این تعالیم نخواهد بود، بلکه دلیل روشنی بر این وظیفه است که باید تلاش کرد تا در جامعه، «فریب» رخنه نکند و ارزشها در خدمت بهرهکشان درنیاید.حقیقت این است که اخلاق ریشهای در فطرت انسان دارد، انسان به حکم سرشت انسانی خویش خواهان خصلتهایی است که با شرافت انسانی او سازگار باشد. پیشنهادکنندگان اصلی اخلاق، اعم از پیامبران و حکیمان و اندرزگویان، نیز به خاطر مصالح نوع انسانی و دفاع از منافع همه انسانها مسائل اخلاقی را طرح و پیشنهاد کردهاند، نه به خاطر منافع یک طبقه و علیه طبقه دیگر.
اخلاق و آداب
از این گذشته باید به فرق میان اخلاق و آداب توجه شود. «اخلاق» به اصل نظام دادن به غرایز و احساسات و تمایلات و پرورش آنها و کیفیت آن مربوط است؛ ولی «آداب» یک سلسله رفتارهای عملی است که تابع پارهای مصلحتها و قرادادهاست و گاهی به معیارهای اخلاقی هم مربوط میشود؛ مثلاً خویشتنداری و نیروی اراده، استقامت، شجاعت، تقوا و امثال آنها اخلاق است. در هزارها سال پیش استقامت و شجاعت و امثال آنها خصلتهایی شایسته بوده و اکنون نیز چنین است، برخلاف آداب غذاخوردن و لباس پوشیدن و امثال اینها که غالباً امور نسبی و محلی است، ولی مستقیماً به نظامات روحی و اخلاقی مربوط نمیشود.
انعطاف در مسائل اخلاقی
البته وجود اصول کلی و ثابت اخلاقی، مانع آن نخواهد بود که دستورهای اخلاقی کم و بیش قابلیت انعطاف داشته باشد؛ مثلاً راستگویی یک اصل مسلّم از اصول اخلاقی اسلام است، ولی اگر گفتن یک سخن راست موجب به خطرافتادن جان یا مال یا حیثیت کسی شود، در این صورت باید از گفتن آن صرفنظر کرد. ولی وجود یک چنین موارد استثنایی که انسان در آنها بر سر دو راهی اخلاقی قرار میگیرد، به ارزش و اصالت هریک از آن دو در شرایط عادی لطمهای نمیزند و به هر حال راستگویی به عنوان یک خصلت پاک روحی و اخلاقی ایجاب میکند مادام که مانع اخلاقی دیگری در کار نیست، انسان از راست گفتن دست نکشد؛ چنان که نماز یک عبادت لازم همگانی است، اما همین نماز در سفر و در حال بیماری سادهتر میشود، یا روزه یک عبادت دیگر اسلامی است که بر همه کس واجب است، ولی در مواردی وجوب آن برداشته میشود.
معیارهای اصلی اخلاق از نظر اسلام
۱ـ رعایت عزت، کرامت و ارجمندی انسان: در روایت معروفی از پیغمبر گرامی اسلام(ص) چنین آمده است: «من برانگیخته شدم تا مایههای ارجمندی و بزرگواری انسان را به حدّ کمال رسانم.» در روایت دیگری از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «خدای بزرگ پیامبران را به مکارم اخلاقی (خویهای بزرگوارانه) اختصاص داده است. هر کس این خصلتهای را داراست، خدای را بر چنین مرحمتی سپاس گزارد، و هر کسی چنین خویهایی ندارد با التماس آنها را از پیشگاه خدا درخواست کند.» راوی میگوید: پرسیدم این خصلتها کدامند؟ فرمود: «پارسایی، قناعت، بردباری، سپاسگزاری، شکیبایی، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکوکاری، راستگویی و ادای امانت.»
منظور از کرامت و ارجمندی انسان این است که آدمی در جریان خودسازی و حرکت نفسانی خود برخی از کارها را با کرامت و ارجمندی و مقام انسانی خویش سازگار مییابد. کارهایی که او را پست و زبون میکند و بیمقدار و بیارج جلوه میدهد و در برابر، کارهای دیگری را مایه بزرگواری خویش مییابد، کارهایی که به او شخصیت روحی میدهد و بر ارج و اعتبارش میافزاید؛ مثلاً او به روشنی درمییابد که حسدْ آدمی را در درون خود زبون میکند. حسود کسی است که نمیتواند پیشرفت دیگران را تحمل کند، از موقعیتی که نصیب دیگران میگردد، رنج میبرد و ناراحت میشود و تنها عکسالعملش این است که بکوشد در کار آنها اخلال کند با این هدف که آنها نیز همچون خود او محروم شوند و تا به این منظور پست خود نرسد، از پای نمینشیند. هر کس به خوبی در خود این دریافت درونی را دارد که چنین خصلتی بیشخصیتی و زبونی است؛ این بیارزشی و کمظرفیتی یک انسان است که چشم نداشته باشد موفقیت دیگران را ببیند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید