نام نیک رفتگان ضایع مکن / دکتر حسن حبیبی - بخش اول

1392/8/26 ۱۰:۰۹

نام نیک رفتگان ضایع مکن / دکتر حسن حبیبی - بخش اول

۲۵ آبان ماه امسال مصادف است با چهاردهمین سالروز رحلت علامه محمد تقی جعفری. استاد جعفری در مرداد سال ۱۳۰۴ در تبریز که بعدها نام این محله متولد گردید. نزد مادر مقدمات دروس و قرآن را آموخت. آنگاه به مدرسه و چندی بعد همراه برادرش به حوزة علمیه طالبیه رفت و تحصیلات علوم دینی را پی گرفت. در ۱۵سالگی، راهی تهران شد و در مدرسه مروی اقامت گزید.

 

 

 

اشاره: ۲۵ آبان ماه امسال مصادف است با چهاردهمین سالروز رحلت علامه محمد تقی جعفری. استاد جعفری در مرداد سال ۱۳۰۴ در تبریز که بعدها نام این محله متولد گردید. نزد مادر مقدمات دروس و قرآن را آموخت. آنگاه به مدرسه و چندی بعد همراه برادرش به حوزة علمیه طالبیه رفت و تحصیلات علوم دینی را پی گرفت. در ۱۵سالگی، راهی تهران شد و در مدرسه مروی اقامت گزید. سه سال بعد به قم و سپس نجف اشرف رفت و پس از یازده سال، به ایران بازگشت. از استاد آثار زیادی به جا مانده‌است، از جمله: وجدان، مبدأ اعلا، تفسیر نهج‌البلاغه (۲۷ جلد)، ترجمه کامل نهج‌البلاغه،از دریا به دریا (کشف‌الابیات مثنوی)، سه شاعر(حافظ ، سعدی ، نظامی)، تحلیل شخصیت خیام، اندیشه‌های مولوی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (۱۵ جلد)، مولوی و جهان بینی‌ها، علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی، فکروارة مثنوی، انسان و جهان شناسی، ارتباط انسان ـ جهان، ایده‌آل زندگی و زندگی ایده‌آل، فلسفه و هدف زندگی، آفرینش و انسان، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی، انسان در افق قرآن، حرکت و تحول از دیدگاه قرآن (به انضمام انسان در افق قرآن)، حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، حکمت اصول سیاسی اسلام، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، موسیقی از، دیدگاه فلسفی و روانی، عرفان اسلامی، بررسی فقهی و حقوقی طرح ژنوم انسانی، رسائل فقهی (منابع فقه)، الرضاع، تعبد و تعقل در فقه اسلامی، همگرایی دین و دانش، نهایه الادراک الواقعی بین الفلسفه القدیمه والحدیثه، فلسفه عملی، علم و دین در حیات معقول، شناخت از دیدگاه علمی و قرآن،کلام و کلام جدید، الامر بین الامرین، جبر و اختیار، فلسفه دین، نیایش امام حسین(ع) در صحرای عرفات، امام حسین(ع) شهید فرهنگ پیشروِ انسانیت، امید و انتظار، ترجمه و فکرواره نهج‌البلاغه، تکاپوی اندیشه ها (۲ مجلد)، حیات معقول، مجموعه مقالات، پیام خرد، طرحی برای انقلاب فرهنگی و…

به مناسبت سالگرد آن متفکر متأله، مقاله زیر از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد که بخشی از سخنرانی مرحوم دکتر حسن حبیبی در کنگره نکوداشت منزلت علمی استاد جعفری است که به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برپا گردید. به این بهانه، یاد هر دو عزیز را گرامی می‌داریم.

***

در دوره‏های اخیر، جامعه ما از دیدگاه روان‏شناختی و جامعه‏شناختی با آسیب بیش و کم شگفت‏آوری روبرو شده است و آن بی‏اعتنایی و در بسیاری از اوقات فراموشکاری در خصوص ارزشهای انسانی اشخاص و زحمات و خدمات آنها به اسلام و جامعه اسلامی و ایران و جامعه ایرانی است. نه تنها دانشمندان و بزرگان گذشته را کمتر می‏شناسیم و یا اصلاً نمی‏شناسیم، بلکه جوانان و نوجوانان ما بزرگان سده‏های اخیر جامعه بزرگ جهان اسلام و جامعه ایران را هم به خوبی و درستی نمی‏شناسند و از حال و روزگار و مآثر و آثار آنها بی‏اطلاع و یا کم‏اطلاعند؛ اما در مقابل، هم بزرگان و دانشمندان و دانشمندنمایان غربی و هم هنرمندان و مقلدان و دلقکان هنری بیشتر و بهتر نزد آنها شناخته شده‏اند، علت چیست؟

 

چند علت عمده و اساسی که جنبه و جهت سیاسی و روان‏شناختی دارد، می‏توان برای این امر برشمرد. برخی از این علتها به مرور از طریق تصمیم‏گیران و خط‏مشی‏سازان در متن جامعه نفوذ و رسوخ کرده و برخی دیگر که در متن جامعه بوده، از طرف حکومتگران تشویق شده و درنتیجه گسترش و عمق یافته و هر دو گروه از علتها، صرف‏نظر از مبانی اولی سیاسی یا روان‏شناختی، وجه جامعه‏شناختی به خود گرفته‏اند.

 

۱ـ در هر دوره به خصوص ادوار گذشته، حکومتها، کوشش داشته‏اند که نام و یاد دانشمندان گذشته کمتر تکرار شود، و در نزد عامه مردم بدانها اشاره و استناد نگردد؛ ازآن‏رو که حکومتها همواره آثار دانشمندان را هم، همانند کارها و اقدامات عمرانی و غیر آن حاصل کار و نتیجه حکومت خود می‏دانسته‏اند، بنابراین به ‏هیچ‏وجه مایل نبوده‏اند که با ذکر جمیل دانشمندان سلف در واقع یاد حکومتهایی که از میان رفته‏اند و یا به دست ایشان منقرض شده‏اند، زنده شود. حکومتها صرف‏نظر از عمارتهایی که از میان برده‏اند و یا آثار هنری که بر روی آنها گچ کشیده‏اند، حتی برای آنکه گذشتگان را به حق یا ناحق ضایع کنند، از روی چشم هم چشمی، و نه به‏خاطر ایجادی تازه و منظور و هدفی عالی، عمارتی را برای پهلو زدن بر عمارتی بنا کرده‏اند که نامش در یاد مردم بوده است.

 

همچنین این ماجرا را چندین بار در تاریخمان داریم که حاکمی گفته است در پایتخت من و یا در دربار و بارگاهم صد شاعر برتر از فلان شاعر هست و نیز دستور ساختن فتحنامه و ظفرنامه و شاهنامه داده‏اند تا نام شاهنامه را یکسره به طاق نسیان بسپارند و نام رفتگان را به زشتی یاد کنند! شگفت‏انگیز است که در ادبیات ما، ادیبان و شاعران کمتر توانسته‏اند از تشویق و تمجید و تجلیل صاحبان فضل سخن بگویند و بیشتر دردمندانه خواسته‏اند که از گذشتگان به بدی یاد نشود.

 

نام نیک رفتگان ضایع مکن

تا بماند نام نیکت پایدار

*

بی‏مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یارب مباد کس را مخدوم بی‏عنایت

*

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

*

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سرآمد؟ شهریاران را چه شد؟

*

من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد

*

بنده طالع خویشم که در این قحط وفا

غم دیرینة من یار وفادار من است

*

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‏شکند بازارش!

 

۲ـ در ادوار اخیر، تحت تأثیر لائیسیسم غرب و بی‏توجهی به دینداری، اتفاق شگفت‏انگیزی در برخورد با تاریخ علم و فرهنگ ما رخ نموده است؛ بدین معنی که:

 

اولاً: در خارج از حوزه‏های علمیه از دانشمندان بزرگ که در فقه، اصول، تفسیر، حدیث و رجال، حتی کلام سرآمد بوده‏اند، کمتر سخن رفته است و نه تنها مردم باسواد، بلکه فرهیختگان و دانشگاهیان نیز جز در موارد معدود در دانشکده‏های حقوق و الهیات و اندکی نیز در رشته فلسفه از این بزرگان اطلاعی ندارند و از مقام علمی و عظمت کارهای تحقیقی آنها بی‏اطلاعند.

 

ثانیاً: در شرح حال و روزگار دانشمندان و بزرگان علم و فلسفه و نیز شاعران، ادیبان و مورخان هم کمتر به وجهة دینی و اطلاعات مذهبی آنها که مبنا و اساس کارهایشان است پرداخته شده، و برعکس گه‏گاه نیز در اثبات نوعی بی‏اعتنایی و احیاناً لاابالی‌گری آنها تلاشهای خنده‏آوری صورت پذیرفته است.

 

در زمینه یافتن علت، شاید به جستجوی بیشتر نیاز باشد. با این‏همه به ‏عنوان فرضیه‏ای نزدیک به اثبات می‏توان گفت که جوّ حاکم بر محیط علمیی که شرح‏حالها و گزارشهای علمی گذشته را فراهم می‏آورده، به گونه‏ای بوده است که باید سخن از دین و مذهب و روحانیت به میان نیاید تا دین‏ستیزی زادة جدال جریانهای قرون‏وسطایی غرب و جهت‏گیری نوزایش که گرایش به کناره‏جویی از دین و انفکاک دین از دنیا را مد نظر داشته است، بتواند در جریانهای روشنفکری شرق اسلامی و ایرانی نیز به کرسی بنشیند و فرهنگ و تمدن غرب، نفوذ خود را تمام عیار سازد.

 

در این خصوص راهی جز این پیش پای نویسندگان تاریخ فرهنگ و تمدن نبود که تا آنجا که ممکن است، در هر دو مورد، به خصوص در مورد عالمان روحانی فقیه و متکلم و اصولی کار را به سکوت برگزار کنند. بدین‏ترتیب نسلهای اخیر از زندگانی و شرح خدمات و کتابها و آثار این گروه از عالمان کمتر آگاهی دارند و اگر فهرست کتابهای منتشرشده توسط دستگاههای چاپ و نشر دولتی یا وابسته به دولت را ملاحظه کنیم، کمتر به چاپهای منقّح کتب فقهی، کلامی و اصولی و حتی تفسیری ـ تا اواخر دوره گذشته ـ برمی‏خوریم.

 

۳ـ در کنار این توطئه سکوت، با عرضه شرح‏حال و آثار غربیان مواجه هستیم. البته در آن‏سو نیز کار مهمی ارائه نشده است؛ اما در حدی که نامهای متفکران و شبه‏متفکران و نویسندگان ادیب فرنگی بر سر زبانها بیفتد، کار و فعالیت بیشتری در مقایسه با دانشمندان خودی صورت گرفته و طبعاً روشهای آنها مورد توجه و تعریف و تمجید واقع شده است. البته در این بخش نیز آنچه جلب توجه می‏کند، این است که متدین بودن برخی از آنها که دیندار بوده‏اند، مورد توجه قرار نگرفته و در این زمینه مطالب مهم به سکوت برگزار شده است.

 

اما در مقابل، برخی از مسائل فرعی و جنبی زندگی شخصی بعضی از عالمان و نویسندگان که یادآوری آنها هیچ‏گونه بار علمی یا اطلاعاتی نداشته، صرفاً برای سرگرمی و درنتیجه جلب توجه جوانان مورد بحث قرار گرفته و یا با هدف و منظور مشخص یعنی القای یک شیوه رفتار انحرافی، با آب و تاب از آنها یاد شده است.

 

هنگامی‏که برخورد با عالمان ایرانی و اسلامی را در کنار این برخورد قرار می‏دهیم، به نتیجه تأسفباری می‏رسیم که بی‏شک آثار آن را در نسل گذشته و تا این زمان در جوّ فرهنگی خود باز می‏یابیم. نتیجه این دو برخورد، کم اثر کردن توجه ایرانیان مسلمان به میراث گرانقدر فرهنگی و تمدنی‏شان بوده است و بیش و کم هنوز هم هست، و حاصل این امر ناتوانی ریشه‏های هویت جامعه ایرانی است که متأسفانه زمینه‏ساز هجوم فرهنگی و تمدنی بیگانه است.

 

۴ـ حسادت که در دوره‏های پیش از پیروزی انقلاب دامن‏گستر شده بود، موجب شد برخی از دانشمندان سده‏های اخیر مورد توجه نباشند و نامی از آنها برده نشود، مبادا جای برخی از عالمان یا عالم‏نمایان دوره‏های نزدیک به ما را بگیرند و یا جلوه و جلای آنها را کم کنند! البته این عقده روانی همواره در همه جامعه‏ها از جمله جامعه ما از گذشته‏های دور وجود داشته و بسیاری از بزرگان ما را در زمان خود آزار داده است؛ اما در این اواخر این عقده که از ابزارهای دیگر نیز بهره می‏گرفته، بیشتر فعال بوده است.

 

۵ـ کمال‏طلبی که اگر در بیان و عمل به آن افراط بیمارگونه نشود نیکوست، غالباً به‏صورت لفظی و حرفی، و نه عملی و بیشتر اوقات به‏عنوان پوشش برای عقده حسادت به کار گرفته شده است.

 

این شیوه رفتار که در زمان ما با ظاهر کمال‏طلبانه و باطنی حسودانه وجودش را عرضه می‏کند، علت دیگری برای فراموشیهاست. حاصل این امر آن است که جامعه یا آنهایی که باید به معرفی دانشمندان و محققان ارزشمند برخیزند، یا هیچ عالمی را هیچ‏گاه در سطحی و مرتبه‏ای نمی‏بینند که شایسته تقدیر و تجلیل باشد و یا می‏ترسند که مبادا پس از تقدیر و تجلیل، این عالم راه ناصوابی را در پیش بگیرد و قدرشناسان و تجلیل‏کنندگان خود را به زحمت بیفکند و آنها را در معرض خرده‏گیری قرار دهد که چرا علم غیب نداشته و به تشویق و تقدیر کسی دست یازیده‏اند که به‏علت کاری که بعداً انجام داده است، نباید قبلاً وی را مستحق تقدیر می‏شناختند!

 

بدین سان عالمان تا هنگامی‏که در قید حیاتند و حضور وجودشان می‏تواند در نسل جوانتر از خودشان مفید و مؤثر باشد، مورد تجلیل قرار نمی‏گیرند. تقدیر و تجلیل پس از مرگ نیز برای جوانانی که به جد نیازمند الگو و نمونه‏اند، فایده‏ای نخواهد داشت. در واقع این چنین‏تجلیل‌ها نوشداروهای پس از مرگ سهرابند که همواره گزارشگر عناد قبلی و بیهودگی بعدی است. به هر حال همان‏طور که گفته شد گه‏گاه این کمال‏طلبی هرچند مانع و رادع است، اما از حسن نیت ساده‏لوحانه سرچشمه می‏گیرد؛ ولی در موارد بسیار حسادتها هستند که خود را در پشت سر کمال‏طلبی نگه می‏دارند و مانع شناساندن مردان علم و عمل در زمان حیاتشان می‏شوند.

باری، این مشکلات را باید از سر راه برداشت تا جامعه بتواند از فواید و برکات شناساندن بزرگان خود به نسل جوانتر بهره بگیرد. در واقع این شناساندن‌ها و این‏گونه تقدیرها و تجلیل‌ها برای دانشمند و محقق واقعی نفعی در بر ندارد و در وی تأثیری نمی‏گذارد و یا تأثیر آن بسیار کمتر از آن است که غیرعالمان می‏پندارند. نفع و فایده و برکت این تجلیل‌ها، عاید جامعه و به ویژه جوانان آن می‏شود و به آنها به‏صورت غیرمستقیم، اما با تأثیری زیاد و غیرقابل مقاومت می‏فهماند که اگر راه درست را برگزینند، در نهایت جامعه، شخص آنان و زحمات و خدماتشان را به حساب می‏آورد و نامشان را بیش و کم در تاریخ خود جاوید می‏سازد.

 

کمال‏طلبان واقعی نیز باید صف خود را از صف بداندیشان و حسودان جدا کنند و با احتمال اینکه مبادا از میان صد تن، دو یا سه تن در آینده‏ای که جز خداوند از آن آگاه نیست، اندکی یا یکسره از راه راست منحرف شوند، نباید از نفع عامی چشم بپوشند که تشویق و تجلیل و تقدیر بیش از نود و چند تن در بر دارد. علاقه‏مندان به پیشرفت جامعه و تربیت جوانان با رفتار درست خود، و تجلیل به قاعده از زحمات و خدمات دانشمندان و هنرمندان جامعه، بی‏آنکه شیوه مبالغه‏آمیز مرسوم را به کار بگیرند، می‏توانند جامعه و به خصوص جوانان را در جریان خوبیها قرار دهند.

در این زمینه نیز اگر درست عمل شود و مبالغه‏ای در کار نباشد، بسیاری از نگرانیهای مربوط به انحرافهای احتمالی بعدی از میان می‏رود، چون در تجلیل و تقدیر واقعی خیر، علم، دانش و هنر، سختکوشی شخص و نه خود شخص، فارغ از علم و دانش و هنرش، بزرگ شمرده می‏شود و این حقایق و مفاهیم هیچ‏گاه کوچک نمی‏گردند و از مسند خود فرو کشیده نمی‏شوند.

 

نظام تعلیم و تربیت مطلوب

باری، تجلیل از استاد حکیم‏مان حضرت آیت‏الله محمدتقی جعفری فرصت نیکویی را به دست می‏دهد که از شرح‏حال و آثارشان نیز بهره بگیریم و اندکی هم درباره نظام تعلیم و تربیت و خصوصاً تربیت مطلوب برای جمهوری اسلامی با اشاراتی به خاطره‏ها و نظرهای ایشان سخن به میان آوریم.

 

در تاریخ تعلیم و تربیت، به ویژه تاریخ تربیت جامعه ما در دوره‏های اخیر نکته بسیار مهمی بیش و کم مورد غفلت قرار گرفته و درنتیجه ما را از آثار مثبت خود که الگو گرفتن از آن نکته می‏باشد، محروم ساخته است. در واقع ما از توجه به وجه اخلاقی و معنوی تربیت استادان و ارتباط نزدیک میان استاد و شاگرد در نظام تعلیمی و تربیتی کهن خود غفلت کرده‏ایم و یا آن‏سان که باید، بدان نپرداخته‏ایم. من نمی‏دانم چرا این مطلب کمتر مورد توجه دانشگاهیان ما قرار گرفته است که تعلیم‏یافتگان حوزه‏های علمیه که خوب درس خوانده و مدت قابل توجهی در حوزه بوده و استاد دیده‏اند، هنگامی‏که به یادآوری چگونگی درس و بحث خود می‏پردازند، به نکته‏هایی بسیار ظریف و در عین حال مهم اشاره می‏کنند که در حوزه‏های دانشگاهی‏مان کمتر و یا به‏هیچ‏وجه با آنها روب‏رو نمی‏شویم.

 

تربیت‏یافتگان حوزه که به واقع درس خوانده و در محضر استاد تعلیم دیده‏اند، همواره از نفوذ و حضور توانمند و پرمایه یک یا چند تن از استادانشان در فکر و ذهن و ضمیر خود یاد می‏کنند و در حقیقت به صراحت یا به اشارت آنچه را از اخلاق و گه‏گاه علم دارند، از دولت فکری و معنوی آنها می‏شمارند. قطعاً روش تدریس، دانش استاد و چگونگی ارتباط علمی او با شاگرد در این حضور و نفوذ، از عناصر اساسی است و همواره در میان خاطره‏ها، به نحوی از انحا بدان اشاره می‏شود. اما مهمتر از آن، روش و شیوه‏های رفتار استاد است که این گروه از تربیت‏یافتگان را تحت تأثیر مداوم خود دارد. شیوه رفتار استاد نیز به دو گونه است: شیوه‏های رفتار عمومی و شیوه‏های رفتار خصوصی که بر شاگردانی که از خواص محسوب می‏شوند، آشکار می‏گردد.

 

نکته‏های عمیق و بسیاری از اوقات تکان‏دهنده که از استادان بزرگ و بنام حوزه‏های علمی و فلسفی دورانهای اخیر نقل می‏شود، قابل گردآوری و بحث و تحلیل و نتیجه‏گیریهای تربیتی و جامعه‏شناختی مهم است. فهرست استادان در دو سه سده اخیر، بسیار طولانی است. شیوه رفتار و برخوردهای تربیتی و حاکی از تعهد علمی و عملی و عقیدتی بزرگانی چون صاحب جواهر، شیخ انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، حکیم جلوه، میرزای شیرازی، و در دوره‏های اخیر، میرزا جوادآقاتبریزی، شاه‏آبادی، شعرانی، میرزا مهدی آشتیانی، آیت‏الله طالقانی، آیت‏الله مطهری و آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، آقا سید محمود شاهرودی، حاج سید محمدتقی خوانساری، آقا سیدابوالحسن اصفهانی، حجت، صدر، حاج آقا حسین قمی، بروجردی، آقا سید عبدالهادی شیرازی، حاج سید احمد خوانساری، اراکی، گلپایگانی، مرعشی، بهاءالدینی، امام قدس سره و بزرگان نام‏آور دیگر متأسفانه آن‏سان که باید و شاید حتی نزد ارادتمندان و دوستداران ایشان مدنظر و مورد توجه قرار نگرفته است و این بی‏توجهی باید تدارک شود.

 

البته پیشنهاد من آن نیست که کتابی تحت عنوان «لطایف و ظرایف بزرگان» و یا «در سایه‏سار تعالیم مربیان بزرگ» و نظایر این عناوین و با طراحی عجولانه و بدون ارتباط مباحث و فصول به گونه‏ای آشفته، که مرسوم روزگار ماست، تدوین شود و یا نکته‏هایی ذکر گردد و در ذیل هریک یا چند نکته با لحنی بیش و کم تحکمی و نصیحت‏گرانه و مستقیم گفته شود که: «پس ای خواننده و ای جستجوگر راه فلاح و نجات، از آنچه این عالم ربانی گفته است، پند بگیر و راه راست و مستقیم اولیا و اوتاد را در پیش‏گیر!» یا به سبک انشاهای دبستانی دوران نوجوانی ما نتیجه‏گیری شود که: «پس واضح و مسلّم می‏شود که باید از این بزرگان پیروی کنیم تا سعادتمند شویم.»

 

به‏ نظر نمی‏رسد که چنین برداشتی از راه رسم مربیان بزرگ، مؤثر و راهگشا باشد. تحلیل مبانی و اصولی که این شیوه‏های رفتار و کلمات و جملات مربیان مورد بحث بر آنها استوارند، حال و روزگار شخصی آنها، ارتباط این رفتارهای متفرد با یکدیگر و با کل زندگی ایشان، موقعیت اجتماعی آنها، سابقه آن نزد استادان این مربیان، ارتباط این رفتارها و مبانی آنها با سیره معصوم و عقاید اسلامی، آثاری که این شیوه‏های رفتار بر شاگردان این استادان گذاشته است، تأثیری که در جوّ تربیتی حوزه نهاده است، همگی باید بدون تعارف و تمجید بیان گردند. در واقع این تمجیدها و تعریفهای بی‏فایده و توخالی اطناب مملّ هستند و خواننده و شنونده و بهره‏گیرنده را از اصل مطلب و ماجرا دور می‏کنند و دیگر بار آنها را به دنیای مادی و پرهیاهوی تعارف و تملق باز می‏گردانند.

ادامه دارد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: