1392/8/26 ۱۰:۰۹
۲۵ آبان ماه امسال مصادف است با چهاردهمین سالروز رحلت علامه محمد تقی جعفری. استاد جعفری در مرداد سال ۱۳۰۴ در تبریز که بعدها نام این محله متولد گردید. نزد مادر مقدمات دروس و قرآن را آموخت. آنگاه به مدرسه و چندی بعد همراه برادرش به حوزة علمیه طالبیه رفت و تحصیلات علوم دینی را پی گرفت. در ۱۵سالگی، راهی تهران شد و در مدرسه مروی اقامت گزید.
اشاره: ۲۵ آبان ماه امسال مصادف است با چهاردهمین سالروز رحلت علامه محمد تقی جعفری. استاد جعفری در مرداد سال ۱۳۰۴ در تبریز که بعدها نام این محله متولد گردید. نزد مادر مقدمات دروس و قرآن را آموخت. آنگاه به مدرسه و چندی بعد همراه برادرش به حوزة علمیه طالبیه رفت و تحصیلات علوم دینی را پی گرفت. در ۱۵سالگی، راهی تهران شد و در مدرسه مروی اقامت گزید. سه سال بعد به قم و سپس نجف اشرف رفت و پس از یازده سال، به ایران بازگشت. از استاد آثار زیادی به جا ماندهاست، از جمله: وجدان، مبدأ اعلا، تفسیر نهجالبلاغه (۲۷ جلد)، ترجمه کامل نهجالبلاغه،از دریا به دریا (کشفالابیات مثنوی)، سه شاعر(حافظ ، سعدی ، نظامی)، تحلیل شخصیت خیام، اندیشههای مولوی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (۱۵ جلد)، مولوی و جهان بینیها، علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی، فکروارة مثنوی، انسان و جهان شناسی، ارتباط انسان ـ جهان، ایدهآل زندگی و زندگی ایدهآل، فلسفه و هدف زندگی، آفرینش و انسان، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی، انسان در افق قرآن، حرکت و تحول از دیدگاه قرآن (به انضمام انسان در افق قرآن)، حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، حکمت اصول سیاسی اسلام، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، موسیقی از، دیدگاه فلسفی و روانی، عرفان اسلامی، بررسی فقهی و حقوقی طرح ژنوم انسانی، رسائل فقهی (منابع فقه)، الرضاع، تعبد و تعقل در فقه اسلامی، همگرایی دین و دانش، نهایه الادراک الواقعی بین الفلسفه القدیمه والحدیثه، فلسفه عملی، علم و دین در حیات معقول، شناخت از دیدگاه علمی و قرآن،کلام و کلام جدید، الامر بین الامرین، جبر و اختیار، فلسفه دین، نیایش امام حسین(ع) در صحرای عرفات، امام حسین(ع) شهید فرهنگ پیشروِ انسانیت، امید و انتظار، ترجمه و فکرواره نهجالبلاغه، تکاپوی اندیشه ها (۲ مجلد)، حیات معقول، مجموعه مقالات، پیام خرد، طرحی برای انقلاب فرهنگی و…
به مناسبت سالگرد آن متفکر متأله، مقاله زیر از نظر خوانندگان گرامی میگذرد که بخشی از سخنرانی مرحوم دکتر حسن حبیبی در کنگره نکوداشت منزلت علمی استاد جعفری است که به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برپا گردید. به این بهانه، یاد هر دو عزیز را گرامی میداریم.
***
در دورههای اخیر، جامعه ما از دیدگاه روانشناختی و جامعهشناختی با آسیب بیش و کم شگفتآوری روبرو شده است و آن بیاعتنایی و در بسیاری از اوقات فراموشکاری در خصوص ارزشهای انسانی اشخاص و زحمات و خدمات آنها به اسلام و جامعه اسلامی و ایران و جامعه ایرانی است. نه تنها دانشمندان و بزرگان گذشته را کمتر میشناسیم و یا اصلاً نمیشناسیم، بلکه جوانان و نوجوانان ما بزرگان سدههای اخیر جامعه بزرگ جهان اسلام و جامعه ایران را هم به خوبی و درستی نمیشناسند و از حال و روزگار و مآثر و آثار آنها بیاطلاع و یا کماطلاعند؛ اما در مقابل، هم بزرگان و دانشمندان و دانشمندنمایان غربی و هم هنرمندان و مقلدان و دلقکان هنری بیشتر و بهتر نزد آنها شناخته شدهاند، علت چیست؟
چند علت عمده و اساسی که جنبه و جهت سیاسی و روانشناختی دارد، میتوان برای این امر برشمرد. برخی از این علتها به مرور از طریق تصمیمگیران و خطمشیسازان در متن جامعه نفوذ و رسوخ کرده و برخی دیگر که در متن جامعه بوده، از طرف حکومتگران تشویق شده و درنتیجه گسترش و عمق یافته و هر دو گروه از علتها، صرفنظر از مبانی اولی سیاسی یا روانشناختی، وجه جامعهشناختی به خود گرفتهاند.
۱ـ در هر دوره به خصوص ادوار گذشته، حکومتها، کوشش داشتهاند که نام و یاد دانشمندان گذشته کمتر تکرار شود، و در نزد عامه مردم بدانها اشاره و استناد نگردد؛ ازآنرو که حکومتها همواره آثار دانشمندان را هم، همانند کارها و اقدامات عمرانی و غیر آن حاصل کار و نتیجه حکومت خود میدانستهاند، بنابراین به هیچوجه مایل نبودهاند که با ذکر جمیل دانشمندان سلف در واقع یاد حکومتهایی که از میان رفتهاند و یا به دست ایشان منقرض شدهاند، زنده شود. حکومتها صرفنظر از عمارتهایی که از میان بردهاند و یا آثار هنری که بر روی آنها گچ کشیدهاند، حتی برای آنکه گذشتگان را به حق یا ناحق ضایع کنند، از روی چشم هم چشمی، و نه بهخاطر ایجادی تازه و منظور و هدفی عالی، عمارتی را برای پهلو زدن بر عمارتی بنا کردهاند که نامش در یاد مردم بوده است.
همچنین این ماجرا را چندین بار در تاریخمان داریم که حاکمی گفته است در پایتخت من و یا در دربار و بارگاهم صد شاعر برتر از فلان شاعر هست و نیز دستور ساختن فتحنامه و ظفرنامه و شاهنامه دادهاند تا نام شاهنامه را یکسره به طاق نسیان بسپارند و نام رفتگان را به زشتی یاد کنند! شگفتانگیز است که در ادبیات ما، ادیبان و شاعران کمتر توانستهاند از تشویق و تمجید و تجلیل صاحبان فضل سخن بگویند و بیشتر دردمندانه خواستهاند که از گذشتگان به بدی یاد نشود.
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
*
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد؟ شهریاران را چه شد؟
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
غم دیرینة من یار وفادار من است
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش!
۲ـ در ادوار اخیر، تحت تأثیر لائیسیسم غرب و بیتوجهی به دینداری، اتفاق شگفتانگیزی در برخورد با تاریخ علم و فرهنگ ما رخ نموده است؛ بدین معنی که:
اولاً: در خارج از حوزههای علمیه از دانشمندان بزرگ که در فقه، اصول، تفسیر، حدیث و رجال، حتی کلام سرآمد بودهاند، کمتر سخن رفته است و نه تنها مردم باسواد، بلکه فرهیختگان و دانشگاهیان نیز جز در موارد معدود در دانشکدههای حقوق و الهیات و اندکی نیز در رشته فلسفه از این بزرگان اطلاعی ندارند و از مقام علمی و عظمت کارهای تحقیقی آنها بیاطلاعند.
ثانیاً: در شرح حال و روزگار دانشمندان و بزرگان علم و فلسفه و نیز شاعران، ادیبان و مورخان هم کمتر به وجهة دینی و اطلاعات مذهبی آنها که مبنا و اساس کارهایشان است پرداخته شده، و برعکس گهگاه نیز در اثبات نوعی بیاعتنایی و احیاناً لاابالیگری آنها تلاشهای خندهآوری صورت پذیرفته است.
در زمینه یافتن علت، شاید به جستجوی بیشتر نیاز باشد. با اینهمه به عنوان فرضیهای نزدیک به اثبات میتوان گفت که جوّ حاکم بر محیط علمیی که شرححالها و گزارشهای علمی گذشته را فراهم میآورده، به گونهای بوده است که باید سخن از دین و مذهب و روحانیت به میان نیاید تا دینستیزی زادة جدال جریانهای قرونوسطایی غرب و جهتگیری نوزایش که گرایش به کنارهجویی از دین و انفکاک دین از دنیا را مد نظر داشته است، بتواند در جریانهای روشنفکری شرق اسلامی و ایرانی نیز به کرسی بنشیند و فرهنگ و تمدن غرب، نفوذ خود را تمام عیار سازد.
در این خصوص راهی جز این پیش پای نویسندگان تاریخ فرهنگ و تمدن نبود که تا آنجا که ممکن است، در هر دو مورد، به خصوص در مورد عالمان روحانی فقیه و متکلم و اصولی کار را به سکوت برگزار کنند. بدینترتیب نسلهای اخیر از زندگانی و شرح خدمات و کتابها و آثار این گروه از عالمان کمتر آگاهی دارند و اگر فهرست کتابهای منتشرشده توسط دستگاههای چاپ و نشر دولتی یا وابسته به دولت را ملاحظه کنیم، کمتر به چاپهای منقّح کتب فقهی، کلامی و اصولی و حتی تفسیری ـ تا اواخر دوره گذشته ـ برمیخوریم.
۳ـ در کنار این توطئه سکوت، با عرضه شرححال و آثار غربیان مواجه هستیم. البته در آنسو نیز کار مهمی ارائه نشده است؛ اما در حدی که نامهای متفکران و شبهمتفکران و نویسندگان ادیب فرنگی بر سر زبانها بیفتد، کار و فعالیت بیشتری در مقایسه با دانشمندان خودی صورت گرفته و طبعاً روشهای آنها مورد توجه و تعریف و تمجید واقع شده است. البته در این بخش نیز آنچه جلب توجه میکند، این است که متدین بودن برخی از آنها که دیندار بودهاند، مورد توجه قرار نگرفته و در این زمینه مطالب مهم به سکوت برگزار شده است.
اما در مقابل، برخی از مسائل فرعی و جنبی زندگی شخصی بعضی از عالمان و نویسندگان که یادآوری آنها هیچگونه بار علمی یا اطلاعاتی نداشته، صرفاً برای سرگرمی و درنتیجه جلب توجه جوانان مورد بحث قرار گرفته و یا با هدف و منظور مشخص یعنی القای یک شیوه رفتار انحرافی، با آب و تاب از آنها یاد شده است.
هنگامیکه برخورد با عالمان ایرانی و اسلامی را در کنار این برخورد قرار میدهیم، به نتیجه تأسفباری میرسیم که بیشک آثار آن را در نسل گذشته و تا این زمان در جوّ فرهنگی خود باز مییابیم. نتیجه این دو برخورد، کم اثر کردن توجه ایرانیان مسلمان به میراث گرانقدر فرهنگی و تمدنیشان بوده است و بیش و کم هنوز هم هست، و حاصل این امر ناتوانی ریشههای هویت جامعه ایرانی است که متأسفانه زمینهساز هجوم فرهنگی و تمدنی بیگانه است.
۴ـ حسادت که در دورههای پیش از پیروزی انقلاب دامنگستر شده بود، موجب شد برخی از دانشمندان سدههای اخیر مورد توجه نباشند و نامی از آنها برده نشود، مبادا جای برخی از عالمان یا عالمنمایان دورههای نزدیک به ما را بگیرند و یا جلوه و جلای آنها را کم کنند! البته این عقده روانی همواره در همه جامعهها از جمله جامعه ما از گذشتههای دور وجود داشته و بسیاری از بزرگان ما را در زمان خود آزار داده است؛ اما در این اواخر این عقده که از ابزارهای دیگر نیز بهره میگرفته، بیشتر فعال بوده است.
۵ـ کمالطلبی که اگر در بیان و عمل به آن افراط بیمارگونه نشود نیکوست، غالباً بهصورت لفظی و حرفی، و نه عملی و بیشتر اوقات بهعنوان پوشش برای عقده حسادت به کار گرفته شده است.
این شیوه رفتار که در زمان ما با ظاهر کمالطلبانه و باطنی حسودانه وجودش را عرضه میکند، علت دیگری برای فراموشیهاست. حاصل این امر آن است که جامعه یا آنهایی که باید به معرفی دانشمندان و محققان ارزشمند برخیزند، یا هیچ عالمی را هیچگاه در سطحی و مرتبهای نمیبینند که شایسته تقدیر و تجلیل باشد و یا میترسند که مبادا پس از تقدیر و تجلیل، این عالم راه ناصوابی را در پیش بگیرد و قدرشناسان و تجلیلکنندگان خود را به زحمت بیفکند و آنها را در معرض خردهگیری قرار دهد که چرا علم غیب نداشته و به تشویق و تقدیر کسی دست یازیدهاند که بهعلت کاری که بعداً انجام داده است، نباید قبلاً وی را مستحق تقدیر میشناختند!
بدین سان عالمان تا هنگامیکه در قید حیاتند و حضور وجودشان میتواند در نسل جوانتر از خودشان مفید و مؤثر باشد، مورد تجلیل قرار نمیگیرند. تقدیر و تجلیل پس از مرگ نیز برای جوانانی که به جد نیازمند الگو و نمونهاند، فایدهای نخواهد داشت. در واقع این چنینتجلیلها نوشداروهای پس از مرگ سهرابند که همواره گزارشگر عناد قبلی و بیهودگی بعدی است. به هر حال همانطور که گفته شد گهگاه این کمالطلبی هرچند مانع و رادع است، اما از حسن نیت سادهلوحانه سرچشمه میگیرد؛ ولی در موارد بسیار حسادتها هستند که خود را در پشت سر کمالطلبی نگه میدارند و مانع شناساندن مردان علم و عمل در زمان حیاتشان میشوند.
باری، این مشکلات را باید از سر راه برداشت تا جامعه بتواند از فواید و برکات شناساندن بزرگان خود به نسل جوانتر بهره بگیرد. در واقع این شناساندنها و اینگونه تقدیرها و تجلیلها برای دانشمند و محقق واقعی نفعی در بر ندارد و در وی تأثیری نمیگذارد و یا تأثیر آن بسیار کمتر از آن است که غیرعالمان میپندارند. نفع و فایده و برکت این تجلیلها، عاید جامعه و به ویژه جوانان آن میشود و به آنها بهصورت غیرمستقیم، اما با تأثیری زیاد و غیرقابل مقاومت میفهماند که اگر راه درست را برگزینند، در نهایت جامعه، شخص آنان و زحمات و خدماتشان را به حساب میآورد و نامشان را بیش و کم در تاریخ خود جاوید میسازد.
کمالطلبان واقعی نیز باید صف خود را از صف بداندیشان و حسودان جدا کنند و با احتمال اینکه مبادا از میان صد تن، دو یا سه تن در آیندهای که جز خداوند از آن آگاه نیست، اندکی یا یکسره از راه راست منحرف شوند، نباید از نفع عامی چشم بپوشند که تشویق و تجلیل و تقدیر بیش از نود و چند تن در بر دارد. علاقهمندان به پیشرفت جامعه و تربیت جوانان با رفتار درست خود، و تجلیل به قاعده از زحمات و خدمات دانشمندان و هنرمندان جامعه، بیآنکه شیوه مبالغهآمیز مرسوم را به کار بگیرند، میتوانند جامعه و به خصوص جوانان را در جریان خوبیها قرار دهند.
در این زمینه نیز اگر درست عمل شود و مبالغهای در کار نباشد، بسیاری از نگرانیهای مربوط به انحرافهای احتمالی بعدی از میان میرود، چون در تجلیل و تقدیر واقعی خیر، علم، دانش و هنر، سختکوشی شخص و نه خود شخص، فارغ از علم و دانش و هنرش، بزرگ شمرده میشود و این حقایق و مفاهیم هیچگاه کوچک نمیگردند و از مسند خود فرو کشیده نمیشوند.
نظام تعلیم و تربیت مطلوب
باری، تجلیل از استاد حکیممان حضرت آیتالله محمدتقی جعفری فرصت نیکویی را به دست میدهد که از شرححال و آثارشان نیز بهره بگیریم و اندکی هم درباره نظام تعلیم و تربیت و خصوصاً تربیت مطلوب برای جمهوری اسلامی با اشاراتی به خاطرهها و نظرهای ایشان سخن به میان آوریم.
در تاریخ تعلیم و تربیت، به ویژه تاریخ تربیت جامعه ما در دورههای اخیر نکته بسیار مهمی بیش و کم مورد غفلت قرار گرفته و درنتیجه ما را از آثار مثبت خود که الگو گرفتن از آن نکته میباشد، محروم ساخته است. در واقع ما از توجه به وجه اخلاقی و معنوی تربیت استادان و ارتباط نزدیک میان استاد و شاگرد در نظام تعلیمی و تربیتی کهن خود غفلت کردهایم و یا آنسان که باید، بدان نپرداختهایم. من نمیدانم چرا این مطلب کمتر مورد توجه دانشگاهیان ما قرار گرفته است که تعلیمیافتگان حوزههای علمیه که خوب درس خوانده و مدت قابل توجهی در حوزه بوده و استاد دیدهاند، هنگامیکه به یادآوری چگونگی درس و بحث خود میپردازند، به نکتههایی بسیار ظریف و در عین حال مهم اشاره میکنند که در حوزههای دانشگاهیمان کمتر و یا بههیچوجه با آنها روبرو نمیشویم.
تربیتیافتگان حوزه که به واقع درس خوانده و در محضر استاد تعلیم دیدهاند، همواره از نفوذ و حضور توانمند و پرمایه یک یا چند تن از استادانشان در فکر و ذهن و ضمیر خود یاد میکنند و در حقیقت به صراحت یا به اشارت آنچه را از اخلاق و گهگاه علم دارند، از دولت فکری و معنوی آنها میشمارند. قطعاً روش تدریس، دانش استاد و چگونگی ارتباط علمی او با شاگرد در این حضور و نفوذ، از عناصر اساسی است و همواره در میان خاطرهها، به نحوی از انحا بدان اشاره میشود. اما مهمتر از آن، روش و شیوههای رفتار استاد است که این گروه از تربیتیافتگان را تحت تأثیر مداوم خود دارد. شیوه رفتار استاد نیز به دو گونه است: شیوههای رفتار عمومی و شیوههای رفتار خصوصی که بر شاگردانی که از خواص محسوب میشوند، آشکار میگردد.
نکتههای عمیق و بسیاری از اوقات تکاندهنده که از استادان بزرگ و بنام حوزههای علمی و فلسفی دورانهای اخیر نقل میشود، قابل گردآوری و بحث و تحلیل و نتیجهگیریهای تربیتی و جامعهشناختی مهم است. فهرست استادان در دو سه سده اخیر، بسیار طولانی است. شیوه رفتار و برخوردهای تربیتی و حاکی از تعهد علمی و عملی و عقیدتی بزرگانی چون صاحب جواهر، شیخ انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، حکیم جلوه، میرزای شیرازی، و در دورههای اخیر، میرزا جوادآقاتبریزی، شاهآبادی، شعرانی، میرزا مهدی آشتیانی، آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری و آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، آقا سید محمود شاهرودی، حاج سید محمدتقی خوانساری، آقا سیدابوالحسن اصفهانی، حجت، صدر، حاج آقا حسین قمی، بروجردی، آقا سید عبدالهادی شیرازی، حاج سید احمد خوانساری، اراکی، گلپایگانی، مرعشی، بهاءالدینی، امام قدس سره و بزرگان نامآور دیگر متأسفانه آنسان که باید و شاید حتی نزد ارادتمندان و دوستداران ایشان مدنظر و مورد توجه قرار نگرفته است و این بیتوجهی باید تدارک شود.
البته پیشنهاد من آن نیست که کتابی تحت عنوان «لطایف و ظرایف بزرگان» و یا «در سایهسار تعالیم مربیان بزرگ» و نظایر این عناوین و با طراحی عجولانه و بدون ارتباط مباحث و فصول به گونهای آشفته، که مرسوم روزگار ماست، تدوین شود و یا نکتههایی ذکر گردد و در ذیل هریک یا چند نکته با لحنی بیش و کم تحکمی و نصیحتگرانه و مستقیم گفته شود که: «پس ای خواننده و ای جستجوگر راه فلاح و نجات، از آنچه این عالم ربانی گفته است، پند بگیر و راه راست و مستقیم اولیا و اوتاد را در پیشگیر!» یا به سبک انشاهای دبستانی دوران نوجوانی ما نتیجهگیری شود که: «پس واضح و مسلّم میشود که باید از این بزرگان پیروی کنیم تا سعادتمند شویم.»
به نظر نمیرسد که چنین برداشتی از راه رسم مربیان بزرگ، مؤثر و راهگشا باشد. تحلیل مبانی و اصولی که این شیوههای رفتار و کلمات و جملات مربیان مورد بحث بر آنها استوارند، حال و روزگار شخصی آنها، ارتباط این رفتارهای متفرد با یکدیگر و با کل زندگی ایشان، موقعیت اجتماعی آنها، سابقه آن نزد استادان این مربیان، ارتباط این رفتارها و مبانی آنها با سیره معصوم و عقاید اسلامی، آثاری که این شیوههای رفتار بر شاگردان این استادان گذاشته است، تأثیری که در جوّ تربیتی حوزه نهاده است، همگی باید بدون تعارف و تمجید بیان گردند. در واقع این تمجیدها و تعریفهای بیفایده و توخالی اطناب مملّ هستند و خواننده و شنونده و بهرهگیرنده را از اصل مطلب و ماجرا دور میکنند و دیگر بار آنها را به دنیای مادی و پرهیاهوی تعارف و تملق باز میگردانند.
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید