1392/7/22 ۱۰:۰۶
دعای عرفه عنوان دعایی است مفصل که در روز عرفه و در صحرای عرفات (در ۲۰ کیلومتری مکه) امام حسین(ع) خواندند. در این دعا مضامین متعددی بیان شده است و بدین جهت مقالات و کتب متعددی در شرحش به نگارش در آمده است و افراد مختلفی آن را ترجمه کردهاند. آنچه در پی میآید، بخشی از مطالب مرحوم استاد جعفری در ترجمه و شرح این دعاست.
اشاره: دعای عرفه عنوان دعایی است مفصل که در روز عرفه و در صحرای عرفات (در ۲۰ کیلومتری مکه) امام حسین(ع) خواندند. در این دعا مضامین متعددی بیان شده است و بدین جهت مقالات و کتب متعددی در شرحش به نگارش در آمده است و افراد مختلفی آن را ترجمه کردهاند. آنچه در پی میآید، بخشی از مطالب مرحوم استاد جعفری در ترجمه و شرح این دعاست.
***
مرحوم محدث قمى در مفاتیح آورده است: بشر و بشیر فرزندان غالب اسدى نقل کردهاند که: «در آخرین ساعات روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسین علیهالسلام بودیم که آن حضرت با جمعى از خاندان و فرزندان و شیعیان از چادر بیرون آمدند و با نهایت خضوع و خشوع در طرف چپ کوه ایستادند و روى مبارک را به طرف کعبه گردانیده، دستها را تا مقابل رو برداشتند و این دعا را خواندند…» اگر چه بعضى از محدثین بزرگوار، یقین به سند این نیایش ندارند، ولى طبق اصل معروف که: دلالته تغنى عن السند، گاهى مفهوم و محتواى حدیث به قدرى با عظمت و مطابق اصول است که از سند بىنیاز و احتیاجى به آن، وجود ندارد. بدیهى است که نظیر مضامین این نیایش در عالىترین درجه حکمت و عرفان اسلامى را جز انبیاى عظام و ائمه معصومین علیهمالسلام نمىتوانند بیان نمایند.
۱ ـ «سپاس خداوندى راست که هیچ قدرتى نتواند فرمان نافذش را دفع کند و از عطایش جلوگیرى نماید.»
آن کدامین قدرت است که بتواند در برابر قضاى الهى عرض وجود کند، در حالى که خود جزئى از قضاى الهى است. آن کدامین اراده است که بتواند در مقابل اراده خداوندى خود را بنمایاند، در صورتى که وجود آن اراده از نتایج اراده خداوندى است.
۲ ـ «[ستایش خداوندى راست که] هیچ سازندهاى نتواند مانند صنع کامل او به وجود آورد.»
چگونه ممکن است مشابه صنعت خداوند خلاق پدید آورد، در صورتى که هیچ سازندهاى نمىتواند ذرهاى را از نیستى به عرصه هستى وارد کند و بر همه امکانات و استعدادها و ماهیت اجزاى صنع خود عالم و بر استفاده از همه آنها توانا باشد!
۳ـ «اوست بخشنده نعمتهاى بى کران.»
خداوندا! نعمت عظماى نعمتشناسى را نصیب ما فرما، آنگاه از رحمت بىکران ربوبى خود، ما را از آن بینایى برخوردار بفرما که وابستگى هر نعمتى را به همه اجزاى عالم هستى ـ چه آشکارا و چه پنهان ـ درک نموده، طعم غوطهور شدن در نعم وجود را بچشیم و معناى «أن تعدّوا نعمه الله لا تحصوها» را از اعماق جان دریابیم.
۴ ـ «ابداعکنندة همه موجودات بىسابقه هستى، تنظیمکننده همه مصنوعات با حکمت عالیهاش.»
چه آسان است درک ابداع براى آن انسانى که توفیق تماشا و مطالعه درون خویشتن نصیبش گشته و دریافته است که هیچ انعکاس پدیده و عمل مغزى و روانى دامنه یک پدیده و عمل پیشین در درون آدمى نیست و در هر لحظه، هر عمل و انعکاس پدیده در درون او حقیقتى است نو و شبیه به ابداع که معلول یک علت مادى سابق در درون نمىباشد.
تنها فاعل مىخواهد و انگیزه. انسان آگاه با یک دقت نظر مشرفانه، بهترین نظم و متقنترین کیفیت را در عالم آفرینش شهود مى کند. این نظم و قانونمندى عالم هستى است که همه علوم متنوع و فلسفهها را به وسیله مغزهاى متفکران به وجود آورده و آنچنان شکوه و جلال با عظمتى را به نمایشگاه بزرگ وجود بخشیده است که اگر اشتغالهاى گوناگون براى تنظیم ضرورتهاى زندگى مجال مىداد و انسان همه عمر را به تماشاى نظم و شکوه این جهان مىپرداخت، نه تکرارى احساس مىکرد و نه اشباعى.
گفته شده است: «در دنیا تماشاگهى عظیم وجود دارد که دریا نامیده مىشود. تماشاگهى با عظمتتر از آن وجود دارد که آسمان لاجوردین است. تماشاگهى با عظمتتر از این دو وجود دارد که وجدان آدمى است.» باید به این جمله اضافه کرد که اگر این تماشا با همکارى همه قواى مغزى و روانى صورت بگیرد، تا ابد امتداد مىیابد.
۵ ـ «هر آنچه در جهان هستى به وجود آید و پدیدار گردد، به آن ذات اقدس پوشیده نماند و هر چیزى که در نزد او به ودیعت نهاده شود، ضایع نگردد.»
عالم آفرینش که مستند به قدرت و علم و اختیار خداوندى است، چیزى را از او پوشیده نمىدارد. هر آنچه که به عنوان حجاب براى پوشش چیزى فرض شود، مخلوق و مورد علم خداوندى است. او محیط بر همه اشیاست و مشرف بر همه ذرات و روابط مخلوقات با یکدیگر. مگر نه این است که او خالق همه هستى است و سرنوشت همه آنها به دست اوست؟ امانتها هر چه باشد، در نزد او ضایع نشود و تباه نگردد؛ زیرا نه به حقیقت و ارزش آنها جاهل است و نه نیازى به آنها دارد و نه قدرتى یاراى دستبرد به آنها را دارد.
۶ ـ «اوست پاداشدهندة هر کس که عملى انجام دهد و افزاینده و اصلاحکنندة هر کسى که قناعت ورزد، و اوست که به حال هر زارىکننده ترحم نماید.»
حکمت بالغه خداوندى در نظام وجود چنین است که هیچ عملى بىپاداش نماند و هیچ مقدمهاى بدون نتیجه گام به عرصه وجود نگذارد. این است آن اصل اساسى که همه کتابهاى آسمانى به آن هشدار مىدهند و همه عقول و فرهنگهاى متنوع و پیشرو اقوام و ملل بیدار به جریان آن در نظم هستى اعتراف مىنمایند. او خداوندى است که قناعتپیشگان را از فقر و اختلال معیشت نجات مىدهد و ترحم و عنایت خود را شامل حال ناله و تضرعکنندگان مىفرماید.
۷ ـ «نازلکنندة منافع و کتاب جامع قرآن با نورى درخشان.»
اوست ایجادکننده منافع و هر آنچه به حال بشرى سودمند باشد. هموست که قرآن مجید را براى هدایت مردم و بیرون آوردن آنان از تاریکیهاى جهالت و تیرهروزیها و قرار دادن آنان در معرض تابش انوار هدایت، فرستاد؛ کتابى که بیانکنندة دردهاى بشرى و درمان آنهاست و روشنگر راههاى رشد و کمال، نجاتبخش انسانها از زندانهاى ماده و مادیات، بال و پردهنده براى پرواز به عالم ملکوت و آگاهىبخش هر انسان آگاهىطلب.
۸ ـ «اوست شنونده نیایشها و دفعکننده مشقتها و اعتلادهنده درجهها و نابودکننده ریشههاى جباران.»
خداوندى که امواج دریاها براى او معلوم است، چه رسید به اینکه دریاى درون به تموج درآید و از دهان سر بکشد و راهى پیشگاه الهى گردد.خداى من!
هم قصه نانموده دانى هم نامة نانوشته خوانى
زمزمه ضعیف گوشهنشینان عمیقترین درههاى کره خاکى، همانگونه برمىخیزد و سر به بارگاهت مىکشد که فریاد صعودکنندگان بر مرتفعترین قلههاى کیهان بزرگ. خداوندا، تویى برطرفکننده مصائب و ناگواریها و بخشنده صبر و تحمل در هنگام هجوم سختترین بلاها و مشقتها. پروردگار من! اى ترفیعدهنده درجات پویندگان راه حق و حقیقت:
اى سرمهکش بلندبینان در باز کن دروننشینان
اى عقل مرا کفایت از تو جستن ز من و هدایت از تو
دست ما ناتوانان گلاویز با ماده و مادیات را با توانایى مطلق خود بگیر و در حرکت به سوى هدف اعلاى حیات، ما را یارى فرما.
۹ ـ «خدایى جز او نیست و هچ چیزى معادل و همانند او نمىباشد. و اوست شنونده همه صداها و بینندة همه اشیا و لطیف و آگاه از همه واقعیات، و توانا بر همه اشیا.»
خداوندا، به هر چیز و به هر کجا و به هر حقیقتى که در مغز ما انسانها مطابق اصول هستى پدیدار مىگردد مىنگریم، چنان نظم و انسجامى در آنها مىبینیم که وحدت حکمت و اراده و صانع آنها را شهود مىنماییم.اینکه مىگوییم: «هر گیاهى که از زمین رویدر وحده لا شریک له گوید»، احساسى بىاساس نیست، بلکه بر شهود مستقیم وحدت فعل و فاعل هستى ارتباط دارد که بدون آن، هیچگونه جهانبینى و مکتب فلسفى منظم، قابل قبول نمىباشد.
دیگر اینکه، فرض وجود خدایى دیگر مانند او، بدان جهت که هر یک تعین خاص خود را دارد، همدیگر را محدود مىکنند. بدیهى است که محدودیت وجودى با مطلق و بىنهایت بودن که مختص ذاتى خداست، سازگارى ندارد. با فرض قدرت و علم نامتناهى خداوندى، هیچ چیزى بیرون از حیطه آگاهى و دانایى او نتواند بود، زیرا چنین تخیلى مستلزم پندار نفى خداوندى است که نه با حکم عقل مىسازد و نه با دریافت سالم.
۱۰ ـ «خداى من! اشتیاق به شهود جمال و جلالت دارم و به خداوندى تو شهادت داده و به ربوبیت تو اقرار مىکنم و اعتراف به رجوع به سوى تو مىنمایم.»آن کس که اشتیاق به دیدار تو در نهادش نیست، از هستى خود بهرهاى نخواهد برد. آن کس که میل کشش به بارگاه تو ندارد، هیچ حقیقتى نتواند او را به خود جذب نماید.
جان بىجمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد، حقا که آن ندارد
ندهى اگر به او دل، به چه آرمیده باشى
نگزینى ار غم او، چه غمى گزیده باشى؟
نظرىنهان بیفکن مگرش عیان ببینى
گرش از جهان نبینى، به جهان چه دیده باشى؟
(فیض کاشانى)
من از ته دل به خداوند یکتا و بىنیاز مطلق شهادت مىدهم. در این شهادت همه ادراکات و مشاعرم یکدیگر را یارى مىنمایند. همچنان به دوام فیض تو، اى فیاض مطلق، اقرار مىنمایم؛ زیرا مىدانم حتى یک لحظه انقطاع فیض ربوبى تو، عالم هستى را رهسپار نیستى مىنماید، به طورى که حتى ذرهاى از گرد آن در صفحه وجود نخواهد ماند، چه رسد به اینکه موجودى فقیر و ناتوان که با دمى ناچیز از خزان قهر تو معدوم مىگردد و خبرى از هستىاش نمىماند. بازگشت نهایى به سوى تو و طومار سرنوشت نهایى همه آدمیان در پیشگاه تو گشاده خواهد گشت. جریان قانونى حیات ما از آن خدا و به سوى او بازمىگردیم است. مگر نه این است که آنچه از بالا شروع شده است در پایین پایان نمىیابد؟
۱۱ ـ «بارالها، از نعمتهاى بى چون تو بود که خلعت هستى پس از نیستى به من عطا فرمودى. مرا از خاک آفریدى و سپس در منزلگه صلب پدرانم قرار دادى. مراحل نخستین وجودم در عرصه طبیعت در امن و امان از حوادثى که مانع از ادامه وجودم بود، در مجراى تحولات روزگاران و گذشت سالیان، سپرى مىگشت. همچنان این حرکت وجودى از اصلاب پدران به ارحام مادران با پیشرفت ایام گذشته و قرون و اعصار از بین رفته ادامه پیدا کرد [تا چشم به این دنیا گشودم].»
هر نعمتى که گسترده و از حیطه اختیار انسانها دورتر باشد، عظمت و ارزش آن نعمت مخفىتر مىگردد. نعمت هوا براى تنفس، نعمت نور آفتاب براى موجودات کره خاکى از ابعاد گوناگون، براى اکثریت قریب به اتفاق مردم مورد توجه نیست. در عین حال، این حقایق حیاتىترین عوامل بقاى انسان و دیگر جانداران و روییدنىها و غیر ذلک مىباشد.
آرى، تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى! اى کاش امکان داشت که نوع بشر پیش از ورود به اقلیم وجود، نیستى را درک مىکرد و آنگاه معنى و نعمت وجود را در مىیافت که:
هنگام تنگدستى در عیش کوش و مستى
کاین کیمیاى هستى قارون کند گدا را
چرا معنى و نعمت هستى براى آن ناآگاهان نابخرد، ابهامانگیز است؟ براى اینکه زندگى آنان به بطالت مىگذرد و تلاش و تکاپو براى آنان ارزشى ندارد و مىخواهند زندگى را مانند یک لیوان شربت بسیار گوارا به حلقومشان بریزند.اینان کسانى هستند که محور ارزشها و ضد ارزشها را نفس خویشتن مىدانند. آنان خودمحورانى هستند که به جهت هدف تلقى کردن خویشتن و وسیله تلقى کردن دیگران، نعمت هستى را مختل ساختهاند، لذا هرگز به درک و دریافت عظمت این نعمت الهى توفیق نخواهند یافت.
کاش لحظاتى به خود مىآمدند و به جاى زندگى در یک هستى تخیلى بىاساس، در حیات معقول که از هستى حقیقى شکوفا مىگردد، غوطهور مىگشتند!
چه باید کرد که اکثریت ما انسانها، حیات را قربانى وسایل حیات مىکنیم! به جاى آنکه از آب حیات حقیقى سیراب شویم؛ با دویدن در سراب آبنماى کفهاى ناپایدار زندگى حیوانى، از چشیدن نعمت هستى محروم مىمانیم! براى ما قربانیان وسایل حیات:
دنیا چو حباب است و لکن چه حباب
نه بر سر آب، بلکه بر روى سراب
آن هم چه سرابى که ببینند به خواب
آن خواب چه خواب، خواب بدمست خراب
بیایید لحظاتى چند، مغز و دل و جان را از اوهام بىاساس علمنما و خواستهها و تمایلات حیات طبیعى حیوانى تصفیه کنیم، حتى تا آنجا که بتوانیم من خویشتن را هم از دیدگاه درونى خود برکنار کنیم و جهان هستى را با وحدتى شگفتانگیز که دارد، براى تماشا برنهیم.
در این لحظات است که شکوه و جمال و جلال هستى، ما را چنان در جاذبه ملکوتى خود فرو خواهد برد که ارواح ما براى پرواز از قفس کالبد، با شدیدترین هیجان به حرکت در خواهد آمد. چرا؟
براى اینکه هستى، نقاب از چهره برداشته و لحظاتى خود را به ما نشان داده است. در این حالت، اگر این آگاهى هم براى ما دست بدهد که در این هستى باشکوه و جمال و جلال، نقطهاى بسیار پرمعنى و زیبا را اشغال کردهایم، لطف و عظمت ابدیت را دریافت خواهیم کرد.
۱۲ ـ «مهربان خداوندا، در اعطاى نعمت وجود، با لطف و احسانى که بر من فرمودى، آغاز زندگىام را در این نشئه طبیعت در زمان ظلمانى دولت حکمرانان کفر که پیمان تو را شکستند و رسولان تو را تکذیب نمودند، قرار ندادى، بلکه مرا در زمانى وارد زندگى در این دنیا نمودى تا توفیق آن هدایت را دریابم که در مشیت سابقه تو براى من مقرر و مرا براى رسیدن به آن آماده فرمودى و در دوران نورانى اسلام پرورشم دادى.»
بارالها، چگونه توانم شکر نعمتهاى تو را به جا بیاورم، در حالى که از آغاز وجودم در این دنیا در نعمت غوطهورم نمودى. در آن دوران، صدها هزار انسان مىتوانستند از طلوع خورشید اسلام به وسیله بعثت محمد(ص) در حد اعلى برخوردار شوند و در بنیانگذارى مکتب تکاملى که خداوند به آنان ارزانى فرموده بود، شرکت نمایند.
با اینکه تولد در آن زمان مبارک، یک پدیده قانونى مربوط به نظم آفرینش بوده است، ولى از آن جهت که همین پدیده از دیدگاه حسین(ع) از عوامل لطف و توفیق الهى براى حرکت در جاده مستقیم تکامل محسوب مىگردد، لذا جاى تذکر و شکرگزارى به خداوند متعال مىباشد. بدیهى است که این امتیاز تکوینى مانند دیگر امتیازهایى که در جملات بعدى خواهیم دید، باعث هیچگونه اجبارى در اداى تکالیف و ایفاى حقوق نمىباشد.
تاریخ نشان داد که این سرور آزادگان و این پیشتاز شهداى راه اصول و ارزشهاى انسانى، حتى یک لحظه از زندگانى خود را در خارج از مسیر انجام تکالیف و ایفاى حقوق سپرى نکرد، بلکه جان شریف خود را در دفاع از ستمدیدگان بشریت و حمایت از ارزشهاى والاى انسانى، با شدیدترین مصائب از دست داد.
۱۳ ـ «پاک پروردگارا، پیش از آنکه چشم به این دنیا باز کنم، مرا به وسیله صنع زیبا و نعمتهاى فراوانت مورد محبت قرار دادى. ابتداى آفرینشم را در مجراى طبیعت ابداع فرمودى و در نهانگاه سهگانة گوشت و خون و پوست جنینى [براى مدتى محدود] ساکنم نمودى.خداوندا، مرا به خلقتم گواه نفرمودى و در قرار دادن در نظم سلسله وجودم، اختیارى به من ندادى.»
اکثر آدمیان به جهت محدودیت دیدگاه و حقارت امیال و خواستههایشان، تنها آن اشیا را نعمت مىدانند که براى آنان لذایذى را جلب و یا ناگواریهایى را از آنان دفع نماید.این کوتهنظرى ناشى از آن است که نمىخواهند با وسعت بخشیدن به دیدگاه و تصعید امیال و خواستههاى طبیعى خود، با عظمت وجودى خود آشنا شوند. اگر از این کوتهفکرى نجات پیدا مىکردند، بدون تردید همه کائنات را در عرصه هستى، که خود جزئى از آنها هستند و در وصول به موقعیتى که در این زندگانى به دست آوردهاند تأثیر داشته است، نعمتهاى خداوندى تلقى مىنمودند.
آدمى در آن زمان، معناى عبور از موقعیت قطرههاى نطفه را درک مىکند که این حقیقت را درمىیابد که حتى کوچکترین «قطرهاى کز جویبارى مىرودر از پى انجام کارى مىرود»، چه رسد به ذرات نطفه آدمى که از منزلگاههاى نخستین وجود او محسوب مىگردد؛ همان منزلگاهى که سرآغاز حرکت تکاملى بشر از آنجا شروع مىشود و با دو نیروى عقل و قلب و به کمک انبیاى الهى و دیگر پیشوایان فوق طبیعت، تا قرار گرفتن در شعاع جاذبیت الهى به حرکت خود ادامه مىدهد.
حکیما، داورا، کدامین لطف و نعمت با عظمتتر از آن را مىتوان تصور کرد که در بخشیدن نعمت وجود و فیض عظیم عبودیت و قرار دادن در مسیر حرکت به بارگاه کبریایىات، آگاهى از جریان قانون زندگى در این دنیا و اختیار در پذیرش آن را به ما ندادى که از دشوارى و سنگلاخ بودن راه زندگى بهراسیم و از ورود به این دنیا امتناع بورزیم.
۱۴ ـ «سپس اى آفریننده مهربان، مرا از نهانخانه رحِم در مجراى مشیت سابقه از هدایت، به این دنیا بیرون آوردى با آفرینش کامل و زیبا.آنگاه در گهواره با حفظ و حراست تو، دوران کودکى را سپرى نمودم و از شیر گواراى مادرم، غذا عنایتم کردى. از عواطف دل پرستاران و دایهها بهرهورم ساختى. مادران مهربان را براى کفالتم وادار نمودى و از آسیب شیاطین محفوظم داشتى و از هرگونه زیادى و نقص مصونم فرمودى. رحمن و رحیما، در هر حال، بلندترین مقام وجود از آن توست.»
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید