گزارشي از رمانِ اُتيپِل زمانِ آب‌شدنِ يخ‌ها / نوشته‌ي ايليا اِرِنبورگ

1392/5/10 ۲۰:۱۹

گزارشي از رمانِ اُتيپِل زمانِ آب‌شدنِ يخ‌ها / نوشته‌ي ايليا اِرِنبورگ

مهدي يزداني‌خُرم : برخي رمان ها هستند كه بيش از ارزشهاي ادبي شان به واسطه ي روايتي که از اتفاق هاي اجتماعي دورانشان مي كنند اهميت دارند. اين دست رمان ها علاوه بر اينكه بيانگر خلاقيت و توانِ ذهني نويسنده شان به حساب مي آيند، نشان مي دهند يك پروسه يا مفهومِ تاريخي چگونه شكل گرفته.

مهدي يزداني‌خُرم  : برخي رمان ها هستند كه بيش از ارزشهاي ادبي شان به واسطه ي روايتي که از اتفاق هاي اجتماعي دورانشان مي كنند اهميت دارند. اين دست رمان ها علاوه بر اينكه بيانگر خلاقيت و توانِ ذهني نويسنده شان به حساب مي آيند، نشان مي دهند يك پروسه يا مفهومِ تاريخي چگونه شكل گرفته. رمانِ «زمانِ آب شدنِ يخ ها» نوشته ي ايليا ارنبورگ قطعا يكي از اين نوشته هاست كه اصلا نامش را بر دورهاي سه ساله از زمانِ به قدرت رسيدنِ خروشچف تا حمله ي شوروي به مجارستان حك كرده است. ارنبورگ اين رمان را در سالِ 1954 چاپ کرد و نشان داد چيزهاي زيادي در حالِ تغيير هستند. اويي كه جايزه ي استالين را براي رمانِ مشهورش «سقوطِ پاريس» برده بود، اميدواري داشت با مرگِ استالين يخ ها آب بشوند. رمانِ «زمانِ آب شدنِ يخ ها» را مژگان صمدي از روسي به فارسي ترجمه كرده و البته نامِ روسي متن را يعني «اُتيپل» را عينا به فارسي بر جلد آن گذاشته و بعد اصطلاح را ترجمه و كنارش چاپ كرده. با ترجمه اين رمان مي توان گفت يكي از نمادين ترين رمانهاي تاريخِ ادبيات كه باعث شد به نويسنده اش لقبِ پيشگو بدهند به فارسي چاپ شود. ارنبورگ به عنوانِ شاعر نيز شهرت بسياري دارد و برخي آثارش را شاملو به فارسي برگردانده است.

 

ايليا اِرِنبورگ كيست؟

كساني كه با تاريخِ ادبياتِ شوروي آشنايي دارند او را به خوبي مي شناسند. درواقع اين نويسنده يكي از خوش اقبال ترين هنرمندانِ حكومت شوروي بود كه بسياري از سال هاي كشتارِ نويسندگان را در دوره‌ي استالين خارج از مرزهاي بهشتِ كمونيسم بود.او اوكرايني است و به سالِ 1891 در «كيف» به دنيا آمده. ارنبورگ از نوجواني به جريانهاي چپِ كمونيستي علاقه مند بود و همزمان فعاليت‌هاي ادبي اش را نيز آغاز كرد. ارنبورگ از هفده سالگي روزنامه‌نگاري را آغاز كرده و تقريبا تا پايانِ عمر روزنامه‌نگار باقي ماند. بعد از انقلاب 1917 نيز روزنامه‌اي تاسيس كرد. نكته ي جالب درباره‌ي او اينكه اين نويسنده از همان آغاز انقلاب با مشي معتدل و محافظه‌كارانه به جريانها مي‌نگريست و تندروي بسياري از چهره هاي هم دوره اش را نداشت. در سالِ 1920 با كمك بوخارين از خطرِ زندان جست و به فرانسه رفت و بلافاصله از آنجا به بلژيك فرستاده شد. ارنبورگ زندگي جذاب و پرماجرايي از سر گذراند و احتمالا بزرگترين اشتباهش را زماني انجام داد كه در سالِ 1929 از استالين حمايت كرد. او معتقد بود «ديكتاتوري» استالين تنها راهِ نجات، مقابلِ گرايش هاي توانمند شده ي فاشيستي در اروپاست و براي همين به شدت از استالين حمايت كرد. جالب اينكه او در اكثرِ سال هاي دهه ي خون بارِ سي ميلادي اصلا در شوروي نبود و عمدتا به عنوان روزنامه نگار در غرب فعاليت مي كرد. شخصِ استالين ايليا ارنبورگ را به عنوان فردي براي معرفي و تبليغِ ايده هايش در اروپا باور داشت و اين با اخلاقِ استاليني كه اصولا به كمتر نويسنده اي اعتماد داشت بسيار ناهمخوان بود. اعدامِ بوخارين در سالِ 1938 مانندِ صاعقه اي بر زندگي ارنبورگ تاثير گذاشته و او نيز مانندِ بسياري از نويسندگان حامي استالين دريافت كه بايد نگاه اش را عوض كند. او در جلسه ي دادگاهِ بوخارين حاضر بود و بعد كه خطر را احساس كرد، زيركانه و قانوني به غرب بازگشت. ارنبورگ در جنگ هاي اسپانيا خبرنگار بود و معتقد بود فاشيسم خطر بسيار بزرگي براي اروپاست و يهودي بودنش بر اين باور تاثيري دوچندان داشت. ارنبورگ در سال هاي جنگ در جبهه ها خبرنگاري ميكرد و توانست تا زمانِ مرگِ استالين خود را از داغ و درفشِ او در امان نگاه دارد. مرگِ استالين در سالِ 1953 مصادف با نوشتنِ زمان آب شدنِ يخ هاست. رماني كه در شوروي و اروپا با اقبالِ فوق العاده اي روبه رو شد. در سال هاي اول حكومت خروشچف كتاب هايش ساده تر چاپ مي شدند اما با بازگشتِ سانسور سخت گيري دربارهاش دوچندان شد و بالاخره جلوي انتشار بسياري از رمان ها و يادداشت هاي مطبوعاتي اش گرفته شد. مجموعه ي خاطرات او كه اثري درخشان است، به شكلِ  كامل در سالِ 1990 چاپ شد. ارنبورگ در سالِ 1967 و در اوجِ اختناقِ لئونيد برژنف به دليلِ سرطان از دنيا رفت. او كه سالها از پاسترناك حمايت كرده بود خود مانندِ او به نمادي عليهِ سانسور تبديل شد. او را يكي از نمادهاي عقلانيت و ميانه روي در تاريخِ روشنفكرانِ شوروي ميدانند.

 

زمانِ آب شدنِ يخ ها

رمانِ زمانِ آب شدنِ يخ ها روايتي ست از روزگار چند شخصيتِ مختلف در شهري بد آب و هوا. جغرافياي شهر تقريبا نامعلوم است و آدم هاي رمان در شرايطِ مختلف زندگي در حكومت شوراها هستند. از نقاشي حزبي كه مي داند چرند مي كشد تا رئيس كارخانه اي كه در رمان نقشي محوري دارد و شيفته ي مقاماتِ بالاست. از كارگري روشنفكر كه دخترش در غرب زندگي ميكند تا همسرِ رئيس كارخانه كه می خواهد قيدِ زندگي با شوهرش را بزند. رمان مانندِ بسياري ديگر از نوشته هاي ارنبورگ محافظه كارانه نوشته شده. قهرمان هاي روشنفكر او معمولا هنوز به آرمان هاي انقلابي اعتقاد دارند اما نياز به تغيير و آب شدنِ يخ ها را احساس ميكنند. بزرگترين تمثيلِ رمان، زمستانِ سختيست كه تا پايان در متن حضورش احساس مي شود و با آمدن و نزديك شدنِ بهار است كه تغييرهاي بنيادي در زندگي قهرمان ها اتفاق مياُفتد. رمان، ريتمِ نسبتا كندي دارد و اصلا از نظرِ ادبي قابلِ مقايسه با شاهكاري چون «دكتر ژيواگو» نيست و نمي توان فقط به واسطه ي اهميتِ تاريخي اش آن را در رديفِ رمان هاي جريان سازِ ادبي دورانِ خودش قرار داد اما شايد به همان اندازه ي رمانِ بوريس پاسترناك اهميتِ فكري و تاريخي داشته باشد. ارنبورگ با هوشمندي پايانِ دوره اي را مي نويسد، بدونِ آنكه اصل را زيرِ سوال ببرد. به شوروي ايمان دارد اما مقيد به اصلاحاتي همه جانبه است. به همين دليل نامِ رمان او را بر دوره ي اولِ حكومتِ خروشچف گذاشته اند. در رمان مي توان تحسين محافظه كارانه ي فرديتِ غيرِبولشويكي را مشاهده كرد و حقِ آزادانديشي.

 

خروشچف و زمانِ آب شدنِ يخ ها

نيكيتا خروشچف با بيانيه ي منحصر به فردش كه به «گزارش محرمانه» شهرت دارد چنان استالين را موردِ هجمه قرار داد كه مي گويند بسياري از مومنان به استالين بعد از فهميدن جنايت هاي او خودكشي كردند. فارغ از ده ها ميليون انساني كه در دورانِ زمامداري اش از 1929 تا 1953 از بين رفتند او نماديست براي سركوب و قتلِ نويسندگانِ روس. خروشچف با نگاهي اصلاح طلبانه  آمد. تلاش كرد با جهان گفتگو كند و كمي درهاي پرده ي آهنين را باز كند اما اين روند فقط در سه سالِ اول حكومتش آنهم تا حدي رقم خورد. مثلا اجازه ي سفر به دانشجويان خارجي براي ديدار از شوروي داده شد، از بسياري بازماندگان كشتگان و زندانيانِ دوران استالين اعاده ي حيثيت شد و بسياري از نويسندگان منتقد اجازه ي فعاليت يافتند. اما با ماجراي مجارستان و حمله ي ارتشِ سرخ به بوداپست يخ هاي در حالِ ذوب شدن دوباره خود را بستند. سانسور دوباره بيشتر شد و خروشچفي كه سعي مي كرد با نويسندهگان شوروي دوست باشد به آنها حمله كرد. هرچند تا پايانِ دورهي او در سالِ 1964 ديگر نويسندگان ناپديد و مقتول و تبعيد نشدند اما سانسوري جديد حاكم شد و اويي كه براي اصلاح آمده بود به خاطرِ فشارهاي سنت گرايانِ بولشويك در انواعِ ترديدها غرق شد. بزرگترين حركتِ ضدِ روشنفكري او فشار بر بوريس پاسترناك بود براي نپذيرفتنِ جايزه ي ادبي نوبل در سالِ 1958. امري كه باعثِ ايجادِ روحيه ي يكپارچه شد ميانِ بسياري از نويسندگان روس براي حمايت از پاسترناك. خروشچف در ماجراي خليجِ خوكها نيز از آمريكا شكستِ ديپلماتيك سختي خورد و به ناچار از قدرت كنار رفت.

 

روشنفكران و زمانِ آبشدنِ يخها

در رمانِ ارنبورگ به خوبي مي توان سايه ي هراس و هولي را كه در دورانِ استالين بر شهروندانِ شوروي افتاده بود، مشاهده كرد. عوض شدنِ فضا حتا در مقياسها و اندازه هاي خروشچف نيز نعمت و انقلابي به حساب ميآمد. ارنبورگ به عنوانِ يكي از اين روشنفكران كه به آرمانها معتقد است اما نياز به اصلاحات را كاملا احساس ميكند. ارنبورگ و بسياري از نويسندگانِ ديگر روس كه از چنگِ استالين جان به در برده بودند شروع به يادآوري نامه ايي كردند چون آخماتوايا و پاسترناك. از حزبي نويسي صرف انتقاد كردند و معروف است كه دفتر مجله ي «نوويمير» را به يكي از پايگاه هاي نويسندگانِ تشنه ي روشن انديشي و تجربه گرايي تبديل كردند. ارنبورگ در اين باور بسيار رفتاري پخته داشت و در رماناش نيز از انتقادهاي تند از نوعِ مثلا آرتور كوستلر خبري نيست. او به يك روندِ تدريجي براي عوض شدنِ فضا اعتقاد داشت امري كه باعث مي شد انبوه كتاب هاي سانسورشده چاپ شود و نويسنده گانِ خارجي بتوانند به شوروي سفر كنند. ايليا ارنبورگ با استفاده از قدرتِ روزنامه نگاري اش سعي كرد اين فضاي باز شده را تا حدودي هدايت كند و اجازه ندهد كه نسل جوان تري كه تيغ و تبعيدِ استالين را چنان درك نكرده بودند تندروي كنند. پروژه ي آب شدنِ يخ ها  براي اين نويسندهگان به مثابه ي فرصتي بود براي احياء شوروي و خارج شدن اش از انزوا پشتِ پرده ي آهنين. خروشچف كه اصولا و با وجودِ حمله ي خردكننده به استالين يكي از عامي ترين رهبرانِ شوروي محسوب ميشد، با بالاگرفتنِ تجددخواهي برخي از اين نويسندگان به ايشان حمله كرد و حتا در جلسه اي كه برخي از مهمترين روشنفكرانِ اصلاح خواه حضور داشتند به ايشان توهين كرد. ارنبورگ و بسياري روشنفكران بعد از ماجراي حمله به بوداپست سرخورده شدند و به اصطلاح دريافتند كارِ اصلاحات تمام است.

 

حمله به مجارستان و پايانِ آبشدنِ يخها

ارنبورگ در اُتيپِل نشان داد كه با شروع به آب شدنِ يخ ها بسياري از رفتارهاي تندخويانه نيز ناچار به تغيير يا حذف هستند. مثلِ شخصيتهاي سنتگرايي كه ناچار به ترك اين بهار مي شوند اما با كم شدنِ سانسور و ايجادِ آزادي هاي مدني از يكسو و مسالمت آميزتر شدنِ رابطه با غرب از سويي ديگر جامعه ي شوروي شكلي جديد تجربه كرد و اين امري بود كه حزبِ حاكم آن را برنمي تافت. امري كه به زعمِ بسياري از ايشان از تندروي و نفي كاملِ استالين آغاز شده بود باعثِ فروپاشي مي شد. پس استالينيست ها بيكار ننشستند و در نهايت در سالِ 1956 و در حاليكه مجارستاني ها حكومتي دموكرات براي خود انتخاب كرده و حكومتِ دست نشانده ي استالينيستي را كه از 1945 بر كشور حكومت كرده ساقط كردند، ارتشِ شوروي با نقضِ تماميتِ ارضي وارد مجارستان شد و نزديك به دو هفته براي نابودي اصلاح طلبان جنگيد. ايمره ناگي رئيس جمهورِ اصلاح طلب به دست روس ها اعدام شد و جنگ سرد عملا و علني آغاز شد.اين رفتار شوروي به شدت با اعتراض روشنفكران جهان مانند آلبر كامو روبرو شد و در خود شوروي نيز مخالفت هاي فراواني را برانگيخت كه كاملا سركوب شدند. آب شدنِ يخ هاي ارنبورگ دوراني كوتاه داشت و اين دوره ي سه ساله به سرعت به خاطره ها پيوست. ارنبورگ مشي محافظه كارانه ي انتقادي اش را تا پايانِ عمر ادامه داد و در عوض نويسنده اي مانند سولژنيتسين كه در همين دوره ي شكوفايي توانسته بود رمان تاثيرگذارِ «يك روز از زندگي ايوان دنيسوويچ» را چاپ كند به تندي به خروشچف و رهبران شوروي حمله كرد. انسانگرايي ارنبورگ در تمام آثارش موج ميزند و در شعر و داستان اش يك اصل محسوب ميشود. يكي از كلاسيك ترين صحنه هاي رمانِ زمانِ آب شدنِ يخ ها را اين پاراگرافِ صفحه هاي پاياني رمان ميدانند: «زني پنجره ميشست. شيشه برق ميزد. پسركي بستني ليس ميزد. دختر جواني چند شاخه ي بيدمشك در دست داشت. لنا آن درخت را به ياد داشت: پاييز آوردنش. غروب اون رو كاشتن. مردم جمع شده بودن و نگاه ميكردن... درخت هنوز لُخته اما اگه خوب دقت كني روي شاخه ها جوانه سبز شده...» هرچند تانك هاي شوروي بر روياهاي ارنبورگ ميانه رو گذشتند اما او نمادِ دوره و نسلي شد كه تغيير را رقم زدند و براي همين است كه درك و خوانشِ رماناش ميتوان اين رفتارِ روشنفكرانه ي حساب شده را به خوبي به ما نشان دهد. اُتيپِل (زمان آبشدنِ يخها) را نشرِ كلاغ چاپ كرده.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: