1392/4/30 ۱۱:۵۳
حامد زارع: بدون تردید نگارش پیرامون نظام اندیشه هگل، آن هم منطق وی که یکی از دشوارترین وجوه اندیشه فیلسوف آلمانی است، خارج از حوزه تفنن است و ناواردی همچون راقم این سطور قبل از اینکه دهان باز کند و قلم بدواند، تشت هگلندانی او از بام فروافتاده است.
نام کتاب : دانشنامه علوم فلسفی نویسنده : ویلهلم فردریش هگل مترجم: حسن مرتضوی انتشارات: لاهیتا چاپ اول ۱۳۹۲
اما انتشار ترجمه روان و خوشخوان حسن مرتضوی از بخش منطق «دانشنامه علوم فلسفی»، امید دسترسپذیرکردن فیلسوف دشوارنویس را به قدری زنده کرده است که معرفی آن، یک هوس غیرقابل کنترل برای یک روزنامهنگار حوزه فلسفه و الهیات محسوب میشود. اما چرا باید از انتشار ترجمه حسن مرتضوی شادان بود و آن را گامی رو به جلو دانست؟
درباره ترجمه فارسی امتیاز مرتضوی در ترجمه یک اثر کلاسیک از هگل این است که پیش از اینکه به سراغ ترجمه دانشنامه برود، سه کتاب «از هگل تا نیچه» کارل لوویت، «فرهنگ فلسفی هگل» مایکل اینوود و «گفتارهایی پیرامون فلسفه هگل» جان. و. برییج را ترجمه کرده و به مفاهیم هگلی از دریچه ذهن نویسندگان اروپایی آشنایی به عمل آورده است؛ آشنایی که به آن اندازه وثیق است که نویسنده کتاب واپسین، مقدمهای بر ترجمه فارسی مرتضوی از دانشنامه نویسد. این نکته را میتوان به مثابه تفارق مرتضوی از دیگر مترجمانی دانست که بدون اینکه یک یادداشت چندصفحهای در مورد هگل نوشته باشند، همه وقت خود را صرف ترجمه مجموعه آثار وی میکنند. شاید به آب و آتشزدنهایی برای پیوند پاورقگونه هگل با مولوی و حافظ و نیز جهاد در مسیر هر چه بیشتر رازآمیز جلوه دادن نظام اندیشه هگل فقط از دست اینچنین مترجمانی برمیآید. اما مترجمی که به حاق مطلب پی برده است و دقت فلسفی را سرلوحه کار خویش قرار داده است، الزاما برای ترجمه پیچیدهترین فیلسوف تاریخ فلسفه غرب، پیچیدهترین راه را انتخاب نمیکند. راهی که مرتضوی در ترجمه منطق هگل برگزیده است، برای خودش دشوار اما برای مخاطبش آسان است. اینگونه که باید ترجمه او را مقدمهای بر دسترسی سهل به متفکر ممتنع خواند. از حسن انتخاب حسن مرتضوی نیز نمیتوان گذر کرد و نگفت که اثری مهم از منظومه فکر هگلی را برگزیده است. شاید بتوان گفت که اهمیت ترجمه منطق دانشنامه علوم فلسفی به فارسی به اندازه اهمیت ترجمه سرمایه مارکس باشد که آن هم توسط مرتضوی صورت گرفته است.
پدیدارشناسی روح و علم منطق ایرانیان بیش از هر چیز هگل را به واسطه پدیدارشناسیاش میشناسند. اگر چه پدیدارشناسی روح هگل در طرح نخستین وی از طرح نظام فلسفیاش، جایگاهی بیمانند داشت، ولی طرح وی در ادامه تغییر یافت. اما همچنان الهامآفرینترین اثر هگل نزد شارحان و منتقدانش باقی ماند. این طرح نخستین چه بود که هگل موفق به تکمیل آن نشد. ابتدا «هگل تنها بخش اول نظام خود، یعنی پدیدارشناسی روح را انتشار داد که نخستین بخش از نظام خود میدانست. بخش دومی به دنبال آن قرار داشت که منطق و فلسفه طبیعت و روح را در برمیگرفت. از آن بخش دوم تنها منطق کبیر انتشار یافت.»۱ هرچند که انتشار عناصر فلسفه حق را میتوان بدیلی برای فلسفه روح به حساب آورد، اما دانشنامه علوم فلسفی، درسنامهای از فیلسوف آلمانی است که هر سه بخش نظام فلسفی او را به ما مینمایاند و اینک پاره نخست این دانشنامه با زبانی روان توسط یک مترجم فلسفهدان به فارسی بازگردانده شده است. هگل اگر چه در مقدمه علم منطق خود هدف از منطق را بررسی فکر و درنهایت «حقیقت» میداند در پدیدارشناسی روح نیز معتقد است که هیچ واقعیت عینی مستقل از فکر وجود ندارد، چراکه هر آنچه عقلانی است بالفعل است و هر آنچه بالفعل است عقلانی است. «وقتی منطق به بررسی اندیشه میپردازد، لاجرم به بررسی واقعیت نیز مشغول است. برای اینکه این نکته کاملا مرکوز خاطر شود، هگل میگوید اگر هنوز خواهان استفاده از واژه ماده باشیم، محتوای منطق ماده واقعی و حقیقی است.»۲
فن دیالکتیک و علم منطق به دلیل استخدام فنی فلسفی به اسم دیالکتیک توسط فیلسوف آلمانی، نهتنها فلسفه او را میتوان دیالکتیکی نامید، که منطق او نیز واجد همین صفت است. منطق دیالکتیکی هگل در اعراض منطق صوری ارسطو است. این منطق چون به تفکر میپردازد و فکر را بررسی میکند از نحلههای منطقی که با یک گرایش فنی و تحلیلی به ریاضیات کشانده میشوند نیز متفاوت است. چه اینکه در این نحلهها سعی بر حفظ جنبههای صوری است و وقعی به محتوا گذاشته نمیشود. اما اگر این نحلهها در جهت نفی هستیشناسی قرار دارند، منطق هگل یک هستیشناسی عام است. به همین دلیل منطق هگل را نمیتوان بهعنوان یک حیطه مجزا در اندیشه فیلسوف آلمانی محسوب کرد. چه اینکه در این صورت منطق هگل از شأن هستی شناسانهاش تهی میشود. «در سنت هگلی منطق عینی یعنی منطقی که شامل هستی و ذات (ماهیت) است، درست همان جایگاهی را پیدا میکند که فلسفه و هستیشناسی قدیم داشته است.»۳ این منطق عینی کلید واژه فهم دانش منطق از دیدگاه هگل است. چه اینکه هگل در مقدمه خود بر علم منطق بر این باور است که منطق عینی جای متافیزیک را گرفته است. هرچند به قول جان. و. برییج هنگامی که هگل به منطق میپردازد میتواند نتایج پدیدارشناسی را مبنا قرار دهد؛ چراکه پدیدارشناسی به ما میآموزاند که این الگوها صرفا ویژگی ذهنی و استدلالپردازی ما نیست. پی بردن به رابطه میان پدیدارشناسی روح و علم منطق نزد هگل نیز یک جذابیت فلسفی است. «در سنت هگلی پدیدارشناسی در هر صورت رابطه خاصی با منطق دارد و سیر پدیدارها در عین حال که در حوزه عمل بر مراحل تکوینی منطق دلالت دارد، خود براساس آن منطق جریان مییابد. »۴
خصیصه منطق هگل پیشتر گفتیم که منطق دیالکتیکی هگل را نمیتوان با منطق صوری ارسطو یا با نحلههای منطقی جدید مقایسه کرد، چه اینکه هگل بر خلاف منطقهای قدیمیتر که چگونگی ترکیب مفاهیم در حکمها و سپس تبدیل حکمها به عناصر سازنده قیاس توجه نمیکند. «منطق در دیدگان هگل رشتهای اساسا مابعدالطبیعی است که وظیفه آن نه تعیین قوانین صرفا صوری قیاس، بلکه مشخص کردن ماهیت هستی فی نفسه است»۵ در این صورت منطق بیش از آنکه ابزاری برای درست فکر کردن باشد، واقعیتی عینی به خود میگیرد. «این منطق غیر از خود هیچ علم و دانش دیگری بنیان نمینهد؛ علم حقیقی خارج از منطق شکل نمیگیرد و قوام نمییابد، بلکه در واقع عین منطق است.»۶
جایگاه منطق در نظام اندیشه هگل به نظر هگل تامل فلسفی باید بر مبنای اصول آن آغاز شود، یعنی کاملا مستقل و قائم بالذات باشد. از این رو وی «از بنیان نهادن اندیشه خویش بر فرضیههای ثابت یا پیش انگاشتهای اولیه اجتناب میکند. البته او معتقد است که اصول فلسفهاش باید در تکامل نظاممند آن ظاهر شود. این اصول باید پیامدهای این تکامل باشد، نه بنیاد آن.»۷ بنابراین امر بیواسطه همواره با امر با واسطه همراه است و در جستوجوی سرآغاز فلسفه منطبق با نظام فلسفی هگل راهی جز ابتنا به منطق نیست. به قول کریم مجتهدی منطق بهعنوان عامل حاضر در هر نوع شناخت، از پدیدارشناسی تا تمام تجلیات روح، آن روی سکه شناخت محض است و آغاز فلسفه همان آغاز منطق است، اما آغاز منطق وجود محض و کلی است. در واقع «کوشش هگل در راستای مهیا ساختن شالودهای برای مابعدالطبیعه او را با معمایی حیرتانگیز مواجه ساخت. چنین شالودهای باید حقوق فاهمه را به رسمیت بشناسد. به بیان دقیق، میبایست این حق را برای فاهمه متعارف قائل باشد که خود بیندیشد و فقط آن باورهایی را بپذیرد که میتواند برای آن دلایل کافی بیاورد.»۸ وجه منطقی اندیشه هگل و نگارش کتابهای منطقی توسط او را باید به مثابه تاری که در پود فلسفه بافته میشود دید و شاید از این منظر بتوان گفت که منطق سرآغاز فلسفه و فلسفه نیز دانشی مبتنیبر روششناسی منطقی است. کما اینکه «هگل در بخش نخست این کتاب پیش از آنکه وارد مباحث منطق شود، به تعریف فلسفه میپردازد: «مطالعه متفکرانه اشیا را میتوان تعریف مناسبی برای فلسفه دانست» و سپس با تعریف منطق به «علم اندیشه محض» موضوع بحث در منطق را اندیشه میداند.»۹
پینوشتها: ۱- دانشنامه علوم فلسفی، هگل، حسن مرتضوی، انتشارات لاهیتا، ۱۳۹۲، ص ۱۱. ۲- هگل، پیتر سینگر، ترجمه عزتالله فولادوند، طرح نو، ۱۳۷۹، ص۱۴۲. ۳- درباره هگل و فلسفه او، کریم مجتهدی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰، ص۱۵۰. ۴- منطق از نظرگاه هگل، کریم مجتهدی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷، ص۲۶. ۵- هگل، فردریک بیزر، ترجمه سیدمسعود حسینی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱، ص۱۰۴. ۶- درباره هگل و فلسفه او، کریم مجتهدی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰، ص۱۵۰. ۷- گفتارهایی درباره فلسفه هگل، جان. ن. فیندلی/ جان. و. برییج، ترجمه حسن مرتضوی، نشر چشمه، ۱۳۸۷. ۸- هگل، فردریک بیزر، ترجمه سیدمسعود حسینی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱، ص۲۷۲. ۹- نگاهی نقادانه به کتاب آزادی و تاریخ، امیر صادقی، کتاب ماه فلسفه، شماره ۵۵، ص ۵۴.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید