پایانِ یک انقلابی

1392/4/22 ۱۲:۲۰

پایانِ یک انقلابی

مژده دقیقی مترجم رمان ظلمت نیمروز مجله تجربه از مژده دقیقی، مترجم رمان «ظلمت در نیمروز» آرتور کوستلر خواست که به دو سؤال دربارهی این رمان پاسخ دهد. اولی این بود که «رمانهای سیاسی غالباً به دام شعارگویی میافتند و خوب از آب در آمدن آنها دشوار است. چه چیزهایی در «ظلمت در نیمروز» هست که آن را شعارزده نکرده است؟» و دومی این بود «رمان کوستلر یک رمان روانشناختی هم هست و کوستلر سعی میکند ما را قانع کند که با تصمیم روباشف برای اعتراف کنار بیاییم. اما باز سؤال این است که چه چیزهایی روباشف را به اقرار کشاند؟»


مژده دقیقی مترجم رمان ظلمت نیمروز


مجله تجربه از مژده دقیقی، مترجم رمان «ظلمت در نیمروز» آرتور کوستلر خواست که به دو سؤال دربارهی این رمان پاسخ دهد. اولی این بود که «رمانهای سیاسی غالباً به دام شعارگویی میافتند و خوب از آب در آمدن آنها دشوار است. چه چیزهایی در «ظلمت در نیمروز»  هست که آن را شعارزده نکرده است؟» و دومی این بود «رمان کوستلر یک رمان روانشناختی هم هست و کوستلر سعی میکند ما را قانع کند که با تصمیم روباشف برای اعتراف کنار بیاییم. اما باز سؤال این است که چه چیزهایی روباشف را به اقرار کشاند؟»

البته بستگي دارد كه رمان سياسي چه هدفي را دنبال كند يا در صدد تبليغ كدام ايدئولوژي يا هدف باشد. كوستلر قصد تبليغ ندارد؛ ميخواهد نيروهاي سياسي و هواداران آنها را به تفكر وادار كند و پيامدهاي اطاعت كوركورانه و توجيه وسيله به خاطر هدف را به آنها گوشزد كند. «ظلمت در نيمروز» ريشه در تجربة كوستلر دارد و برخاسته از واقعيتي تاريخي است. كوستلر در اين رمان، به عنوان يك عضو سابق حزب كمونيست، راهي را كه او و امثال او طي كردهاند مورد ترديد قرار ميدهد و نقد ميكند و نشان ميدهد كه ايمانش به كمونيسم چگونه در نتيجة اين ترديد ترك برداشته است. نشانههاي اين ترديد را پيش از «ظلمت در نيمروز» در خاطراتش از زندان فاشيستهاي اسپانيا با عنوان «شهادتنامة اسپانيا» يا «گفتوگو با مرگ» ميتوان يافت. تصفيههاي سياسي و جنايتهايي كه در دوران زمامداري استالين در شوروي اتفاق ميافتاد، كوستلر و بسياري از كساني را كه در اروپا و ساير نقاط جهان به كمونيسم گرايش داشتند يا به طور فعال از آن حمايت ميكردند دلسرد كرده بود. از ميان اين آدمهاي بريده از كمونيسم، چند نفري مثل كوستلر وظيفة خود ميديدند كه با استفاده از نفوذ كلام خود روشنگري كنند و نسلي را از گمراهي نجات دهند. اين گروه، به رغم تبليغات گستردة احزاب و گروههاي كمونيست و سوسياليست در سراسر جهان، به يك معني خلاف جريان آب شنا ميكردند و خود را در اين خطر قرار ميدادند كه از جرگة روشنفكران طرد شوند. كمااينكه كوستلر نيز بعد از نوشتن «ظلمت در نيمروز» و موفقيت اين رمان از تيرهاي كينة دوستان حزب در امان نماند. ويژگي بارز «ظلمت در نيمروز»  همين نقش روشنگر آن است. اين رمان، در واقع، ضدشعار است و بيهودگيِ شعارها و كليشههاي سياسي رايج را نشان ميدهد. روباشف، قهرمان رمان، ضمن مرور زندگي خود اين ترديد را به خواننده نيز سرايت ميدهد و در جريان رمان به شيوة غيرمستقيم به او نشان ميدهد كه تبعيت از يك تفكر يا ايدئولوژي سياسي الزاماً به تحقق جامعة آرماني منتهي نميشود و اين خطر وجود دارد كه خيل عظيمي را در خدمت فرد يا گروه ظالمي قرار دهد و قدرت و اختيار تصميمگيري و گاه حتي تفكر را از آنها بگيرد.

 

گمان نميكنم كوستلر قصد داشته ما را قانع كند كه با تصميم روباشف كنار بياييم. هر خوانندهاي ميتواند تعبير خودش را از تصميم قهرمان رمان داشته باشد. روباشف در زندان فرصت دارد  كه كارنامة اعمالش را مرور كند و در واقع، پيش از بازجوها و دادگاه، خودش را در ذهنش به محاكمه ميكشد. درست است كه دستكم از مرحلهاي به بعد ديگر با تصميمات رهبري حزب موافق نبوده، ولي اين موضوع او را از جنايتهايي كه مرتكب شده  يا در آنها نقش داشته مبرا نميكند. فراموش نكنيم كه روباشف عضو يا هوادار سادة حزب نيست. او از رهبران فكري انقلاب است و بيش از آن آلودة نظام حاكم است كه بتواند خودش را از آن كنار بكشد. اگرچه اغلب فقط دستورات مقامهاي بالاتر را اجرا ميكرده، ولي در مقابل داوري وجدان خود بايد پاي اعمالش بايستد، و چيزي كه باعث شده سر از زندان در بياورد همين وجدان است. روباشف، در واقع، به اين نتيجه ميرسد كه بايد تاوان اعمالش را با زندگي خود بدهد. اين سرنوشت محتوم اوست؛ پايان مسيري است كه در طول زندگي طي كرده است.


بايد توجه داشت كه روباشف از نظر سياسي مدتها پيش مرده است، منتها نحوة تفكر او تغيير نكرده. كشمكش او با خودش براي آن است كه بفهمد كجاي كار اشتباه كردهاند و چه چيزي باعث شده جامعهاي كه بنا كردهاند، به جاي مدينة فاضله، به جهنم سوسياليستي بدل شود. حزب كمونيست طلايهدار پرولتاريا و مظهر ارادة تاريخ است. روباشف نيز، مانند ساير كادرهاي بالا، از كاستيهاي آن آگاه است، ولي معتقد است كه حزب را تنها از درون ميتوان تغيير داد. تا شكل گرفتن نهادهاي دموكراتيك راهي جز پيروي از سياستهاي حزب وجود ندارد و اين نهادها تنها پس از پيروزي انقلاب جهاني است كه شكل ميگيرد. تا آن زمان، بايد دم فرو بست و تسليم سرنوشت شد.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: