غلط املایی / عبّاس اقبال آشتیانی

1399/9/19 ۱۳:۵۲

غلط املایی / عبّاس اقبال آشتیانی

غالب مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حدّ اعتدال نیز قدم فراتر می‌گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود، مرتکب هزار غلط انشایی و املایی می‌شوند و متوجّه نیستند که به علّت تقریر و تحریر نادرست و بی‌‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحکه خاصّ و عامند و چون تأثّر و تألّمی هم از این بابت ندارند به هیچ‌وجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏‌آیند.

 

 

غیر از مردم لاابالی و بی‌مبالات، هیچکس نیست که پیش از خروج از خانه و قدم نهادن در کوچه لااقل روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و نواقص و معایب و بی‏نظمی‏ها و آشفتگی های هیئت ظاهر خویش را به شکلی ترمیم و اصلاح ننماید.

چرا؟

برای آنکه انسان، ذاتاً خودخواه است و خود را از هیچکس کمتر و پست‏‌تر نمی‏‌شمارد، و بر او بسی ناگوار است که باهیأت و اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در مقابل دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏‌گیری ببینند و بر او بخندند.

این توجّه و دقّت در رفع عیوب ظاهری به هر نظر که تعبیر شود، به شرط آن‌که به حدّ خودآرایی و ظاهرسازی نرسد، ممدوح است؛ چه برای مرد دردی بدتر از آن نیست که مورد عیبجویی هر کس و ناکس قرار گیرد، و به علّت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت‌نمای این و آن واقع شود.

امّا تعجّب در اینجاست که غالب همین مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حدّ اعتدال نیز قدم فراتر می‌گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود، مرتکب هزار غلط انشایی و املایی می‌شوند و متوجّه نیستند که به علّت تقریر و تحریر نادرست و بی‌‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحکه خاصّ و عامند و چون تأثّر و تألّمی هم از این بابت ندارند به هیچ‌وجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏‌آیند.

ممکن است که انشای کسی سست و نارسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد، اگر چه رفع این عیوب نیز تا حدّی به مدد تتبّع آثار بزرگان ادب و ممارست درخواندن و به حفظ سپردن گفته‏های فصیح و بلیغ فراهم می‏‌آید. لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدّی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدادادی است، باز می‏توان صاحب چنین نوشته‌‏ای را معذور داشت و از او چیزی را که خدا به او نداده است و تدارک آن به اکتساب مقدور نبوده، نخواست. امّا غلط املایی چنین نیست. اصلاح آن به کلّی به دست خود انسان است و در مرحله چیز نویسی، اتّفاقاً از هر کار دیگر آسان‌تر است.

ذوق، فقط آن نیست که انسان فریفته و دلداده هر منظره زیبا و هر هیأت موزون و هر آهنگ دلنواز شود، بلکه یک درجه از ذوق سلیم هم است که انسان طبعاً از هر منظره زشت و هر هیأت ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفّر و اشمئزاز حاصل کند و آنها را با اکراه و ناخوشی تلقّی نماید، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و درستی باشد.

کسانی که در نوشته‏‌های خود، استمراراً مرتکب اغلاط املایی می‏شوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته می‏شود، پی نمی‌‏برند، علاوه برآنکه از آن درجه از ذوق که مانع انسان از مرافقت با زشتی و نادرستی است، محرومند؛ از درک ننگ و عار نیز بی‌نصیبند و آن همّت را ندارند که زشتی و نادرستی را که در وجود ایشان هست و مسبّب آن نیز خود آنانند و به خوبی می‏‌توانند آن را رفع کنند، از میان بردارند و صحیح و سالم چیز بنویسند.

درممالک متمدّنه دنیا، هر روزنامه‏ای را که بخرید، اگر چه ممکن است که مطالب آن سخیف و مهوّع و خلاف حقیقت و بر ذوق ناگوار باشد، امّا کمتر اتّفاق می‌افتد که یک غلط املایی در آن دیده شود و غلط املایی برای هرکس که قلم به دست می‏‌گیرد در این ممالک ننگ است، حال آنکه ما اغلاط املایی را در نوشته خواصّ اعضای ادارات و پاره‏‌ای از رجال عالی‌مرتبه خود هر روز می‏‌بینیم.

روزی به یکی از همین آقایان که در نوشتن املای کلمات بسیار بی‏‌مبالات است و اتّقاقاً مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد، گفتم که: املای فلان کلمه و فلان کلمه غلط است. درجواب گفت که: من مخصوصاً آنها را به این اشکال نوشته‌ام و چون یقین دارم که دنیا زیر و زبر نخواهدشد، در این کار تعمّد کرده‌‏ام.

من دیگر به او چیزی نگفتم چه مسلّم می‌دانستم که اگر کسی املای درست کلمه‌ای را که همه در ضبط آن اتّفاق کرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده‏‌اند، بداند؛ محال است که هیأت صحیح و متّفق علیه را که همه می‏شناسند و معنی آن را می‏فهمند و اگر هم نفهمند به مدد کتب لغت به معنی آن پی خواهند بود، رها کند و به جای آن از خود هیأتی جدید که معروف و مفهوم هیچکس نیست، به کار برد و با این حرکت خودخواهانه، مفهوم مقاصدی را هم که کلمات قراردادی برای بیان آنها وضع شده، بر دیگران مشکل یا محال کند.

این قبیل بی‏مزگی‌ها، اگر هم به گفته آن رفیق، واقعاً عمد شمرده شوند و ناشی از نادانی و عجز و بی‏همّتی در راه رفع عیب نباشند، اگر چه دنیا را زیر و زبر نمی‏‌کنند، ولی باز زشت و مضحک هستند و اگر کسی در تعقیب آنها لجاج و اصرار به خرج دهد، هیچ چیز دیگر از آن کار، جز خفّت عقل و سبک‌مغزی فاعل آن برنخواهد آمد.

قرار تمامی مردم عادی و عاقل بر این است که کلاه را بر سر بگذارند و کفش را در پا کنند. اگر کسی پیدا شود که به عقیده نادرست و گمان سست خود بخواهد خرق اجماع کند و برخلاف قرار عام برود و کلاه را در پا و کفش را برسر قرار دهد، البتّه دنیا زیر و زبر نمی‏‌شود، لیکن او با این حرکت، خود را مضحکه و مسخره عموم می‏سازد و همه بر سبکی عقل و اختلال حواس او اتّفاق می‏‌کنند.

از این گذشته اگر بنا شود که هرکس به هوای نفس و تفنّن شخصی در املای لغات تصرف کند، چون هوای نفس و تفنّن هرکس به شکل خاصّی است، دیگر میزانی برای تشخیص صحیح و سقیم برای کسی باقی نمی‏ماند و هرج و مرج غریبی پیش می‌آید که هیچکس معنی نوشته دیگری را نمی‏‌فهمد، و غرض اصلی از وضع خط و لغات که تفهیم باشد، یکباره از دست می‏‌رود.

اگر چه غلط املایی برای هرکس عیب است لیکن، هر قدر اهمیت مقام شخص بیشتر و رتبه او در مقامات دنیایی بالاتر باشد، این عیب نمایان‏تر و ننگ و رسوایی صاحب آن واضح‌تر می‏شود. البتّه غلط املایی یک فرد عادی را مردم معذورتر می‌شمارند تا غلط املایی یک امیر یا وزیر را.

بسا شده است که بر اثر مشاهده یک چنین غلطی، تمامی هیبت و شوکت وزیر یا امیری برباد رفته است.

وقتی در مجلس شمس‌‏الدّین درگزینی، وزیر سلطان مسعود بن محمّد بن ملکشاه سلجوقی، موقعی که کمال‏الدّین زنجانی (که بعدها وزیر طغرل سوم شد) از بغداد به اصفهان رسیده بود، شمس‏‌الدّین درگزینی او را مخاطب ساخته گفت: با وجود ناامنی راه‌ها، چگونه بوده است که به سلامت ماندی مگر از ‹‹جعده›› نیامدی؟

کمال الدّین گفت: ایّها‌ الوزیر جاده است نه «جعده.»

گفت: راست گفتی، ‹‹جعده›› آن است که تیرکمان، در آن می‏گذارند و مقصود او ‹‹جعبه›› بود که این معنی اخیر را دارد.

تمامی حضّار مجلس برشمس‏‌الدّین وزیر خندیدند و وزیر چون دریافت که نه املای صحیح ‹‹جاده›› را می‏داند نه هیأت درست ‹‹جعبه›› را، خجلت بسیار برد و تا مدتی جسارت آن‌که در روی حضّار نگاه کند نداشت.

یکی از مغلطه‌بازی این قبیل آقایان، وقتی که ایشان را در غلط نوشتن املاها ملامت کنید، این است که املاهای فارسی، آمیخته به عربی مشکل است و به آسانی نمی‏توان آن را آموخت. فرض کنید که این گفته

بی‌اساس درست باشد. چون زبان فارسی امروزی با همین املا و انشا، زبان ما و وسیله امتیاز ما از سایر ملل شده است و با ثروت گرانبهایی از نظم و نثر که دارد، مایه سرافرازی ما در جهان است و باید آن را با هر اشکالی که دارد، همان‌طور که قدمای ما آن را درست و راست فرا می‏‌گرفته و تا حدّ توانایی در تکمیل و تحسین آن می‏‌کوشیدند، فرا بگیریم و اگر نمی‌توانیم چیزی بر کمال و جمال آن بیفزاییم، لااقل تیشه ستم بر پیکر زیبای آن نزنیم و هیأت موزون و عارض جمیل آن را به ناخن نادانی و خودخواهی نخراشیم.

اگر قدری تأمل کنیم و انصاف به خرج دهیم می‏‌بینیم که این عذر بدتر از گناه این معترضان نیز مقبول نیست، زیرا که تمامی لغات مشکلی که املای آنها محتاج به آموختن و ضبط است و در نوشته‏ این قبیل آقایان می‌‏آید، شاید از هزار تجاوز نکنند. آیا ضبط صحیح هزار کلمه و به خاطر سپردن آنها چنان کار دشواری است که از عهده یک شخص عادی برنیاید و اگر اشکال و زحمتی دارد تا آن اندازه باشد که از تحمّل ننگ بی‌سوادی و مضحکه شدن در پیش هر کس و ناکس سخت‏تر و ناگوارتر به شمار آید؟

منبع: مجلّه یادگار، سال اوّل، شماره چهارم

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: