روشن بینی - کشف و کرامت قدیم / محمد پروین گنابادی

1399/6/2 ۰۴:۳۰

روشن بینی - کشف و کرامت قدیم  / محمد پروین گنابادی

اختراعات و کشفیات نوین ملتهای زنده و تحولات و تغییرات شگرف در همه شؤن زندگی‏ که در بسیاری از کشورهای متمدن آغاز گردیده و سپس رفته رفته بمرحلهء کاملتری رسیده است‏ مردم مشرق زمین و بویژه ملت ما را دچار بهت و حیرت کرده است و درین نیم قرن اخیر که بر اثر عوامل گوناگونی ملت ما از کاروان تمدن جهانیان عقب ماندها بود اندیشه‏ هائی افراطی در گروهی‏ پدید آمد

 

 

اختراعات و کشفیات نوین ملتهای زنده و تحولات و تغییرات شگرف در همه شؤن زندگی‏ که در بسیاری از کشورهای متمدن آغاز گردیده و سپس رفته رفته بمرحلهء کاملتری رسیده است‏ مردم مشرق زمین و بویژه ملت ما را دچار بهت و حیرت کرده است و درین نیم قرن اخیر که بر اثر عوامل گوناگونی ملت ما از کاروان تمدن جهانیان عقب ماندها بود اندیشه‏ هائی افراطی در گروهی‏ پدید آمد و بجای اینکه بتاریخ گذشتهء میهن خویش در نگرند و منشأ و اساس اینهمه تحولات علمی را در میهن خود بیابند و رنجهای فراوان و ابتکارات دانشمندانی چون،بیرونی-زکریای رازی- ابن سینا-فارابی-غزالی و خواجه نصیر و غیره را مورد مطالعه قرار دهند کور کورانه و با تعصب‏ جاهلانه‏ ای بتقلید از تمام سنن و آداب اروپائی پرداختند و شروع به عیب جوئی و نکوهش تحقیر ایرانی‏ و ایران کردند و روح نومیدی و بدبینی را در میان مردم تقویت نمودند و نتیجه چنان شد که هم اکنون‏ بسیاری از مردم کشور ما هم آئین‏ها و رسوم کهن ملی خویش را از دست داده‏ اند و هم از فرا گرفتن‏ تمدن حقیقی غرب بی‏ بهره مانده ‏اند.مگر این آوازهء روشن‏ بینی و اکتشاف و اختراع غربیان در مسائل مادی و علمی همانند آن روح شگرفی نیست که در بسیاری از بزرگان تصوف و پارسایان‏ حقیقی کشور ما بنام کشف و کرامت وجود داشت؟و آیا اگر در راه کسب دانش و هنر به شیوهء پارسایان قدیم حقیقت محض را دنبال کنیم و از هوی و هوسهای شخصی چشم بپوشیم و دانش را وسیلهء جاه و مال قرار ندهیم و علم را فقط برای علم فرا گیریم به روشن ‏بینی شگرف و حیرت‏بخشی نائل‏ نمی شویم که بکشف و کرامت شبیه است؟

 

چندی پیش در حکایات و اخباری که دربارهء کشف و کرامت برخی از اقطاب و بزرگان عالم‏ تصوف و معنی نقل میکنند می اندیشیدم.حل اینگونه شگفتیها و خوارق حیرت‏بخش دربارهء اولیاء اللّه و ائمهء اطهار با منطق دین و ایمان و اعتقاد باقوال بزرگان آسان است ولی در خصوص گروهی‏ که مأموریتی از جانب خدا ندارند و بصرف اتصاف بریاضت و تهذیب نفس کشف‏ها و کرامتهائی‏ بآنها نسبت می دهند حل آن خواه از نظر دینی و چه از لحاظ علمی بسیار دشوار بنظر می رسد،چه بحکم‏ آیهء شریفهءلا یعلم الغیب الا هو باب غیبگوئی بوی مردم مسدود است و از لحاظ علمی نیز هنوز دانش بشری نتوانسته است اینگونه معضلات را با منطق دانش حل کند.دیر زمانی در این باره تفکر میکردم که آیا اینهمه حکایات و اخباری که بنقل از پیروان اقطاب در کتب گوناگون متصوفه آمده است‏ عاری از حقیقت است؟و آیا مریدان بمنظور بزرگ کردن مرادهای خود بجعل اینگونه حکایات‏ شگفت‏ آور می پرداخته‏ اند؟و بنا مثل معروف بیهوده سخن بدین درازی ممکنست وجود داشته باشد؟ و اینهمه مردم در قرون متمادی چگونه پای‏بند کسانی بوده‏اند که هیچگونه نفع مادی از جانب‏ آنان مقصور نبده و بلکه در موارد بسیاری از مال و جان وهستی خود در راه قطب و حقیقت صرف‏ نظر میکرده و بفداکاریهای عجیب دست می ‏یازیده‏ اند؟باری پس از دیر زمانی بدین نتیجه رسیدم که‏ کشف و کرامت قدما مشابه همین حالت روشن‏بینی دانشمندان بزرگ امروز است که تمام عمر خود را بیغرضانه و از روی حقیقت در راه دانش و هنر طی می کنند و ادمی از اندیشیدن در حقایق علمی باز نمی ایستند و در نتیجه اینهمه ثمرات حیرت بخش پدید می آوردند منتها گروهی از مردم سطحی هم‏ چنانکه یاد کردیم نه باصول حقیقی تمدن جید آگاه‏اند و نه به آداب و رسوم و سنن ملی خود مراجعه‏ می کنند و می ‏پندارند تمدن جدید جز مادی‏ پرستی و غرق شدن در شهوات و لذات چیز دیگری نیست‏ چنین کسانی که مادیات و شهوات در سراسر شؤن حیاتی آنان فرمانروائی می کند و همهء حقایق و معنویات را یا مایهء تمسخر برخی از«مقلدان»و یا بازیچهء گروهی شیاد می‏ بینند واقعا برای ایشان‏ حل چنین مسائلی دشوار و عجیب بنظر میرسد.کسانی که صرف نظر از فرو رفتن در انواع عیش و نوشها و پیروی از تجملات و هوی و هوسهای فریبنده ناپایدار پشت پا زدن به مسائل معنوی را مایهء اندیشهء بلند و ذوق و سلیقهء عالی میدانند.و وقت را گرانبهاتر از آن میدانند که لحلظه ‏ای دربارهء مسائلی غیر مادی بیندیشند چگونه می توانند باور کنند که انسان در پرتو تهذیب نفس و وارستگی حقیقی‏ از همه پلیدیها و بد اندیشی ها ممکنست بمرتبه ‏ای فراتر از مرحلهء حیوانی ارتقا جوید.ریاضت یا مبارزه با هوی و هوسها و صفات اهریمنی چون،حسد و کینه‏ توزی و دوروئی و بد دلی و نفاق و بدبینی و هرزه‏ درائی و مردام آزاری و غیره در نظر آنان دیوانگی و ابلهی بشمار می رود و راستی و حقیقت و مهر و بشر دوستی و ایثار و اغماض در برابر دشمنان و دستگیری از بینوایان و پرهیز از مال حرام و دزدی و رشوه و پاکدامنی و صدها صفات نیک دیگر را بی عرضگی و حماقت و کوته نظری می شمرند و بجای‏ پند گرفتن از گنجهای پر از حقیقت که مولوی ها و عطارها و سنائی ها و حافظ ها و دیگر بزرگان طریقت‏ برای ما بیادگار گذاشته ‏اند یا دلبستهء برخی از آثار جنسی امروز می شوند و یا مقامات حریری و بدیع‏ الزمان همدانی را سر مشق خود قرار میدهند که نمونهء دستورهای آنان چنین است:

انا ابو قلمون-فی کل لون اکون-اختر من الدهر دون-فان دهرک دون.یعنی من در تلون‏ و رنگ برنگ شدن چون بوقلمونم بهررنگی در می آیم-از روزگار فرو مایگی و پستی بر گزین‏ چه روزگار تو پست و فرو مایه است.

 

اینست که درین عصر واقعا راستی و دین و حقیقت فسانه شده است.دروع و تقلب و ریا و تزویر دیگر قبحی دارد و وسیلهء عادی کسان برای رسیدن بمراتب بلند است.از مدرسه که مهد تربیت و اخلاق‏ باید باشد تا محیط خانواده و اجتماع بیشتر جوانان ما جز دوروئی و مکر و فریب درسی دیگر فرا نمی گیرند.کسبه دروغ می گویند و همه چیز را با تقلب و زراندوزی می فروشند.در اکثر ادارات نادرستی‏ و روشه فرمانروائی می کند.فساد و تباهی در همه شئون اجتماعی ریشه دوانده است و آیندهء تاریکی را بما اعلام میدارد.دوستی ها و صفاها رخت بر بسته است و جای آنرا نیرنگ و تملق و ریا و دو رنگی‏ گرفته است.سلام و علیک‏ها،احوالپرسی ها-ملاقاتها و همه امور عادی جنبهء معاملات پایاپای بخود گرفته است.راستی در چنین محیطی گفتگو از حل کیفیت کشف و روشن‏بینی و ریاضت نفس و نتایج‏ آن خنده ‏آور است.

 

اما پس از دفیله دادن اینوضع دلخراش از نظر خود بدین نتیجه رسیدم که بیهوده سخن‏ بدین درازی نیست بگذار برخی ازین گروه مرا خرافاتی و مرهوم ‏پرست بدانند ولی من سعی میکنم‏ موضوع را با همین منطقی که بر بعضی از حقایق علمی منطبق میشود تجزیه و تحلیل کنم.فرض کنید کسی با داشتن امکانات و دسترسی به ثروت و جاه و جلال و مراتبی که در نظر عامه ارجمند است روش‏ عفت و پاکدامنی پیش گیرد،بزرگترین پرده‏ای که مانع دیدن حقایق است یعنی حسد و دشمنی را بدور افکند،با همه مردم بدیده احترام و مهر بنگرد،از لذات و هوی و هوسهای فریبنده چشم بپوشد، تا جائیکه بتواند در راه خیر و صلاح مردم گام بردارد سی کند دهان خود را بدروغ نیالاید،از فریب و تزویر و ریا بپرهیزد،سود جامه را بر سود خود برتری دهد با میل و رغبت انزوا را بر داخل شدن در ماجراها ترجیح دهد،بمال و ناموس دیگران چشم ندوزد و بحق خود قناعت کند، روزی خود را از راه مشروع یعنی کار و کوشش فکری یا بدنی بدست آورد.و از هر گونه ثروت‏ و عایدی نامشروع اجتناب کند.در برابر ناملایمات و مصائب جهان صبر و شکیبائی پیشه سازد،از سخن‏ چینی و افترا و تهمت زدن بدیگران پرهیز کند.لذات معنوی یعنی صفا و حققت را بر لذات‏ بدنی ترجیح دهد،و روح خود را بمطالبهء کتب و کسب فضایل مأنوس سازد و ترقی دهد و خلاصه اگر نگوئید کتاب اخلاق مینویسی!همه ملکات فاضله ‏ای را که در ادیان و قوانین انسان دوستی آمده است‏ کاملا پیروی کند آیا چنین کسی با مردم شرور و مفسده‏انگیز و عیش و نوش ‏پرست و لا ابالی و تن ‏پرور و دروغگو و مغرور و شیاد هیچ تفاوتی ندارد؟و آیا در چنین عصری اگر کسی حقیقة باینگونه صفات‏ آراسته باشد راضت نمی کشد؟و آیا مقصود واقعی ریاضت جز این بوده است؟.

 

پیداست که چنین ریاضتی بی‏ نتیجه نخواهد بود نتیجه آن یک صفای ذهن،یک اندیشهء راست‏ و درست یک روشن‏ بینی معجزه آساست که با یک نگاه می تواند افکار هر کسی را بخواهند و از نیات‏ درون او آگاه شود.بتعریفها و تملقات یا ناسزاگوئیها و عیب جوئیهای دیگران در هر مقامی پی ببرد و شیوهء اندیشه‏ها و خیالات هر کس را بمقیاس هوی و هوسها و سبک زندگانی او دریابد چنین کسی‏ چون از هر گونه حسد و حب و بغض نابجا وابسته است و حقایق این جهان را از دریچهء امیال پست‏ خود نمی ‏بیند بلکه بهمه چیز آنچنان که هست می نگرد بسهولت میتوان بمقاصد و افکار دیگران کاملا پیس ببرد هر چند با فریب و ریا بخواهند نیات پلید خود را نهان سازند.

 

بیهوده نبود که سقراط میگفت:خودت را بشناس.و در اسلام هم آمده است که من عرف نفسه‏ فقد عرف و به خودشناسی هنگامی حاصل میشود که«خود»را از منجلاب هوی و هوسهای فریبنده و القاآت اهریمنی و خوی‏های حیوانی رهائی بخشیم و بدین جهان پر از شگفتیها و زیبائیهای طبیعت‏ با دلی پاک و روانی هی از هر گونه خوی های شیطانی بنگریم آنوقت دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد-آری آنوقت طرز قضاوت و اندیشهء ما از زمین تا آسمان تفاوت پیدا خواهد کرد و در محیطی برتر ازین محیط آلوده باغراض و مطامع پلید زندگی خواهیم کرد آری همه چیز در درون‏ خود ماست.حافظ میگوید:

در اندرون من خسته دل ندانم چیست    ‏ که من خموشم و او در فغان و اویلاست

 

حکمای قدیم انسان را جهان کوچک می شمردند.انسان تربیت شده و کامل خود جهانی از حقایق‏ است.او بسی از حقایق را با روشن‏ بینی در می‏ یابد و هرگز هم بدان تظاهر و تفاخر نمی کند. بکوشیم تا برای رهائی از منجلاب فساد و تباهی گامی بسوی راستی و حقیقت برداریم تا بروشن ‏بینی‏ نائل آئیم.

یغما، سال نهم، اردیبهشت 1335 شماره 2 (پیاپی 94)

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: