1397/5/27 ۰۹:۰۳
برای پذیرفتن این دعوت آسمانی که از تأکیدگونهای هم خالی نیست، همهساله دههاهزار تن از کشور ما و صدهاهزار تن از دیگر کشورهای اسلامی یا غیر اسلامی جهان، روانه خانه خدا میشوند. خود را با هواپیما، کشتی و یا اتومبیل به بندر جدّه و مدینهالحاج میرسانند، تا عمره تمتُّع و حج تمتّع راانجام دهند. اینان کسانی هستند که خود را مستطیع میدانند، و چون استطاعت یافتهاند، باید این فریضه الهی را ادا کنند.
و لله علی النّاس حجُّ البیت من استطاع الیه سبیلا.۱
حج امانتی الهی و رکنی از ارکان اسلام و چهارمین رکن این دین است. سه رکن پیش از آن، نماز، زکات و روزه است.۲ درباره حج تا آنجا تأکید شده است که گفتهاند: اگر مسلمانی مستطیع، به مکه نرود و بمیرد، شایسته نام مسلمانی نیست و دم مرگ به هر دین که خواهد بمیرد، ترسا یا جهود.۳ و در خبر دعائمُالاسلام از امام صادق(ع) است که اگر مالداری حج نکند و بمیرد، از کسانی است که خدا درباره او گفته است: در روز قیامت او را کور برمیانگیزانیم.۴ پرسیدند: کور؟ فرمود: «آری، کور از راه خیر.»۵
استطاعت چیست و مستطیع کیست؟
«استطاعت حج» را فقهای مذاهب اسلام در رسالههای عملی و کتابهای مناسک معنی کردهاند: «آنقدر پول که بتوان به مکه رفت و برگشت، آن اندازه که زن و بچه او تا بازگشت وی، بدان زندگی کنند، به علاوه دارا بودن مایهای برای گذران خود و عائلهاش پس از بازگشت از سفر.» همین و همین، تکلیفی ساده، تا آنجا که بسیاری از مسلمانان خود را بر انجام دادن این تکلیف قادر میبینند و شاید به خاطر همین آسانشمردن است که همهساله صدهاهزار، و در عصر ما افزون از یک میلیون مسلمان از گوشه و کنار جهان به راه میافتند، تا خود را به یکی از میقاتگاهها برسانند.
اما «اعمال حج» به ظاهر آن اعمال نیز آسانتر از مستطیعشدن است: در یکی از میقاتگاهها مُحرم شود و به مکه برود؛ هفت بار به دور خانه کعبه طواف کند، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم(ع) بخواند، هفت بار بین دو کوه صفا و مروه برود و برگردد، اندکی از موی یا ناخن را بچیند و از لباس احرام بیرون آید، کار عمره تمتُّع پایان یافته است و باید منتظر احرام حج باشد. سپس روز هشتم یا نهم ذوالحجه از مسجدالحرام یا از شهر مکه مُحرم شود، برای ظهر روز نهم ذیحجه، خود را به عرفات برساند، تا غروب آفتاب در عرفات بماند، شب دهم به مشعرالحرام برسد و تا طلوع خورشید در آنجا توقف کند، سپس عازم منی گردد، هفت بار به جمرة عَقبه سنگ بیندازد، گوسفندی قربانی کند. سر را بتراشد، یا اندکی از موی سر بچیند، برای طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف به مکه برگردد، شب یازدهم و دوازدهم و نیمه روز دوازدهم را در منی توقف کند و به هر یک از جمرههای سهگانه هفت سنگ بیفکند، از این به بعد تا پایان عمر حاجی است.
استطاعتی که به ظاهر تحصیل آن بسیار آسان است، و اعمالی که انجامدادن آن آسانتر از استطاعت مینماید. آنچه در مناسک حج میخوانیم، آنچه در کتابهای فقهی نوشته شده همین است و همین؛ ولی آیا بهراستی استطاعت این چنین مختصر و اعمال حج بدین سادگی است؟
باید دانست آنچه فقها در رسالهها و مناسک نوشتهاند، تشریح حکم ظاهری مکلف است. حکمی است که مکلّف باید با دست و پا و زبان انجام دهد؛ اما تعریف کامل حج را باید در کتابهای اخلاق اسلامی و دستورالعملهای ائمه(ع) جستجو کرد. باید در نظر داشت که مکلف پیش از آنکه فریضه حج بر او تعلق گیرد، مسلمان است و «مسلمان» در سنّت تعریفی روشن دارد. این که «سنت» میگویم، چون بین تعریف مسلمان در کتاب خدا و سنت رسول(ص) و اخبار اهلبیت(ع) ملازمة اجمال و تفصیل است. در قرآن، مسلمان از جهت سهیمبودن در حقوق سیاسی و اجتماعی تعریف شده است و در سنت، از جهت شایستهبودن برای دریافت این لقب افتخارآمیز، شایسته اینکه او را بتوان موجودی باایمان خواند، مسلمانی آنچنان که امامصادق(ع) او را توصیف میکند. چنین کس اگر بخواهد فریضه حج را آنچنان که باز در کتاب اخلاق اسلامی بیان شده است بگزارد، در حقیقت جهاد و یا کاری بالاتر از جهاد کرده است. سختی شهادت یک دم بیش نیست؛ اما در چنین جهاد، هر لحظه باید خود را قربان کرد:
بگذرند از سر مویی که صراطش دانند
پس به صحرای فلک جای تماشا بینند۶
در میان آنان که با ادبیات فارسی سر و کار دارند، کمتر کسی را میتوان یافت که این قطعه ناصر خسرو قبادیانی را برای یک بار هم که شده نخوانده باشد:
حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم
مر مرا در میان قافله بود / دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را: بگو که چون رَستی / زین سفرکردن به رنج و به بیم
چون همی خواستی گرفت احرام / چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بُدی / هر چه مادون کردگار قدیم؟
گفت نی، گفتمش: زدی لبیک / از سر علم و از سر تعظیم
میشنیدی ندای حق و جواب / بازدادی چنانکه داد کلیم؟
گفت نی، گفتمش: چو در عرفات / ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش / به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی، گفتمش: چو میکُشتی / گوسفندی از پی یسیر۷ و یتیم
قرب خود دیدی اول و کردی / قتل و قربان نفس شوم لئیم؟
گفت نی، گفتمش: چو میرفتی / در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودی / وز غم فرقت و عذاب جحیم؟
گفت نی، گفتمش: چو سنگ جمار / همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسر / همه عادات و فعلهای ذمیم؟
گفت نی، گفتمش: چو گشتی تو / مطلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین / خویشی خویش را به حق تسلیم؟
گفت نی، گفتمش: به وقت طواف / که دویدی به هروله چو ظلیم۸
از طواف همه ملائکتان / یاد کردی به گرد عرش عظیم؟
گفت نی، گفتمش: چو کردی سعی / از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین / شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت نی، گفتمش: چو گشتی باز/ مانده از هجر کعبه بر دل، ریم
کردی آنجا به گور مر خود را / همچنانی کنون که گشته رمیم؟
گفت: از این باب هر چه گفتی تو / من ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم: ای دوست، پس نکردی حج / نشدی در مقام محو مقیم
رفتهای مکه دیده، آمده باز / محنت بادیه خریده به سیم۹
اگر حاجیشدن بدان آسانی است که نوشتیم، این شاعر متکلم چه میگوید؟ آیا حجی را که از دوستش خواسته، به روش تفسیر باطنیان از احکام فقهی است؟ درست است که ناصرخسرو اسماعیلی و بر مذهب باطنی است، اما آنچه سروده و انجامدادن آن را حج واقعی دانسته، در سنت رسول(ص) و اخبار اهلالبیت مخصوصا روایتی که از امام صادق(ع) رسیده میتوان دید: «هرگاه خواستی حج کنی، بر آن باش که دلت را برای خدا، از چیزی که تو را به خود مشغول سازد و از هر چه میان تو و او در آید، خالی کنی. همه کارهای خود را به آفریدگارت واگذار و در هر حرکت و سکون که از تو پدید میشود، بر او توکل کن. تسلیم حکم خدا و قضا و قدر او باش. دنیا و آسایش و آفریدگان را رها ساز٫»۱۰
در مستدرکالوسائل۱۱ حدیثی است نظیر پرسش و پاسخهای ناصرخسرو و دوستش. این پرسشها میان امام سجاد(ع) و شبلی رفته است؛ اما اگر مقصود از شبلی، همان صوفی معروف است، وی در سده سوم (۲۴۷ق) متولد شده و در سده چهارم (۳۳۴ق) درگذشته است. و شبلی دیگری را که در سده نخست (معاصر امام سجاد(ع)) در مدینه به سر برده باشد، در کتابها نمیبینیم (والعلم عندالله).
به هر حال مضمون آن روایت، رعایت شرایط معنوی در ادای مناسک حج به موازات انجام تکلیفهای ظاهری است؛ پس بار دیگر میپرسم: استطاعت چیست؟
در آغاز بحث، از استطاعت سخن گفتیم و گفته شد. باید توجه داشت استطاعتی را که فقها شرط دانستهاند، استطاعت مالی و جسمی است؛ اما پیش از این دو، باید استطاعت دیگری تحصیل شده باشد. استطاعتی که مخصوص زائر خانه خدا نیست. استطاعتی که هر مسلمان مکلف باید دارا باشد: «استطاعت علمی»، یعنی چه باید بکند و «استطاعت اخلاقی»، یعنی آنچه را میداند چگونه انجام دهد. در شریعتی که درباره اخلاق عملی آن، کتابهایی مانند: محجهالبیضاء، احیاء علومالدین، معراجالسعاده، کیمیای سعادت، مقامات العلیه و دهها کتاب اخلاقی دیگر نوشته شده است، در دینی که طلب علم را بر هر مسلمان واجب کرده است، مسلّما باید این استطاعت، پیش از بلوغ فراهم گردد، و یا لااقل بهتدریج در مدتی نه بسیار طولانی، آماده شود؛ اما متأسفانه بسیاری از برادران مسلمان بدین دو امر مهم توجه ندارند. زائران خانه خدا به طور معمول هنگامی استطاعت مالی پیدا میکنند که بیش از نیمی از عمر طبیعی را پشت سر گذاردهاند؛ یعنی در سنین بالاتر از چهل سالگی. در چنین وقتی به فکر یاد گرفتن احکام حج میافتند، آن هم در روزهای معیّن و در ساعتهای معدود.
میدانیم در چنین دوره از زندگی، تعلیم گرفتن دشوار است و آنچه روحانیان گروههای حج از حاجیان میخواهند، تقریبا محال. دشواری کار، تنها در آموختن واجبات حج، یعنی همان اعمال و گفتار ساده نیست. بسیاری از برادران و خواهران میخواهند حمد و سوره و اعمال نماز واجب را هم در همان مجالس یاد گیرند، مثل اینکه نماز هنگام بیرونشدن برای حج، بر آنها واجب شده است! خوب، به قول معروف «از هر جای ضرر برگردیم، منفعت است»؛ اما چگونه برگردیم؟ به تجربه دانسته شده است چون سنین عمر از پانزده گذشت و تار آواهای گلو ستبر شد، دیگر محال است بتوان حرفها را مانند عربزبانان درست ادا کرد و چقدر آن روحانی محترم رنج میبرد که میخواهد به پیرمردی هفتاد ساله از منطقهای دورافتاده تعلیم دهد، تا «انّ الهمت و النّهمه» نگوید و «انّ الحمد و النّعمه» بگوید و یا «و لا الضّالین» را «و لا الزّالین» تلفظ نکند.
اگر آن برادر مسلمان پیش از آغاز بلوغ شرعی به یادگرفتن و درستگفتن حمد و سوره میپرداخت و اگر در همان سالها احکام حج را که ممکن است روزی بر او واجب گردد، میآموخت، با چنین دشواریها روبرو نمیشد.
باید پذیرفت که مقدار توجه به فراگرفتن احکام و آداب دین، نمایانگر درجه علاقه ما نسبت به دین است. اگر در مکه و مدینه اعمال بعضی حاجیان نشان میدهد که از دین و معارف اسلامی جز تعلیماتی سطحی ندارند، علامت این است که اجتماع مسلمان نسبت به آموختن احکام دین و فقه اسلام و اخلاق اسلامی بیاعتناست. مگرنه این است که در حدیث میخوانیم: مسلمان نسبت به مسلمان دیگر مانند اندامی از کالبد است که اگر فاسد شود به همه کالبد اثر میگذارد.
تأسف ما وقتی شدیدتر خواهد شد که بر چنین سهل انگاری، این مطلب را نیز اضافه کنیم که شاید تعداد قابل توجهی از زائران خانه خدا و حرم شریف پیغمبر، از وضع این منطقه، آداب و رسوم مردم حرمین، مقرراتی که در آنجا حاکم است، اماکن زیارتی و آداب خاص آن اماکن، اطلاع درست ندارند، تا چه رسد به وضع اقتصادی و موقعیت جغرافیایی حجاز و حرمین در بین دیگر کشورهای اسلامی و زیان این ندانستن، مخصوصا در آن قسمت که به آداب و رسوم مذهبی مردم حجاز مربوط میشود، کمتر از نقص ندانستن اعمال و فرایض حج نیست و بسا مشکلاتی را پیش میآورد.
بدون شک اگر بازرگانی بخواهد کالایی را به ارزش همان مبلغ که یک تن حاجی در سرزمین حجاز مصرف میکند خریداری کند، اطلاعاتی وسیعتر از معلومات این برادر مسلمان درباره خصوصیات آن کالا، چگونگی تولید آن، بهای آن و بازار فروش آن به دست خواهد آورد. متأسفانه میبینیم توجه بعضی زائران خانه خدا به خرید و انتخاب کالا بسیار بیشتر از توجه به روشی است که امامان ما، از ما همیشه و بهخصوص در این سفر انتظار دارند! تعدادی از برادران مسلمان ما به حج میروند و برمیگردند و درست نمیدانند به کجا رفتهاند و برای چه رفتهاند؛ بلکه گروهی از آنان حتی به ظاهر هم نمیدانند به کجا رفتهاند. و اگر از آنان بپرسند شهر مقدس مکه و مدینه را از روی نقشه جهان بشناسانند که در کدام نقطه است، درمیمانند، تا چه رسد به این که بدانند این دو شهر پیش از ظهور اسلام چه وضعی داشته و چگونه اداره میشده و اسلام چه تغییرهای بنیادی در آن پدید آورده است.
برخی از حاجیان نمیدانند چه رژیمی بر این منطقه حکومت میکند. نمیدانند مردم این شهرها بر چه مذهبی هستند. آنان که آشنایی مختصری به تاریخ داشته باشند، شنیدهاند که مکه و مدینه جزو عربستان سعودی است. و مذهب سعودیان، وهابی است؛ اما سعودیان کیستند و وهابی چیست؟ چیزی نمیدانند! اما حج چنانکه میدانیم عبادت است، جهاد است، رکنی از ارکان اسلام است. مجاهد در میدان جهاد باید از همهسو مواظب حمله دشمن باشد. و بنیانگذار رکن باید تا آنجا که میتواند، پایه را استوار سازد.
حج عبادتی واجب است و در هر عبادت باید مراقب بود که با محظوری برخورد نکند؛ چه، اگر چنین برخوردی پیش آید، تکلیف دشوار خواهد شد؛ اما متأسفانه کمتر سالی است که دشواریهایی برای حاجیان پیش نیاید. گاهی هم ممکن است کار از مرحله دشواری بالاتر رود و با فاجعهای دلخراش پایان یابد چنان که نمونههایی از آن را در عمر خود دیدیم.
پىنوشتها:
۱- خدا راست حج آن خانه، بر کسی که توانایی رفتن بدان را داشته باشد (آل عمران، ۹۷).
۲- اصول کافی، ج۲، ص۱۸ حدیث ۳، چاپ آخوندی.
۳- سفینه البحار، ج۱، ص۲۱۱ ۴٫ طه، ۱۲۴
۵- بحارالانوار، ج۹۶، ص۲۲
۶- خاقانی شروانی.
۷- یسیر از اتباع است، چنانکه گویند: یسیر و یتیم، و این کلمه در متنهای قدیم فراوان آمده است.
۸- شترمرغ.
۹- ناصر خسرو، چاپ مینوی، محقق، صص۳۰۱ ـ۳۰۰
۱۰- سفینهالبحار، ج۱، ص۲۱۳
۱۱- ج۱۰، صص۷۲ ـ۱۶۶، چاپ مؤسسه آل البیت.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید