1397/3/30 ۱۰:۴۲
در کتاب"گزارهای از بخشی از قرآن کریم10(تفسیر شنقشی)که چندی پیش به محضر ارباب دانش و دیانت پیشکش کردم و در میان انبوه واژههای کهن و بدیع آن، لغت"بژرجستن"در ترجمهء کلماتی نظیر:شقاق،عدوان،فتنه،خصومت،بغی؛و "بژرجوی"در ترجمهء حضام2،نظرم را جلب کرد و با تتبع مختصری که در پارهای متون قرآنی داشتم،ریشه و معنای کلمه برایم روشن نشد،اگرچه از طریق معادلهای عربی آن در قرآن،پی بردن به معنی واژه چندان دشوار نمینمود.اینجا بود که به نقل چند شاهد و یکی دو مورد حدس و گمان و یک علامت سؤال(؟)اکتفا کردم.هماکنون یادداشتی را که آن روز در صفحهء 265 کتاب مذکور در پاورقی لغت"بژر جستن"آوردهام دوباره نقل میکنم و آنگاه به ذکر چند توضیح دیگر که بعدا"برایم روشن شده است میپردازم:
"در ترجمهء قرآنی دیگر بدون شماره و به صورت اوراق پراکنده از کتابخانهء آستان قدس،که بازهم از آن نام بردهایم کلمات زیر چنین معنی شده:
خصام:آویژگن و بژرجوی(ص 110)،شقاق:بژرجستن(ص 371)،لاتعتدوا: نگرید بژر نجویید(ص 98)،معتدین:بژر جویان(ص 98).کلمهء"بژر"در تمامی موارد یاد شده در اصل متن با سه نقطه است.
بدین صورت در هیچیک از مآخذ و متونی که مراجعه کردم نیافتم.لغت نامه کلمهء "بجر"را به معنی"بدی و شر"آورده،آیا میتوان حدس زد که"بژر"همان"بجر" باشد؟مصحح کتاب زین الاخبار،چاپ بنیاد فرهنگ ایران در پاورقی صفحهء 295 کلمهء "بجر"را از قول مینا رسکی"چماق و گرز"معنی کرده و گفته از سلاح هندوان است.آیا میان"بژر"و"بجر"بدین معنا رابطهای موجود هست؟"
روزها گذشت-که یادش به خیر باد-و من بنده نیز به حکم ماجراجوئی طبع جوان دنبالهء کار لغت و تصفح متون کهن و شاهدیابی را رها کردو دل به زمزمهء اسرار نگفتنی اسطورهها سپرد و در کتب افسانه و اساطیر متفرق گشت.اما نه آن چنانکه آن واژهها را پاک از خاطر ببرد،بلکه هرگاه نیز به قرینهای برمیخورد که روشنگر گوشهای از آن تاریکیها بود،بیدرنگ به قید کتابت میکشید.امروز به مصداق"العود احمد"یک بار دیگر به سر آن لغت باز میشوم،و اینبار البته به مدد اسطورهها سخن از آن مقوله در میپیوندم.
گمان اولی که در مورد رابطهء"بژر"با"بحر"به معنی"بدی و شر"براساس لغت نامه برده بودم،خطاست چرا که بچر به معنی مذکور عربی است و حال آنکه در عربی نبودن بژر نمیتوان تردید کرد.اما حدس دوم آن روزی را تأملی اندک در اسطورهها تأیید میکند.
در اساطیر هندی،ایندرا3-یکی از بزرگترین خدایان ودائی که در اوستا4از یاران اهریمن و دیورقیب امشاسپند اردیبهشت معرفی شده سلاحی مخصوص به خود دارد به نام "وجر" Vajra که صاعقه و آذرخش در آن جای دارد و با این سلاح گرزمانند به جنگ ورتر5-دیو خشکی-میشتابد و او را مغلوب میکند و باران را از ابرها فرو میبارد. روایات کهن وی را چون مردی زیبا و یا سلیح آراسته تصویر میکنند که بر پیلی نشسته و گرز معروفش را که صاعقه در آن جای دارد به دست گرفته6.باید دانست که لغت وجر باوجود آنکه معادل Vazra اوستائی و Vazr پهلوی و"گرز"فارسی است،به معنی گرز نمیباشد،بلکه سلاحی کوتاه و نوک تیز است که اصولا"از سنگ میتراشیدهاند و در زبان فارسی دری لفظی که برابر آن باشد وجود ندارد.گرز که صورت فارسی همان واژه است تغییر معنی داده.سلاح وجر که معرف برق آسمان است،سلاح خاص ژوپیتر-خدای بزرگ رومی-نیز میباشد7.این سلاح را که خدایان برای ایندرا ساختند،سلاحی است زرین که صد گوشه و هزار سر دارد و جای آنمیان اقیانوس هاست.
علاوه بر ایندرا،مجسمهء"ویشنو"8یا"بشن"-ایزد دیگر ودایی-را نیز میبینیم با چهار دست که در قسمت اول(صدف بزرگ)،در دست دوم اسلحهای مانند صاعقهء ایندرا به نام(وجرنابهه Vajra-nabha ،در دست سوم عصائی بنام(گد( Gada )و در دست چهارم او گل نیلوفری بنام(پدمه Padma )قرار دارد9
باوجود آنکه محققین تصریح کردهاند که میان گرز فارسی "وجر"هندی رابطهء بینی وجود ندارد،وقتی به تعبیرات شاعرانهای نظیر آنچه در شاهنامهء فردوسی-که سرشار از اسطورههای کهن است-در مورد گرز پهلوانان،بر میخوریم بیدرنگ ذهن ما به برخی از ویژگیهای سلاح ایندرا-که صاعقه در آن است-نیز متوجه میشود.
ببارید الماس از تیره میغ همی آتش افروخت از گرز و تیغ10 چو بر گردن آرند رخشنده گرز همی تابد از گرزشان فرو برز11 ز گرز تو خورشید گریان شود ز تیغ تو ناهید بریان شود12 ز تیغ تو خورشید بریان شود ز گرز تو ناهید گریان شود13 سپهری کجا باد گرز تو دید همانا ستاره نیارد کشید14
اکنون اگر به موارد استعمال واژهء"بژر"در ترجمهء سابق الذکر توجه کنیم،باید به معنایی در حدود:دشمنی،عداوت،کینهوری و فتنه انگیزی بکار رفته باشد.گمان من بر این است که باتوجه به آنچه گذشت"بژر"صورت فارسی شدهء همان"وجر"سلاح ایندرا میباشد که به موازات آنکه خود ایندرا در اساطیر ایرانی از حالت ایزدی به موجودی اهریمنی انتقال یافته،کاربرد سلاح او هم که در آغاز برای تحقق منظورهای خبر(نبرد با دیو خشکی و آوردن باران)بود بهمعنای اهریمنی:خصومت و کینه و فتنه انگیزی تغییر یافته و در مناطقی از ایران-به احتمال قوی خراسان قدیم که اتفاقا" به سرزمین هند هم نزدیکتر است-رواج پیدا کرده باشد.
اگر این گمان درست باشد به مدد تأمل در اساطیر و روایات کهن سرگذشت واژهای اصیل که از فرهنگهای فارسی ساقط است،روشن میشود.
پاورقیها
(1)-انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،تهران 1355.
(2)-صفحات:15،36،37،40،106،111،158،236،240.
(3)- Indra
(4)-هاشم رضی،فرهنگ نامهای اوستا،انتشارات فروهر،تهران 1346،1/254.
(7)-احسان یارشاطر،ایندرا،یغما سال چهارم ص 435.
(8)- Vishnu
(9)-عبد الرحمن عمادی،پیوست کتاب دیار شهریاران،انجمن آثار ملی،تهران 1354،بخش دوم ص 2-118.
(10)-شاهنامه،چاپ مسکو 4/125.
(11)-ایضا"6/83.
(12)-ایضا"2/195.
(13)-ایضا"4/157.
(14)-ایضا"1/198.
منبع: مجله آینده سال ششم مرداد و شهریور 1359 شماره 5 و 6
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید