1396/12/2 ۱۳:۳۹
در ایام کودکی که در خوی زندگی می کردم گاهی پدرم مرا به تماشای منار شمس تبریز در دو هزار متری مغرب شهر می برد. این منار که صدها شاخ و کلۀ آهو سراپای آن را پوشانده و منظری دلفریب و شگفت انگیز بدان داده و از هوس و تفنن فرمانروایان مقتدر قرنهای پیشین حکایتها می سراید، امروز در میان باغهای سرسبز و خرم و در کنار درختان انبوه، حالت انزوا و غمناکی غریبان و شکستگی و بیماری ساخوردگان را دارد.
هر بار که به کنار «شمس تبریزی» می رسیدم با همه منع و نصیحت پدرم با شوق و نشاطی تمام از راهرو تنگ و تاریک و از پله های شکسته و درهم ریختۀ آن نفس زنان بالا می رفتم، تا از فراز منار، جلگۀ خوی و خانه های خشت و گلی شهر را تماشا کنم و در آن لحظه که به مقصد می رسیدم غروری کودکانه در سراپای وجودم موج می زد.
یغما، سال یازدهم فروردین 1337 شماره 1 (پیاپی 117)
دریافت مقاله
منبع: پرتال جامع علوم انسانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید