صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / زردشتیان /

فهرست مطالب

زردشتیان


آخرین بروز رسانی : شنبه 24 آذر 1403 تاریخچه مقاله

زَرْدُشْتیان، بهدینان یا مَزدیَسنان یا گَورونی، از گروههای دینی ایرانی، که شمار آنان را در ایران در حدود 000‘30 تن دانسته‌اند. 
زردشتیان با داشتن مقررات احوال شخصیۀ ویژۀ خود، اکنون در تهران، کرج، یزد، شهر کرمان و یکی دو شهر دیگر آن استان، همچنین در شیراز، اصفهان، اهواز و زاهدان به سر می‌برند (برای جمعیت زردشتیان در استانهای مختلف ایران، نک‍ : نمیرانیان، 47- 48). آمدن آنان از یزد و کرمان به نواحی دیگر ایران، در یکی دو قرن اخیر، و به‌اصطلاح، در دوران تجدد روی داده است. زردشتیانْ بازماندگان پیروان دین زردشتِ پیامبر در ایران باستان‌اند. 

جامعۀ زردشتی

آثار چاپ‌شدۀ مهم فارسی زردشتی چون صد در نثر و صد در بندهش، روایات داراب هرمزدیار و البته، زراتشت‌نامۀ منسوب به زرتشت بهرام ‌پژدو و ارداویراف‌نامه‌های فارسی و جاماسپ‌نامه‌ها و جز اینها، شرحی روشن و مستقل که بتوان آن را تاریخ خاص جامعۀ زردشتی به شمار آورد، در بر ندارند و بیشتر نیایش، احکام دینی و فقهی زردشتی‌اند. فقط از خلال این آثار، می‌توان گاهی شرایط اجتماعی و اقتصادی و وقایع را استنباط کرد. اکنون که از تاریخ برافتادن حکومت دینی ساسانیان بیش از 300‘1 سال می‌گذرد، برای اطلاع از این قرون متمادی، آگاهیهایی پراکنده در گوشه و کنار بر جای مانده است. 
کتابهای فارسی و عربی و اسناد و مدارک گوناگون تاریخی را نیز پژوهندگان از این نظر‌گاه بررسی کرده‌اند و می‌توان انتظار داشت که از روی همین منابع موجود، با دقت بیشتر، گوشه‌هایی تازه از تاریخ این جامعه را به دست آورد. به نظر می‌رسد که اسناد تاریخی در این باب، 3 ‌گونه‌اند: نخست آنهایی که به علتی، به شرح کوتاه یا بلندتری دربارۀ زردشتیان پرداخته‌اند، مانند تاریخ سیستان و فردوس المرشدیه، و یا اتفاقاً، اشاراتی به زردشتیان دارند، مانند رستم التواریخ. گروه دوم، آثار سیاحان خارجی‌اند که شرحی در این باره نوشته‌اند، مانند سفرنامۀ تاورنیه و سفرنامۀ شاردن. گروه سوم، آثار خود زردشتیان‌اند که آگاهی و اطلاعی دربارۀ تاریخ می‌دهند یا شرحی می‌آورند که از آن می‌شود دربارۀ جامعۀ زردشتی آگاهیهایی استنباط کرد، مثل روایات داراب هرمزدیار (نک‍ : مزداپور، زرتشتیان، 51-52). 
در زمان حکومت امویان، پیشرفت اسلام در نواحی مختلف یکسان نبود و در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها، بیشتر مردمْ زردشتی بودند و آتشکدۀ آذرگشسب در شیز آذربایجان در اواسط سدۀ 3 ق/ 9 م هنوز روشن بود (بویس، 237، 243-244). در سده‌های 4 و 5 ق/ 10 و 11 م، حاکم کازرون، مردی زردشتی به نام خورشید بود که از او به «دیلم گبر» یـاد کرده‌اند (نک‍ : مزداپـور، همان، 245). 
در اوایل دورۀ عباسیان، زردشتیان فاضل، به مناظره و بحث با علمای مسلمان می‌نشستند (بویس، 239)؛ اما گفته‌اند که امیر عبدالله طاهر، بنیان‌گذار سلسلۀ طاهریان، فرمان به سوزاندن و نابودی نوشته‌های زردشتی داد (مزداپور، همان، 54)؛ حتى اگر این قول درست نباشد، گرایشی روشن به این امر را نشان می‌دهد. در این دوره، فشار بر زردشتیان برای دست‌کشیدن از دین نیاکان فزونی گرفت و مقررات دولتی که با احکام محلی تشدید می‌شد، نه‌تنها اموال، بلکه افراد زردشتی را هم از این جامعه می‌گرفت. کیش زردشت ظاهراً بیش از همه، در فارس مقاومت کرد (بویس، 242-243). 
از آسیبهایی که موجب تهی‌ماندن سرزمین ایران از زردشتیان شد، آثاری ناچیز به جا مانده است. خاطرات نامکتوب و اقوال زبانزد در این راستا، اخبار بیشتری می‌دهند. مثلاً در همان قرون نخستین، خاندان اوشیدری که موبدان آتشکدۀ آذرگشسب در تکاب آذربایجان بودند، با ویرانی آن، به کرمان گریختند. نام برخی خاندانها مانند کابلی، بلیوان، هنگامی، هزاری و لُریان نشانهایی دیگر از این مهاجرتها را در بر دارد. تاریخ مبهم این دوران (مزداپور، زرتشتیان، 54-55؛ شهمردان، تاریخ ... ، 5-17، پرستشگاه ... ، 60؛ چوکسی، 16-23)، حکایت از کوچ زردشتیان از مناطق مختلف، به کرمان و یزد می‌کند و درنهایت، گوناگونی خصایص بدنی زردشتیان معاصر را توضیح می‌دهد. در این سیر مهاجرت، زردشتیان در هر شهر و روستا چون جمعیتشان پیوسته کمتر می‌شد، به مناطقی که هم‌کیشانشان در آنجـا متمرکز بودند، می‌رفتند (برای نمونـه، نک‍ : مزداپور، واژه‌نامه ... ، 1/ 41-45). 
با آمدن مغولان به ایران، زردشتیان صدمۀ بیشتری خوردند. مغولان در سدۀ 7 ق/ 13 م، آتشکدۀ کرکویه را در سیستان ویران کردند (بویس، 244). پس از دورۀ مغول، زردشتیانْ دیگر بناهای بلندی را پی نیفکندند و آتشهای مقدس را به درون اتاقکهایی هرچه محقرتر منتقل کردند (همانجا). 
نخستین گزارشی که مسافران و سیاحان اروپایی به غرب آوردند و خبر از بودن تنی چند از پیروان مذهب کهن ایرانیان دادند، مربوط به زردشتیان یزد و آتشکدۀ شریف‌آباد بود. در 1013 ق/ 1604 م، دیگر زردشتیان ساکن شمال و شرق ایران، یعنی خراسان و سیستان، به کرمان نزد هم‌کیشان خود پناهنده شدند (همو، 245). با وجود این، شرحی دربارۀ بهدینان جوامع کوچک زردشتی در نقاطی که فعلاً دیگر زردشتی‌نشین نیستند، در یادها هست (مزداپور، زرتشتیان، 55). شمار جماعت زردشتی از یک‌میلیون تن در عهد شاه عباس صفوی (آغاز سدۀ 12 ق/ 18 م)، به 50هزار تن در زمان فتحعلی شاه، و 30هزار تن در زمان محمد شاه قاجار رسید و در 1285 ق، به 900‘6 تن تقلیل یافت (همانجا). 
در روایات داراب هرمزدیار، از 883 تا 1187 ق/ 1773- 1478 م، خاطره‌هایی که نسل‌اندرنسل انتقال یافته است، آشکار می‌گردد، مثل اشاره به بهدینان سمرقند و یادکرد از نامه‌ای با تاریخ 928 یزدگردی، برابر با 966 ق از دستوران سیستان و بهدینان خراسان. در سدۀ 11 ق/ 17 م، در شهر قندهار افغانستان، سیاحی اروپایی با تعداد بسیاری زردشتی برخورد کرده است که در فقر و تنگ‌دستی بوده‌اند (بویس، 246). این پرسش پیش می‌آید که آیا خانواده‌های هزاری کنونی، که زردشتی‌اند، با اینان نسبتی دارند؟ شاردن فرانسوی از بودن زردشتیانی در مناطق روستایی مرکز و جنوب ایران گزارش می‌دهد؛ همچنین می‌گوید که شاه عباس صفوی در 1017 ق/ 1608 م، در حومۀ اصفهان، گروهی از آنان را ساکن کرد که یک‌صد سالی در آنجا در آسودگی زیستند. وی از یک مرکز بازرگانی بزرگ در 4فرسنگی اصفهان سخن می‌گوید که تمام جمعیت آن زردشتی بوده‌اند. اینان بیشتر به تجارت کشمش و محصولات جانبی تاکستانها و باغهای انگور می‌پرداختند (همانجا). 
بدین شمار، تا عهد صفویه در اصفهان نیز بهدینان می‌زیسته‌اند. بعداً زردشتیان اصفهان پراکنده شدند و به جاهای مختلف ایران، به‌ویژه یزد رفتند و از سِدۀ اصفهان نیز در ده خرمشاه ساکن شدند. همچنین در قتل‌عام اصفهان در 1111 ق/ 1699 م، گروهی از زردشتیان به یزد و توابع آن، به‌ویژه تفت، و جمعی دیگر به کرمان و ابرقو گریختند. 
دو جماعت زردشتی ساکن یزد و کرمان از دیرباز با یکدیگر ــ بنـابر اسناد موجـود ــ ارتبـاط داشته‌اند. کاروانهایی که میـان دو شهر همواره در رفت‌وآمد بوده‌اند، و نیز مهاجرتهایی که به‌ویژه از یزد به کرمان صورت می‌گرفته است، روابطی ازجمله دادوستد بازرگانی، ردوبدل آراء جمعی در امور همگانی، مشاورتهای دینی و فقهی، و درنهایت، ازدواج و خویشاوندی را در پی داشته است. نیای بزرگ خاندان سروشیان کرمانی، به نام «جم» نیز از یزد به آن شهر مهاجرت کرده است (مزداپور، زرتشتیان، 56). 
با آمدن اعراب به ایران، گروهی برای حفظ آیین کهن خویش مهاجرت کردند. اخباری از مهاجرت زردشتیان به چین و نیز شمال هندوستان در دست است. مسعودی در سدۀ 4 ق/ 10 م، از بودن زردشتیان و آتشکده‌های متعدد در چین سخن می‌گوید. پسر یزدگرد سوم، موسوم به پیلوسه/ پیروز، برای گرفتن کمک، به تخارستان، که جزئی از چین بود، رفت. امپراتور چین در 42 ق/ 662 م، پرویز را به شاهی شناخت (پورداود، ایرانشاه، 9). وی و فرزندش توفیقی نیافتند و در همان‌جا ماندند. در 139 ق/ 750 م، در اوایل خلافت عباسیان، دسته‌ای دیگر از زردشتیان به چین مهاجرت کردند. از ایشان و نیز از زردشتیانی که به شمال هندوستان رفتند، اثری بر جای نمانده است (همانجا). گروهی از زردشتیان نیز به ژاپن رفتند (رجب‌زاده، 86-93). 
پیش از آمدن اسلام نیز ایرانیان، به‌ویژه روحانیان زردشتی و بازرگانان، به سرزمین مهاجرپذیر هندوستان رفته بوده‌اند. مغان زردشتی به هندوستان رفت‌وآمد می‌کردند و پیروانی نیز در آنجا داشته‌اند. سفر ایشان به‌ویژه در زمان امپراتوری آشوکا بوده است. به نظر می‌رسد که انگارۀ مهاجرت به هندوستان از پیش، در ضمیر ایرانیان نقش بسته بوده است. 
پژوهش دربارۀ مهاجرت زردشتیان ایرانِ پس از اسلام نشان می‌دهد که زمان این مهاجرت ظاهراً در نیمۀ دوم سدۀ 8 م/ 2 ق باید باشد. این مهاجرت از سواحل دریای عمان، به‌ویژه هرمز و میناب، صورت گرفته است و پس از مسافرتی سخت در دریایی توفانی، در محلی نزدیک به شهر دیب در هندوستان توقف کرده‌اند (مزداپور، همان، 60). دو داستان دربارۀ مهاجرت زردشتیان به هندوستان وجود دارد: قصۀ سنجان و قصۀ زرتشتیان هندوستان (نک‍ : پورداود، همان، 2-4، 15؛ چرتی، 746- 748). 
زردشتیان پس از رسیدن به هندوستان، در گجرات ساکن شدند و در طی تاریخ خویش نشیب و فرازهای بسیار دیدند. آنان نخست سرزمینی ناآباد را آباد کردند و سنجان نام نهادند. سنجان نام 4 آبادی در خراسان قدیم بود (پورداود، همان، 8). بعدها، مهاجران سنجان از خراسان گریختند و ابتدا به کوهستانهای خراسان رفتند، سپس به هرمز و از آنجا، با دشواری بسیار به هندوستان بازگشتند (همان، 4-5) و در طی چندین سده تلاش، آتش مقدس را به نام ایرانشاه در آتشکدۀ اودوادِه نشاندند. این گروه بعدها به رونق اقتصادی و توانگری رسیدند و قدرت یافتند؛ آن‌گاه با سخاوت و دلسوزی، هم‌کیشان خود را در ایران یاری دادند و در شناساندن آثار فرهنگی ایران باستان به جهان، نقشی بنیادین ایفا کردند (مزداپور، همان، 61). زردشتیان مقیم هندوستان با نام «پارسیان» شهرت یافته‌اند. 
زردشتیان ایران به پایمردی نریمان هوشنگ ــ نخستین پیک از شهـر بروچ گجـرات به ایران، و اقـامت یک‌سالۀ او در یزد ــ از بودن گروهی از هم‌کیشان خود در سرزمین هندوستان آگاه شدند و در شگفت ماندند. گویا نمی‌دانستند که در آن خطه هم، کیش زردشتی پیروانی دارد. این دادوستد در سراسر خطه‌های زردشتی‌نشین ایران و هند ادامه یافت و گنجینۀ غنی و پربرکت روایات فارسی را فراهم آورد. 
زردشتیان ایران تقاضا کردند که دو تن از موبدان هندوستان برای آموختن پهلوی به ایران بیایند تا بتوانند کتابهای دینی و گزارشهای اوستا را به آن زبان بخوانند. در ایران فقط چند تن از عهدۀ خواندن خط پهلوی، و فهمیدن مطالب آن برمی‌آمدند و چون به کارهای دینی اشتغال داشتند، نمی‌توانستند برای آموزش زبان پهلوی به هم‌کیشان خود، به آن سرزمین گسیل شوند. این رفت‌وآمدها همچنان ادامه پیدا کرد؛ چه، به شکل سفر به ایران و هند و چه، به شکل مهاجرت ایرانیان به هندوستان. از جملۀ خانواده‌های مهاجر زردشتی به هندوستان، نیاکان مانکجی لیمجی هاتریا بودند که در اوایل دورۀ صفویه از ایران به هندوستان رفتند. همچنین به سفر ملّا کاوس از هندوستان به دربار کریم خان زند اشاره شده است که حضور او در ملازمت کریم خان و پایمردیش در رسیدن شکایت زردشتیان به دست خانِ زند، از نخستین یاوریهایی بود که زردشتیان هند نسبت به هم‌کیشان خویش در ایران ارزانی داشتند (مزداپور، زرتشتیان، 63). 
تاریخ اجتماعی و دینی ـ آیینی جامعۀ زردشتی به دو دورۀ پیش از آمدن اسلام به ایران (دورۀ باستانی)، و پس از آن (دورۀ اسلامی) تقسیم می‌شود: 

دورۀ باستانی

دربارۀ زمان و مکان اشوزردشت نظریات و آراء مختلفی وجود دارد (نک‍ : آموزگار و تفضلی، 13-15، 37- 39، 45-47). هرچند ارتباط دولتهای ماد و هخامنشی با دین زردشتی ناروشن ‌مانده، اما این نکته پذیرفتنی است که حکومتی رسمی با نشاندن پیام آسمانی زردشت، که در «گاهان» (گاتها/ گاثاها) مندرج است، در دوران سروده‌های مقدس دیگر و انطباق‌دادن آنها با آموز‌ه‌های پیامبر، آیین زردشتی را شکل داده است. زبان این متون باستانی، اوستایی، و ترجمه و تفسیر آنها به زبان پهلویِ کتابی یا فارسی میانۀ زردشتی است (ابوالقاسمی، 1/ 5-7، نیز 65- 68؛ تفضلی، 35 بب‍‌ ). آیین زردشتی در دورۀ ساسانیان در کشور ایران رسمیت و عمومیت یافت. 

پیام گاهانی و ثنویت ایرانی

«گاهان» در درون یسنا جای دارد و یسنا یکی از 5 کتاب اوستای کنونی است. کتابهای دیگر، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خرده‌اوستا نام دارند. در روزگار ساسانیان، اوستا 21 کتاب یا نَسْک داشته است (همو، 36- 38). 
خطاب زردشت در «گاهان» به مردم، به‌صورت عام و جهانی است و به این اعتبار، برای نخستین‌بار در تاریخ بشری، دین از قاب خاندانی و قومی درمی‌آید و وجه همگانی پیدا می‌کند. جهانی‌بودن پیام زردشت، با مسئولیت فرد آدمی در برابر نیکی و بدی در عمل و رفتار وی در قبال دیگران، و با این معیار، تمیز و جدایی خیر از شر، توأم است. پس پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیکْ ستوده است. میزان و ابزار برای تمایز نیکی و بدی، یکی خِرد (اوستایی: xratar) است و دیگری راستی (اوستایی: aša)، که امکان گزینش و گزیدن خیر یا شر را میسر می‌سازد. هدف و نهایت نیز حفاظت از زندگانی و برترینِ زندگان است، یعنی انسان؛ اما پاداش و جزا را در جهان دیگر، «نیکان» در بهشت و بهترین زندگانی، و «بتران» در دوزخ دریافت خواهند داشت. 
در گاهان امشاسپندان و ایزدان بر گرد اهوره‌مزدا هستند و همۀ مظاهر وجود او را می‌نمایانند و پس از آن، امشاسپندان مفاهیم انتزاعی و مجرد می‌یابند و همراه خدایانی متعلق به کهنه‌دینی جامعۀ هندوایرانی بدل به ایزدانی می‌شوند که همچون ملائک و فرشتگانی‌اند حامی مردم، و اساطیرِ مردم‌وار و انسان‌گون خود را از دست می‌دهند (مزداپور، همان، 40-41؛ برای نمونه، نک‍ : یشتها، نیز یسنا، سراسر کتابها). نام ایزدان در اساطیر متون پهلوی با تقویم و روزشمار آن در انطباق است (بهار، 46-47). 
جدایی و تمایز میان نیکی و بدی در «گاهان»، اصلی اخلاقی است. این تمایز اما در کتابهای پهلوی (تفضلی، 37؛ تاوادیا، 88) وجهی اساطیری به خود می‌گیرد و به‌صورت مبنای آفرینش و پایان جهان (بهار، سراسر پارۀ نخست؛ نیـز نک‍ : تفضلی، 251-252، جم‍‌ ) درمی‌آید. به نظر می‌رسد باورهای مردمان ایرانی و بومی که قبل از مهاجرت آریاییها در این خطه می‌زیسته‌اند، در شکل‌گیری ثنویتی که در طی تاریخ ساخته شده است، مؤثر افتاده باشد. زمان و نجوم در این ثنویت نقشی بنیادین دارند. بنابر این اساطیر، عمر جهان دوازده‌هزاره، به شمارۀ 12 برج آسمان و 12 ماه سال است. هر روز از ماه به نامی مقدس خوانده می‌شود و این نامها در برگزاری نیایشها و پیدایش جشنها و آیینهای دینی، بنیادی است. چنین است که نقش تقویم و روزشماری با ثنویت پیوندی قاطع می‌یابد. 
روحانیون زردشتی، که موبدان و مغان (معیری، 33) خوانده می‌شوند، افزون‌بر راهبری آداب و آیینهای دینی، و نگاهداری کتاب، فرهنگ، سنت و فقه کهن، در روزگاری دیرین و نامشخص به تنظیم چنین باورها و عقاید و مراسمی نیز پرداخته‌اند و هنوز هم این نقش دیرپای را ایفا می‌کنند. اینان خود را فرزندان زردشت می‌دانند. 

آیینها و فقه در جامعۀ زردشتی

از آیینهای کهن هندواروپایی که تداوم آن در کیش زردشتی پدیدار است، یکی آماده‌سازی نوشابۀ هوم و آداب آن، و دوم قداست و گرامی‌داری آتش، و سوم بزرگ‌داری و یادکرد ارواح درگذشتگان است. در کتابهای دینی قدیمی و سنت ایران باستان بر این 3 آیین، به‌ویژه تأکید می‌شود. این آیینها تا امروز هم در جامعۀ زردشتی بر جای مانده‌اند و جشنهای سالیانه نیز به آنها افزوده شده‌اند. 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: