زبیدی، ابوبکر محمد بن حسن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 6 آذر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/274125/زبیدی،-ابوبکر-محمد-بن-حسن
شنبه 24 آذر 1403
چاپ نشده
26
زُبَیْدی، ابوبکر محمد بن حسن (د 379 ق/ 989 م)، ادیب، لغتشناس، نحوی و شاعر اندلسی. حُمیدی (د 488 ق/ 1095 م) در جذوة المقتبس و پس از آن قاضی عیاض (د 544 ق/ 1149 م) بیشترین آگاهی را از وی دادهاند؛ یاقوت (د 626 ق/ 1229 م) نیز، به نقل از حمیدی، همۀ نوشتههای او را در معجم الادباء تکرار کرده است. از معاصران، لاسارو در کتابی با نـام ابوبکر الزبیدی نحوی اندلسی قرن چهارم (مـادرید، 1968 م)، و نیز نعمه رحیم عزاوی ذیل ابوبکر الزبیدی و آثاره فی النحو و اللغة (نجف، 1975 م) بهتفصیل به شرححال و آثار وی پرداختهاند. ابنحزم نسب او را تا ربیعة بن زبید بن صُعب برشمرده، و از اجداد وی، عمرو بن حجاج را از اشراف کوفه دانسته اسـت (نک : جمهرة ... ، 386-387). سمعانی نیز نسب او را به زبید ــ قبیلهای از مذحج که در یمن بودند و سپس در کوفه ساکن شدند ــ میرساند (6/ 263؛ نیز نک : ابنحزم، همانجا). یاقوت نیز اگرچه نسب او را به زبید بن صعب رسانده (18/ 180)، اما مصحح ادبا زبید را، بهاشتباه با اعراب فتحه ثبت کرده و زبیدی آورده است و این شکل تلفظ در کتابها و تصحیحهای دیگر هم تکرار شده است (برای نمونـه، نک : یمانی، 307؛ دناع، عنوان کتاب: امثلة ... زَبیدی؛ جاد المولى، 87). ابیاری مصحح جذوة المقتبس هم ــ با بیدقتی ــ او را گاه زُبیدی (1/ 234) و یا زَبیدی (1/ 85، 86، 87) و برادر او، عبدالله بن حسن، را نیز با خوانش زُبیدی (2/ 411) آورده است. ازآنجاکه جد چهارم وی، بِشرالداخل، با سپاه امویان از حمص به اندلس آمده (EI2, XI/ 548-549)، صفدی اصل او را از حمص شام (2/ 351)، و ذهبی نیز او را شامی حمصی دانستهاند (16/ 417). زبیدی در خانوادهای اهل ادب به دنیا آمد. پدرش (د 318 ق/ 930 م)، چندان اهل علم و دانش بود که او را در شمار بزرگان مذهب مالکی ذکر کردهاند (5/ 235) و ابنفرحون شرححالی مختصر از وی آورده است: او دانش را در اندلس و قرطبه فراگرفت، به مکه رفت و در اندلس مفتی و پیشنماز بود و کتابی به نام فضائل مالک تألیف کرد (1/ 284). قاضی عیاض اشاره میکند که ابوبکر بهعلت خردسالی ــ که زمـان فوت پدر، حدوداً چهارسـاله بود ــ هیچگاه از دانش پدر بهره نگرفت (5/ 235)، با وجود این، ابوبکر گاه در کتابهایش به نوشتههای پدرش با عبارت «وجدت بخط ابی» استناد میکند (برای نمونه، نک : طبقات ... ، 16). افزونبراین، ابوبکر برادری به نام ابومحمد عبدالله داشته که ادیب و زبـاندان بوده است (نک : حمیدی، 2/ 411؛ ابنناصرالدیـن، 4/ 273؛ عزاوی، ابوبکر ... ، 57- 59). از نسبت اشبیلی زبیدی (ابنحیان، 133؛ قاضی عیاض، 4/ 581) میتوان گفت او مدت زیادی آنجا بوده است؛ اما از کودکی و آموزشهای نخستین او در آنجا آگاهی نداریم. گویا وی نخست به آموختن فقه علاقهمند بود و آن را نزد محمد بن احمد اموی معروف به لؤلؤی و ابنقوطیه (د 367 ق/ 978 م؛ ه م) فراگرفـت، چندانکه فقیه شد و در شمار حافظان و راویان حدیث درآمد (قاضی عیاض، 4/ 582؛ ابنفرحون، 2/ 203)؛ اما پس از چندی به ادب روی آورد و آن را نزد کسانی چون قاسم بن اصبغ بیانی (د 340 ق/ 951 م)، سعید بن فحلون، احمد بن سعید صدفی (د 350 ق)، ابوعبدالله رباحی (د 358 ق) آموخت (همانجا؛ ابنقاضی شهبه، 88؛ ذهبی، همانجا)، اما ابوعلی قالی بغدادی (د 356 ق) را از تأثیرگذارترین استادان وی نام بردهاند. ابوعلی قالی در سال 330 ق به قرطبه درآمد و آن زمان، اگرچه ابوبکر 14 سال بیش نداشت، گویا به خدمت استاد درآمد و همراه او شد؛ چندانکه ابوبکر را سبب انتقال بسیاری از کتابها و روایات ابوعلی قالی از شرق به اندلس دانستهاند (عزاوی، همان، 61 بب ؛ نیز نک : بخش آثار، ذیل طبقات ... ) به همین سبب، عزاویْ زبیدی را وارث دانش استادش، ابوعلی قالی، پنداشته است (همان، 85-91). زبیدی در نحو، لغت و علومی چون اعراب، معانی، نوادر، سیر و اخبار چندان سرآمد شد که معاصرانش همچون ابنحیان قرطبی (د 364 ق؛ همانجا)، ابنزَرْب (د 381 ق؛ ه م)، ابنفرضی (د 403 ق؛ 2/ 768)، ثعالبی (د 429 ق) و قاضی ابوعمر بن حذّاء (د 467 ق) دانش او را ستودهاند (قاضی عیاض، همانجا؛ ثعالبی، 2/ 70؛ نیز ابنخلکان، 4/ 372). مقری نیز جایگاه او را در غرب چون جایگاه ابندرید در شرق دانسته است (5/ 24). از کسانی که نزد ابوبکر دانش آموخته و از وی روایت کردهاند، میتوان پسرش، ابوالولید محمد، نیز ابنافلیلی، ابوالقاسم بن نابل (د 379 ق)، ابوعمر طلمنکی (د 429 ق)، عبادة بن ماءالسماء (د ح 421 ق) و ابوعمر ابنحذاء را نام برد (قاضی عیاض، 4/ 582، 668؛ حمیدی، 1/ 88، 234؛ سمعانی، 6/ 265؛ یمانی، همانجا؛ مقریزی، 1/ 599؛ GAS, II/ 698). دانش بسیار ابوبکر، او را به دربار خلفای اموی در اندلس کشاند؛ چه، آوردهاند که خلیفه حکم بن عبدالرحمان، ملقب به مستنصر (حک 350-366 ق/ 961-976 م) از او خواست تا پسرش، هشام مؤید باللٰه (حک 366- 399 ق/ 976- 1009 م) را حساب و عربی آموزد. گویا همین درخواست سبب شد تا ابوبکر اشبیلیه را رها کند و راهی قرطبه شود (ابنخلکان، همانجا؛ ذهبی، 16/ 417؛ صفدی، 2/ 351؛ نیز ابنفرضی، همانجا؛ قاضی عیاض، 4/ 582؛ یاقوت، 8/ 179-180). پس از چندی، ما او را در مقام قاضی اشبیلیه مییابیم؛ شغلی که تا زمان مرگ بر آن بود (ابنقاضی شهبه، همانجا؛ قاضی عیاض، همانجا، نیز 583؛ ابنفرحون، 2/ 203). از شعری که ابوبکر در فراق کنیزکی سلمىنام سروده است، میتوان فهمید که او از نزدیکان و ملازمان خلیفه حکم بوده است؛ چه، ابوبکر از خلیفه میخواهد تا او را اجازه دهد برای دیدار معشوق از قرطبه به اشبیلیه رود، اما خلیفه بدو اجـازه نمیدهد (یمـانی، 307- 308؛ ضبی، 67؛ نیـز نک : قفطی، 1/ 255؛ ابنخلکان، 4/ 373). ابوبکر با وزیر خلیفه، ابوالحسن جعفر مصحفی (د 372 ق/ 982 م)، که خود ادیب و شاعری توانا بود، مکاتبات شعری داشت. آوردهاند در نامهای که مصحفی برای ابوبکر نگاشته بود، بهسهو، اشتباهی املایی لغزیده بود، همین امر دستمایهای شد تا ابوبکر با زیرکی ادیبانۀ خود، این اشتباه را بدو یادآور شود (حمیدی، 1/ 86- 88؛ یاقوت، 18/ 181-183؛ قفطی، 1/ 251-254). پس از مرگ حکم، ابوبکر همچنان در دربار خلیفه ماند. باآنکه میدانیم ابوبکر از زمان ولیعهدی هشام، در دربار خلیفه بوده و نیز استاد و مؤدب هشام هم بوده، نمیدانیم چرا منصور بن ابیعامر، وزیر هشام، استواری دانش زبیدی را نزد خلیفه تأیید کرده است (قاضی عیاض، 4/ 582). منابع اشاره میکنند که هشام او را به مقام صاحبالشرطۀ (نک : EI2, IX/ 510) اشبیلیه رساند (قاضی عیـاض، همانجا؛ قفطی، 1/ 250؛ ابنخلکان، 4/ 372؛ یاقوت، 18/ 181). اگرچه وظایف صاحبالشرطه برای طبقۀ ادیبان چندان آشکار نیست، اما احتمال دارد بیشترْ منصبی افتخاری بوده که در دورۀ عامریان سابقه داشته است؛ چه، وظایف این شغل بهدور از تواناییهای ادیب و شاعری چون زبیدی بوده است. از دیباچههایی که بر کتابهای ابوبکر بازمانده است، میتوان گفت او برخی آثارش را به دستور خلیفه حکم یا هشام نوشته (نک : بخش آثار)، و گاه آنها را بر ایشان عرضه میکرده است. ابنحیان در گزارشی بهتفصیل، بیان میکند که در روز یکشنبه، نیمۀ ذیقعدۀ 362، خلیفه هشام او را به مجلسی در مدینة الزهراء (قرطبه)، منزل احمد ابنسعید جعفری، صاحبالشرطۀ وقت، فراخواند و وزیر و کاتب و ادیب، جعفر بن عثمان نیز در آن جلسه بود. خلیفه تلخیص زبیدی بر العین خلیل را دید و از آن خوشش آمد و ابوبکر را پاداش، و نزد خود جای داد (ص 133-134؛ نیز نک : بخش آثار). همین امر سبب شد تا نزدیکی زبیدی با دربار امویان همچنان پایدار بماند و به مال و منزلت بسیار رسد (ابنحیان، 134؛ ابنخلکان، 4/ 372). زبیدی شاعری توانا بود که شعر بسیار میسرود، منابع از او با عنوان «کثیرالشعر» یاد کردهاند (ابنقاضی شهبه، 88؛ ضبی، 66)؛ اما به دیوانی از وی اشاره ندارند. بیشترین اشعاری که از وی به جای مانده، مکاتبات شعری او ست که میتوان به مکاتبۀ او با ابومسلم بن فهد، ابنوافد و رباحی اشاره کرد (زبیدی، طبقات، 311-312؛ حمیدی، 1/ 186؛ قاضی عیاض، 4/ 668- 669؛ ابنقاضی شهبه، همانجا؛ نیز نک : متن مقالۀ «ابوبکر و مکاتبۀ او با مصحفی»). از دیگر اشعار او دو بیت خطاب به ابنزرب؛ مرثیهای برای مرگ استادش، ابوعلی قالی؛ نیز دو بیت در باب زهد؛ 3 بیت در دروغگوخواندن منجمی؛ دو بیت زیبا در باب فقر، غربت و وطن؛ و نیز 11 بیت دربارۀ مخارج حروف که برای استادش رباحی سروده است که این ابیات، همه در منابع پراکندهاند (زبیدی، همان، 312-314؛ قاضی عیاض، 4/ 583؛ ثعالبی، 2/ 70-71؛ ضبی، 67؛ نیـز نک : ابنخاقان، 54؛ مقری، 5/ 24). ابوبکر از خود دو پسر به جای گذاشت: یکی، ابوالقاسم احمد که پس از پدر، کارهای او را در دربار خلیفه هشام به عهده گرفت و چندی، مقام قضای اشبیلیه را داشت؛ اما وزیر منصور بن ابیعامر که در آن زمان قدرت را به دست گرفته بود، سبب شد تا ابوالقاسم به بهانهای، به دست دزدانی کشته شود. دیگری، ابوالولید محمد (ح 404 ق) که مدتی قاضی المریه بود (قاضی عیاض، یمانی، همانجاها؛ ابنناصرالدین، 4/ 273؛ ابنفرحون، 2/ 204؛ عزاوی، ابوبکر، 59-60). برخی منابع، سال مرگ ابوبکر را با سال مرگ پدرش خلط کرده، آن را حدود سال 320 یا 330 ق دانستهاند. یاقوت نیز به این اشتباه اشاره دارد (18/ 180؛ ضبی، همانجا). منابع دیگر، مرگ او را حدود سال 379 یا 380 ق دانستهاند (نک : حمیدی، 1/ 88؛ قفطی، 1/ 256؛ ابنخلکان، 4/ 374؛ صفدی، همانجا). ابنخلکان و ذهبی (همانجاها) نیز اشاره میکنند که او 63 سال عمر کرد؛ بنابراین، میتوان تولد او را حدود سال 316 ق دانست.
1. الاستدارک على سیبویه فی کتاب الابنیة و الزیادات/ استدراک الابنیة/ استدراک/ ابنیة الاسماء و الافعال/ الابنیة فی النحو/ ابنیة سیبویه/ ابنیة سیبویه و شرحها و الزیادة علیها: زبیدی در لحن العامۀ خود دو بار از آن نام برده است (چ 1981 م، ص 52، 92). الاستدراک کتابی است شامل افزودهها و تصحیحاتی که زبیدی بر الابنیۀ (= قالبهای اسمها و فعلها) سیبویه نوشته است. همچون زبیدی، کسانی چون ابندرید (د 321 ق/ 933 م)، جرمی، ابنخالویه (د 370 ق/ 980 م) و ابنسراج (د 508 ق/ 1114 م) بر الابنیۀ سیبویه خردههایی گرفته، و وزنهایی دیگر بر آن افزودهاند (نک : عزاوی، «تصویب ... »، 251)؛ اما زبیدی 80 ابنیه بر کتاب افزوده است و در ضمن آن، به برخی اشتباهات سیبویه نیز اشاره دارد (برای توضیح بیشتـر، نک : دناع، لمحات ... ، مقدمه). دناع نیز براساس همین کتاب و نیز تفسیرهای زبیدی که در الجمهرۀ ابندرید و اللسان ابنمنظور در باب ابنیه موجود است، کتابی به نام امثلة الابنیة فی کتاب سیبویه تفسیر ابیبکر الزبیدی (چ بیروت، 1996 م) تدارک دیده است. این کتاب یک بار به کوشش گویدی، ذیل نام الاستدراک على سیبویة فی کتاب الابنیة و الزیادات على ما اورده فیه مهذباً در رم (1890 م)، و بار دیگر به کوشش حنا جمیل حداد در ریاض (1987 م) چاپ شده است. احمد راتب حموش نیز آن را ذیل الاسماء و الافعال و الحروف در 1380 ق/ 2003 م در دمشق چاپ کرد. مجید خیرالله زاملی نیز در حقیقة الاستدراک على سیبویه عند ابیبکر الزبیدی به بررسی این کتاب پرداخته است. 2. طبقات النحویین و الغویین: زبیدی این کتاب را به دستور خلیفه حکم نوشته و کوشیده است آن را براساس نظر وی نظمی دهد (زبیدی، طبقات، 17). پیش از او، مبرّد (د 285 ق/ 898 م)، ابوطیب لغوی (مق 351 ق/ 962 م) و ابوسعید سیرافـی (د 368 ق) کتابی در این سیاق تدارک دیده بودند؛ اما روش زبیدی متفاوت از پیشینیان است. او گروه نحویان و زباندانان را از هم جدا کرده، و شرححال افراد را به ترتیب زمانی آورده است، نیز بخش بیشتر کتاب براساس روایات شفاهی است که خود از استادانش، بهخصوص ابوعلی قالی شنیده است. افزونبراین، او کتابهای دیگری برای تألیف در پیش رو داشته که از آنها نام برده است (ابراهیم، محمد، 2). کتاب به شرححال 294 نحوی و زباندان پرداخته، که ترتیب آن چنین است: نحویان بصری، در 10 طبقه و 55 شرححال؛ نحویان کوفی، در 6 طبقه و 25 شرححال؛ زباندانان بصری، در 7 طبقه و 31 شرححال؛ زباندانان کوفی، در 5 طبقه و 38 شرححال؛ نحویان و زباندانان مصری، در 3 طبقه و 13 شرححال؛ نحویان و زباندانان قروی در 4 طبقه و 28 شرححال؛ نحویان و زباندانان اندلسی، در 6 طبقه و 104 شرححال. کتاب با شرححال ابوالاسود دوئلی (ص 21) آغاز، و با محمد بن یحیى رباحی (ص 310) پایان مییابد. زبیدی در این کتاب بهتفصیل به شرححال استادش، ابوعلی قالی، پرداخته و بخشی از شرححال وی را به نقل از خود وی آورده است و از قول او، اشاره میکند که ابوعلی قالی در 330 ق/ 941 م وارد اندلس شده، و در شعبان همان سال به قرطبه درآمده است (ص 188)؛ اما زمان این گفتوگو مشخص نیست. در پایان، زبیدی به وفات وی در 356 ق اشاره دارد. نویسندگان بسیاری چون ابنفرضی در تاریخ علماء اندلس، یاقوت در ادبا، قفطی در انباه الرواة، سیوطی در بغیة الوعاة و ابنهشام در المدخل الى تقویم اللسان، در تألیف کتابهایشان از این کتاب بهره جستهاند (نک : زلهایم، 346-348). نخست کرنکو مختصری از این کتاب را که از آن ابوبکر محمد ابنعلی محلی بود، ذیل «مختصر المحلى لطبقات الزبیدی» در مجلۀ الدروس الشرقیة در رم (1919 م) چاپ کرد (ابراهیم، محمد، 3؛ سرکیس، 1/ 962). پس از آن، محمد ابوالفضل ابراهیم براساس دستنوشتی، آن را در مصر (1373 ق/ 1954 م) به چاپ رسانید؛ بار دیگر خود آن را براساس دو دستنوشت دیگر تصحیح کرد، اشتباهات قبلی را زدود و در 1392 ق/ 1973 م به چاپ رسانید (ص 4-5). از این کتاب مختصر دیگری نیز موجود است که از آنِ عبدالله عمر بن احمد بن خلیفۀ حلبی شافعی سعدی است که در موزۀ بریتانیا (شم 648) نگهداری میشود (ریو، 437-438). 3. لحن العامة/ لحن العوام/ ما تلحن فیه العامة/ ما یلحن فیه عوام الاندلس/ لحن عوام الاندلس/ اصلاح اللحن العامة بالاندلس: منظور از عام یا عوام در اینگونه کتابها، فقط تودۀ مردم یا مردم کوچه و بازار نیستند، بلکه طبقهای از نویسندگان را هم شامل میشود که لحن در نوشتههایشان لغزیده است. زبیدی در مقدمۀ خود اشاره میکند که این کتاب را به درخواست خلیفه حکم نگاشته (ص 64)، و پیش از تألیف، کتاب لحن العامۀ ابوحاتم سجستانی (د 255 ق) را داشته، اما آن کتاب کاستیهایی داشته، و افزونبراین، به موضوعاتی پرداخته که لحن را شامل نمیشده است؛ به همین سبب خود کوشیده کتابی دیگر در این باب تألیف کند (همان، 60-63). کتاب در 3 بخش نظم یافته: 1. کلماتی که عوام آن را تباه کرده و در جای اشتباه به کار میبرند؛ برای نمونه، «آلِهِ» در عبارت «اللٰهم صَل على محمد و آله» (همان، 71-73) نیز «ذات» در عبارات «هذه صفةُ ذاتِهِ» و «و هُوَ مُباین بالذّات» (همان، 69-71). 2. کلماتی که در جای خود به کار نمیروند، مانند: مثقال با کاربرد دیناری، که از طلا باشد؛ حالآنکه مثقال واحدی برای وزن است (همان، 230-231). 3. کلمات عامی که در معنای خاص به کار میروند؛ مانند: ریحان که به معنی هر گیاه خوشبویی است، ولی عوام آن را فقط برای آس به کار میبرند (همان، 245-246)، یا صقر که به معنی همۀ پرندگان شکارچی است، ولی برای یک نوع پرنده به کار برده میشود (همان، 246-247). همچنین، مطر حدود 50 واژۀ فارسی و معرب یافته که زبیدی آنها را در کتاب خود به کار برده است (نک : ص 291). به گزارش ابنخیر (ص 309-310) و بنابر پژوهشهای عبدالتواب، زبیدی این کتاب را دو بار تألیف کرده است (ص 4، 35-37). بار اول که بیشتر به «لحن»ها در العین خلیل پرداخته شده است، و بار دوم «لحن»های دیگری را نیز در بر میگیرد؛ به همین سبب، عبدالتواب در چاپ خود، کتاب را به دو قسم کرده است: نخست «نص التألیف الاول» (ص 69 بب ) که براساس دستنوشتـی مستقل تصحیح شده، و سپس «نص التألیف الثانی» (ص 253 بب ) که شـامل نقلقولهای زبیدی است که از التهذیب ابوعمر احمد بن عبدالملک ابن مروان (د 408 ق)، و تصحیح التصحیف صفدی استخراج شده، و عبدالتواب آنها را یکجا گرد آورده است؛ گفتنی است عبدالتواب برای هر دو بخش، مقدمهای جداگانه از زبیدی آورده است (مقدمۀ اول، 58-65؛ مقدمۀ دوم، 66).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید