زبان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 28 آبان 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/274057/زبان
شنبه 24 آذر 1403
چاپ نشده
26
زَبان، يک نظام نشانهای که عملکرد اصلی آن برقرارکردن ارتباط ميان انسانها، و افزونبرآن، ابزاری برای مفهومسازی و تفکر است. زبان در طی قرون بهعنوان يکی از مميزهها که انسان را بر ديگر موجودات برتری میدهد، شناخته شده است. زبان با فراهمآوردن ارتباط بين نسلها، امکان بهاشتراکگذاردن تجربيات فردی، و برونسپاری حافظه را فراهم میسازد و از همين طريق، زمينهساز شکلگيری علوم، فرهنگ و تمدن بوده است. انسانها در طی تاريخ و در پهنای کرۀ زمين، از هزاران زبان استفاده کردهاند و میکنند؛ با صرفنظر از زبانهای خاموش، برپايۀ آمار مجلۀ اتنولوگ در سال 2023 م، 168‘ 7 زبان زنده در جهان شناسايی شده است (نک : <شم 26>، npn.)؛ البته در مراجع ديگر، آمارهـای متفاوتی در اين باره ديده میشود.زبان بهعنوان امتيازی برای انسان بهگونهای در قرآن کريم نيز بازتاب يافته است. ازجمله در يک تمثيل، انسانی که گنگ است و او را به هر کاری گمارند، و از پيشبردن آن ناتوان است، با کسی مقايسه شده است که با برخورداری از زبان و بيان، در راه راست حرکت، و به عدالت دعوت میکند (نحل/ 16/ 76). در برخی آيات نيز «کر، گنگ و کور» بودن انسانها، تعبيری از هدايتناپذيربودن آنها دانسته شده است (بقره/ 2/ 18، 171). هم در واژۀ «بهيمة»، که در عربی به معنای نخستينِ بیزبان و معنای ثانوی چارپا ست (ابندريد، جمهرة ... ، 1/ 484)، و هم در ترکيب «زبانبسته»، که در فارسی برای اشاره به جانوران به کار میرود (انوری، 5/ 3820)، انديشۀ زبان بهعنوان امتيازی برای انسان نهفته است. زبان در جايگاه ابزاری برای ارتباط، در قرآن کريم بهطور خاص مورد توجه قرار گرفته، و در زوايای مختلف از آموزههای قرآنی، اين اهميت بازتاب يافته است. در قرآن کريم بهصراحت گفته شده است که خداوند هر پيامبری را که به سوی قومی برمیانگيزد، زبانش زبان همان قوم است (ابراهيم/ 14/ 4)؛ به همان سان گفته میشود که پيامبر اسلام (ص) نيز قرآن را به زبان قوم خود آورده که عربی است (مثلاً يوسف/ 12/ 2). حتى گفته شده است که اگر قرآن به زبان ديگری نازل میشد، نزد آنان مقبوليت نمیيافت (فصلت/ 41/ 44). همچنين در داستان موسى و فرعون، موسى در دعايی از خداوند درخواست کرده است که پيچيدگی را از زبان او بردارد تا سخن او از سوی مخاطب فهم گردد (طه/ 20/ 27- 28). نيز در داستان ذوالقرنين، آنچه موجب شد تا وی ميان يأجوج و مأجوج با مردمان تحت امرش سدی بنا کند، آن بود که «اميد نمیرفت آنان سخنی بفهمند» (کهف/ 18/ 93). در آيهای ديگر، اين ويژگی کفار دانسته شده است که هيچ سخن را درنمیيابند (بقره/ 2/ 171).
موضوع زبان و مسائل پيرامونی آن، به مناسبتهای مختلف، در اديان ابراهيمی مورد توجه قرار گرفته، و از اسفار تورات تا روايات اسلامی، در زوايايی از آموزههای اين اديان بازتاب يافته است. برخی از مسائل مرتبط، چون برتری انسان بهسبب برخورداری از زبان، منشأ زبان و نخستين کاربست آن از سوی انسان، تعدد زبانها و توجيه علل آن، ارزشگذاری مثبت يا منفی زبانها و نسبت آن با هويتهای جمعی، در کنار باور به اثرِ آفرينندگی و ايجادیِ زبان، از موضوعات مطرح در آموزههای اين اديان است.
در داستانهای آفرينش انسان نزد ملل و اديان مختلف، گاه پرداختن به مقولۀ زبان نخستين هم ديده میشود. در اساطير نورسی، اودين به همراه دو برادرش ويلی و وِه، نخستين زوج انسان را از دو تکه چوب آفريدند؛ آنان به اين دو چوب که بیجان و «خاموش» بودند، جان، زبان و انديشه عطا کردند (گوئربر، 12, 347). گاه اعطای توان سخنگفتن به نخستين انسان، مشخصاً به اودين بازگردانده شده است (همو، 44؛ کاليف، 212-216). در اسطورههای يونانی و رومی نيز معادلهای اودين ــ که به انسان آفريدهشـده از گل، نيـروی سخنگفتـن میبخشنـد ــ هرمـس و مرکوری است (شوت، 59). اسطورههای مشابهی نزد ملل ديگر نيز يافت میشود. همچنین دربارۀ ايران باستان روايتی نادر وجود دارد مبنیبر آنکه کيومرث ــ نخستين انسان ــ اولکسی است که به زبان فارسی سخن گفته است (ابننديم، 15).با تمرکز بر اقوام سامی و اديان ابراهيمی، بايد گفت در داستان آفرينش انسان در تورات نيز موضوع زبان بهگونهای مطرح شده، ولی به شخص آدم نقش فاعليت داده شده است؛ آنجا که گفته میشود: «و خداوند خدا هر حيوان صحرا و هر پرندۀ آسمان را از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذیحيات را خواند، همان نام او شد» (پيدايش، 2: 19). در ادامه آمده است که تا چندی پس از طوفان، «تمام جهان را يک زبان و يک لغت بود» (همان، 11: 1).نزد عالمان يهودی و مسيحی در سدههای بعد برپايۀ اين عبارات، چنين برداشتی شهرت داشت که تا 100 سال پس از طوفان، همۀ فرزندان آدمْ زبان نيای خود را حفظ کردند و زبان نوح و پسرش سام و همۀ مردم قبل از طوفان نيز همان بود (هاکس، 440). اگرچه عبارات سفر پيدايش تصريحی به اعطايیبودن زبان از جانب خداوند ندارد، ولی برخی از انديشمندان مسيحی چون دانته ( iv, 4 I, <ص 16-17>) از آن چنين برداشتی داشتند و زبان را هديهای محصول همصحبتی انسان با خداوند شمردهاند.در کتاب يوبيلها (12: 26) از کتب آپوکريفای يهود، از زبان خداوند دربارۀ انسان نخستين گفته شده است که: «من دهان او را باز کردم و گوش و لبهايش را، و من به سخنگفتن با او آغاز کردم». درخصوص آنکه نخستين زبانِ انسان چه بوده، تورات خاموش است؛ ولی در آثار بعدی از يهوديان و مسيحيان، رقابتی ميان عبری و سريانی ديده میشود. در بند اشارهشده از کتاب يوبيلها، تصريح شده است که آن زبان که خداوند با آدم بدان سخن گفته، عبری بوده که «زبان آفرينش» است. اما در کتاب «غار گنجها» از آثار مسيحی شرقی، آن زبانْ سريانی، و منشأ همۀ زبانها دانسته شده است (گ 22a، ستون 1). ابننديم مضامينی از کتب مسيحی نقل کرده است که از سريانیبودن زبان آدم سخن آوردهاند. وی از تيادورس، مفسر مسيحی، در تفسير سفر پيدايش نقل کرده است که «خداوند آدم را به زبان نَبَطی که فصيحترين گونۀ زبان سريانی بود، خطاب کرد» (ص 14). وی همچنين به نقل از منبع کهن ديگر از مسيحيان، به اين باور اشاره کرده که فرشتهای به نام سميورس به آدم کتابت سريانی را نيز آموزش داده است (همانجا).در قرآن کريم، آنچه بدان تصريح شده، آن است که خداوند ابزار تکلم شامل زبان و لبها را برای انسان نهاده است (بلد/ 90/ 9). در اوايل سورۀ الرحمٰن (55/ 3-4) نيز سخن از آن است که «خداوند انسان را آفريد و به او بيان آموخت» که برخی از مفسران کهن چون عبدالرحمان بن زيد و حسن بصری آن را به آموختن گفتار و سخن (کلام) (طبری، تفسير، 27/ 67؛ ماوردی، النکت ... ، 5/ 423)، و مفسران بعدی، گاه آن را به تعليم گفتار به جنس انسان و نه اختصاصاً شخص آدم بازگرداندهاند (طبرانی، 6/ 164). عبارت قرآن کريم نيز در معنای کلی آن است؛ شيخ طوسی در همين راستا، آيههای مورد اشاره را بدان معنا گرفته است که خداوند به انسان سخنگفتن را آموخت تا بهوسيلۀ آن مراد خود را «تبيين» کند و بدان از ديگر حيوانات متمايز گردد ( التبيان، 9/ 463).با وجود اين، برخی از مفسران کهن، آيههای سورۀ الرحمٰن (55) را مشخصاً به تعليم واژههای يک زبان معين بازگرداندهاند؛ ازجمله، مجاهد گفته است که خداوند نام هرچيز را ــ حتى در حد کلاغ و کبوتر ــ به آدم آموخت (طبری، همان، 1/ 170). قتاده نيز به تعليم هرچيز از (نام) کوه و دريا اشاره کرده (همان، 1/ 171)، و در روايتی از ابنعباس نيز برداشتی از همين دست آمده است (همان، 1/ 170).آيۀ ديگر در قرآن کريم که اقليتی از مفسران آن را به منشأ الٰهی آموختن زبان ربط دادهاند، آيۀ تعليم اسماء است؛ آنجاکه گفته شده: «و خداوند همۀ اسماء را به آدم آموخت» (بقره/ 2/ 31). در اينجا نيز رواياتی از ابنعباس، قتاده، مجاهد و سعيد بن جبير وجود دارد، مبنیبر آنکه مقصود از تعليم اسماء به آدم، تعليم نامهای موجودات روی زمين، اعم از جانوران، گياهان و جمادات بود (طبری، همانجا؛ ابنابیحاتم، 1/ 80). چنين تفسيری از امام صادق (ع) نيز در کتب شيعه نقل شـده است (عياشی، 1/ 32-33؛ نيز نک : قمـی، علی، 1/ 45). گاه در برخی از روايات تفسيری، حتى نوعی تصويرسازی از شيوۀ تعليم نامها نيز داده شده است؛ ازجمله، از قتاده، سُدّی و مقاتل بن سليمان (1/ 98) نقل شده است که حيوانات و اشياء گوناگون به آدم نشان داده و گفته میشد که مثلاً «اين کوه است، و اين اسب است» (نیز نک : صنعانی، 1/ 65؛ ابنابیحاتم، همانجا).در بحث از آيۀ اخير مفسرانی هم بودند که اسماء را به معنای «زبانها» بهصورت جمع، و نه واژههای يک زبان معين گرفتهاند. نقل از يک مفسر کهن و ناشناس بر اين پايه است که خداوند به شخص آدم همۀ زبانها را آموخت و او به 700هزار زبان سخن میگفت که برترين آنها عربی بود (طبرانی، همانجا؛ ثعلبی، تفسیر ... ، 9/ 177). نقلی از سدی وجود دارد که در آن مخاطب تعليم اسماء نوع انسان دانسته شده، و معنای آيه چنين دانسته شده است که خداوند به هر قومی، زبـانی که با آن سخن میگويند را آموخته اسـت (نک : طبرانی، 6/ 165). دربارۀ نخستين زبان، يعنی زبان حضرت آدم (ع)، در متون اسلامی دو موضع ديده میشود: موضع نخست ــ که ادامۀ موضع مسيحيان شرقی است و پيشتر بدان اشاره شد ــ سريانیبودن زبان او ست که از سدی و ابنسلام نقل شده است (ابنابیحاتم، 8/ 2470؛ قرطبی، 6/ 140). ابنسلام نام اين زبان را از واژۀ عربی «سِرّ» (راز) میپنداشت و بر آن بود که چون خداوند اسماء را بهعنوان يک راز که بايد از فرشتگان پنهان میماند، به آدم آموخت و او را بدان زبان متکلم گردانيد، به سريانی نامبردار شد (ابنعادل، 8/ 251). در متون شيعی، در عبارتی از «حجاب حسين بن علی (ع)» تمسک به «الاسماء السريانية» ديده میشود (ابنطاووس، 298؛ کفعمی، 215)، که ظاهراً اشارهای به همين بازگشت اسماء در سورۀ بقره (2) به زبان سريانی است.درمقابل، بايد به رواياتی اشاره کرد که با وجود تأييد سريانیزبانبودن آدم، نخستين زبان او را عربی دانستهاند. در يک روايت شيعی آمده است که زبان آدم در آغاز عربی بود، ولی آنگاه که عصيان کرد و از شجرۀ ممنوعه خورد، زبان او به سريانی تغيير کرد ( الاختصاص، 264). در نقلی از حسن بصری نيز آمده است که سريانی، زبـان آدم پس از اخراج از بهشت بود (نک : احمد بـن حنبل، 3/ 414). در اين روايات نوعی مفهومسازی برای تغيير زبان از عربی به سريانی، بهمثابۀ جنبهای از هبوط ديده میشود.در منابع اسلامی، گاه بدون يادکردی از داستان آفرينش، از نخستين زبانی که انسان آموخت، بهعنوان «زبان اول» ياد شده است؛ ازجمله ابنفقيه همدانی در وصف يک کتيبۀ باستانی يادآور شده که آن به زبان اول بوده است (ص 599). گاه بهتصريح، سريانی زبان اول دانسته شده است (مسعودی، التنبيه ... ، 69).
در قصص دينی و اساطير ملل، موضوع ديگری که دربارۀ پيشينۀ زبان وجود دارد، تفرق زبان انسانها در اثر يک واقعه است که در منابع عربی از آن به «تبلبُل السنه» ياد شده است. تنوع زبانها در قرآن کريم، به ديدۀ ايجابی نگريسته شده، و «اختلاف زبانها» بهعنوان يکی از آيات خداوند شناخته شده است (روم/ 30/ 22). همين نگاه مثبت به تنوع زبانها ست که موجب شده است تا در روايات اسلامی، اينکه ائمه همۀ زبانها را بدانند، از معجزات آنان شمرده شده است (صفار، 339، 494؛ کلينی، 1/ 509؛ مفيد، الارشاد، 2/ 331؛ دربارۀ پيامبر (ص)، نک : اشعری، 50). ازجمله علی بن مهزيار از سخنگفتن امام هادی (ع) به صقلابی بدون لهجه ياد کرده ( الاختصاص، 289)، ابوحمزه خادم به سخنگفتن امام حسن عسکری (ع) با خادمان خود به رومی و صقلابی و ترکی اشاره کرده (مسعودی، اثبات ... ، 251)، و ابوهاشم جعفری از آموختن 73 زبان از امام هادی (ع) سخن آورده است (اربلی،2/ 379؛ طبرسی، 2/ 118).اين در حالی است که نگاه تورات به تنوع زبانها سلبی، و اختلاف در زبان آدميان، بهمثابۀ کيفری برای آنان مطرح شده است. در تورات در سخن از احوال مردمان چندی پس از طوفان نوح به داستان بنای شهر بابل پرداخته شده، چنين آمده است: «و گفتند بياييد شهری برای خود بنا نهيم و برجی را که سرش به آسمان برسد تا نامی برای خويشتن پيدا کنيم، مبادا بر روی تمام زمين پراکنده شويم * و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنیآدم بنا میکردند ملاحظه نمايد * و خداوند گفت همانا قوم يکی است و جميع ايشان را يک زبان، و اين کار را شروع کردهاند و الآن هيچ کاری که قصد آن بکنند از ايشان ممتنع نخواهد شد * اکنون نازل شويم و زبان ايشان را در آنجا مشوش سازيم تا سخن يکديگر را نفهمند ... از آن سبب آنجا را بابل ناميدند، زيراکه در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوش ساخت و خداوند ايشان را از آنجا بر روی تمام زمين پراکنده نمود» (پيدايش، 11: 4-10).در اين قصه نيز مانند داستان هبوط، خوانندگان تورات تفرق زبانها را نوعی کيفر تلقی میکردند و ازهمينرو، اين احتمال نيز برای آنان وجود داشت که گروهی از اين کيفر مصون مانده، و زبان نخستين را حفظ کرده باشند. ازجمله گفته شده است دليلی نيست که فرزندان سام زبان خود را حفظ نکرده باشند؛ چه از مفاد عهد عتيق (همان، 10: 8 -10) دانسته نمیشود که فرزندان سام در ميان بناکنندگان بابل بوده باشند (هاکس، 440). اينگونه برداشت از سفر پيدايش، زمينهساز آن بوده است تا آنان که سريانی يا عبری را زبان نخستين میدانستند، دوام آن پس از تفرق زبانها را توجيه کنند. ابننديم از تيادورس مفسر نقل کرده است که پس از تفرق زبانها، گروههای مختلف مردم در سرزمينهای گوناگون پراکنده شدند؛ ولی زبان بابل بر حال خود باقی ماند (نک : ص 14)؛ گويی آنان که گناه نکردند، هم از آوارگی و هم از فقدان زبان نخستين، مصون ماندند.وَهب بن مُنَبّه از عالمان کهن اخبار در جهان اسلام گفته است که تفرق زبانها 670 سال پس از طوفان نوح رخ داد و در طی آن، زبانها به 72 زبان متفرق شدند. از آن ميان 19 زبان برای فرزندان سام، 17 زبان برای فرزندان حام و 36 زبان برای فرزندان يافث بود (ماوردی، اعلام ... ، 83-84). در کيفيت اين تفرق، در برخی از تفاسير آمده است که «مردم صبح بلند شدند و زبان آنها متفاوت شده بود» (ميبدی، 4/ 388؛ نيز دينوری، 33). منابعْ عدد زبانها را 73 نيز نوشتهاند (مثلاً قرطبی، 10/ 97)؛ گویی زبان نخستين بازمانده را به اين 72 زبان تازهپيدا افزوده بودند. بعضی از مؤلفان آشنا با اخبار ايران باستان، تفرق زبانها را در عهد جمشيد، پادشاه اساطيری ايران گفتهاند (دينوری، همانجا). برخلاف علت ذکرشده در تورات، برخی از منابع اسلامی ضمن تأييد اينکه تفرق زبانها کيفری برای گناه انسانها بود، سبب آن را رواجيافتن بتپرستی در بابل در زمان نمرود دانستهاند (ابنسعد، 1/ 44؛ طبری، تاريخ، 1/ 207).در بحث از تفرق زبانها، بخشی که برای عالمان مسلمان اهميت ويژهای داشت، پديدآمدن زبان عربی بود که هنگام آن را در همان واقعۀ تفرق زبانها میدانستند. به روايت ابناسحاق، جرهم و برادرش قطورا نخستين کسانی بودند که در زمان تفرق زبانها، به عربی تکلم کردند (نک : ابنحجر، 6/ 403). در روايتی ديگر، ضمن اشاره به آنچه در بابل رخ داده، از خروج عمليق و جرهم از آن شهر خبر داده شده و اينکه زبان آنان به عربی گردانده شده است و آناناند که «عرب عاربه» (عرب اصيل) هستند (ابنسعد، 1/ 43؛ طبری، همانجا). برخی هم عرب عاربه، يعنی آنان که در جريان تفرق، زبان ايشان عربی شده است را شامل عاد، ثمود، طسم، جديس و عملاق دانستهاند (ابندريد، الاشتقاق، 524؛ برای شعری منسوب به عملاق دراينباره، نک : مسعودی، مروج ... ، 2/ 112). عبيد بن شريۀ جرهمی نسابۀ عرب نيز هنگامیکه نزد معاويه آمد، معاويه از او دربارۀ اخبار متقدم عرب، ازجمله ماجرای تفرق زبانها پرسش کرد (ابنقتيبه، 534؛ ابننديم، 102).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید