صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / زالو /

فهرست مطالب

زالو


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 9 آذر 1403 تاریخچه مقاله

زالو، نام عمومی گونه‌های مختلف از کرمهای حلقوی دوجنسی با لقاح درونی از ردۀ هیرودینئا (زالوییان) که در آبهای شیرین و شور یا زمینهای مرطوب زندگی می‌کنند و در دو سر بدن خود اندامهایی مکنده دارند. از این میان، گونۀ موسوم به زالویِ درمانی در پزشکی کهن برای بیرون‌کشیدن خون فاسد به کار می‌رفته است و اصطلاحاً به این روش «زالواندازی» گفته می‌شود.
زالویِ درمانی (از این پس به‌اختصار: زالو) به درازای 10 سانتی‌متر و بیشتر، و پهنایی در حدود یک سانتی‌متر با نقوش طولی قرمز و سبز بر پشت و نوار زرد میانی و شکمی قهوه‌ای یا زیتونی، در انواع آبهای شیرین یافت می‌شود. زالو می‌تواند تا 7 برابر وزن خود خون بمکد. این خون که اصولاً از ماهیها، دوزیستان و گهگاه از پستانداران تأمین می‌شود، با ایجاد یک برش سه‌پَره توسط آرواره‌ها روی پوست، و ایجاد مکش به کمک عضلات مکنده صورت می‌گیرد. عضلات مکندۀ دیگر در انتهای بدن جانور، برای چسبیدن به بدن شکار است ( گریزمیک ... ، II/ 75-85).

در قسمت سر زالو آنزیم مهمی به نام هیالورونیداز وجود دارد. این آنزیمِ خاص در بیضۀ پستانداران ازجمله انسان، و محیط کشت برخی باکتریها، به‌عنوان مواد حاصله از متابولیسم آنها و زهر مارها نیز وجود دارد. هیالورونیداز آنزیمی مولکولیتیک، و قادر به دپلمریزه و کاتالیزه ‌کردن اسید هیالورونیک و سایر هگزوزآمینهای مشابه موجود در مولکول پلی‌ساکاریدها ست و به‌علت اثری که روی اسید هیالورونیک دارد، سبب افزایش سرعت نفوذ، و تسریع در جذب مواد از زیر پوست می‌گردد (آئینه‌چی، 655-656).

واژه‌شناسی

در زبان سنسکریت، جَلِکا jalikā، در هندی جلو jalū و جوک jok به معنی زالو و جونک joŇk ، به معنی زالو و زالواندازی به کار رفته است (پلاتس، 387, 397, 399). زالو در اوستایی dužaka (گِری، 139)، در پارتی مانوی dēwag (دورکین ـ میسترنست، 153)، در فارسی میانۀ زردشتی zālūg, dēwōk (مکنزی، 26, 97) و نیز dēvag i andar āb (بهار، 213)، و همچنین deva i andar āp, dēvōk, zalūk (فره‌وشی، 277)، و به خوارزمی dywčyk (بنزینگ، 247) گفته می‌شده است. در فارسی میانۀ زردشتی از زالو با عنوانِvahumēz xrafstar dāngvidār «خِرَفْستر خون‌مکنده» یاد شده است (بهار، 307) که نوعی خرفستر است که در متون اوستایی به معنای جانور اهریمنی است (بارتولمه، 538؛ رضایی، 135، 140). در عهد عتیق واژۀ زالو یک بار به معنای فرد طماع به کار رفته است (امثال سلیمان، 15: 30). در فرهنگها برای این جانور نامها و ضبطهای گوناگونی ثبت شده است: دیوچه، دیوجه، دستی، جلو، خرسته، خونجو، زالو، زرو، زروک، زلگ، زلو، زولو، شلک، شلکا، شلوک، علق، فنک/ فنگ، مکل و مـای (نک‍ : زوزنی، زمخشری، نیز دیباج ... ، ابن‌معروف، زنجی، برهان ... ، نفیسی، لغت‌نامه ... ، لغت فرس، ذیل واژه‌ها).
بیرونی در الصیدنة به یادکرد اسامی مختلف این حیوان بسنده کرده: «علق: بالرومیة افنوس و بالسریانیة علقثا و بالفارسیة دیوجه» (ص 437)، اما کاسانی در تحریر فارسی این اثر آورده است: «علق حیوانی است که به لغت رومی او را اینوس گویند و معنی او آکل باشد، یعنی خورنده، و بعضی گفته‌اند او را به لغت رومی اقدیله (صحیح: افدیله) گویند و به لغت سریانی علقتا گویند و پارسیان دیوچه گویند و به هندی جوک گویند و در بعضی از بلاد فرغانه او را زروک گویند و آنچه از بلاد خواقند آرند، آن را عظیم اعتبار کنند» (1/ 491). جرجانی نام خراسانی زروی بـزرگ را دیوجه می‌دانـد (نک‍ : اغـراض ... ، 1/ 278). امـا به گفتۀ حاجی زین ‌عطار علق را به شیرازی ورن خوانند و به اصفهانی دیوجه، و به لفظی دیگر لوزی و زلوی (ص 306). عَلَق واژه‌ای عربی است و به فارسی زلو ... و به ترکی سلوک و به هندی جونک نامند (عقیلی، 616). فتح‌الله شیرازی، از پزشکان فارسی‌نگار شبه‌قاره و مترجم قانون به فارسی، به نام ورن، که برخی حکمای هند آن را از بهترین نوع زالو می‌دانند، اشاره کرده است (1/ 240). به نظر می‌رسد منظور از نام این جانور به گویشهایی چون شیرازی آن است که مردم آن مناطق آن را بدین نام می‌خوانند و نه اینکه این واژه‌ها الزاماً گویشی باشد و مقصود از نام ترکی، هندی و ... نیز آن است که در مناطق ترک‌زبان دیگر نواحی این نامها رایج است و نه اینکه نامْ الزاماً ترکی، هندی یا جز آنها باشد.

زالو در متون کهن دورۀ اسلامی

در متون کهن عربی و فارسی دورۀ اسلامی، از آثار پزشکی، جانورشناسی، عجایب‌نامه‌ها و متون طبیعیات و حتى متون ادبی، دربارۀ زالو طیفی گسترده از مطالب ــ از نامهای مختلف این جانور و کاربردهای درمـانی آن تـا باورهای عامیانه و مباحث فقهی و ادبی ــ به چشم می‌خورد؛ البته بیشتر آنها به کاربردهای درمانی زالو مربوط می‌شود.

زالو در متون پزشکی اسلامی

در بیشتر آثار پزشکی و داروشناسی دورۀ اسلامی اختصاصاً، و با شرح جزئیات به این جانور پرداخته شده است. گستردگی استفاده از زالو در روشهای درمانی و نیز مخاطرات دائمی این جانور به‌دلیل وجود آن در آبهـای مورد استفـادۀ انسان سبب شده تـا پزشکان و داروشناسان از یک سو، ناگزیر از شناسایی نوع مرغوب آن باشند و همواره از آن در روشهای درمانی خود ــ خصوصاً به‌عنوان روشی آسان‌یاب و کم‌هزینه ــ استفـاده کنند و از سوی دیگر، بـرای دفع خطـرات ناشی از بلع یا چسبیدن آن به بدن یا خون‌ریزیهای بعد از عملِ زالواندازی به چاره‌جویی براساس ادویۀ مفرده و داروهای مرکب بپردازند (نک‍ : سراسر مقاله). 
تقریباً همۀ منابع دورۀ اسلامی، قوت زالو را در چسبندگی، و جذب خون فاسد اعضا دانسته‌اند و بر برتری زالواندازی در شرایطی که فصد و حجامت برای بیمار زیان داشته باشد، اتفاق‌‌نظر دارند. در مورد بهترین نوع آن، چه به لحاظ ظاهر جانور و چه نوع آبی که بهترین زالو در آن متولد می‌شود و پرورش می‌یابد، گزارشها کمابیش شبیه هم است (برای نمونه، نک‍ : ابن‌سینا، القانون، 1/ 213- 214؛ جرجانی، ذخیره ... ، 2/ 248- 249؛ عقیلی، همانجا؛ حکیم، 607)؛ اما بر سر طبیعت آن اختلاف‌نظر وجود دارد. علایی مغربی (ص 258) و حبیش تفلیسی (ص 298) آن را سرد و خشک، و برخی چون انطاکی (1/ 335) آن را سرد و تر از درجۀ دوم گزارش کرده‌اند.

افکندن زالو / زالواندازی

در بسیاری از کتابهای تخصصی چشم‌پزشکی چون عشر مقالات فی العین، تذکرة الکحالین و نور العیون از «ارسال» / طرح علق (زالواندازی) برای تقویت قوای بینایی و درمان علل عارض بر آن نام برده شده است. برای مثال، جهت افزایش حدت بصر و درمان آب‌آوردگی (حنین، 189؛ زرین‌دست، 609، 612)، و نیز جهت درمان انواع سردرد، ازجمله سردردی که از گرفتن مسام باشد (علی، 304-305، 334-336؛ زرین‌دست، 397)، و دوربینی، پیرچشمی و تاریکی و سده، توصیه به افکندن زالو بر پلکها یا شقیقه شده است (همو، 609- 612). زالو در درمان رمد و عارضه‌هایی که در پلک چشم حادث می‌شود نیز به کار می‌رفت (حموی، 278، 583). تقریباً در همۀ کناشها و کتابهای طبی عمومی و مرجع، از زالواندازی به‌عنوان یک روش درمانی یـاد شده، و در آنهـا بیماریهایی کـه زالو در درمـان آنها به کار می‌رفته است یا به‌صورت یک‌جا، ذیل فصول علق، ارسال علـق افکندن دیوچه / زالـو و جز آنهـا، و عناوین مشابه برشمرده شده‌اند، یا در فصولی که به بیماریها اختصاص داده شده است، ذیل بیماریهای مختلف، پس از شناسایی نشانه‌های بیمـاری و اقسام و سببهای آن، هنگام شرح روشهای درمانی، زالواندازی همراه جزئیاتی در مورد چگونگی انجام و نیز اقدامهای لازم قبل از آغاز به کار و رسیدگیهای مورد نیاز بیمار بعد از زالواندازی شرح داده شده است. در برخی منابع در قسمت مفردات، در ذیل داروها هنگام برشمردن منافع آنها از روش به‌کارگیری آن دارو برای کندن زالو یا قطع خون‌ریزی ناشی از زالو یا ترمیم محل چسبیدن زالو توسط داروی مذکور به‌صورت مفرد یا مرکب (در ترکیب با دیگر داروها) شرح داده شده است. در برخی دیگر، هنگام شرح فصد و حجامت به زالواندازی نیز پرداخته شده است. معمولاً در همین بخش بسته به شرایط سنی، جنسیت و قوت جسمی بیمار برای انتخاب هرکدام از روشهای خون‌گیری توصیه‌هایی شده، و مزایای هر روش نیز گفته شده است. در پاره‌ای از آثار در فصلی که به انواع آب یا تدابیر مخصوص سفر اختصاص دارد، بخشی به آبهایی که زالو دارند و مخاطرات آنها و روش شناسایی و تهیۀ آب مناسب و روشهای درمانِ بلعیدن زالو در شرایط اضطرار پرداخته شده است.
عمدتاً از زالو برای بیماریها و بثورات پوستی و مشکلات موی سر و ناخنها نظیر قوبا، تقشر، قروح بلخیه (نار فارسی)، جرب، حکه، سعفه، دمل، شیرینه، برش، نمش، آبله، خون‌مردگی، برص، بثور لبنیه، نمله، تنفط (آبله‌برآوردن دست از کار زیاد)، تباهی رنگ پوست، کلف، زخمهای خورندۀ غیر متعفن، زخمهای متعفن و کریه، زخمهایی که سخت بهبود می‌یابند، داء‌الحیه و داءالثعلب (دو نوع ریزش موی سر)؛ بیماریهای مربوط به چشم مانند چشم‌درد، رمد، ضعف قوۀ بینایی، توثه، وردینج، ریزش مواد در قرنیه، سرطان چشم؛ و بیماریهای مربوط به سر و اعصاب و روان مانند خیلان (توهم و خیال‌پردازی)، سکته، فلج، خدر (سستی اندام، به‌خواب‌رفتن اعضا)، اِسترخا (سستی و رخوت)، رعشه، عسرالحس (بی‌حسی)، اختلاج (جستن یا لرزش نابه‌خواست اندام)، مالیخولیا، سردرد، دردهای اعصاب، دردهای مفصلی، عرق‌النسا (درد عصب کمر تا پا / سیاتیک) و درد عصب مَدیَن؛ یا بیماریهای عمومی نظیر نقرس، رینه، بادشنام (سرخ‌باد، حمره)، رویش موی زاید در ناحیۀ گردن؛ یا بیماری در سایر اعضا مثل بواسیر، خارش و سوزش در آلت مرد، عاقونا (اعوجاج آلت مرد)، گوشت اضافی روییده در لثه و گزیدگی افعیها و مارها استفاده می‌شده است. به روش زالواندازی برای معالجۀ وحشت و ترس (نک‍ : ابن‌ربن، 148)، درمـان امراض چشم (همو، 165-166)، برای برطرف‌کردن انواع عارضه‌های پوستی ناشی از خون‌مردگی و سوختگی و جز آنها (اهوازی، 2/ 137، 209) و نیز افزایش میل و قدرت و لذت جنسی (همو، 2/ 422؛ ابن‌ربن، 440؛ رازی، الحاوی، 10/ 310، 338؛ علایی، 259؛ بغدادی، 4/ 56؛ انطاکی، 3/ 198)، درمان درد مفاصل و ورک (اهوازی، 2/ 444)، درمان عروق فصدشده (همو، 2/ 460-461)، درمان قروح پوستی معروف به رینه (زهراوی، 280-281)، سعفۀ سرخ (همو، 455)، قروح عارض بر لبها (همو، 461-462)، درد دندان (همو، 464)، اختلاج (همو، 820-821)، حمره (همو، 989-990)، قروح بلخیه (همو، 993)، قروح خبیثه موسوم به طواعین و قرصات (همو، 999- 1000)، دبیله (همو، 1009-1010)، قوبا (همو، 1099)، درمان امراض سر (نک‍ : رازی، همان، 1/ 43، 53، 251-254)، امراض چشم (نک‍ : همـان، 2/ 67، 70، 155، 158، 174، 211، 217، 238)، درمان لوزه در خناقها (همان، 3/ 262)، امراض طحال (همان، 7/ 310)، قولنج (همان، 8/ 117)، عسرالبول (همان، 10/ 179)، جهت‌ نیکوکردن پوست و مراقبتهای زیبایی (همان، 2/ 8، 13، 77، 87؛ اخوینی، 582؛ ابومنصور، 235- 236) اشاره شده است. جالب آنکه از منابع یادشده و نیز سایر منابع دورۀ اسلامی برمی‌آید که پزشکان در برخی موارد با توجه به علت بیماری و نه فقط براساس نشانۀ آن، روش درمانی خود را بیان می‌کنند؛ چنانچه ابن‌سینا برای درمان سردردی (صداع) که ناشی از ضعف قوا در سر باشد، فصد، حجامت، یا زالواندازی را پیشنهاد نمی‌کند، ولی برای درمان سردردی که از تبهای شدید باشد، توصیه به زالواندازی می‌کند ( القانون، 2/ 39)؛ درمقابل، برای مواردی چون انواع رمد و ریختن مـواد در چشم، زالو‌اندازی را توصیه می‌کند (نک‍ : همـان، 2/ 115- 116). زالواندازی مصارف دیگری چون سقط جنین نیز داشته است (پولاک، 153). در درمانها هنگامی‌که زالو در دسترس نبوده، از خراطین به‌عنوان بدل زالو یاد شده (علایی، همانجا)، و گاه علق نوعی از خراطین به شمار آمده است (انطاکی، 1/ 195).

درمان گَزیده‌شدن با زالو/ افتادن (چسبیدن) زالو بر بدن

برای تشخیص بلعیده‌شدن زالو و درمان آن روشهایی بسته به شرایط بیمار و در دسترس‌بودن داروها به کار می‌رفته است. اگر در سرفه و عطسۀ فردی خون کم‌رنگ یا چرک دیده می‌شد و وی به‌تازگی آب غیر صاف و پاکیزه نوشیده بود، احتمال بلعیدن زالو وجود داشـت، پس بایـد در نـور خورشید گلـوی وی معـاینه می‌شـد و در صورت مشاهدۀ زالوی چسبیده‌به‌حلق، از روشها و درمانهای دارویی که به‌صورت مفرد و مرکب در کتب طبی آورده شده‌اند، بسته به در دسترس‌بودن آنها، استفاده می‌شد. همچنین قی‌کردن خون تازه ممکن است نشان از وجود زالو یا انواع کرم در معده باشد که در هر صورت عموماً در ابتدا از استحمام با آب داغ و بخوردادن و خوابیدن در حمام، نوشیدن یخ و آب یخ، غرغره‌کردن انواع معجونها و عصاره‌ها و دم‌نوشها، گذاشتن اسفنج در دهان و فشردن آن به حلق برای جذب و کشیدن زالو و در صورت لزوم از داروهای قی‌آور استفاده می‌شده است (برای دستورهای درمان فوری بلع زالو در سفر و نیز درمان نفث‌الدم ناشی از بلع زالو، نک‍ : ابن‌ربن، 111، 236، 309؛ برای شناخت آبها و خطر بلع زالو در سفر و شناسایی انواع زالوی سمی از نوع بی‌خطر آن، نک‍ : ابن‌سینا، همان، 1/ 186، 239، 2/ 197- 198؛ برای شناخت علائم تنگی نفس و گرفتگی صدا ناشی از چسبیدن زالو بر حلق، نک‍ : اهوازی، 1/ 351؛ برای اقدامات لازم جهت مداوای زخم ناشی از چسبیدن زالو، نک‍ : کشکری، 234- 235؛ زهراوی، 234، 311، 413، 499-500، 525؛ برای اقدامات لازم جهت بندآمدن خون و ترشحات بعد از افتادن زالو با استفاده از انواع ضمادها برای التیام زخم، نک‍ : رازی، الحاوی، 3/ 202-206، المنصوری ... ، 409).
در اکثـر منابع، از اسفنج و نمک و سرکه در کندن زالو از حلق سود برده شده است. افزون‌بر این 3، ابن‌بیطار مفرداتی را برای رفع/ کندن زالو یا درمان زخم برجامانده یا بندآمدن خون‌ریزی پس از کندن زالو مفید می‌داند که عبارت‌اند از: اترج، آناغالیس، ایل، باقالی، بلسان، بلختی، بورق، تراب‌شارده، ثلج و جلید، ثوم (نک‍ : 1/ 10، 63، 73، 77، 109، 112، 126، 137، 151، 153)، حلتیت و خل (2/ 28، 66)، غرب و فسفاس (3/ 150، 162) و نوشادر (4/ 185). دیگر منابع بر این فهرست کاستی یا افزوده‌هایی دارند، مثلاً انجذان (رازی، الحاوی، 20/ 90) و باذروج (اسحاق، 375) و زاج و زفت و طحلب (انطاکی، 1/ 243، 252، 324) و ورق الغرب (ابن‌جزله، 834) و نیز سذاب (ابن‌بطلان، 41).

زالو در ادب، طبیعیات، جغرافیا، جانورشناسی و عجایب‌نامه‌نگاری اسلامی

در برخی از آثار منظوم اشاره‌ای کوتاه به قدرت مکندگی زالو شده است: و قد کان یروى سیفه و سنانه / من العلق الدامی لدی المحجر التالی (کلبی، 113)؛ همچنین: سگ نه‌ای بر استخوان چون عاشقی / دیوچه‌وار از چه بر خون عاشقی (مولوی، دفتر دوم، 273) و نیز: آمد به جوش خون عدوش و به سر نرفت / گفتی که موی او چو زرو خونش برمکید (ابن‌یمین، 69).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: