کوزه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 30 شهریور 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273663/کوزه
یکشنبه 15 مهر 1403
چاپ شده
7
کوزه، ظرفی از گل پخته دارای شکم و گردن کوتاهِ منتهی به دهانۀ تنگ با دستهای گرد.سفالگران کوزه را از خاک رس میسازند و بدون لعاب در کوره میپزند (واجد، 420-421؛ سروشیان، 96). واژههای سبو، آوند، گُـراز، سِفـال و مَنده هم بـه معنی کـوزه، و جمع آن کیـزان است (همانجا؛ لغت ... ، 102، 168، 318، 475؛ ابناخوه، 325). خمره را، که بیش از سایر سفالینهها به کوزه شبیه است، بارها در معنی کوزه بـه کار بردهاند و خمرۀ دفینهها را گاه کوزه خواندهاند (تهیدست، 83-87؛ ملگونف،57, 154 ؛ قس: آذرافشار، 58)؛ البته، خمره بهسبب گشادبودن دهانهاش، کاربردهایی دارد که کوزه فاقد آن است. بهطورکلی، کاربرد ظرفها، اعم از کوزه، خمره و تُنگ، به شکل آنها بستگی دارد (گیرشمن، 1/ 67- 69؛ مونسالدوله، 309).کوزه در مناطق مختلف نامهای متفاوت دارد؛ برای نمونه، در سنگسر، به آن تِلَّو، در سمنان، دورکه و دوریکا، در سرخه، کویز، و در لاسگرد و اردکان، دُوره میگویند (ستوده، 1/ 119-120؛ طباطبایی، 87). این ظرف در میبد، شربک (جانباللٰهی، 51)، در روستاهای بیرجند، کَندِل (سالخورده، 25)، در دامغان، تُنگلو (طاهریا، 133)، در تویسرکان، سولَه (مقدم، 1/ 353) و در قشم و میناب، جهله (اسدیان، 15، 84-85؛ سعیدی، پنجشنبهبازار ... ، 76- 78) نامیده میشود. در زبان طبری و لری، به کوزه کیزه (نصری، 4/ 2257؛ عسکریعالم، 3/ 399) و در زبان لکی، به آن کویزَه (همو، 5/ 195) میگویند؛ نطنزیها هم کوزۀ شکسته را کَندوله مینامند (انجوی، جشنها ... ، 1/ 55، 57). در سدۀ 13 ق/ 19 م، پولاک ضمن شرح ظروف، از کوزههای نقشدار یاد کرده، و کوزۀ قمی را برتر دانسته است. همچنین، گفته است که پیش از استفـاده از کوزۀ جدید، در آن گلاب میریختند تا عطر آن برای مدتی به مشام برسد (ص 388).مخزن آب قلیان (ه م) را کوزه مینامند. کوزۀ قلیان را از سفال، شیشه، مس، کدو و نارگیل میساختند. گاه آن را لعاب میدادند و با نقشهای ساده میآراستند. در کوزۀ قلیان عروس، بهجای آب، گلاب کاشان میریختند (کتیرایی، 109، حاشیۀ 1؛ نیز نک : آلمانی، 2/ 583-584؛ تـاورنیه، 283). افزونبر این، ظرف دانه و آب پرنده را کوزۀ قفس مینامند (بهار ... ، 3/ 1738) و به گونهای از گلدان هم کوزه میگویند (برای آگاهی از سایر معانی، نک : لغتنامه ... ، ذیل کوزۀ گل). در گذشته، افزونبر نگهداری آب آشامیدنی و سایر مایعات در کوزه ( لغت، 102، 475؛ الولساتن، 204، 250)، از این ظرف برای تزیین (شاردن، 4/ 87- 88)، تهیۀ دارو (کاسانی، 1/ 309- 310، 2/ 668) و طلسم (دنیسری، 324) هم بهره میبردند و حتى کوزۀ شکسته را به مصارفی میرساندند (احمدیان، 62). علاءالدولۀ سمنانی در بخش «آداب سفره»، احکامی دربارۀ چگونگی استفـاده از کوزه آورده است (ص 11-12). مؤلف معالم القربة در سدۀ 8 ق/ 14 م، نوشته است که فروش کوزۀ تعمیرشده به نام نو، مجازات دارد (ابناخوه، 325).
قدمت سفالگری (ه م) در ایران، به حدود سدههای آغازین و میانی هزارۀ 7 قم (گیرشمن، 249) برمیگردد و پیشینۀ ساخت کوزه به هزارۀ 3 قم میرسد (همو، 1/ 67- 69). میان ظروف سفالی دورۀ چهارم سیلک کاشان، که به هزارۀ 4 قم تعلق دارند، کوزههای دستهدار یافت شده است. در همین مکان، کوزههایی از گل روشن بـا دهانۀ گشاد بـه دست آمـده است (همانجا، نیـز 86، 202، لوح 26). همچنین، در تپۀ جنوبی سیلک، کوزه یا خمرههایی مربوط به هزارۀ 3 قم کشف شده است. میان اشیاء بهدستآمده از کاوشهای 1930-1932 م در شوش، سبویی دستهدار و منقش متعلق به هزارۀ 3 قم وجود دارد (مکنم، 145-I/ 144)؛ نیز، میان یافتههای دهۀ 1360 ش، در محل گندمکار بختیاری، کوزه یا ظروفی مشابه متعلق به هزارۀ 1 قم یافت شده است (زاگارل، 34).
در گذشته، ابزار بادکش را بولونی یا کوزه مینامیدند و گاه به عمل بادکشکردن کوزهاندازی میگفتند (مونـسالدوله،250؛ پولاک، 428؛ لغتنـامه، ذیل کوزهانداختـن؛ برای آگـاهی بیشتر، نک : عسگری، 1/ 183-184). کـوزه در تهیۀ دارو هم به کار میرفت؛ برای نمونه، کاسانی آورده است که آفتی به نام ذرّوح را «... در کـوزه کنند و سر آن کـوزه را محکم کنند و به آتش نزدیک دارند تا جمله در او بمیرند؛ آنگاه آن جمله را در رشته کنند و در وقت حاجت به کار برند» (1/ 308-310). براساس گزارشی از دورۀ ناصرالدین شاه قاجار (سل 1264- 1313 ق/ 1848- 1895 م)، نوعی کژدم را در کوزۀ روغن چراغ میانداختند و از آن دارویی برای عوارض زایمان به دست میآوردند (مونسالدوله، 248). در ساوه، از گل زیر کوزه برای درمان برخی بیماریها، و در الموت، برای درمـان نیشزدگی استفـاده میکردند (احمدیان، 62؛ عسگری، 1/ 186).
در دورۀ خلفای عباسی (سدۀ 6- 9 ق/ 12-14 م)، رسم کوزهاندازی اجرا میشد؛ بدینصورت که پس از پوشیدن لباس تازه، صرف شیرینی و دادن هدیه، کوزهای را به نشانۀ نوشدن روزگار از پشتبام میانداختند (ابن ابی اصیبعه، 1/ 252-253). رسم کوزهشکستن تا دورۀ معاصر باقی مانده است (ماسه، I/ 146؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). به باور زردشتیان و مسلمانان یزد، انداختن کوزۀ پر از پشتبام در سهشنبۀ آخر سال، زیان و گزند را دفع میکند (آقاجمال، 42؛ رمضانخانی، 102).در دورۀ صفویه (ح 905-1135 ق/ 1499-1723 م)، سطح کوزه را با بذر گیاهانی مانند شاهی سبز، و آن را تزیین میکردند (شاردن، 4/ 87- 88؛ بشرا، 96؛ زیانی، 44-45). در همین دوره، کوزهای میساختند که جدار شکم آن حفرههایی داشت و هنگام نوروز (ه م) در حفرههای آن گل نرگس میکاشتند و آن را کوزۀ نرگس مینامیدند (احتشامی، 144). گاهی هم بر دهانۀ کوزۀ قلیان سبزه میکاشتند (مستوفی، 1/ 518).در عید نوروز، دختران کمسنوسال کوزهها را از آب جوی پـر میکردنـد، بـا گردنبند میآراستند و بـر سفرۀ هفتسین (ه م) میگذاشتند (رمضانخانی، 114؛ افندی، 254). شکستن کوزۀ کهنۀ آب و کوزۀ قلیان در نوروز و تهیۀ کوزۀ نو در بسیاری از مناطق مرسوم بوده است (مستوفی، 1/ 521؛ رمضانخانی، 102؛ برای آگاهی بیشتر، نک : حاتمی، 162، 168؛ زیانی، 44). در کازرون، روی بدنۀ کوزهها نقش دشمنان را میکشیدند و پس از پرکردن با آب، برای شکستن به پشتبام میبردند (حاتمی، 162؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). در علیآبادسرای لنگرود، هر جوان در کوزهای خاص از 7 چشمه آب میریخت و در چهارشنبۀ آخـر سال، از آن مینوشید. سپس کوزه را میشکست، به 7 بخش تقسیم میکرد و هر بخش را در یکی از چشمهها میانداخت و باور داشت با این کار، زندگیاش پربرکت میشد (بشرا، 72-73).کوزهاندازی و کوزهشکنی یکی از آیینهای شب چهارشنبهسوری (ه م) است و به شکلهای گوناگون اجـرا میشود؛ کودک بیمار را همراه کوزهای که هنوز در آن آب نریختهاند به پشتبام میبرند و کوزه را به پایین پرتاب میکنند تا بیماری و شفا با عبور رهگذران جابهجا شوند (ماسه، I/ 58). در ساوه، اگر زایمان زنی بیشازحد دشوار میشد، کوزهای را از پشتبام به جلو اتاق زائو میانداختند (احمدیان، 62). پرتاب بوتۀ مشتعل از بام، و پرتاب کوزۀ آب روی آن به نشانۀ خاموشکردن آتش ناسازگاری، در ابیانه مرسوم است (نظری، 603؛ هدایت، 52). از دیگر نمونههای کاربرد آیینی کوزه، شکستن آن بر گور بهمنظور پیشگیری از وقوع حوادث است (عسگری، 1/ 42؛ برای آگاهی بیشتر، نک : مقدم، 1/ 541).از جملۀ آداب نوروزی در رودبار و دامغان این بود که یکی از اعضای خانواده با کوزهای کوچک و دستهای گیاه، نخستین کسی بود که در سال جدید وارد خانه میشد (بشرا، 102؛ غلامی). خراسانیها کوزهای پر از آب میکردند و پس از تحویل سال، از آن مینوشیدند (شکورزاده، 100). فالگرفتن با کوزه، که به چلسرو و چهلبیتو (ه م) هم مشهور است، از دیگر مراسم آیینی با کوزه است (نک : ه د، کوزه، فال).کهنترین باور مربوط به کوزه این است که اگر وزغی را بگیرند، به نام شخصی بدخواه دهانش را ببندند، در پارچه بپیچند و در کوزهای سربسته اندازند، شخص بدخواه اصلاح میشود (دنیسری، 324). در گزارشی طنزگونه از آقاجمال خوانساری، آمده است که اگر دختری روزهدار گدایی کند و با پول بهدستآمده کوزه بخرد، همسری نیکو نصیبش میشود (ص 6-7). کردها باور داشتند که دیدن کوزۀ خالی در آغاز مسافرت بدشگون است (افندی، 94). در برخی شهرها و روستاها، مردم باور داشتند که شکستن کوزۀ خاکستر پشت سر مسافر مانع از بازگشت او میشود (اسدیان و دیگران، 305)؛ نیز، بر این باور بودند که آبخوردن از کوزۀ طلا از بروز تشنگی جلوگیری میکند و نشاطآور است (نوروزنامه، 21). در برخی شهرها، مرطوبشدن سطح کوزه را نشانۀ آمدن میهمان میدانستند (هدایت، 79).
نمونههای فراوانی از اشاره به کوزه در امثال و کنایات وجود دارد، مانند: کوزۀ خالی فتد زود از کنار بامها (صائب، 1/ 156)؛ آب ریخته به کوزه نیاید (امینی، 1/ 19)؛ آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم ( لغتنامه)؛ آبانبار شلوغ کوزۀ بسیار میشکند (دهخدا، 1/ 2)؛ خمرهساز اگر بمیرد، کوزهساز میآید خمره میسازد (رحیمیان، 607)؛ از کوزه برون همـان تراود که در او ست (هبلهرودی، 24)؛ بگذار درِ کوزه آبش را بخور (عسکریعالم، 3/ 88)؛ خیاط هم در کوزه افتاد (کرزبر، 40-41)؛ کوزهگر از کوزۀ شکسته آب میخورد (هبلهرودی، 124؛ برای نمونههـای بیشتـر، نک : انـوری، فرهنگ امثـال ... ، 2/ 869، 892- 893، جم ).برخی کنایات مربوط به کوزه عبارتاند از: نه نماز شب بخوان و نه کوزۀ نو در کن، کنایه به کسی که عمل پسندیده و ناپسند را همزمان انجام میدهد (جانباللٰهی، 101)؛ کاسه کوزۀ کسی را بههمزدن، کنایه از برهمریختن اوضاع (امینی، 3/ 609)؛ کوزۀ کسی را لب سقاخانه گذاشتن، کنایه از کمککردن (انوری، فرهنگ کنایات ... ، 2/ 1298). کوزه موضوع چیستانها هم بوده است؛ برای نمونه، نه سر تنگ تهی (ته آن) فِراه (فراخ)، اگر خری بگو کلاه (سعیدی، فرهنگ ... ، 108)؛ گردن دارد، سر ندارد، شکم دارد، روده ندارد (کرزبر، 209). همچنین در برخی افسانهها، کوزه کارکردی نامتعارف دارد (انجوی، قصهها ... ، 1/ 13، 2/ 197، 199).
آذرافشار، احمد، افسانههای آذربایجان، تهران، 1367 ش؛ آقاجمال خوانساری، محمد، «عقائد النساء»، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349 ش؛ آلمانی، هانری رنه دُ، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1378 ش؛ ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، به کوشش نزار رضا، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ ابناخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسى، بیجا، 1408 ق/ 1976 م؛ احتشامی هونهگانی، خسرو، مجری معانی: تعریفنگاری واژههای هنری و صناعتی در متون عصر صفوی، تهران،1390 ش؛ احمدیان، محمدعلی، «کوزهگری در ساوه»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، س 15، شم 177- 178؛ اسدیـان خرمآبـادی، محمد، گـوشهای از دانشها و باورهای عامیـانه در شهر قشم، تهران، 1383 ش؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آدابورسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ الولساتن، ل. پ.، توپوزقلی میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350-1353 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ همو، قصههای ایرانی، تهران، 1352-1353 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ امثال سخن، تهران، 1384 ش؛ همو، فرهنگ کنایات سخن، تهران، 1383 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان (آیینهای نوروزی)، رشت، 1385 ش؛ بهار عجم، لالهتیک چندبهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1380 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه ( ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تهیدست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت، 1387 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ رحیمیان، حسن، فرهنگ زبانزدهای رامسر (سختسر)، تهران، 1383 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1378 ش؛ زیانی، جلال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سالخورده، نعمتالله، «آیین فال کوزه در جنتآباد سدۀ بیرجند»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم 10؛ ستـوده، منوچهر، فرهنگ سمنانی ... ، تهران، 1342 ش؛ سروشیـان، جمشیدسروش، فرهنگ بهدینان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1335 ش؛ سعیدی، سهراب، پنجشنبهبازار و صنایع دستی میناب، قم، 1387 ش؛ همو، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، 1383 ش؛ طاهریا، محمدعلی، گزیدهای از فرهنگ عامیانۀ دامغانی، دامغان، 1344 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، واژهنامۀ گویشی اردکان، تهران، 1389 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387- 1388 ش؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ غلامی مایانی، یدالله، تحقیقات میدانی؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ گیرشمن، رمان، سیلک کاشان، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1379 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1319 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1386 ش؛ مقدم (گلمحمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر، فرهنگ واژگان تبری، تهران، 1381 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1312 ش؛ واجد علی خان، مطلع العلوم، لکهنو، 1331 ق/ 1912 م؛ هبلهرودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز:
Ghirshman, R., «Iranian Pre-Sassanian Art Cultures», Encyclopedia of World Art, New York etc., 1963, vol VIII; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Mecquenem, R. de., «The Early Cultures of Susa», A Survey of Persian Art, eds A. U. Pope and P. Ackerman, Tehran etc, 1967, vol I; Melʾgunov, G. V., O Yuzhnom berege kaspiǐskovo moria, St. Petersburg, 1863; Tavernier, J. B., Voyages en Perse, Paris, 1930; Zagarell, A., «The First Millennium in the Bakhtiari Mountains», Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1982.یدالله غلامی مایانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید