کندر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 شهریور 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273646/کندر
یکشنبه 15 مهر 1403
چاپ شده
7
کُنْدُر، صمغی خوشبو از گیاهی به همین نام، با کاربردهای آیینی و درمانی در فرهنگ مردم.
کندر واژهای فارسی است (ابنبیطار، 3/ 83؛ عقیلی، 764؛ میرحیدر، 6/ 251)، و در زبان پهلوی، kundur خوانده میشود (بندهش، 82، 88؛ بهار، 180؛ مکنزی، 52). در زبان عربی، به آن «لُبّان» میگویند (ابومنصور، 270؛ ابنمیمون، 22). این واژه با هر دو نام کندر فارسی و لبّان عربی در متون آمده است (بیرونی، الصیدنه ... ، 891). صمغ کندر از درختچهای وحشی با ارتفاع تقریبی دو متر به دست میآید. این درختچه شاخههای پوشیده از کُرک، برگهای دندانهدار و گلهای خوشهای سفید یا قرمز دارد (زرگری، 1/ 550؛ سلطانی، 1/ 378؛ بیرونی، میرحیدر، همانجاها). این گیاه در ایران نمیروید و صمغ آن را وارد میکنند (زرگری، 1/ 553). در بندهش (ص 82)، دربارۀ چگونگی پیدایش کندر آمده است که مشی و مشیانه پس از ذبح گوسفند، آتش افروختند و هیزم 3 گونه درخت، ازجمله کندر را سوزاندند و گوسفند را کباب کردند؛ نیز روایت است که حضرت آدم (ع) بوی خوش، یعنی گیاهان کندر، مورد و سدر، را با خود از بهشت به زمین آورد (طبری، 1/ 77). هخامنشیان به فراوردههای گوناگون سرزمینهای تحت سلطۀ خود، ازقبیل هندوستان و عربستان، دسترسی داشتند و کندر از جملۀ آن محصولات بود (ابریشمی، 245). کندر همچنین، یکی از اقلام تجارت در این دوره به شمار میآید (پیرنیا، 6/ 1511). براساس گزارش هرودت (II/ 125-127)، کشورهای عربی سالانه، هزار قنطار (واحد وزن) کندر به داریوش هخامنشی تقدیم میکردند. در یکی از نقشبرجستههای تختجمشید، داریوش بزرگ بر تخت نشسته است، دو بُخوردان در دو طرف تخت قرار دارد و خروج دود کندر بهصورت پیکان نشان داده شده است (اشمیت، I/ 164). در دورۀ ساسانیان، نیز کندر از جملۀ اقلامی بود که میان ایران و چین مبادله میشد (ابریشمی، 185-186).دانشمندان ایرانی در سدههای گذشته، محل رشد کندر را در یمن، منطقۀ مرز مشترک با عمان، گزارش کردهاند (اصطخری، 27؛ بیرونی، عقیلی، همانجاها) و برخی بهترین نوع آن را محصول عربستان دانستهاند (هاکس، 739).
زمان مناسب برای گرفتن صمغ کندر فصل تابستان است که رطوبت گیاهان به جریان میافتد. ابتدا، بخشهایی از پوست درخت را از تنه جدا میکنند و شکافهای طولی در آن به وجود میآورند. بهتدریج، شیرابهای سفید از شکافها خارج میشود و روی تنۀ درخت یا زمین میریزد. قطرههای شیرابه در مجاورت هوا میبندند و بهمرور، سفت میشوند. پس از خشکشدن کامل صمغ، آن را از تنۀ درخت جدا، یا از روی زمین جمع میکنند (بیرونی، الصیدنه، 891؛ میرحیدر، 6/ 252؛ زرگری، 1/ 550). صمغ کندر را از دو گونۀ آفریقایی و هندی میگیرند (سلطانی، میرحیدر، همانجاها). کندر هندی را پس از جمعآوری، به قطعههای چهارگوش تقسیم میکنند؛ سپس، تکهها را در کوزهای میریزند و آنقدر میغلتانند تا صیقلی و کروی شوند (عقیلی، 764؛ سلطانی، 1/ 379). این کندر ابتدا، رنگی تیره و مزهای تلخ دارد؛ اما پس از مدتی، رنگش روشن میشود (بیرونی، همانجا؛ ابنبیطار، 3/ 83).بهسبب تولید اندک کندر مرغوب و تقاضای فراوان این محصول در بازار، گاهی تولیدکنندگان و فروشندگان آن را با صمغ درخت کاج، صنوبر یا صمغ عربی مخلوط میکنند و میفروشند. ویژگی چنین کندری این است که زود شعلهور نمیشود، دود میکند و به اندازۀ نوع خالص خوشبو نیست (همانجا؛ حکیم مؤمن، 371).کندر بهصورتهای پوسته (قُشار)، گَرد (دَقاق)، دوده (دَخان) و روغن عرضه میشود و هریک کاربرد خاص خود را دارند (بیرونی، همان، 881؛ سلطانی، 1/ 380، حاشیۀ 3).
کهنترین کاربرد درمانی کندر میان سکاها بوده است. آنها پس از درگذشت پادشاه، برای مومیاییکردن او، شکمش را تخلیه، و بـا کندر و ادویه پر میکردنـد (نک : قدیانی، 188). کندر طبعی گرم و خشک دارد و آن را خارجکنندۀ خلط، ملین، سوزاننده، پاککننده، تحلیلبرنده و جذبکننده دانستهاند (جرجانی، 1/ 304؛ ابومنصور، 270-271؛ عقیلی، 764). کندر را بهتنهایی یا در ترکیب با گیاهان و داروهای دیگر، به شکلهای قرص، شیاف، شربت، ضماد، روغن، بخور و جویدنی، برای رفع ناراحتیها و بیماریها تجویز کردهاند: جُوارِشن (گوارش/ خوردن) کندر را برای رفع بیماریهای گوارشی مصرف میکنند (جرجانی، 1/ 356؛ رازی، 484؛ شاهارزانی، 287)؛ شیاف آن را برای التیام درد چشم به کار میبرند (رازی، 444)؛ قرص کندر را برای بندآمدن استفراغ میخورند (همو، 469؛ جرجانی، 1/ 346) و ترکیب آن با مَصطَکی را برای رفع سوءهاضمه میجوند (ابنسینا، 60)؛ نیز شربت کندر را برای قطع سکسکه (جرجانی، 1/ 338)، پوستۀ آن را برای التیام جراحتهای عمیق (ابومنصور، 271)، سرمۀ دودۀ کندر را برای رفع چرک چشم (همانجا) و مالیدن ضماد آن را روی شکم، برای قطع اسهال و دفع کرم از معده مفید میدانند (حکیم مؤمن، 372). در طب مردمی هم به کندر توجه شده، و در مناطق مختلف، برای درمان بیماریها به کار رفته است. در گذشته، با دود کندر فضای خانه را معطر، و هوا را ضدعفونی میکردند؛ بهویژه، هنگام شیوع بیماریهای واگیرداری مانند وبا، برای ضدعفونیکردن فضای خانه، روزانه چند مرتبه کندر، عود و عنبر دود میکردند (جرجانی، 1/ 203؛ شریف، 162؛ شهری، 5/ 414؛ امین، 224). دود کندر برای دفع حشرات و دورکردن مار از خانه هم به کار میرفت (ابریشمی، 378؛ جمالی، 65). برای پیشگیری از شپش و دفع آن از لباس، کندر را در روغن کنجد میجوشاندند و به بدن میمالیدند (حبیش، 381). در دوان، از توابع کازرون، ترکیب کندر را با چند گیاه محلی برای درمان دلدرد، دلپیچه و ترشکردن معده به کار میبردند (لهساییزاده، 324-325). در الموت برای رفع درد چشم، دود کندر به آن میدادند (حمیدی، 323). در تهران برای افزایش نور چشم، ضماد کندر پشت چشم میگذاشتند و زگیل را هم با آن درمان میکردند (شهری، همانجا). در کوهپایۀ ساوه، خوندماغ را با دود کندر بند میآوردند (سالاری، 333). مردم لارستان فارس، استفراغ را با جوشاندۀ پوست پستۀ تازه و کندر درمان میکردند (فرشادی، 198). در اردکان یزد برای رفع بوی بد دهان، کندر میجویدند و برای درمان کمردرد، ضماد کندر میگذاشتند (طباطبایی، 675، 701). در میبد، زنان باردار برای باهوششدن نوزادشان کندر میخوردند (جانباللٰهی، 4/ 393) و شیرازیها برای رفع فراموشی، هر روز آبِ خیساندۀ کندر را مینوشیدند (کریمی، 313؛ شهری، 5/ 413). در تهران و منطقۀ فامور فارس، برای تقویت لثه و دندان کندر میجویدند (همو، 5/ 415؛ ثواقب، 265).کندر در معالجۀ بیماریهای جانوران نیز به کار میرفت؛ برای نمونه، در بازنامه توصیه شده است که برای رفع قولنج پرنده، بـه او گوشت و کندر بدهند و برای درمان نقرس، مرهمی از کندر، کتیرا و چند گیاه دیگر روی پاهایش بگذراند (نسوی، 114، 147).کندر مصارفی دیگر هم داشت؛ برای نمونه، پس از رنگکردن مو، آن را با کندر، آمُله و مورد (ه م) میشستند تـا رنگ ثابت و درخشان بماند (حبیش، 349). در رنگرزی برای تهیۀ رنگ لاجوردی، کندر و لاجورد را میشستند، خمیر میکردند و آب آن را در ظرف سفالی میریختند. بهتدریج پس از چند ساعت، رنگ لاجورد تهنشین میشد (جوهری، 216). برای محوکردن نوشته، کندر را روی آتشْ گرم، و نوشته را با آن پاک میکردند (جمالی، 357).
کندر در جشنها و مراسم دینی، بسیار کاربرد دارد و بـاورهـایی پیرامون آن شکل گرفته است. گیـاه وُهوـ گَون (خوب گون)، که در مراسم دینی به کار میرفت، همان گیاه کندر بـود ( اوستـا، 2/ 745؛ پورداود، 138 بب ؛ سلطـانی، 1/ 378). بـرای پاککردن خـانهای که کسی در آن مرده بود، باید گیاه وهوـ گون را بخور میدادند و اگر کسی مرتکب گناه میشد، باید برای آمرزش گناهش، این گیاه را نذر آتش میکرد ( اوستا، 2/ 745، 818).کندر برای معطرکردن فضای عبادتگاهها به کار میرفت (خوشبین، 109) و همواره، بخور آتشدان زردشتیان و مجمر عیسویان و یهودیان بود (اوشیدی، 396). هنوز هم در معابد ادیان مختلف، کندر را برای بوی خوش میسوزانند (میرحیدر، 6/ 253). در عهد جدید آمده است که مغان زردشتی هنگام تولد حضرت مسیح (ع)، کندر، طلا و مُر به حضرت مریم (ع) هدیه دادند (انجیل متى، 2:7-11؛ نیز نک : هاکس، 739).امروزه در کلیساها، هنگام برگزاری بیشتر مراسم، کندر دود میکنند و به این عمل، خنگارگوتیون میگویند که افزونبر خوشبوکردن فضا، نشانۀ نیایش پرشور و دعای خیر هم به شمار میآید؛ چنانکه حضرت داود میگوید: «همانا دعای من چونان کندر پیش تو باشد، خدایگانا!» (مانوکیان، 275-276)؛ نیز در سرود حضرت مریم (ع) با عنوان «خدازای مقدس» آمده است: «تو به درخت کندر ماننده هستی ... »؛ هنگام خواندن این سرود در کلیسا، کندر دود میکنند (همو، 39). در گورستان مسیحیان، گلدانی بالای سر هر قبر میگذارند و در روزهای یکشنبه و اعیاد مقدس، کندر در آن دود میکنند؛ طوری که فضا از دودی معطر آکنده شود (رائین، 70). زردشتیان هنگام نیایش، بهویژه بامداد و شامگاه، کندر بر آتش میریزند (سروشیان، 130؛ مزداپور، «کاربرد ... »، 102؛ رضی، 603). روزهای پایانی سال، برای خشنودی فروهرهای درگذشتگان، کندر دود میکنند (نیکنام، 107- 108) و کسانی که نذر دارند، در مراسمی به نام «بویدادن» هیزم پاک و کندر روی آتش میریزند (بویس، 74-75). زنان زردشتی در پایان مراسم هیرومبا (ه م)، مقداری از آتش مراسم را به خانه میبرند و در اجاق میریزند؛ سپس، کندر و چوب صندل بر آتشدان میریزند و همه جای خانه میچرخانند و باور دارند با این کار، خیر و برکت خانه زیاد میشود (نیکنام، همانجا). در کرمان، برای معالجۀ بیمار «بوخوش» میکنند. پیرزنی مجرب ترکیبی از کندر، اسفند و نمک (ه مم) را به حمام خانۀ بیمار یا حمام عمومی محل میبرد و دود میکند؛ سپس میگوید مریض ناپرهیزی کرده یا پا روی پریان گذاشته است. او از صاحب مراسم بوخوش میخواهد که برای شفای بیمار، سفرۀ سبزی پهن کند. یکی از اجزاء این سفره کندر است؛ افزونبر این، کنار سفره هم کندر و اسفند دود میکنند (شایسته، 514-515؛ هدایت، 58- 59؛ تجربهکار، 197؛ نیز نک : ه د، سبزی، سفره). زنان کرمانی برای موفقیت همسرشان، اسفند و کندر بر آتش میریزند و جلو در خانه میگذارند تا مرد 7 مرتبه از روی آتش و دود بپرد (گلابزاده، 109). در سیرجان، برای رفع چشمزخم (ه م)، عصر روزهای دوشنبه، چهارشنبه و جمعه، بوخوش میکنند و معتقدند با این کار فرشتگان به خانه نزدیک میشوند. همچنین برای رفع مشکلات، غروب آفتاب چهارشنبه، بوخوش میکنند، صاحب مشکل را در معرض دود قرار میدهند و این کار را 3 هفتۀ متوالی تکرار میکنند. گاهی به حضرت خضر (ه م) متوسل میشوند و 40 روز پیش از اذان صبح، کندر دود میکنند و دو رکعت نماز حاجت و دو رکعت نماز هدیه به خواجۀ خضر میخوانند (مؤیدمحسنی، 326-327، 471). بهبهانیها معتقدند اگر پسری کندر بجود، ریش در نخواهد آورد («بهبهانیها ... »، 339).درگذشته، یکی از خوانچههای اسباب عقد اسفند و کندر بود و تهرانیها برای بختگشایی کندر دود میکردند (کتیرایی، 140-141). هنگام بردن عروس به خانۀ داماد، منقلهای اسفند و کندر از طرف داماد میرسید و دود آن کوچه را پر میکرد (شهری، 3/ 132). در سیرجان، داماد پس از حمام، بر اسب مینشست و از جلو هر خانه که میگذشت، صاحبخانه اسفند و کندر بر آتش میریخت (بختیاری، 365). در سیسمونی (ه م) نوزاد هم کیسۀ اسفند و کندر میگذاشتند (مونسالدوله، 77).یکی از آداب چهارشنبهسوری (ه م) این بود که زنان به 3 دکان عطاری روبهقبله میرفتند و «کندر و شا برای کارگشا» میخواستند. از دو دکان اول میگریختند و از دکان سوم، مقداری کندر و اسفند میخریدند و برای دفع چشمزخم و حل مشکلات دود میکردند (رضی، 213). در مراسم چهارشنبهسوری روستای ابر شاهرود، هر خانواده بوتهای در پشتبام روشن میکرد و پس از پایان آتشافروزی، برای دفع چشمزخم، کندر و اسفند در آتش میریخت (شریعتزاده، 460، 466). امروزه، هم مردم سیرجان و راور کرمان سال جدید را با سوزاندن کندر آغاز میکنند (بختیاری، 303؛ کرباسی، 1/ 140).سوزاندن کندر برای راندن شیاطین و اجنه و دفع جادو پرسابقه است و نویسندگان بسیاری به این موضوع اشاره کردهاند (برای نمونه، نک : بیرونی، آثار ... ، 385؛ سهروردی، 300؛ ابوالقاسم، 307). مونسالدوله در همین باره نوشته است که ساحرهها در جریان پاسخگویی به پرسش مراجعهکنندگان، منقلی در اتاق میگذاشتند و کندر، عود و اسفند دود میکردند. پس از اینکه فضای اتاق از دود تیره میشد، جن (ه م) را احضـار میکردند و پاسخ پرسش را از او میخواستند (ص 202-203). برای باطلکردن جادو، مدفوع سگ سفید را بـا کندر، اسفند و پوست پیـاز و سیر (ه مم) ترکیب میکردند و در شب چهارشنبه یا پنجشنبه میسوزاندند و میگفتند: «تو عاطل کردی، من باطل کردم» (ماسه، I/ 317). ساکنان قشم و میناب برای خارجکردن بادهای زار و نوبان از جسم بیمار، مراسمی برگزار، و فضای اتاق را آکنده از دود کندر میکنند (ساعدی، 88- 89؛ سعیدی، 408-410؛ رضایی، 337؛ ریـاحـی، 10، 18؛ نیـز نک : ه د، زار؛ اهـل هوا). کنـدر همچنین، از خوشبوکنندههایی است که اهالی جنوب در قدمگاههای خضر میسوزانند (نک : ه د، خضر).
دیدن کندر در خواب تعبیرهایی متفاوت دارد. اگر کسی در خواب ببیند که کندر میجود یا میخورد، تعبیرش سخنی است که سبب جنگ میشود. هرچه بیشتر کندر را بجود، سخن قدرت بیشتری دارد. اگر مردی در خواب ببیند که کندر میجود، گرفتار کاری میشود که سخن در آن زیاد است (خوابگزاری، 352).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید