کناس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 شهریور 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273643/کناس
یکشنبه 15 مهر 1403
چاپ شده
7
کَنّاس، کسی که پیشهاش تخلیۀ چاه مستراح و رفع گرفتگی آن است.واژۀ کناس ریشۀ عربی دارد و فارسی آن رفتگر، زبالهکِش یا کسی است که چاه مستراح را پاک، و فضولات آن را حمل میکند (بستانی؛ معین). کناس همچنین در معنی خاکروب یا کسی که خاشاک خانۀ مردم را تمیز میکند، و مجازاً، جلاد به کار رفته است (غیاث ... ). به کناس مقنی (ه م) هم میگویند (شهری، تاریخ ... ، 4/ 661؛ بقایی، 518؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). حرفۀ آن کناسی نام دارد ( لغتنامه ... ؛ نفیسی، ذیل واژه).
کناس در مناطق مختلف، نامهای گوناگون دارد. کرمانیها به کناس کَهکین، و به پیشۀ آن کَهکِنی میگویند (بقایی، همانجا؛ پورحسینی، 378؛ قس: ستوده، 373). در مشهد و سمنان، با نام چاهخو و چاخو خوانده میشود (بقیعی، 67؛ شکوهی، 82).
در متون تاریخی، گاه برای تحقیر و بیان شایستهنبودن اشخاص، آنها را به کناسی منسوب میکردند؛ جرفادقانی در وصف سپاهیان محمود غزنوی (سل 389-421 ق/ 999-1030 م)، که شمار بسیاری از سیاهان هندو را به بردگی گرفته، و از این طریق ثروتمند شده بودند، آورده است: « ... هر جمّال و حمّال و کناس و نخّاس خواجه شد» (ص 335)؛ نیز در تاریخ الوزراء، به وزارت شخصی نالایق با تمثیل «کناس بود بر کلبۀ عطار نشست» اشاره شده است (قمی، 144). کناسی در شمار «صناعات خسیسه» ذکر شده، که برخلاف طبـع آدمی است (نصیرالدین، 212)؛ اما از جملۀ مشاغلی محسوب میشود که هیچ جامعهای از داشتن آن بینیاز نیست؛ حتى هنگام محاصرۀ شهر در زمان جنگ نیز حضور کناس برای ساکنان ضرورت داشت (فخر مدبر، 423).در دورۀ قاجار (1210-1344 ق/ 1795-1925 م)، کناسی از اصناف مهم، اما پست و کثیف تلقی میشد و بیشتر اشخاص از سر ناچاری به این شغل روی میآوردند (براون، 82؛ هدایت، 308، 476؛ علیبابایی، 113). به تصریح مستوفی، داشمشتیهای تهران هیچگاه شغل کناسی نداشتند، چون آن را پیشۀ پنطیها (مقابل لوطیها) میدانستند (1/ 409). در سدۀ 10 ق/ 16 م، یهودیان کمبضاعت اصفهان با مشاغلی چون کناسی امرارمعاش میکردند (آلمانی، 949-950) و در شیراز، فقط یهودیان به این کار اشتغال داشتند (سالور، 7/ 4968). ازآنجاکه کناسان فضولات را برای کوددهی زمین به کشاورزان میفروختند، در برخی متون، به آنها کوتکش یا کودکِش گفتهاند (جعفریان، 3/ 1287، حاشیۀ 4).
اصلیتریـن وظیفۀ کنـاس تخلیۀ چـاه مستـراح (ه م) و رفع گرفتگی آن است. وقتی چاه مستراح بهسبب افتادن جنین سقطشده، آشغال، سنگ، پارهآجر و جز آنها بسته میشد، کناس را صدا میزدند و او پس از بررسی مستراح و نشیمن، مجرا را باز میکرد. این کار را با چوب، میل یا دست انجام میداد و اگر گرفتگی شدید بود، نشیمن و مجرای آن را خراب میکرد. اگر طوقه (حلقۀ چاه) نشست کرده بود، دهانۀ چاه را باز، و حلقۀ جدیدی پایینتر از حلقۀ سابق ایجاد میکرد (شهری، تاریخ، 4/ 661-665؛ بقیعی، 67). وقتی آب چاه بالا میآمد، کناس متوجه میشد که چاه پر شده است و باید تخلیه شود. او برای تخلیۀ چاه، 4 روش به کار میبرد: آب چاه را میکشید و در جوی خیابان سرازیر میکرد؛ آن را در چاههای دیگر میریخت تا به لجن برسد؛ چاه تازهای کنار چاه مخروب حفر میکرد، یا آب فاضلاب را وسط گودیِ تلِ خاکستری که در کوچه انباشته کرده بود میریخت تا جذب شود. با روش اخیر، محتویات چاه را به کود برای زمینهای کشاورزی تبدیل، و از این طریق، کسب درآمد میکرد (شهری، همان، 4/ 665- 668؛ بقیعی، همانجا؛ نیز نک : مؤیدمحسنی، 53). کناس آب چاه مستراح را نیمهشب به بعد، در جوی آب خالی میکرد که مردم خواب باشند و اعتراض نکنند. گاه برای کمکردن لجن چاهها، بـا چوبی بلند لجن و آب را مخلـوط میکرد تا با هم تخلیه شوند. این کار بوی نامطبوع را در کوچهای که فاضلاب در آن رها شده بود افزایش میداد (شهری، همان، 4/ 666-667). بهطورکلی، تخلیۀ هر چاهی که به گلولای و لجن آغشته بود، اعم از چاه آب چلو، چاه برفی و چاه ته کوچه، در حوزۀ کاری کناس بود و مقنی به آن دست نمیزد (همان، 4/ 662). از دیگر کارهای کناس پیداکردن چیزهایی بود که هنگام قضای حاجت، از جیب اشخاص در چاه مستراح میافتاد. بیشتر اوقات، هنگام ظهر که زمان شلوغی مستراحهای عمومی بود، کناس با بیلچه و کلنگ در آن حوالی پرسه میزد تا اگر انگشتر، ساعت یا سکۀ کسی در چاه افتاد، در ازای گرفتن دستمزد، آن را بیرون آورد (همان، 4/ 670، طهران ... ، 1/ 60-61).در مشهد، کناسان محل کار معینی نداشتند و بهصورت انفرادی، استاد و شاگردی یا پدر و پسری با وسایلشان که شامل سطل، ریسمان و کولهپشتی محتوی بیلچه و کلنگ دستهکوتاه بود، در کوچهها پرسه میزدند و با جارزدن: «چه خو، آی چه خو»، اهل محل را از حضور خود آگاه میکردند (بقیعی، همانجا). در تهران، کناسی در دستۀ مشاغل نوکربابی (نوکرپیشه) قرار داشت (شهری، همان، 4/ 339-340). کناس مسئول تخلیۀ چاه توالت خانهها بود. برخی به او مقنی هم میگفتند؛ اما همانطور که اشاره شد، کار کناس با مقنی و حفر چاه ارتباطی نداشت و حتى مقنی خواندن کناس برای مقنی نوعی دشنام بود. در تهران قدیم، بیشتر کناسها تریاکی بودند و روزمزد کار میکردند و بیبشتر اوقات، پاتوقشان قهوهخانهای واقع در میدان کاهفروشها بود (همو، تاریخ، 4/ 661-662). تا زمان پایان کار تخلیۀ چاه، صاحبخانه باید ناهار، چای، توتون و چپق کناس را فراهم میکرد (همـان، 4/ 668). در همدان، نیـز تخلیـۀ فاضلاب خانههـا وظیفۀ کناس یا خلاپاککن بود (گروسین، 135). در تویسرکان، کود انسانی را، که کناس آن را فراهم کرده بود، برای تقویت مزارع تریاک به کار میبردند (مقدم، 1/ 467- 468).
هرچند کناسی حرفهای پست و بیارزش محسوب میشد، گاه عهدهداران این شغل انسانهایی بلندنظر و بینیاز بودند و از کارشان احساس شرم نمیکردند؛ براساس روایتی، روزی ابنسینا کناسی را دید که شعری با مضمون گرامیداشت نفس میخواند. شیخ او را مسخره کرد که با این شغل چطور تصور میکند نفس خود را گرامی داشته است؟ کناس به او پاسخ داد که نانخوردن از این راه بهمراتب، بهتر از گدایی نان از چون اویی است و مرگ برایش گوارا ست، چون با آن از رنج کناسی رها میشود؛ اما برای او با این دستگاه و ثروت بسیار دردناک است (حمدالله، 1/ 689؛ نیز نک : عطار، مصیبتنامه، 51).در متون عرفانی و ادبی، بارها به کناس و پیشۀ آن اشاره شده است؛ برای نمونه، غزالی برای کسانی که با غیر حق تعالى انس گرفتهاند تمثیلی به کار میبرد که براساس آن، کناسی به بازار عطرفروشان میرود و از بوی خوش آنجا بیهوش میشود و فقط با بوییدن نجاست آدمی به هوش میآید (2/ 599؛ قس: مولوی، دفتر 4/ 638-640؛ عطار، اسرارنامه، 128- 129)؛ در همین خصوص، مثل «کناس در بازار عطرفروشان بیهش و بیخویشتن میشود» را به کار میبرند (شکورزاده، 800). برای نشاندادن شباهت اعضای تن آدمی با عالم بیرون آمده است: « ... آن که در کلیه آب از جگر میکشد تا در مثانه میرود، چون سقّا ست و آن که ثُفل (تفاله) را بیرون میاندازد، چون کناس است» (غزالی، 1/ 42). در مذمت شاعری، شغل کناسی را برای جامعه ضروری، و کسب نان از آن را بهتر از امرارمعاش با شاعری دانستهاند (انوری، 454؛ نیز نک : اوحدی، 569)؛ نیز، جهان را به مستراح، و اهل آن را به کناس تشبیه کردهاند (عطار، دیـوان، 671؛ بـرای آگاهی بیشتـر، نک : محمد بن منور، 1/ 265).
آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1335 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347 ش؛ اوحدی مراغهای، دیوان، به کوشش حمید سعادت، تهران، 1340 ش؛ براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ مهری قزوینی، تهران، 1380 ش؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ جدید عربی به فارسی، ترجمۀ محمد بندرریگی، تهران، 1374 ش؛ بقایی، ناصر، «فارسی کرمان»، زبان و ادب فارسی، تبریز، 1346 ش، شم 84؛ بقیعی، غلامحسین، معرفی مشاغل قدیم مشهد، مشهد، 1384 ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370 ش؛ جرفادقانی، ناصح، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1374 ش؛ جعفریان، رسول، صفویه در عرصۀ دین، فرهنگ و سیاست، تهران، 1379 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1364 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374- 1378 ش؛ ستوده، منوچهر، «پژوهشهای گویشی و واژگانی: واژههای چاهخوئی»، فرهنگ ایرانزمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1384 ش، شم 30؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شکوهی، فرهنگ، حرف و مشاغل قدیم مردم سمنان و کشور، سمنان، 1391 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1386 ش؛ همو، دیوان، به کوشش تقی تفضلی، تهران، 1374 ش؛ همو، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، 1383 ش؛ علیبابایی، اکرم، اصناف در دورۀ ناصری بر مبنای اسناد، تهران، 1394 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1380 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ش؛ فخر مدبر، محمد، آداب الحرب والشجاعة، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1346 ش؛ قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ گروسین، هادی، بازار و پیشههای همدان، همدان، 1373 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ مقدم (گلمحمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1386 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1379 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، به کوشش مجتبى مینوی و علیرضا حیدری، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1385 ش.
مروارید رفوگران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید