کلیله و دمنه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 19 مرداد 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273502/کلیله-و-دمنه
چهارشنبه 28 شهریور 1403
چاپ شده
7
کِلیله و دِمْنه، کتابی شامل داستانهای حیوانات و دربردارندۀ نکات اخلاقی و آموزنده.
بنابر اجماع محققان و صاحبنظران، نسخۀ ابتدایی این کتابِ هندی پنچتنتره یا پنچاتنترا (پنجکتاب یا پنجباب)، و به زبان سانسکریت بوده است؛ هنوز در هندوستان، بابهایی از این کتاب در ادبیات سانسکریت باقی است و در کتابهای متفرقۀ هندیان نیز بابهایی از آن بهصورت جداگانه دیده میشود (بهار، 2/ 250).نام 5 باب این کتاب چنین است: جدایی و دشمنی دوستان؛ آیین دوستیابی؛ زاغان و بومان؛ از دست شدن یافتهها؛ و کار ناسنجیده و شتابناک. این مجموعه شامل 37 داستان مستقل و تودرتو ست که هریک در عیـن وابستگی منطقی به داستـان پیشین، اندرزنامهای جداگانه است (حمیدی، 541).از قدیم دربارۀ اصل و ریشۀ کلیله و دمنه آراء مختلفی بیان شده است. ابنندیم در الفهرست میگوید: «به قولی ساختۀ هند است که در مقدمۀ آن کتاب گفته شده، و به قولی ساختۀ شاهان اشکانی است و هندویان آن را به خود بستهاند، و به قولی فارسیان آن را درآورده و هندیان به خود بستهاند، و گروهی گفتهاند که بزرگمهر حکیم پارهای از آن را ساخته است. والله اعلم» (ص 541)؛ البته ابنندیم درجایی دیگر از کتاب خویش، هندیبودن اصل کتاب را پذیرفته، و تأیید کرده است (ص 542). ابوریحان بیرونی نیز در تحقیق ماللهند نظر ابنندیم را نقل کرده است (ص 111)؛ اما ابنخلکان میگوید که این کتاب را ابنمقفع تألیف کرده، یا آن را از فارسی به عربی درآورده است (ص 151-152). گرچه برخی از محققان بر پایۀ آنچه ابنندیم در الفهرست آورده است، در اصل هندی کتاب شک کرده، و در رد این ادعا به ارائۀ شواهدی دیگر پرداختهاند (نک : نبیبخش، 31، 32)، بااینحال شواهد و مدارک متقن و کافی برای اثبات اصل هندی کتاب وجود دارد؛ ازجمله خود پنچتنترا که امروزه 13 روایت از آن به زبانهای سانسکریت و پراکریت (از شاخههای زبان سانسکریت ویژۀ بومیان هند در سدههای باستان و میانه) باقی مانده است (حمیدی، همانجا؛ پنچاکیانه، پنج ـ هفت).
موضوع اصلی کتاب آیین مملکتداری، دوستیابی، حکایتهای عبرتآموز و در یک کلام، حکمت عملی است و بهویژه به سیاست مدن، یعنی آیین کشورداری و روش حکومتکردن، توجه دارد؛ ازاینرو بیش از همه، شاهان و بزرگان به خواندن و به کار بستن اندرزهای آن راغب بودند؛ اما خصلت حکمی و اندرزی کتاب موجب شد که همۀ مردم در هر دسته و طبقهای، به خواندن و شنیدن آن روی آورند.داستانهای کتاب از زبان حیوانات و جانوران نقل میشود و جنبۀ تمثیلی دارد؛ این نوع افسانهها جزء قدیمترین افسانههای جهان است و در کتابهای مقدس هندی، بودایی، زردشتی و مسیحی نمونههـای فراوانی از آنهـا دیده میشـود (نک : ه د، افسـانه). این افسانهها با بهرهگیری از تمثیل، نکات مهم اخلاقی، اجتماعی و حکمی را با قدرت در ذهن خواننده و شنونده نقش میزنند. با دقت در مطالب کتاب، میتوان جهانبینی خاصی را یافت که بر مبنای خرد، دوراندیشی، دادپیشگی، تدبیر، زیرکی، سیاست و معرفت به روحیات مردم بنا شده است.«یکی از بارزترین ویژگیهای کلیله و دمنه فقدان وجود الٰهی است؛ اگرچه، از روح و سرنوشت سخن به میان میآید و تلویحاً تصویری از خدا ارائه میگردد؛ چیزی که از آن صحبتی به عمل نمیآید نهاد مذهب و سلسلهمراتب احکام دینی است» (نایتانی، 120)؛ شاید به همین سبب است که این کتاب جزو پرخوانندهترین کتابهای جهان به شمار میرود و در بسیاری از فرهنگها و جوامع بشری، با اقبال فراوان روبهرو ست؛ به سخن دیگر، هرکس با هر دین و آیین که دارد میتواند کلیله و دمنه را بخواند، خود و جامعۀ خود را در آن بیابد و راهکارهایی برای اصلاح امور و رفتارهای شخصی از آن برگیرد.ساختار کتاب در هر باب، شامل یک داستان اصلی است که برهمن آن را در پاسخ به پرسشی که رای هند ازو میپرسد نقل میکند؛ از این حیث «قالب داستان در کلیه و دمنه شباهت بیشتری به مهابهاراتا دارد تا پنچتنتره؛ همانند مهابهاراتا، در اینجا نیز با پادشاهی سروکار داریم که از یک فیلسوف میخواهد تا داستانی دربارۀ موضوعی اساسی برای او تصویر کند. فیلسوف با مقدمهای کوتاه پاسخ میدهد و آنگاه برای روشنکردن موضوع، به ذکر داستانی میپردازد. همۀ بابهای کلیله و دمنه با چنین گفتوگویی میان شاه و فیلسوف آغاز میگردد» (بلوا، برزو ... ، 50). در داستانهای اصلی، داستانها و حکایتهای فرعی گوناگونی از زبان حیوانات و انسانها روایت میشود و در پایان هر باب، داستان نخست پایان مییابد. بیشتر نکات تعلیمی و حکمی و آموزههای اخلاقی کتاب در همین داستانهای فرعی بیان شده است. داستانهای فرعی کتاب بیشتر از زبان یکی از دو حیوان اجراکنندۀ نقش، با جملۀ سؤالی «چگونه بودن آن» آغاز میشود و آن دیگری که مخاطب قرار گرفته است داستان را با جملۀ «آوردهاند که» شروع میکند.
بـه دستور انوشیروان، پادشاه ساسانـی، برزویۀ طبیب به هند میرود و با تلاش فراوان از برخی کتابهای هندی، مانند کلیله و دمنه نسخهبرداری میکند و آنها را به ایران میآورد. برزویه از شاه درخواست میکند که بابی منفرد به نام او تألیف، و در ترجمۀ پهلوی کتاب افزوده شود؛ به دستور شاه، بزرگمهر حکیم این باب را مینویسد و آن را با نام باب برزویۀ طبیب در آغاز کتاب قرار میدهد (برای آگاهی از روایتهای متفاوت این داستان، نک : همانجا).داستان نقل و ترجمۀ کلیله و دمنه به پهلوی، در مقدمۀ ابنمقفع بر ترجمۀ عربی، غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی (ص 406- 408) و در شاهنامۀ فردوسی، در ذکر پادشاهی خسرو انوشیروان، به همین شکل روایت شده است (7/ 361-372). در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری، قدیمترین نثر فارسی موجود، این مطلب به اختصار بیان شده است (ص 26- 29)، و مورخان دیگر هم به آن اشاره کردهاند؛ اما گردیزی در ذکر پادشاهی انوشیروان عادل میگوید: «بزرجمهر حکیم عجم وزیر او بود، و کلیه و دمنه از هندوستان او به ایران آورد» (ص 33). برخی دیگر از محققان نیز در وجود برزویه شک کردهاند؛ اما گروهی دیگر معتقدند که برزویۀ پزشک شخصیتی تاریخی و واقعی، و حسب حال او اثری معتبر است. برزویه با حمایت خسرو اول به هند رفت تا اطلاعاتی پزشکی گرد آورد، هرچند به نظر نمیرسد که مأموریت اصلی وی این بوده باشد. او ضمن ترجمۀ آثار پزشکی هندی به فارسی میانه، تحت عرفان هندی و تعلقات دین مزدایی دستخوش تحول فکری شد، اشتیاق به طب را از دست داد و به حوزههای دیگر دانش دلبستگی یافت؛ در این میان، شماری از داستانهای پنچتنتره و منابع دیگر را ترجمه کرد، در کتابی به نام کلیله و دمنه گرد آورد، و شرح احوال خود را به آغاز آن افزود (بلوا، برزو، 139-143).باب اول پنچتنتره داستانی است دربارۀ شیر، گاو و دو شغال به نامهای کرتکا و دمنکا که شخصیتهای محوری این داستاناند. در ترجمۀ برزویه نام این دو شغال، با تفاوت آواییشان در زبان پهلوی، به کلیلگ و دمنگ تغییر یافت و کتاب را به نام این دو شغال، کلیلگ اُ دمنگ نامید. ابنمقفع ترجمۀ عربی کتاب را کلیله و دمنه نام نهاد و با همین نام هم در جهان شهرت یافته است.ترجمۀ پهلوی برزویۀ طبیب که در حدود 560 م صورت گرفت، مانند بیشتر آثار و ادبیات غیردینی ساسانی از میان رفته، و متن فارسی میانه منبع اصلی ترجمههای بعدی کلیله و دمنه است؛ اما باید سپاسگزار دو ترجمۀ موجود سریانی و عربی کهن، یعنی ترجمۀ ابنمقفع، هم بود که هریک جداگانه از اصل فارسی میانه ترجمه شده است و ما اکنون به کمک آنها تصویری روشن از ترجمۀ برزویۀ طبیب در اختیار داریم (همو، «نگاهی ... »، 218). دربارۀ زبان متن اصلی نیز بحثهایی شده است: تئودور بنفی در اینکه اصل کلیلگ و دمنگ پهلوی به زبان سانسکریت باشد تردید کرد و در مقدمهای که در 1876 م/ 1293 ق، بر چاپ اول ترجمۀ سریانی آن نوشت، اساس کار برزویه را بر یکی از زبانهای محلی هند مبتنی دانست (نک : مجتبـایی، 34)؛ به نوشتۀ همـو، «از مقایسۀ ترجمههای تازی و سریانی موجود با روایتهایی که از پنچتنتره به زبان سانسکریت در دست است آشکار میگردد که اولاً، متنی که اساس ترجمۀ پهلوی بوده، به زبان سانسکریت نبوده، و به یکی از زبانهای محلی هند (پراکریت) تعلق داشته است و ثانیاً، این متن پراکریتی نیز خود ظاهراً بر یکی از روایات پنچتنتره، که با شاخۀ شمال غربی یا روایت پیشاچی معروف شده، مبتنی بوده است و در این صورت، طبیعی است که ترجمۀ آن را نمیتوان نمایندۀ یک شاخۀ مستقل و جدا از شاخۀ شمال غربی به شمار آورد» (همانجا).کتاب حدود 570 م، از پهلوی به زبان سریانی ترجمه شد. تنها نسخۀ این ترجمه در 1873 م/ 1290 ق پیدا شد و در 1876 م/ 1293 ق بیکل آن را به همراه ترجمۀ آلمانی منتشر کرد (نک : کرباسی، نوزده). «بنفی اثبات کرده است که متن سریانی بهدستآمده از کلیه و دمنه نه از سانسکریت و نه از عربی، بلکه از متن فارسی میانه ترجمه شده، و نولدکه نیز شواهد دیگری در اثبات این معنی ارائه کرده است» (بلوا، همان، 219). ابنمقفع هم کلیله و دمنه را برای منصور عباسی (136- 158 ق/ 753-775 م) به عربی ترجمه کرد (حاجیخلیفه، 2/ 1508). ترجمۀ عربی ابنمقفع از آن جهت اهمیتی بسیار دارد که منشأ تمام ترجمههای دیگر از کلیله و دمنه، به استثنای سریانی است؛ ترجمههایی که در سدههای میانه بهطور مستقیم از متن عربی به زبانهای دیگر، ازجمله یونانی، فارسی، عبری، لاتینی، اسپانیایی، ایتالیایی، اسلاوی، ترکی، آلمانی، انگلیسی، دانمارکی، هلندی و فرانسوی ترجمه شده است (بروان، 2/ 598). دلیل این مدعا آن است که متن پهلوی کتاب پس از ترجمه به زبان عربی باقی نمانده، و از ترجمۀ سریانی قدیم نیز تا مدتها اطلاعی در دست نبوده است؛ همچنین، نقلقولهای فراوانی از کلیله و دمنه در عیون الاخبار ابنقتیبه (د 276 ق/ 889 م) و العقد الفرید ابنعبدربه (د 328 ق/ 940 م) دیده میشود (بلوا، همان، 222).
ترجمۀ عربی ابنمقفع در دنیای اسلامی آن زمان خیلی زود شهرت یافت؛ هم از جهت سبک و اسلوب تدوین، که تا آن روزگار در زبان عربی سابقه نداشت، و هم از حیث مهارتی که مترجم در انشای کتاب به شیوهای بدیع به کار برده بود (خطیبی، 1/ 443)؛ همین نیز موجب شد که ابان بن عبدالحمید لاحقی، مداح آلبرمک، آن را در سدۀ 2 ق/ 8 م به شعر درآورد که از 14هزار بیت این منظومه، فقط 72 بیت باقی مانده است (حسنین، 498- 499).پس از آن در 165 ق/ 782 م، عبدالله بن هلال اهوازی این کتاب را به نام یحیى بن خالد برمکی ترجمه کرد؛ البته، از این ترجمه، چون از جهت شیوۀ کتابت و شیوۀ انشا به ترجمۀ ابنمقفع نمیرسید، اثری باقی نماند؛ بار دیگر سهل بن نوبخت کلیله و دمنه را به نام یحیى ابن خالد برمکی به نظم درآورد و 000‘1 دینار صلت یافت (خطیبی، 1/ 443-444). ابنهباریه، شاعر معروف عرب (د 509 ق/ 1115 م)، آن را به نام نتائج الفطنه فی نظم کلیله و دمنه به عربی منظوم کرد (دبا، 5/ 101). منظومۀ عربی ابنهباریه در 1887 م/ 1304 ق، در بمبئی، چاپ عکسی شده است (بلوا، «نگاهی»، 223).بنابر مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری، نخستین مترجم کلیله و دمنۀ فارسی ابوالفضل بلعمی (د 329 ق/ 941 م) بود که آن را به فرمان نصر بن احمد سامـانی (سل 301-331 ق/ 914-943 م) از عربـی بـه فارسی ترجمه کرد (ص 28)؛ اما در روایت فردوسی، ترجمۀ کلیله و دمنه به دستور ابوالفضل بلعمی صورت گرفته است (7/ 372)؛ پس از آن، رودکی به فرمان همان امیر ایراندوست، کتاب را به شعر پارسی برگرداند (همانجا).تاریخ نظم کلیله و دمنۀ رودکی بین سالهای 301-326 ق/ 914- 938 م بوده است (نفیسی، 429). تاکنون 115 بیت از ابیات پراکندۀ کلیله و دمنۀ رودکی به بحر رمل مسدس مقصور به دست آمده است و گفتهاند که بیت اول آن چنین بوده است: هرکه نامخت از گذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (همو، 431).در سدۀ 6 ق/ 12 م، دو ترجمۀ دیگر از کلیه و دمنه به فارسی صورت گرفت؛ نخست ترجمهای که محمد بن عبدالله بخاری به نام سیفالدین غازی بن زنگی (حک 541-544 ق/ 1146- 1149 م)، از اتابکان موصل، ترتیب داد و آن را داستانهای بیدپای نامید؛ این ترجمه را، که نثری روان و زیبا دارد، خانلری و روشن براساس نسخهای به تاریخ صفر 544 ق/ ژوئن 1149 م، به نام داستانهای بیدپای، در 1360 ش منتشر کردند.ترجمۀ دیگر، که معروفترین ترجمه و تهذیب کلیله و دمنه است، ابوالمعالی نصرالله منشی در حدود 536 ق/ 1142 م، به نام سلطان بهرام شاه غزنوی (حک 512-547 ق/ 1118-1152 م)، از متن عربی به فارسی ترجمه کرد که با نام کلیله و دمنۀ بهرامشاهی معروف است. ترجمۀ ابوالمعالی کاملاً با ترجمۀ عربی موافق نیست و مترجم در آن تصرفات بسیار، و در بیشتر مواضع، مطالب را کموزیاد کرده است. این ترجمه از بهترین نمونههای ترسل در زبان فارسی، و نثری فنی و ادبی، و سرشار از اشعار عربی و فارسی، آیات قرآن، احادیث و امثال و حکم فارسی و عربی است و انواع صنایع لفظی و معنوی علم معانی و بیان، ازجمله موازنه و سجع در آن به کار رفته است (اقبال، مجموعهمقالات، 160)؛ احتمال دارد تاریخ این ترجمه پس از 539 ق/ 1144 م باشد. اشعار فارسی کلیله و دمنۀ بهرامشاهی بیش از همه از آن سنایی و گویندگان دیگر، مانند مسعود سعد، ابوالفرج رونی، فرخی سیستانی، عنصری، کسایی، معزی و انوری است. کلیله و دمنۀ بهرامشاهی را عبدالعظیم قریب در 1328 ش و مجتبى مینوی در 1343 ش در ایران تصحیح و منتشر کردهاند.ترجمۀ فارسی ابوالمعالی خود منبع دو ترجمۀ متأخر فارسی شد؛ یکی انوار سهیلی از حسین کاشفی، از مؤلفان نامی سدۀ 9 ق/ 15 م، که آن را برای شیخ احمد سهیلی از امرای دربار سلطان حسین بـایقرا (سل 873-911 ق/ 1469-1505 م) انشـا کرده اسـت. نویسندۀ انوار سهیلی ظاهراً قصد داشته ترجمۀ نصرالله منشی را، که به نثر مصنوع و عبارت دشوار بوده است، به عبارتی ساده درآورد که برای همۀ مردم قابلفهم و خوشایند باشد و «به خوانندگان قول نثری تازهتر با سبکی خالصتر و سادهتر میدهد؛ اما در عمل، برعکس، با سبکی پرطمطراق و پرحشو و زواید» روبهرو میشویم (ماسه، 150)؛ با این حال، انوار سهیلی را باید مردمپسندترین روایت کلیله و دمنه دانست که «در قرون اخیر مدتها مورد استفادۀ پارسیخوانان، خاصه پارسهآموزان هندوستان بوده است» (صفا، 4/ 525).با رونقگرفتن بازار کلیله و دمنه در هندوستان، اکبر شاه خواست که انوار سهیلی را سادهتر و سلیستر درآورند. ابوالفضل علامی (د 1011 ق/ 1602 م) به فرمان آن پادشاه، عهدهدار این کار شد و ترجمهای کوتاهتر از آن را به نام عیار دانش ترتیب داد (حسنین، 498).قانعی طوسی، از شاعران پارسیگوی ایرانی در آسیای صغیر در سدۀ 7 ق/ 13 م، کلیله و دمنه را به بحر متقارب به نام عزالدین کیکـاووس ثـانی، از سلاطین سلجوقی آسیـای صغیـر (حک 643- 655 ق/ 1245-1257 م)، و احتمالاً در حدود 655 ق/ 1257 م به شعر درآورد. مجموع ابیات آن در حدود 500‘4 بیت است و شاعر در پایان تصریح کرده است که هیچ مطلبی از کتاب را در منظومۀ خویش حذف نکرده، و تنها بعضی از سخنان کژ و نابسامان را در شعر خویش نیاورده است (صفا، 3/ 487-502).مصطفى خالقداد عباسی در اواخر سدۀ 10 ق/ 16 م، به دستور جلالالدین محمد اکبر، پادشاه گورانی هند، پنچتنترا را از زبان فارسی برگردانده است. انتشارات اقبال این ترجمه را با نام پنچاکیانه یا پنج داستان در 1363 ش منتشر کرد.کلیله و دمنه افزونبر زبانهای فارسی، سریانی و عربی، به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است. ترجمهای یونانی از کلیله و دمنه با عنوان «استفانیتس و ایخنلاتس» به قلم سایمون سث، که در نیمۀ دوم سدۀ 11م/ 5 ق میزیست، وجود دارد که دستنویسهای متعدد آن با یکدیگر بسیار متفاوت است؛ این کتاب اولین بار در 1697 م/ 1109 ق، به چاپ رسید (بلوا، «نگاهی»، 223).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید