کفن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 13 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273346/کفن
سه شنبه 25 دی 1403
چاپ شده
7
کَفَن، پارچهای سفیدرنگ که با آدابی خاص به تن مرده میپیچند و او را با آن در گور مینهند. در تعریف کفن آمده است: جامۀ مرده؛ جامه و امثال آن که بر مرده پوشند و آن مأخوذ از معنی ستر و نهفتن است؛ جامهای که بر مردگان پوشند، نادوخته؛ نیز خلعت (نک : لغتنامه ... )؛ خلعت برای نوعی ارتقای مقام برای پیوستگی به جاودانها ست (اسلامی، 2/ 90).کفنکردن در شریعت اسلام از واجبات تجهیز میت است (ابناخوه، 79). در مذاهب اسلامی، تكفین میت بر مسلمانان واجب كفایی است؛ یعنی با اقدام برخی، از دیگران ساقط میشود و هزینۀ تكفین میت از تركۀ او، كه متعلقِ حق دیگران نیست، برداشته میشود؛ اما كفن زوجه بر عهدۀ زوج است. اگر میت تركهای نداشت، كفن بر عهدۀ واجبالنفقۀ او ست و در غیر این صورت، بر عهدۀ بیتالمال یا دیگر مسلمانان است (نک : خویی، 1/ 86- 89).در قدیم، بیشتر تهرانیها و اغلب خانوادههای اعیان مردگان خود را در خانه میشستند و کفن میکردند (بلوکباشی، 519-520، حاشیۀ 3). در مناطق دیگر نیز کموبیش، به همین صورت بود؛ مگر اینکه از ماندن جسد در خانه احساس ترس میکردند و آن را در مسجد میگذاشتند تا مقدمات غسل و کفنودفن فراهم شود (مؤیدمحسنی، 208). نخست، یکی از نزدیکان متوفا چشمان وی را میبندد و رویش را میپوشاند و کسی را به دنبال خرید خلعت (کفن، کرباس، پنبه، سدر و کافور) میفرستد؛ سپس، مرده را با این وسایل کفن میکنند (صفینژاد، 447). براساس تاریخ کاشان، مرده را با آدابی خاص به غسالخانه (ه م) میبردند و در آنجا، غسل میدادند و با قمیص یا هر نوع پارچۀ نخی موجود کفن میکردند (ضرابی، 194).در بروجرد، اگر شخصی روبهموت بود، دو تن را به دنبال تهیه و تدارک وسایل پذیرایی میفرستادند. یکی از آنها جهاز (کفن) را مثل شال دور کمر خود میپیچاند. در بازگشت، اگر شخص محتضر فوت شده بود، آنکه کفن را به دور کمر خود بسته بود 15 متر مانده به میت، با هر دو دست به سروصورت خود میزد و با صدای بلند گریه و ناله سر میداد؛ او پس از آرامگرفتن، فاتحهای قرائت، و کفن را از دور کمرش باز میکرد و به رسم ادب و احترام به دست شخص بزرگی میسپرد که در بریدن کفن سررشته داشت. پس از آمادهشدن کفن، نوبت به غسل میت میرسید (کرزبر، 320-321).در سنندج، نخست کفن، صابون، پنبه، نخ و سوزن را از کفنفروش میخریدند و به منزل میآوردند. رسم بود که پارچۀ چلوار کفن را در دکان بزازی مرتب نمیکردند و همانطور که بزاز با نیمگزهای فلزی، آن را ذرع کرده، و پیموده بود، بدون تازدن، در بغل میگرفتند و همراه پنبه به منزل میبردند. با دیدن این صحنه، مردم یقین حاصل میکردند که کسی فوت کرده است و خود را برای مراسم تشییعجنازه آماده میکردند (ایازی، 307).در میناب، هنگام شستن میت، اسفند دود میکنند؛ سپس، کفن را بر او میپوشانند (سعیدی، 401). در سیرجان، نیز وصیت شخص را لحاظ میکنند؛ مثلاً اگر وصیت کرده باشد که لباس احرام را در کفن به کار ببرند، آن را بهجای میآورند (مؤیدمحسنی، همانجا). گاهی نیز مقداری تربت امام حسین (ع) داخل کفن مرده میگذارند (سایکس، 123). در لرستان و بختیاری، هنگامیکه میت را غسل میدهند، شخصی هم کفن را میبُرد و آنگاه با نواری از همان پارچه (کفن) آنها را به هم وصل میکند و دو عدد چوب تر زیر بغل میت میگذارد؛ سپس، او را در کفن میگذارند و به سوی قبرستان میبرند (حنیف، 99).میان زردشتیان نیز مرسوم است که بعد از خشککردن بدن مرده، آن را با کفن میپوشانند، کُستی/ کُشتی به کمرش میبندند؛ سپس او را بر تختی آهنی میخوابانند و روی آن را با پارچۀ سفید و نظیفی میپوشانند و به نمازخانه میبرند (آذرگشسب، 209). این پارچۀ سفید شامل 9 قطعه است که با آدابی خاص بر بدن مرده پوشانده میشود (رمضانخانی، 244).بین صابئین مندایی نیز مرسوم است که نخست، با آب جاری میت را طماشه (غسل) میکنند؛ سپس، رَسته را بر تن وی میپوشانند که حکم کفن را دارد؛ آنگاه میت را در نوعی حصیر قرار میدهند که از گونهای گیاه تالابی بافته میشود و با پارچۀ سفید رویش را میپوشانند (عربستانی، 199-200).
واجب است کفن شامل این 3 قطعه باشد: مئزر، که از ناف تا زانو را بپوشاند؛ قمیص، که از زیر گلو تا نصف ساق پا برسد؛ و ازار، که شامل تمام بدن شود. در هر 3 قطعه شرط است که ساتر زیر خود باشد. مستحب است افزونبر آن 3 قطعۀ واجب برای مرد و زن، قطعۀ دیگری را بهنام لفافه به درازای 3 ذرع و نیم و پهنای یك وجب تا یك وجب و نیم به ران میت بپیچند؛ بهطوریكه چیزی از میانۀ خاصره تا سر زانوهای میت بیرون نماند و مستحب است كه از خاصره آغاز کنند و دو ران میت را به هم بچسبانند و آخر پارچه را از زیر دو پای میت بیرون آورند و زیر قسمت نهایی لفافه فرو برند (صاحبجواهر، 4/ 160-171).بلوچها 3 قسمت واجب کفن را لفافه، ازار و قمیص (ناصری، 86)، و اهالی کوهپایۀ ساوه لُنگ، پیراهن و سراسری (سالاری، 233) مینامند. در شاهرود، تکههای کفن مردۀ مرد لنگ، پیشبند، سینهبند، پیراهن و عمامه است و شمار تکههای کفن زن با اضافهشدن لچک و چادر به 7 قطعه میرسد (شریعتزاده، 277).براساس باورهای مردم تهران، کفن یا خلعت زن 7 تکه است: سربند، چشمبند، چانهبند، پستانبند، لنگ، قدیفه و سرتاسری. سرتاسری تکهای پارچۀ بزرگ است که بـا آن سرتاسر پیکر مرده را میپوشانند. کفن مرد نیز 5 تکه است: چشمبند؛ چانهبند؛ لنگ، که از ناف تا سر زانوان را میپوشاند؛ قدیفه یا پیراهن، که از سرشانه تا نیمی از ساق پا را میپوشاند؛ و سرتاسری که آن را بر پیکر مرده میکشند (بلوکباشی، 521؛ نیز نک : کتیرایی، 279).در خراسان، کفن میت مرد عبارت است از عمامه (یا سربند)، چانهبند، لنگ، یک جفت پاپیچ و سرتاسری؛ کفن میت زن هم عبارت است از چارقد، سینهبند، چانهبند و کفن سرتاسری. پس از کفنکردن و انجامدادن پارهای مراسم مذهبی، میت را در تابوت میگذارند و به قبرستان میبرند (شکورزاده، عقاید ... ، 210).در اردکان، کفنکردن مرده بهاینترتیب است: نخست، پارچهای به طول 20/ 1 متر، عرض 60 یا 70 سانتیمتر را بهصورت لنگی به کمر او میبندند و از ناف تا زانوی او را میپوشانند؛ سپس، پارچهای به طول 80/ 1 متر و عرض 70 سانتیمتر را از وسط و از طول به اندازۀ 70-80 سانتیمتر میشکافند و سر میت را از این شکاف میگذرانند؛ بهطوریکه پارچه روی شانه قرار گیرد و پشت را تا لگن و جلو را تا ناف و شرمگاه بپوشاند. پس از آن، پارچهای را بهصورت عمـامه (اگر مرد باشد) یـا بهصورت لَچَک (اگر زن باشد) بر سر میت میبندند. پس از آن، چادری به طول 25/ 2 متر و عرض 25/ 1 متر آماده میکنند و روی تخت میگسترانند و میت را به پهلو روی چادر میخوابانند و دو لبۀ چادر را روی او میکشند؛ بدینترتیب، سرتاسر بدن میت را لای این پارچۀ چادری جای میدهند؛ سپس، 5 یا 6 بند (ریسمان) پارچهای به طول دو متر، که قبلاً از پارچۀ چلوار آماده کردهاند، از بالای سر میت، که لبۀ پارچۀ چادر است، شروع به بستن بند میکنند و از سر تا پا بهترتیب همۀ چادر را محکم میبندند. همۀ این کار را غسال بهتنهایی انجام میدهد (طباطبایی، 365).
یکی از مهمترین بازارهای تهران قدیم بازار کفنفروشها بود. غسالخانه و گورستان (باغ فردوس) تهران در سر قبر آقا (پایین میدان مولوی) قرار داشت و در کنار قسمتی از این گورستان، بازار کفنفروشها بود. در این بازار، انواع کفنهای کربلایی، مشهدی و قمی با آیات قرآن کریم به فروش میرفت (نجمی، 251).
در قدیم، کفندزدی یکی از راههای امرارمعاش برخی «گورکنان خدانترس» بوده است؛ آنها کفن مردهها را میدزدیدند (واجد، 329). در تهران قدیم نیز از جملۀ دزدان خندقها، دستهای کفندزد بودند که روزها در قبرستانها میگشتند و قبرهای تازه را نشان میگذاشتند و شبها آنها را میکندند و کفنها را میدزدیدند (نجمی، 263). پس از آن، «کفندزدها از بس مورد طعن و لعن مردم و منبریها واقع شدند، کفنپوشی را بهجای کفندزدی برگزیدند» (شهری، 1/ 29).داستان کفنپوشان سر قبر آقا حکایتی از همین موضوع بود: در سر قبر آقا عدهای از اوباش و جاهلهای محل اوایل شب، در تابوتکشخانه یا غسالخانه، پنهان میشدند و چند ساعتی که از شب میگذشت، پارچۀ سفید بلندی به خود میپیچیدند و جلو رهگذران را میگرفتند و میگفتند: «ای زندهها، سهم مردهها را بدهید» و بهاینترتیب جیب آنها را خالی میکردند (نجمی، 350؛ قس: شهری، همانجا). گویا کفندزدی پیش از این هم سابقه داشته، زیرا مؤلف آنندراج دراینباره، به شعری از مسیح کاشی (شاعر سدۀ 11 ق/ 17 م) استناد کرده است (ذیل کفندزد). مثل مشهور «صد رحمت به کفندزد اولی» از داستان کفندزدها گرفته شده است (شکورزاده، دوازدههزار ... ، 693؛ نیز نک : دهخدا، 2/ 864).
نوشتن آیات قرآنی و دعاها با زعفران روی کفن، در برخی از نواحی رایج بوده، و شاید هنوز هم در بعضی مناطق متداول باشد. این کفنها را به اماکن مقدس میبردند و طواف میدادند (ابریشمی، 362). خاقانی شروانی مضمونی بهشعر دربارۀ خورشید دارد که تعبیرات همان را به نثر، در منشآت خود آورده، و در آن، به کفن مزعفر یا آمیخته به زعفران اشاره کرده است (ص 211).برخی با تربت سیدالشهدا آیههای قرآن را بر کفن مینوشتند؛ آیههایی که دربارۀ مرگ و قیامت است. برخی این کار را نمیکردند و میگفتند نوشتن آیههای قرآن بر کفن، که میپوسد و خاک میشود، گناه دارد. بههرحال، هیچگاه با سیاه (مرکب یا مانند آن) بر کفن چیزی نمینوشتند (کتیرایی، 278، حاشیۀ 1). ناصرالدین شاه بهسبب آنکه خاک ناپاک است و تماسداشتن عبارات کتاب مقدس با آن درست نیست، آیین کفننویسی را لغو کرد (سرنا، 150).
در تهران قدیم، بامداد عاشورا، قمهزنها در امامزاده زید گرد هم میآمدند و کفن بر گردن میافکندند و فرقها را به ضرب تیغ میشکافتند (معیرالممالک، 89؛ معتمدی، 2/ 226-227).اهالی مشهد نیز صبح روز عاشورا درحالیکه کفن به تن داشتند از محلهشان قمهزنی را آغاز میکردند و به طرف صحن مطهر حضرت رضا (ع) میرفتند (همو، 2/ 183). در تیمچۀ کوهساریهای اصفهان، در شبهای محرم، عزاداران کفنپوش با شمشیر و قمههایی در یک دست، کمربند یکدیگر را با دست دیگر میگرفتند و حیدرحیدرگویان بهصورت مشق به سوی مجالس روضهخوانی و محلات شهر حرکت میکردند (همو، 2/ 336).
در گذشته، کفن را قبلاً تهیه میکردند و کفن حاجیها دو جامۀ احرام آنان بود. رسم بود صاحب کفن مقداری پول لای کفن خود بگذارد تا پس از مرگ، بازماندگان برای هزینههای کفنودفن به زحمت نیفتند (مستوفی، 3/ 169).گاه زائر برای برخی از خویشان و دوستان، سوغاتی کفن میآورد و البته درصورتی این کار را میکرد که گیرنده ناراحت نشود و نگوید که چشمبهراه مرگ من است (کتیرایی، 279، حاشیۀ 1).در روستای ابیانه نیز افراد سالمند برای خود کفن تهیه میکردند. کفنها بیشتر از کربلا، مشهد یا مکه خریداری میشد. این کار را خود فرد یا اقوام و همسایگان او انجام میدادند. اگر فردی هنگام مرگ کفن آماده نداشت، اغلب یکی از اهالی کفن خود را به او میبخشید یا از کاشان برایش تهیه میکردند (نظری، 566).
در کتابهای تعبیر خواب، دیدن کفن مُرده نشانۀ مصیبت دانسته شده است (برای نمونه، نک : حبیش، 144). در یکی از این آثار دربارۀ رؤیةالمقابر (دیدن گورستان) آمده است: «اگر بیند کی [که] کفن مردگان همی ستد، او مال ایشان همی خورد» (خوابگزاری، 371) و دربارۀ رؤیةالحنوط (دیدن آلت مردگان) آمده است: «اگر بیند که او کفن میپوشد و حنوط بر خویشتن میکند، او کار ناشایست کند با زنی» (همان، 163).
بختیاریهای منطقۀ فریدونشهر، بهویژه اهالی روستای کمران، بر این باورند که وقتی میت را به خاک میسپارند، کفن را باید خیلی بادقت از روی صورت متوفا جمع کنند و روی سینهاش قرار دهند؛ بهگونهایکه وقتی از وحشت ملائکِ سؤالکننده به تقلا میافتد، کفن از هم باز نشود و کفن به دهن میت نرود. آنها معتقدند که اگر کفن به دهان میتی برود، مرگومیر شروع میشود. دراینباره ضربالمثلی نیز رواج دارد: مانند مردۀ کفنبهدهن همه را دنبال خودت میکشی؛ این مثل هنگامی به کار میرود که فردی در پی یافتن کار، جلای وطن کند و چندین تن نیز به دنبال او از شهرشان بروند؛ یعنی درحقیقت، با تشویقهای فرد نخست، افراد دیگری جلای وطن کنند (حنیف، 90-91).در باور مردم، هیچگاه کفن را نباید دوخت؛ زیرا نزدیککردن سوزن به آن گناه دارد؛ حتى هنگام کفنکردن مرده، دو سر کفن را ــ یک سر آن پایین پای مرده، و سر دیگر بالای سر میت میافتد ــ با نخی به هم میپیچیند (کتیرایی، همانجا).در مراسم خونبس (ه م) یا خِوینصُل لرستان، قاتل سینیای را که روی آن قرآن نهادهاند به دست میگیرد و همراه بزرگ ایل به جلو منزلی میرود که در آن مراسم اوزایفه (ناهار موسوم به اوزایفه که در خانهای جنب منزل مقتول پخته شده است) برقرار است؛ سپس جلو در به سینی اشاره میکند و میگوید: «این کارد و کفن، این هم قرآن، میخواهی ببخش به این قرآن، میخواهی بکش با این شمشیر» (حنیف، 106-107). مشابه این عبارت در افسانهای کردی نیز آمده است (رودنکو، 158 بب )؛ مولوی نیـز در بیتی به این رسم اشاره کرده است: برم تیغ و کفن پیشش، چو قربانی نهم گردن/ که از من دردسر داری، مرا گردن بزن عمداً (1/ 49).برخی اشخاص کفنی را که از پیش آماده کرده بودند به کعبه، ضریح امامان یا امامزادهها میبردند و طواف میدادند (کتیرایی، 278، حاشیۀ 1). برخی پیرزنها کفنشان را به زائران میدادند تا در آب فرات بشویند و دوباره برگردانند (مونسالدوله، 121).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید