صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / قولنج /

فهرست مطالب

قولنج


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 20 خرداد 1403 تاریخچه مقاله

قولَنْج، گرفتگی قسمتهایی از رودۀ بزرگ و درد ناشی از آن در ناحیۀ شکم، پهلو، کمر، گردن و شانه. 

واژه‌شناسی

واژۀ قولنج از قولون (کولون) گرفته شده است (نجم‌آبادی، 375). به این بیماری کولنج، کولانج و پرنیش هم می‌گویند (نفیسی؛ هدایت، 611). در فرهنگهای لغت، قولنج دردی است مربوط به اعضای داخلی بدن که بیشتر در ناحیۀ شکم، قسمتهای مختلف روده یا حتى پهلو احساس می‌شود (برهان ... ؛ لغت‌نامه ... ؛ معین). ابن‌سینا قولنج را بیشتر حاصل ضایعات و بیماریهای روده دانسته است که گاهی سرما هم باعث آن می‌شود؛ از مهم‌ترین نشانه‌های این بیماری کاهش اشتها، احساس تهوع و شکم‌درد شدید است (3(3)/ 6-13). 
به‌طورکلی، در طب قدیم، قولنج به دردهایی اطلاق می‌شد که در قسمتهای مختلف رودۀ بزرگ (قولونها) و امعاواحشا بروز می‌کرد و شامل دردهای کلیوی و کبدی هم می‌شد (نجم‌آبادی، 375-376).

پیشینه

براساس منابع تاریخی، پادشاهان و بزرگان بسیاری به بیماری قولنج مبتلا شده‌اند و برخی از آنان مانند یعقوب لیث (حک‍ 247-265 ق/ 861- 878 م)، فرخزاد بن مسعود (حک‍ 444-451 ق/ 1052- 1059 م)، سلطان سنجر (حک‍ ‍511-552 ق/ 1117-1157 م) و ابن‌سینا (سدۀ 4 ق/ 10 م) به‌سبب همین عارضه از دنیا رفته‌اند (ابن‌اثیر، 10/ 5، 11/ 222؛ شاه حسین، 58، 621؛ تتوی، 3/ 2193؛ نجم‌آبادی، 503-504). شمس‌الدولۀ دیلمی (حک‍ 387-412 ق/ 997-1021 م) هم مدتها از بیماری قولنج رنج می‌برد، ابن‌سینا وی را درمان کرد و به مقام وزارت او رسید (تتوی، 3/ 2188). 
میبدی در توضیح تابوت سکینه (بقره/ 1/ 248) آورده است که این تابوت پس از بنی‌اسرائیل، در چاهی در فلسطین نگهداری می‌شد که از آب آن طهارت می‌گرفتند و اگر کسی آب چاه را آلوده می‌کرد، به قولنج مبتلا می‌شد (1/ 666-667).
 قولنج بیماری شایع دربار قاجار هم بود و در نوشته‌های آن دوران، نمونه‌هایی از مبتلاشدن به این عارضه دیده می‌شود (سالور، 1/ 634، 2/ 1507، 10/ 7757؛ ناصرالدین شاه، 348، 369، 385). اهمیت این بیماری به اندازه‌ای بود که حکیمان بزرگی چون رازی (د 313 ق/ 925 م) و ابن‌سینا به تألیف کتاب دربارۀ آن پرداختند (ذاکر، 65-86).

شیوۀ درمان

جهانگردان در آثار خود به این بیماری و روشهای عجیب درمان آن اشاره کرده‌اند؛ آلمانی بستن الماس به زیر شکم را سبب تسکین قولنج دانسته است (ص 250). تاورنیه (ص 631) و شاردن (3/ 1133) نوشته‌اند که ایرانیان برای درمان قولنج گوشت اسب می‌خورند. همچنین، سرنا مخلوط مدفوع گرگ و شراب سفید را دوای قولنج معرفی کرده است (ص 129).
در منابع مختلف، برای علاج قولنج، راهکارهای بسیاری معرفی شده است، از‌قبیل استعمال روغـن کلانج، خـوردن گوشت هدهد، زاغ طوق‌دار یا ساییدۀ سرگین گرگ، نشستن روی پوست گرگ و حتى در دست‌ گرفتن صورتی تراشیده‌شده از شاخ کرگدن (ابومنصور، 150؛ کامی، 88، 129-130، 207، 226).
در طب مردمی ایران، به درمان قولنج توجه فراوانی شده است و مصرف برنج را برای آن بد دانسته‌اند (فاضل، 96). در استانهای مختلف، برای درمان قولنج از شیوه‌های گوناگون استفاده می‌کنند. در ساوه، از شیرۀ کاسنی و دم‌کردۀ بومادران (سالاری، 487)، در لرگان کجور، از گیاه بابا‌آدم، بنگدانه، ساقه، ریشه و پوست زرشک (سلطانی، 100، 104، 108)، در گیلان، از ریشۀ باباآدم، بلادون، میوۀ هویج وحشی، گل راعی، دم‌کردۀ گیاه اکلیل‌الملک (مظفریان، 382، 384، 400، 417، 426)، در تالش، از کوکنار (بخشی‌زاده، 323)، در لرستان، از میوۀ سنجد (عسکری‌عالم، 2/ 203)، در اردکان، از هستۀ بادام کوهی شیرین‌شده (طباطبایی، 698- 699)، در دوان، از گیاه خیارگرگو یا هندوانۀ ابوجهل (لهسایی‌زاده، 306-307)، در خراسان، از عرق چهل‌گیاه (شکورزاده، 622)، در قزوین، از زیتون (حاجی‌آقامحمدی، 205)، در فامور، از روغن کرچک (ثواقب، 133) و در تهران، از تره، گل و برگ خشک و ساییدۀ ختمی، آب گوگرد و سیاه‌دانه (شهری، 5/ 199، 264، 292، 343) برای درمان قولنج بهره‌ می‌برند.
یکی از رایج‌ترین روشهای درمان قولنج شکستن آن است؛ بدین‌گونه که یک نفر پشت بیمار می‌ایستد و دستهای او را از عقب می‌گیرد و پایش را روی پشت او قرار می‌دهد. سپس، دو دستش را از دو طرف به سمت خود می‌کشد و با این عمل قولنج را می‌شکند. پس از شکستن قولنج، باید شانۀ بیمار را مالش داد و گرم کرد (همـایونی، 124؛ مقـدم، 1/ 444). از دیگـر شیـوه‌های درمانی قولنج، کوزه‌انداختن یا گذاشتن کوزه یا گوله است. در کومله، خمیر کوچک نان را در تابه‌ای با روغن نیم‌پز می‌کنند و نیم‌گرم پشت بیمار قرار می‌دهند. سپس، فتیلۀ کوچک آغشته به روغن و نفت را مشتعل می‌کنند و داخل کوزه می‌اندازند و کوزه را روی خمیر برمی‌گردانند. فتیله هوای درون کوزه را می‌سوزاند و گوشت و پوست بدن در زیر آن باد می‌کند و این‌گونه درد بیمار تسکین می‌یابد (شهاب، 138).
در تنکابن، شیوۀ کوزه‌انداختن همانند ناحیۀ کومله است؛ با این تفاوت که به‌جای فتیله، پارچۀ باریکی را گره می‌زنند و به نفت آغشته و مشتعل می‌کنند و داخل کوزه می‌اندازند. در این روش، قولنج‌گیرها حتماً شمار کوزه‌ها را فرد می‌گیرند و معتقدند اگر شمار کوزه‌ها زوج باشد، بیماری انتقال پیدا خواهد کرد (دانای ‌علمی، 222). 
طبیبان بومی ترکمن‌صحرا و کلاله هم از روش کوزه‌زنی و به‌قول خودشان «کوزه وورماق»، که نوعی بادکش‌انداختن است، بهره می‌برند. در این روش، کوزه‌زن مقداری نمک و خاک در تکه‌پارچه‌ای سربسته‌ می‌ریزد و آن را به نفت آغشته می‌کند و پس از آتش‌زدن، روی نعلبکی‌ و در قسمت دردناک بدن قرار می‌دهد و بلافاصله دهانۀ کوزۀ کوچکی را روی بقچۀ مشتعل می‌گذارد. به دلیل احتـراق، فضـای درونی کـوزه کـاملاً بـه بدن می‌چسبد و این عمل سبب خروج بادِ عامل درد می‌شود (معطوفی، 3/ 2087- 2089). ترکمنها به‌جز کوزه‌زنی، از روش اُرُق‌چیتما یا داس‌زنی هم استفاده می‌کردند؛ بدین صورت که طبیب داس را داغ می‌کرد و بر محل درد می‌زد و معتقد بود صدای خوردن داس درد را از بدن بیمار بیرون می‌کشد (همو، 3/ 2087). 
عشایر فارس قولنج را با روش تیروکمان درمان می‌کردند؛ فردی کمان به دست می‌گرفت و دیگری برابر محل قولنج تخته‌ای را سپر می‌کرد. فرد کمان‌به‌دست درحالی‌که محل قولنج را تهدید می‌کرد، چند تیر می‌انداخت و این عمل را 3 ‌بار تکرار می‌کرد (بهمن‌بیگی، 83). 
در اسک مازندران، برای درمان بادگرفتگی یا همان قولنج، بیمار را نزد مادر دارای فرزندان دوقلو می‌بردند و او چند ضربه به محل گرفتگی می‌زد تا درد تسکین یابد (راعی، 207). در ابیانه، معتقد بودند کسی که دچار قولنج می‌شود باد سرد او را گرفته است و برای خارج‌شدن این باد، شب تا صبح باید چادرشب یا حوله‌ای داغ روی پشتش بگذارد (نظری، 455). در تالش، برای درمان سریع قولـنج، پـشم گوسفنـد را گرم می‌کردنـد و روی ورم می‌بـستند (ماسالی، 83) یا پیشانی و پشت بیمار را با شاخ گاوی که در نوک آن سوراخی داشت بادکش می‌کردند (بخشی‌زاده، 316). 
در اندبیل، گل نسرین آب‌کشی‌شده و پیه بز را به موضع درد می‌مالیدند (ملک‌جاری، 69). در سنگسر، خمیر آرد جو را به‌صورت گردۀ کوچک یا کولـو در‌می‌آوردند و برای رفـع قولـنج به شانه می‌بستند. همچنین، شاه‌خمیر (خمیری مخصوص از موی بز زرد، تخم‌مرغ، زاج سفید و آرد جو) را از شانه تا کمر می‌بستند (اعظمی، 57). در بوشهر، مغز بادام تلخ را می‌کوبیدند و با کمی آب خمیر می‌کردند و روی محل درد می‌بستند (جانب‌اللٰهی، 99).
باورها: مردم تهران بر این باورند که خواندن سورۀ فاتحه (1) و آیة‌الکرسی به آب نیسان (بارانی که 24 روز بعد از عید نوروز می‌بارد) و نوشیدن آن به مدت 7 روز سبب دفع قولنج می‌شود (شهری، 4/ 248). همچنین، بـاور داشتند کـه اگر در زمستـان، زیـر تشت رخت‌شویی زغال و آتش نگذارند، به قولنج مبتلا می‌شوند (همو، 4/ 550). 
یکی از رسوم مهم تهرانیها در شب بیست‌و‌هفتم ماه رمضان، حک‌کردن طلسم قولنج، معروف به خمس آیات، روی انگشتر نقره بود. فردی که به قولنج مزمن دچار بود، برای درمان، این انگشتر را به دست می‌کرد (همو، 1/ 542-543، 3/ 365، 368). همچنین، بر این باور بودند که اگر ناف بچه‌ای را در شب چهاردهم ماه ببرند و زیر نگین زمرد انگشتر طلا بگذارند، استفاده از آن انگشتر سبب رفع قولنج می‌شود (شاملو، 2/ 1023). 
در گیلان، در گورستان روستای پیشه‌ور، دو درخت آزاد پرگره معروف به «قولنج‌دار» (درخت قولنج) وجود دارد. مردم این ناحیه معتقدند که افراد مبتلا به قولنج با مالیدن پشت خود به آن درختها درمان می‌شوند (پوراحمد، 68). مشابه این درخت در حیاط مسجد روستای بازارده سیاهکل هم بود که مردم بـرای درمان قولنج کنار آن می‌رفتند (بشرا، 50). اگر این درختان خشک می‌شدند و فقط کنده‌ای از تنۀ آنها باقی می‌ماند، باز هم مردم به آنها متوسل می‌شدند، بر تنۀ درخت میخ می‌کوبیدند و به میخ دخیل می‌بستند و معتقد بودند اگر کسی دخیل را بگشاید، قولنج رفع می‌شود (همو، 50-51).
کاشت قولنج‌دار همواره آیین خاصی داشته است. در شب چهارشنبه‌سوری پس از پریدن از روی آتش یا در نیمه‌شب نخستین شب چلۀ زمستان یا حتى زمان رسیدن نوروز، فردی که قصد کاشت این درخت را داشت لخت می‌شد و نهالی را از درختی که پیش‌تر انتخاب کرده بود از پشت به سمت چاله‌ای می‌برد و می‌کاشت و با پا درون چاله را پر می‌کرد. این فرد در مسیر برگشت نباید حرف می‌زد یا از آزار جن و پری می‌ترسید؛ زیرا اگر به‌سبب ترس، نهال را نمی‌کاشت، به جنون مبتلا می‌شد یا از اسهال و دل‌پیچه می‌مرد. برای دفع ازمابهتران، گاهی داخل چالۀ نهال، میخ و ساچمه می‌ریختند. گاهی هم درخت را زمان خروس‌خوان می‌کاشتند تا اجنه از صدای خروس بترسند؛ همچنین، برای دفع اجنه از آب عبور می‌کردند. در بسیاری از روستاها، معمولاً نهال قولنج‌دار را از بین درختان بی‌بر انتخاب می‌کردند که عمرشان طولانی‌تر باشد. بیشتر اوقات، سالمندان این نهال را می‌کاشتند و معتقد بودند کسی که نهال قولنج‌دار را می‌کارد بیشتر از 3 سال عمر نمی‌کند. درخت پس از سبزشدن، اگر میوه می‌آورد، مردم از میوۀ آن می‌خوردند و سکه‌ای زیرش می‌انداختند. حتى در فومن، برای درمان قولنج، گاهی پوست این درخت را به گردن می‌آویختند. اهالی گیلان کسانی را که شب چهارشنبه‌سوری به‌دنیا آمده بودند قولنج‌گیر یا قولنج‌شکن می‌نامیدند و اعتقاد داشتند که اگر آنها به محل قولنج دست بمالند، بیماری درمان می‌شود (همو، 50؛ همو و طاهری، 76-77؛ بیهقی، 22). 
به اعتقاد مردم گیلان، شکستن و سوزاندن شاخه‌های درخت قولنج یا جابه‌جایی نهال درختان خارداری که خاصیت درمانی ندارد سبب قولنج کمر و گردن و حتى مرگ می‌شود (بشرا و طاهری، 76).
در روستای باباولی، از توابع دیلمان سیاهکل، در پشت بقعۀ قادر نبی، درخت داغی (تادار) وجود داشت که به اعتقاد اهالی، قولنج را شفا می‌داد (غلامی، 51-52، 76). تالشیها باور داشتند اگر فردی گلوی تولۀ خوک را فشار دهد و آن را خفه کند، دستش سبک است و می‌تواند قولنج بیمار را بگیرد (بخشی‌زاده، 314).
از دیگر باورهای رایج در گیلان این است که آب‌آوردن از چشمۀ چی‌گین، واقع در تاس‌کوه ماسال، علاج قولنج است. یکی از اعضای خانوادۀ فرد مبتلا صبح زود، ظرفی برمی‌داشت و بدون اینکه با کسی حرف بزند یا پشت سرش را نگاه کند، به چشمه می‌رفت و آب می‌آورد و به بیمار می‌خوراند (بشرا، 51). همچنین، در گیلان نیمه‌شب چهارشنبۀ آخر سال، یکی از افراد خانواده کنار چاه می‌رفت و پس از فراخواندن چهارشنبه‌خاتون (ارواح نیکان درگذشتگان)، سطل آبی از چاه می‌کشید و جایی پنهان می‌کرد و آن را برای رفع قولنج به‌ کار می‌برد (همو و طاهری، 72). 
یکی از باورهای مردم گیلان توسل به مسجد قولنج است. این مسجد در بالامحلۀ روستای کوجل سیاهکل، در کنار مزار آقا سید قرار دارد. به عقیدۀ اهالی این ناحیه، محوطۀ این مزار و مسجد مرده قبول نمی‌کند و روز پس از خاک‌سپاری به هنگام سحر، مرده را از خاک بیرون می‌اندازد؛ ازاین‌رو باور دارند که خوابیدن در این مسجد و توسل به آن قولنج را نیز از بدن بیرون می‌کند (بشرا، همانجا).

ادب فارسی

در آثار برخی از شاعران به این بیماری اشاره شده است (نک‍ ‍: عطار، 170؛ مولوی، کلیات ... ، 1/ 194، 6/ 117، مثنوی ... ، دفتر 5/ 785؛ جامی، 1/ 106، 357). در بدایع الوقایع، داستانی دربارۀ این بیماری و روش درمان آن درج شده است (واصفی، 2/ 78). همچنین، ضرب‌المثل اصفهانی «قولنجی سر به مهر کرد» به این بیماری اشاره دارد (ذوالفقاری، 2/ 1390).

مآخذ

آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1335 ش؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن الحقایق الادویة، به کوشش احمـد بهمنیـار و حسیـن محبـوبی اردکـانی، تهـران، 1346 ش؛ اعظمی سنگسری، چراغعلی، «درمـان بیمارها و زخمها در سنگسر»، هنـر و مردم، تهـران، 1351 ش، شم‍ 119-120؛ بخشی‌زادۀ آلیـانی، اسمـاعیل، سیـری در زندگی تـالشها، تهران، 1391 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان (آیینهای نوروزی)، رشت، 1385 ش؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیهقی، حسینعلی، «چهارشنبه‌سوری و مراسم آن در روستای لچه گوراب»، کیهان فرهنگی، تهران، 1365 ش، شم‍ 36؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلان، رشت، 1385 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ تتوی، احمد و دیگران، تاریخ ‌الفی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1382 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جامی، عبدالرحمان، هفت‌اورنگ، به کوشش جابلقا دادعلیشاه و دیگران، تهران، 1378 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمد‌سعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ حاجی‌آقامحمدی، عباس، سیمای استان قزوین، قزوین، 1390 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ ذاکر، محمدابراهیم، «نگاهی گذرا بر کتاب قولنج رازی و رسالۀ قولنج پورسینا»، تاریخ پزشکی، تهران، 1388 ش، س 1، شم‍ 1؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ سالاری، عبدالله، مردم‌شناسی ساوه و زرندیه، تهران، 1394 ش؛ سـالور، قهرمـان میرزا (عین‌السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374- 1378 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علی‌اصغـر سعیدی، تهـران، 1362 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ اقبال یغمایی، تهران، 1372 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1389 ش؛ شـاه حسین بن غیاث‌الدین، احیـاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1383 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، الٰهی‌نامه، به کوشش فؤاد روحانی، تهران، 1384 ش؛ غلامی، قاسم، زیارتگاههای گیلان، رشت، 1387 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعة، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ قرآن کریم؛ کامی لاهیجی، علی، خواص الحیوان، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1393 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبد‌النبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ ماسالی، علی، سیری در فرهنگ، تاریخ و جغرافیای تاریخی تالش، رشت، 1389 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، «گلها و گیاهان دارویی»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 1؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1360 ش؛ مقدم (گل‌محمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ ملک‌جاری، رضا، اندبیل خاطرۀ سرزمین من، تبریز، 1390 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1336-1340 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش عبدالکریم سروش، تهران، 1375 ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1361 ش؛ ناصرالدین شاه، روزنامۀ خاطرات در سفر سوم فرنگستان، به کوشش محمداسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران، 1371 ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام، تهران، 1366 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1324 ش؛ واصفی، محمود، بدایع ‌الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1350 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، به کوشش اسماعیل پاکتچی، تهران، 1338 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب‌ورسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش.

مروارید رفوگران

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: