رکن الدین خورشاه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 6 اسفند 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/267313/رکن الدین خورشاه
شنبه 18 آذر 1402
چاپ نشده
1401
رُکْنُالدّینْ خورْشاه (ح 627-654 ق/1230-1256 م)، پیشوای هشتم نزاری و آخرین حکمران اسماعیلیان ایران.رکنالدین خورشاه، بزرگترین پسر علاءالدین محمد سوم (دربارۀ سلسلهنسب او، نک : رشیدالدین، 182)، در رودبار زاده شد (EI2,VIII/598) و امامت نزاریان اسماعیلی را از شوال 653 تا 654 ق/1255-1256 م بر عهده داشت. گرچه علاءالدین پسر بزرگش، رکنالدین خورشاه، را ولیعهد و جانشین خویش اعلام کرد، بر وی سخت میگرفت. درعینحال، در اثر اختلافات داخلی جامعۀ نزاری، بخشی از بزرگان اسماعیلیه از رکنالدین اطاعت میکردند و «حکم او همچون حکم پدرش نافذ بود» (جوینی، 3/253). ازاینرو، پدر بر آن شد تا نیابت را از رکنالدین خلع و به پسر دیگرش منتقل کند؛ گرچه در سنت اسماعیلیۀ الموت که نص نخستین را معتبر میدانست، اجرای این تصمیم موانع بسیار داشت (همانجا؛ نیز نک : میرخواند، 4/647؛ لویس، 251). این وضع روابط آن دو را تیرهتر و روابط رکنالدین را با دیگران سخت محدود کرد. در سال 653 ق، سختگیری علاءالدین بر پسر چندان شد که رکنالدین از بیم جان، قصد کرد به قلاع شام یا الموت و میموندژ یا برخی قلاع رودبار بگریزد و «از پدر باز ایستد و عاصی شود». او از بیاعتنایی پدرش در برابر مغولان نیز که در صدد حمله به قلعههای اسماعیلی بودند، سخت بیمناک بود و گفتهاند که قصد داشت نزد هلاگو سفرایی برای اعلام اطاعت گسیل کند. سرانجام، بزرگان نزاری که بر جان خویش بیمناک بودند، با رکنالدین خورشاه توافق و بیعت کردند (جوینی، 3/253-254؛ نیز نک : دفتری، 422-423)؛ بهویژه که علاءالدین برخی از خواص خویش را، به سبب حمایت از رکنالدین، از میان برداشته بود (ولادیمیرونا، 271-272؛ وصاف، 591).باری، چون در سلخ شوال 653، علاءالدین به قتل رسید (جوینی،3/255؛ نیز نک : رشیدالدین، 186؛ ابوالقاسم، بخش اسماعیلیه، 206)، میان مردم در باب همدستی خورشاه در ماجرای قتل پدرش، سخنانی انتشار یافت (جوینی،3/ 258-259؛ حمدالله، 526)؛ ازجمله در باب ارتباط میان وی و حسن مازندرانی که در مظانّ قتل علاءالدین قرار گرفت (جوینی،3/255- 258؛ نیز نک : دفتری، 482) و عاقبت خورشاه او را به همین تهمت به دست یک فدایی کشت (بناکتی، 243-244).رکنالدین نخست مدتی خبر مرگ پدر را پنهان داشت، سپس دستور داد لشکری که پدرش برای تصرف قلاع آذربایجان گسیل کرده بود، به مأموریت خویش ادامه دهد. آنان قلعۀ شالرود در حدود خلخال را تصرف، غارت و تخریب کردند و ساکنانش را به قتل آوردند (جوینی، 3/ 259-260؛ ابوالقاسم، همان، 206-207؛ وصاف، همانجا؛ حمدالله، 527). آنگاه کسانی را به گیلان و دیگر نواحی نزدیک فرستاد تا خبر مرگ علاءالدین و تصدی پیشوای جدید را اعلام کنند (جوینی،3/260؛ ابوالقاسم، بخش فاطمیان ... ،244). تأکید بر جنون علاءالدین به احتمال بسیار، تغییرات در رویهها را تسهیل میکرد (بیانی،1/235)؛ زیرا رکنالدین خورشاه بر آن بود تا اساس دوستی و رعایت مصالح را با جماعت دیگر مسلمانان تجدید کند و فرستادگانش در ولایت، مردم را به سیرت و طریقت مسلمانی و امنیت راهها توصیه میکردند (جوینی، ابوالقاسم، همانجاها). او همچنین نزاریها را به پیروی دقیق از اوامر شریعت فراخواند (دفتری، 482).دورۀ پیشوایی خورشاه با مسئلۀ مغولان پیوند داشت؛ بهویژه که مغولان در برابر اسماعیلیه سیاست جنگی در پیش گرفته بودند. چنین به نظر میرسد که سیاست رکنالدین خورشاه در برابر مغولان، موضعی میان اطاعت و مقاومت بود و شاید امید داشت با راهحلی، تهدید مغولان را دور کند. گویا یکی از اهداف سیاست او در مدارا با جامعۀ اهلسنت نیز کاهش تحرکات آنان در تحریک مغولان بر ضد اسماعیلیان بود. برایناساس، وی از هنگام ورود هلاگو به ایران (ربیعالاول 654/آوریل1256)، با مجموعهای از اقدامات و مذاکرات پیچیده کوشید در برابر آنان کاری از پیش ببرد، اما حاصلی نداشت (EI2,VIII/599).رکنالدین نخست فرستادهای نزد یسور نوین (نویان)، فرمانده مغول در همدان، فرستاد و پیغام داد که حاضر است، برخلاف پدرش، در اطاعت مغولان باشد و طریق ایلی بسپرد. از نظر یسور نوین، چون هلاگو به ایران رسیده بود، رکنالدین خورشاه باید خود به استقبال وی میرفت. سرانجام، مقرر شد خورشاه ابتدا برادرش، شهنشاه را همراه یسور نوین خدمت خان مغول گسیل کند. بااینهمه، هیچیک از این گفتوگوها و اقدامات از جنگ جلوگیری نکرد؛ زیرا اندکی بعد، سپاه یسور رو به سوی رودبار الموت نهاد (جوینی،3/260-261؛ ابوالقاسم، همان،224-225). سیاست هلاگو در برابر اسماعیلیه روشن بود. وی قبل از حرکت از مغولستان (جمادیالآخر 650/ اوت 1252)، کیبوقا (کیتبوقا)، سردار مغول، را برای شروع جنگ در قهستان به خراسان گسیل داشت. فشارهای مغولان اختلافات در دستگاه رهبری اسماعیلیان را افزایش داد؛ چنانکه تودۀ اسماعیلیان شهری و مردم دژنشین خواستار مقاومت، و بخشی دیگر در پی تسلیم بودند و رکنالدین گویا نظر با گروه دوم داشت (نک : بیانی، 1/237- 238).رکنالدین خورشاه در جمادیالاول 654/ ژوئن 1256 فرستادگانی نزد یسور نوین، که نزدیک الموت با اسماعیلیان در حال نبرد بود، فرستاد و اعلام تسلیم کرد (دفتری، 483).هلاگو در حوالی اُستُوا هیئت اسماعیلی را پذیرفت و در پاسخ، یکی از آنان را همراه ایلچی خود با این دستور فرستاد که رکنالدین باید در خدمت وی حاضر شود و قلاع را تخریب کند. در اواخر جمادیالآخر 654، ایلچی پیام خان مغول را به رکنالدین خورشاه رساند که چون به ایلی و بندگی منقاد شده، و در این مدت گناهی از او سر نزده است، اگر اظهار بندگی و قلعهها را خود تخریب کند، ولایات و اماکن او از تخریب مغول در امان خواهد بود، اما خورشاه دستور هلاگو را به جد نگرفت. هرچند رکنالدین در اجرای دستور هلاگو چند قلعه را خراب کرد، در الموت و میموندژ و لمسر فقط سر دروازهها و کنگرههای نگاهبانی را بیفکند. سرانجام، هلاگو در شعبان 654/ سپتامبر 1256 از خرقان بهقصد اسماعیلیان حرکت کرد. او در اوایل این ماه سفیری نزد خورشاه فرستاده بود که اگر سر به اطاعت نهد، خانْ وی را میبخشد، اما نخست باید خود به حضور رسد و قلعهها را تحویل مغولان دهد. فرستادگان به خورشاه اطلاع دادند که گرچه دستور حرکت سپاه صادر شده است، اگر خدمت خان مغول را دریابد، لشکر را میتوان متوقف کرد؛ چه لشکر مغول از نواحی گوناگون رو به سوی میموندژ و الموت داشت (جوینی، 3/106- 108، 260-264؛ ابوالقاسم، بخش فاطمیان، 225) و هلاگو خود مدتی در دماوند اطراق کرد (دفتری، 484-485). فرستادگان رکنالدین خورشاه در حدود فیروزکوه، نزد هلاگو در آغاز شعبان 654/ اواخر اوت و آغاز سپتامبر 1256، چنین پیغام گزاردند که او مشغول تخریب حصارها و دیوارهای قلاع است و در عوض، خان بپذیرد که خورشاه یک سال دیرتر در خدمت وی حاضر شود و قلعههای الموت و لمسر و لال در دست او بماند (جوینی،3/ 108- 109، 262-263). رکنالدین برای اثبات اطاعت خویش، فرمانهایی برای محتشم گردکوه و قلاع قهستان نیز صادر کرد تا در خدمت هلاگو اعلام وفاداری کنند (همانجا). برخی از ایلچیان مغول همچنان نزد خورشاه مانده بودند تا باقی قلاع تخریب شود. زیر فشار فزایندۀ مغولها و وخامت وضع قلعهها، گویا رکنالدین بهبود اوضاع را انتظار داشت، بهویژه که زمستان در پیش بود و او امیدوار بود زمستان سرد و پربرف نجاتش دهد؛ حالآنکه سپاهیان هلاگو در همهسو پیشروی میکردند (همو، 3/110-111، 262).سرانجام، فرستادگان بعدی هلاگو، حضور رکنالدین خورشاه را الزام کردند، مگر آنکه اگر 5 روزی دیرتر خواهد آمد، نخست پسرش را گسیل کند. خورشاه ناگزیر هیئتی دیگر فرستاد و شرایط هلاگو را پذیرفت. از او برای خود امان خواست و به وی اطمینان داد که پسرش را با 300 تن از بزرگان راهی میکند و همۀ قلعهها نیز ویران خواهد شد. هلاگو پذیرفت و در عباسآباد ری منتظر ماند و به سپاهیان دستور داد حملات را کاهش دهند. اندکی بعد، فرستادگان خورشاه همراه پسری خردسال نزد هلاگو رسیدند و خورشاه خواستار آن بود که برادر، وزیر و دیگر بزرگان اسماعیلی مقیم اردوی هلاگو را بازگردانند. هلاگو دریافت که پسر، فرزند خورشاه نیست و او را بازگرداند. به نوشتۀ جوینی، بزرگان اسماعیلی که گروگان هلاگو بودند، خورشاه را در طریق مقاومت اغوا میکردند (3/ 109-111، 264-265)، زیرا بر جان وی بیمناک بودند (ابنفوطی، 178). گویا خورشاه پیغام داده بود که قصد سرکشی ندارد، بلکه ساکنان قلعه او را به ایستادگی برمیانگیزند و خود در انتظار فرصتی است تا تسلیم شود (ابنعبری، 463).سرانجام، هلاگو به راه افتاد و در شوال 654/ نوامبر 1256 نزدیک قلعۀ میموندژ، محل اقامت خورشاه، فرود آمد. آنگاه کسانی را نزد خورشاه فرستاد، با این وعده که اگر تسلیم شود، نجات یابد، اما قلعهگیان پاسخ دادند که خورشاه در قلعه نیست. بدینسان، جنگ آغاز شد و مغولان با منجنیق و گلولههای آتشین قلعه را کوبیدند. اسماعیلیان باوجود مقاومت سخت، سرانجام پس از 4 روز، دست از جنگ کشیدند و تقاضای مصالحه کردند. خورشاه پیغام داد که اگر لشکر دست از جنگ بدارد، امروز یا فردا از قلعه بیرون خواهد آمد. آنگاه غروب از هلاگو اماننامه خواست. متنی که جوینی نوشت بر مردم هم خوانده شد، اما چون فردا رسید و خورشاه قصد خروج کرد، شماری از فداییان نزاری، موافقان تسلیم پیشوای اسماعیلی را به قتل تهدید کردند. پس رکنالدین خورشاه به هلاگو پیغام داد که بیشتر مردمان قلعه از خروج او جلوگیری میکنند؛ هلاگو پاسخ داد که بهتر است جان خود را حفظ کند و فرستادۀ او را بازگرداند. آنگاه آتش جنگ باز زبانه کشید، اما شرایط از هیچ جهت با ساکنان قلعه موافق نبود. ازاینرو، رکنالدین خورشاه تقاضای بخشش کرد و هلاگو پذیرفت. آنگاه خورشاه نخست اکثر اعیان و ارکان را با پسر خود بیرون فرستاد، سپس خود در 29 شوال 654 ق/26 نوامبر 1256 م بیرون آمد (جوینی، 3/111-112، 124-133؛ ابوالقاسم، بخش فاطمیان، 227). چنان مشهور بود که چون «باطنیان سرگرم جنگ شدند و از رکنالدین غافل گشتند، رکنالدین با پسرش و اصحابش در برابر سلطان حاضر شد» (ابنفوطی، همانجا؛ دربارۀ همراهان رکنالدین خورشاه، ازجمله خواجه نصیرالدین طوسی، نک : بناکتی،244). خورشاه از هلاگو بیمناک بود و بخشی از بستگانش را در قلعه بازگذارده بود و چون از بابت خان مغول اطمینان حاصل کرد، روز دیگر، تمامی خانواده و متعلقان و ساکنان قلعه را بیرون فرستاد و لشکر مغول تخریب را آغاز کردند (جوینی، 134-135). رکنالدین خورشاه خزاین میموندژ را که چندان هم چشمگیر نبود، به هلاگو نثار کرد (ابوالقاسم، همانجا).گرچه رکنالدین خورشاه بعد از تسلیم، فرستادگان را با ایلچیان هلاگو به قلاع دیگر فرستاد تا تسلیم شوند، اما کوتوال الموت تسلیم نشد و ازاینرو، مغولان آن را در محاصره گرفتند. اهالی دژ پس از مدتی تقاضای امان کردند و خورشاه خود واسطه شد و ساکنان الموت تسلیم شدند. مغولان نیز خانهها را غارت، و دژ را ویران کردند (جوینی، 3/136).رکنالدین پس از تسلیم، با همۀ اعضای خاندانش به قزوین فرستاده شد (همو،3/ 138) و بعدها، چون هلاگو به فتح دیگر قلاع ادامه داد، رکنالدین در اردوی وی، در لشکرکشیها حضور داشت. ازجمله در سفر همدان شماری از معتمدان و مقربان خویش را همراه ایلچیان هلاگو به قلاع و رباع شام و جبلالسماق روان کرد تا به کوتوالان دستوراتی برای تسلیم قلعهها و خزاین و ذخایر آن به خان و فرستادگان وی برسانند (ابوالقاسم، همان، 228-231)؛ گرچه آنان اطاعت نکردند و سرنوشت دیگری یافتند (نک : دفتری،490-495). گفتهاند که رکنالدین در زمان اسارت، از هلاگو شترانی برای سرگرمی و تماشا درخواست کرد و دیگر آنکه دلباختۀ دختری مغول شد (ابوالقاسم، همان، 231).در روایتی دیگر هم آمده است که هلاگو، رکنالدین خورشاه را به خواهش خود او در ربیعالاول 655/ مارس 1257، نزد منگوقاآن فرستاد (وصاف، 591؛ نیز نک : ابنعبری، 465). رکنالدین خورشاه این موضوع را از خواص و مقربان خود نهان داشته و همراه ایلچیان به راه افتاد و تعهد نمود که چون به گردکوه رسد، اهالی آن قلعه را به تسلیم بخواند؛ اما در گردکوه، گرچه ساکنان را به تسلیم خواند، نپذیرفتند و مغولان همراه، به وی بدگمان شدند. چون خورشاه به ماواءالنهر رسید، با محافظان مغولی خود درگیر شد و از آن سوی، در مسیر حرکت، منگوقاآن فرمان داد تا زمانی که رکنالدین خورشاه همۀ قلعههای اسماعیلی را تسلیم نکرده است، اطاعت وی پذیرفته نیست و اکنون که هنوز برخی از قلاع وی مانند گردکوه و لمسر باقی است، باید بازگردد و آن قلعهها را خراب کند تا خانْ وی را بپذیرد. بنابراین، رکنالدین خورشاه را بازگرداندند، اما بنابر فرمان بعدی، وی و همراهانش را از دم تیغ گذراندند (ابوالقاسم، همان، 231-233).اسماعیلیان روایتی کاملاً متفاوت از سرنوشت رکنالدین خورشاه به دست دادهاند: او با خاندان خود بهسوی آذربایجان گریخت و در تبریز ساکن شد (خراسانی، 124). آنگاه نزد داعیان بزرگ، شمسالدین محمد، فرزندش را بهعنوان جانشین خود تعیین کرد. ازاینبهبعد، دورۀ پنهان فعالیت پیشوایان اسماعیلی آغاز شد و داعیان هر منطقه با جانشین رکنالدین خورشاه بیعت کردند (همو، 116-117، 124-125).
ابنعبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403 ق/1983 م؛ ابنفوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1381 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، زبدة التواریخ، تاریخ اسماعیلیه، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تبریز، 1343 ش؛ همو، همان، بخش فاطمیان و نزاریان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1366 ش؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، 1367 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1355 ق/1937 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1910 م/ 1328 ق؛ دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1383 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ (تاریخ اسماعیلیان)، به کوشش محمد روشن، تهران، 1387 ش؛ لویس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1362 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران، 1373 ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، بمبئی، 1269 ق؛ ولادیمیرونا، استرویوا لودمیلا، تاریخ اسماعیلیان در ایران، ترجمۀ پروین منزوی، تهران، 1371 ش؛ نیز:
Daftary, F., The Ismāʿīlīs : Their History and Doctrines, Cambridge, 1995; EI2.
شهرام یوسفیفر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید