بغداد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 30 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/259740/بغداد
یکشنبه 17 اسفند 1399
چاپ شده
12
فعالیتهای مربوط به علوم ریاضی، نجوم و مهندسی در بغداد، همزمان با ریخته شدن شالودۀ این شهر (145ق / 762م) آغاز گردید. منصور عباسی كه پس از رسیدن به خلافت منجمان و پزشكان را به خود نزدیك ساخته بود، از نوبخت، ستارهشناس نامدار ایرانی و بزرگ خاندان نوبخت خواست تا ساعتی سعد برای آغاز این كار بیابد (ابن فقیه، 290، 338؛ بیرونی، الاثار...، 270-271؛ خطیب، 1 / 67؛ ابن جوزی، المنتظم، 8 / 74؛ ابن كثیر، 10 / 98). یعقوبی به حضور فزاری (ابراهیم بن حبیب)، طبری (شاید عمر بن فرخان) و ماشاءالله یهودی - 3 دانشمند ایرانی یا ایرانی تبار میانۀ سدۀ 2ق - نیز اشاره كرده، و وظیفۀ آنان را انجام دادن محاسبات هندسی این شهر دانسته است («البلدان»، 238، 241؛ قس: زوتر، 157-158 ,3؛ نالینو، 161؛ سارتن،I / 521,531، كه برای این محاسبات، بیشتر جنبه احکامی قائل شدهاند، نه ریاضی و مهندسی). نخستین پزشك نامدار بغداد نیز جُرجیس بن جبرائیل بن بختیشوع - پزشك پرآوازه از خاندان پزشكان برجسته ایرانی، مشهور به آل بختیشوع (هـ م) و رئیس بیمارستان جندیشاپور - بود كه در 148ق / 765م به دعوت منصور به بغداد آمد و تا 152ق در این شهر ساكن بود. نوبخت و جرجیس همچنین اولین مترجمان بغدادند و آثار آنان نخستین ترجمههای روزگار عباسی به شمار میرود؛ زیرا اگرچه انگیزه منصور در حمایت از این دو دانشمند ایرانی، رفع نیازهای پزشكی و علاقه وافرش به احکام نجوم بود، اما به هر حال، این دو با فرصتیكه در دربار منصور یافتند، برخی آثار نجومی (احتمالاً احکامی) و پزشكی را از پهلوی و سریانی به عربی برگرداندند (ابن ندیم، 296؛ ابن ابی اصیبعه، 1 / 123- 125، 203؛ قفطی، 158-160). پس از دورۀ فترت كوتاه روزگار خلافت مهدی و هادی، بغداد نزدیك به یك قرن مهمترین قطب علمی جهان به شمار میآمد. در این روزگار مؤسسهایپژوهشی زیرنظر دارالخلافه، موسوم به خزانة الحکـمه یا بیتالحکـمه (هـ م) به وجود آمد كه سهم قابل توجهی در فعالیتهای علمی بغداد داشت. پس از انتقال مركز خلافت به سامرا در روزگار معتصم و چیرگی تركان بر دستگاه خلافت، فعالیتهای علمی بغداد بیشتر به ترجمه آثار یونانی به عربی و تا حدی علوم پزشكی خلاصه شد. در این روزگار فتح بن خاقان (د 247ق / 861م)، وزیر متوكل كتابخانهای عمومی تأسیس كرده بود. علی بن یحیی بن ابی منصور، مشهور به ابنمنجم (از حامیان برجسته حنین و دیگر مترجمان، نکـ: ه د، بنی منجم) نیز كتابخانهای عمومی با خدمات رایگان در كاخ خود بنا نهاد كه آن نیز خزانةالحکـمه نامیده شد (یاقوت، 15 / 157، 16 / 174). با چیرگیآل بویه بر بنی عباس، اگرچه بغداد رونقی دوباره یافت و با حمایت آنان تنی چند از ستارهشناسان و ریاضیدانان برجسته مسلمان و بیشتر ایرانی، در بغداد به رصد و دیگر فعالیتهای علمی مشغول شدند، اما در همین سالها شهرهای ری، شیراز و اصفهان (3 شهر مهم مركز حکومت شاخههای مختلف آلبویه)، قاهره، و چند صباحی گرگانْج و قرطبه از این شهر پیشی گرفته بودند. شاید همین درخشش موقتی قرطبه موجب شد كه ابنجلجل بر این ادعای نادرست پافشاری كند كه پس از غلبه آل بویه بر بغداد هیچ دانشمند ناموری در شرق جهان اسلام برنیامده است (ص 116). در 382ق / 992م، ابونصر شاپور بن اردشیر خانهای در محله كرخ خرید و پس از نوسازی آن را دارالعلم نامید و كتابهای بسیاری بر آن وقف كرد. این دارالعلم كه بیشتر مركزی برای فعالیتهای مذهبی شیعیان بغداد بود، سالهای بسیار زیرنظر سیدمرتضی، دانشمند برجسته شیعی دایر بود، تا آنکه در 447ق / 1055م پس از غلبه سلجوقیان سنی مذهب و متعصب، طعمه حریق شد (یاقوت، 17 / 267- 268؛ ابن خلكان، 2 / 100). اما این مؤسسه نیز به هیچ وجه با محفل علمی خوارزمشاهیان آل مأمون در گرگانج - كه در 395-407ق / 1005-1016م به شكوفایی رسید و بزرگترین دانشمندان اسلام، یعنی ابوریحان بیرونی، ابن سینا و نیز ابونصر منصور بن عراق، ابوسهل مسیحی (هـ مم) و دیگران در آنجا سرگرم پژوهشهای علمی بودند - و نیز دارالحکـمه قاهره (تأسیس: 395ق) - كه ابنهیثم و ابنیونس (هـ مم) در آن مشغول بودند - قابل مقایسه نبود. تأسیس نظامیه بغداد در 10 ذیقعدۀ 459ق / 22 سپتامبر 1067م نیز اگرچه مهم به نظر میرسد، اما تعصبات مذهبی سلجوقیان و بهویژه نظامالملك موانع بسیاری بر سر راه تحقیق درباره علوم دقیقه فراهم آورده بود. این مدرسه به مراتب بیش از دارالعلم شاپور بن اردشیر رنگ مذهبی داشت و در آن تنها به تعلیمات فقه شافعی توجه میشد و علوم ریاضی جز آنچه در حساب فرائض به كار میآمد، مذموم بود. رواج عقاید دانش ستیزانهای چون دیدگاه محمد غزالی (برجستهترین مدرس نظامیه بغداد) در میان فقهای متعصب، پژوهشهای علمی را در سرزمینهای اسلامی به سرعت از رونق انداخت. غزالی بر آن بود كه هرچند پرداختن به هندسه ذهن را نیرومند میسازد، اما از آنجا كه از مقدمات «علوم اوائل» است، كار آموزندگان آن به فساد میكشد ( فاتحه...، 56). به نظر وی یكی از آفتهای مهم آموزش ریاضیات آن است كه آشكاری براهین در این دانشها، مردمان را به فیلسوفان - كه اساس كارشان چنین علومی است - علاقهمند میكند و این علاقه موجب میشود كه مردم در كفر این فیلسوفان نیز از آنان پیروی كنند (!). وی زمانی پرداختن به پزشكی را ضروری میدانست، اما سرانجام به این نتیجه رسید كه از طب نیز «جز تكبر نیفزاید» ( احیاء...، 1 / 27، المنقذ...، 112-113، كیمیا...، 2 / 258). فراموش نباید كرد كه آثار غزالی از مهمترین متون درسی نظامیهها و به ویژه نظامیه بغداد به شمار میآمد. ابن جوزی، فقیه حنبلی بغدادی پا را از این فراتر گذاشت و حتی رفتن به چنین مدارسی را نیز مخاطرهآمیز، و دانش پژوهی را از تلبیسهای ابلیس دانست (صید...، 411، 475، تلبیس...، 96-97). گرچه با رواج دیدگاههای دانش ستیزانه غزالی و هم مسلكانش كه از جانبداری خلفای بغداد و حامیان سلجوقی آنان برخوردار بود (نک : غزالی، المنقذ، 155-157)، سرانجام روزگار دانشپروری در سراسر جهان اسلام به سرآمد، اما بغداد كه مركز این دانش ستیزان بود، زودتر از دیگر نقاط جهان اسلام بدین ورطه افتاد. در اواخر سدۀ 6ق / 12م ابن المارستانیه (هـ م) نیز مركز علمی دیگری به نام دارالعلم در بغداد ایجاد كرد، اما پس از آنکه خلیفه ناصر در 590ق / 1194م ابن قصاب شیعی را به جای ابن یونس حنبلی برگزید، حنبلیان متعصبی چون ابن المارستانیه به درد سر افتادند و دارالعلم او با همه كتابهایش فروخته شد (ابننجار، 2 / 97؛ ابنرجب، 1 / 433). پس از این روزگار تنها تحول علمی قابل ذكر در بغداد، پایهگذاری مدرسۀ مستنصریه در 631ق / 1234م به فرمان مستنصر (حکـ 623-640ق / 1226-1242م) بود، اما با چیرگی مغولان بر بغداد در 656ق / 1258م، این شهر كه روزگاری دراز مركز خلافت شرقی جهان اسلام بود، از هر جهت اهمیت خود را از دست داد. ترجمۀ آثار علمی: مسلمانان در سدههای 2 و 3ق / 8 و 9م با كوشش مترجمان زبردستی چون نوبخت و خاندانش، حنین و شاگردانش، ثابت بن قره و دیگران، بسیاری از آثار علمی یونانی، پهلوی و سنسكریت را - البته بیشتر به واسطۀ زبان سریانی و پهلوی - در بغداد به عربی ترجمه كردند. توجۀ مسلمانان به امر ترجمۀ در این دو قرن چندان بود كه بعدها از آن با عنوان نهضت ترجمه یاد شد. بررسی رساله حنین درباره آثار ترجمه شده جالینوس حاكی از آن است كه بیشتر آثاری كه وی و شاگردانش ترجمه كردهاند، به سفارش خاندانهای دانش دوست ایرانی آن روزگار همچون آل بختیشوع، بنی موسی و بنیمنجم صورت گرفته است. در هیچ جای این رساله نامی از مأمون، معتصم، واثق، متوكل و دیگر خلفای معاصر حنین و شاگردانش به چشم نمیخورد؛ پس ربط دادن فعالیت آنها و نیز مترجمانی چون ثابت بن قره به بیتالحکـمه، چندان درست نمینماید؛ به ویژه اگر به زعم اغلب پژوهشگران معاصر، اوج شكوفایی بیت الحکـمه را در روزگار مأمون بدانیم، دو مترجم پر كار و برجسته آثار یونانی، یعنی حنین و ثابت بن قره در آن روزگار نوجوانی بیش نبودهاند. از سوی دیگر گزارش مفصل یعقوبی ( تاریخ، 1 / 95 ببـ)، دربارۀ آثار ترجمه شده بقراط، جالینوس، ارسطو و دیگر دانشمندان نامدار یونانی از لحاظ تعیین روزگار دسترسی مسلمانان به آثار یونانیان و آغاز نهضت ترجمه، اهمیتی بسزا دارد. مقایسه نام و محتوای آثاری كه یعقوبی یاد كرده، با آنچه حنین از جالینوس برشمرده، و آثار دیگری كه از ارسطو و بقراط برجای مانده، نشانه آن است كه یعقوبی به احتمال قوی ترجمههای كهنتر از ترجمههای حنین و شاگردانش را در دست داشته است. در برخی موارد، نامهایی كه یعقوبی آورده است، هیچ شباهتی با نامهای رایج این آثار ندارد و تنها از طریق شرحی كه وی درباره هر یك از آنها یاد كرده است، میتوان آنها را با یكی از ترجمههای مكتب حنین مقایسه كرد. جالب توجه اینکه، محمد بن زكریای رازی (مثلاً 7 / 201، كه الامراض الحاده را كتاب ماءالشعیر نامیده است) و جابر بن حیان هنگام اشاره به آثار یونانی، گاه همین نامهای متفاوت را یاد كردهاند. پس میتوان این ترجمههای كهنتر را كه از آغاز خلافت هارون تا مرگ مأمون به عربی درآمده، و برخی از آنها به دست یعقوبی افتاده بوده است، محصول كار بیت الحکـمه دانست. نخستین اثر مهمی كه در بغداد به عربی ترجمه شد، براهمسپهته سدهانته مهمترین اثر كهن نجومی هند، نوشته برهمگوپْته در 628م بود. در 154 یا 156ق یعقوب بن طارق و فزاری در دربار منصور با منجمی از ناحیه سند دیدار كردند و - چنانكه از اشارات بیرون برمیآید - این منجم مطالب بسیاری را از این كتاب كهن نجوم هندی برای آنان بازگو كرد و آنان براساس سخنان وی آثاری را بهزبان عربی فراهم آوردند. به گفتۀ ابن الآدمی (ه م)، فزاری زیجی را كه این منجم به همراه آورده بود، به عربی درآورد (نکـ: بیرونی، تحقیق...، 132، 351-356، «التحلیل...»، 120، 133، 156-157، 177- 178، تمهید ...، 27؛ نکـ: علی بن سلیمان، گ 95ب، كه این حکایت را به عصر متوكل ربط داده است؛ صاعد، 216؛ نیز نکـ: نالینو، 149-150؛ كندی، 129؛ پینگری، «فزاری...»، 105-103، «یعقوب...»، .(97-98برای آنکه میان اشارات بیرونی و سخنان صریح ابن الا¸دمی تلفیقی صورت پذیرد، میتوان چنین فرض كرد كه این منجم هندی كتاب برهمگوپته را شفاهاً به پهلوی ترجمه میكرده است و یعقوب بن طارق و فزاری سخنان وی را به عربی درمیآوردهاند. زیرا این دو منجم ایرانی تبار، و یا دست كم به شدت تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بودهاند و پهلوی را نیز نیك میدانستهاند (علی بن سلیمان، همانجا؛ نالینو، 156-163؛ پینگری، «فزاری»، 103 ff.؛ زوتر، 4ff. ,3؛ سارتن، I / 530؛ (GAS,V / 216 ,VI / 123 و آشنایی منجمی از ناحیه سند نیز با زبان پهلوی، بعید نمینماید. شیوه تفسیر (= ترجمۀ همراه با شرح) كتاب سموم شاناق برای یحیی بن خالد برمكی نیز به همین صورت بود. نخست منکه هندی این اثر را به فارسی [میانه] محاورهای ترجمه كرد و ابوحاتم بلخی متن فارسی منقحی را به رشته تحریر درآورد. این اثر را عباس بن سعید جوهری در روزگار مأمون از پهلوی به عربی ترجمه كرد. استفاده از زبان واسطه در ترجمههای اولیۀ همۀ مكاتب مشهور ترجمه، از جمله مكتب ترجمۀ یونانی به عربی حنین بن اسحاق (به واسطه سریانی) و مكتب ترجمۀ عربی به لاتینی در اندلس (در سدۀ 6ق / 12م و به واسطه عبری محاورهای) و حتی دربارۀ ترجمههای عربی به لاتینی تا سده 10ق / 16م، مانند ترجمه تحریر المخروطات ابوالفتح اصفهانی (هـ م) توسط آلفونسو بورلی و ابراهیم حاقلانی، كاملاً رایج بوده است. تا پایان سدۀ 3ق بیشتر آثار جالینوس، و نیز برخی از آثار بقراط، ارسطو، اقلیدس و دیگر دانشمندان یونانی به همت حنین بن اسحاق، اسحاق بن حنین و دیگر شاگردان حنین چون حبیش، عیسی بن یحیی و نیز مترجمان بزرگی چون ثابت بن قره، به عربی درآمد. حنین بیشتر این آثار را نخست به سفارش آل بختیشوع، یوحنا ابن ماسویه و سلمویه فرزند بنان به سریانی درآورد و سپس خود او یا شاگردانش این روایتهای سریانی را برای بنی موسی، علی بن یحیی بن ابیمنصور (مشهور به ابنمنجم) و گاه برای دو سه تن دیگر به عربی درآوردند. البته حبیش 3 رساله را نیز كه قبلاً اصطفن بن بسیل و خود حنین مستقیماً از یونانی به عربی ترجمه كرده بودند، برای ابن ماسویه از عربی به سریانی درآورد (حنین، شمـ 36، 38، 119)؛ و یك بار نیز حنین رسالهای را كه پیشتر با استفاده از ترجمۀ نارسای سرجس برای محمد ابن موسی به عربی ترجمه كرده بود، با مراجعه به متن یونانی دوباره برای ابن ماسویه به سریانی درآورد (همو، شمـ 7). در این روزگار محمد و احمد بن موسی بن شاكر كه خود در ریاضیات، نجوم و علم الحیل زبردست بودند، از قدرت و ثروت افسانهای خویش برای حمایت از مترجمان دریغ نکـردند. حنین دربارۀ سه چهارم ترجمههای عربی یاد شده در رسالة فی ذكر ماترجم من كتب جالینوس، نام سفارش دهنده را یكی از این دو برادر یاد كرده است. این دو علاوه بر سفارش ترجمۀ شمار قابل توجهی از آثار ریاضی به ثابت بن قره، هلال بن ابی هلال حمصی و دیگر مترجمان آن روزگار، گاه خود آثاری را به عربی ترجمه میكردند. در مقدمۀ تحریر المخروطات كه ظاهراً به قلم احمد بن موسی نوشته شده، شیوه علمی كار محمد، احمد و حسن بن موسی در ترجمه و نظارت بر كار مترجمان، تلاشهای حیرتانگیز آنها برای فراهم آوردن یك روایت یونانیكم و بیش صحیح از مخروطات آپولونیوس با كمك شرحهای یونانی و چگونگی ترجمه آن به عربی، و سرانجام نقش احمد و محمد در تحریر كتاب به خوبی شرح داده شده است (بنی موسی، 621 - 629). ثابت بن قره علاوه بر ترجمه آثار ریاضی و نجوم یونانی، بسیاری از آثار پزشكی جالینوس و بقراط را نیز ترجمه یا تلخیص كرد، اما ترجمههای پزشكی او در برابر ترجمههای مكتب حنین چندان اعتباری نیافت. یكی دیگر از مترجمان برجسته بغداد ابوعثمان دمشقی بود كه در اوایل سدۀ 4ق برخی از آثار پزشكی و ریاضی، و از جمله شرح پاپوس بر مقاله دهم اصول اقلیدس را به عربی ترجمه كرد (قفطی، 40، 257، 409؛ ابن ابی اصیبعه، 1 / 234).
اگرچه بغداد از همان آغاز تأسیس، مركزی علمی به شمار میآمد، اما نخستین فعالیت نجومی مسلمانان در جندیشاپور، مركز علمی كهن ایران كه بیشتر به پزشكان برجسته خود مشهور بود، صورت گرفت. ابوالحسن علی ابن یونس (هـ م) در الزیج الكبیر الحاكمی آورده است كه احمد نهاوندی در روزگار یحیی بن خالد برمكی در جندیشاپور به رصد میپرداخته، و رصد او را تنها رصد شناخته شده در فاصلۀ میان رصد بطلمیوس و رصد اصحاب ممتحن (213- 218ق / 828 -833م) برشمرده است. وی در جایی دیگر بدون اشاره به نام نهاوندی تاریخ این ارصاد را 160-170ق / 777-786م دانسته است (ص 157؛ كندی،124؛ قس: بیرونی، تحدید...، 62؛ نیز صاعد، 218، كه رصد اصحاب ممتحن را نخستین رصد دوره اسلامی دانستهاند). پس از رصد نهاوندی تا مرگ مأمون بیشتر فعالیتهای مسلمانان در ریاضیات و نجوم احتمالاً در بیتالحکـمه بود و ریاضیدانان و ستارهشناسان پرآوازهای چون محمد بن موسی خوارزمی، یحیی بن ابی منصور، خالد بن عبدالملك مرورودی و نیز حبش حاسب (در نخستین سالهای فعالیتش)، همه با این مؤسسه مرتبط بودند، اما پس از آن، توجه خلفا به علوم دقیقه و بهویژه ریاضیات و نجوم چندان كاهش یافت كه حتی ستارهشناس برجستهای چون بتانی - كه از 264 تا 306ق در رقه به پژوهشهای علمی مشغول بود - هرگز بر آن نشد تا برای ادامۀ فعالیتهای خود راه نسبتاً كوتاه رقه به بغداد را بپیماید. در این روزگار تنها ریاضیدانان برجسته بغداد محمد، احمد و حسن بن موسی و ثابت بن قره بودند. بنی موسی در حدود سال 248ق / 862م در خانه خود در بغداد (و گاه در سامرا) به رصد ستارگان میپرداختند (بیرونی، همان، 40-41، 59 -60، 70-71). در نیمه دوم سدۀ 3ق / 9م نیز ریاضیدانان و ستارهشناسان برجستهای چون ماهانی (د ح 275ق / 888م)، و نیریزی در بغداد مشغول به كار بودند و فارابی نیز تا حدود سال 330ق / 942م در همین شهر فعالیت میكرد (قفطی، 277-279). با تسلط آل بویه بر بغداد در 332ق / 944م و وقوع تحولات وسیع سیاسی در دستگاه خلافت، بغداد تا مدتی جاذبه چندانی برای دانشمندان نداشت، اما فرزندان بویه اندك اندك به تحقیقات علمی در این شهر، در كنار شیراز، ری و اصفهان توجه نشان دادند. در این روزگار ابوالوفای بوزجانی در 365-366ق در بغداد به رصد مشغول بود. وی تنها ریاضیدان برجسته این سده بود كه همۀ روزگار شكوفایی علمی خود را در بغداد گذراند. در 374ق / 984م صاغانی در غرب بغداد به رصد پرداخت و در 387ق / 997م نیز ابوسهل كوهی، با همكاری صاغانی و ابواسحاق صابی به فرمان شرفالدوله در این شهر به رصد مشغول شدند (بیرونی، همان، 74- 75). در همین سالها ابن اعلم (هـ م)، ستارهشناس برجستۀ ایرانی و شیعی مذهب، در بغداد به رصدهایی مشغول بود كه ابن یونس آنها را به دقت بسیار ستوده است. البته مهمترین رصدهای این روزگار كه امروزه دقیقترین و برترین شاهكار رصدی مسلمانان به شمار میآید، رصدهای عبدالرحمان صوفی (ه م) پیش از 353ق / 964م، نه در بغداد، كه در اصفهان بود. وی در 359ق / 970م نیز در حضور ابوسهل كوهی، سجزی، نظیف بن یمن، ابوالقاسم غلام زحل و دیگران در شیراز به رصد پرداخت (همان، 74). در این سالها دانشمندان برجستهای چون ابوجعفر خازن، ابوالفضل هروی (د 348ق / 959م) و بهویژه خجندی (د 384ق / 994م) در ری به پژوهش مشغول بودند (همان، 60، 73، 76-77) و سجزی نیز عمدتاً در شیراز و گاه در خراسان به رصد میپرداخت. در سدۀ 5ق / 11م نیز تنها فعالیت نجومی كه بتوان از آن یاد كرد، كارهای زیج ملكشاهی از 467 تا 485ق / 1075 تا 1092م در اصفهان بود كه به همت خیام و همكارانش به انجام رسید؛ اما منجمانی كه در 485ق به فرمان ملكشاه در بغداد گرد آمدند، تنها سمت قبله مسجدی در بغداد را تنظیم كردند (ابن جوزی، المنتظم، 9 / 60؛ ابناثیر، 10 / 98، 199؛ ذهبی، 3 / 265؛ ابنكثیر، 12 / 111).
رونق پزشكی در بغداد بیتردید موجب نابودی حوزه علمی و بیمارستان جندیشاپور گردید. این مركز علمی كه پس از چیرگی عربها بر خوزستان و تسلیم شدن مردم جندیشاپور، به شرط عدم تعرض فاتحان (نکـ: بلاذری، 374)، آسیب چندانی ندیده بود، به رغم محرومیت از هرگونه حمایت مادی و معنوی دولت مركزی، توانست تا اوایل سدۀ 3ق / 9م جایگاه نخست خود را در پزشكی حفظ كند. اما با فراخوانده شدن اغلب فرهیختگان این مركز همچون خاندان بختیشوع، خاندان ماسویه، ماسرجویۀ جندی شاپوری و سلمویه فرزند بنان و حتی حنین بن اسحاق به بغداد، بیمارستان اندك اندك از رونق افتاد و مدتی بعد كاملاً از میان رفت. براساس روایتی كه به واسطه یوسف بن ابراهیم، مشهور به ابنداریه از جبرائیل بن بختیشوع نقل شده است، جبرائیل به فرمان هارون از دهشتك، رئیس بیمارستان جندی شاپور خواست تا بیمارستانی مشابه در بغداد بسازد، اما دهشتك با تأكید بر اینکه وی بیمارستان جندیشاپور را با درآمد خود میگرداند و از سوی خلیفه هیچگونه كمك مالی به وی نمیشود، از برآوردن این خواسته سرباز زد (قفطی، 383-384؛ ابن ابیاصیبعه، 1 / 174). ساختار بیمارستان جندیشاپور بعدها الگوی همۀ بیمارستانهای دورۀ اسلامی بود و به همین سبب، نام بسیاری از بخشها و كارگزاران از جمله خود واژۀ بیمارستان (كه در عربی نوین نیز همچنان رایج است)، «مهتر شرابخانه» (رئیسداروخانه) و «شربدار» (مثلاً نکـ: قلقشندی، 4 / 10، 6 / 170) و نیز بسیاری از اصطلاحات داروشناسی و داروسازی دوره اسلامی، فارسی بود. اما نخستین بیمارستان مهمی كه از فعالیت آن در بغداد، هرچند به اختصار آگاهی داریم، بیمارستان برمكیان است كه توسط ابن دهن هندی اداره میشد. در سدۀ 3ق / 9م نیز بدر، غلام معتضد (حکـ 279-289ق / 892 -902م) بیمارستانی در بغداد تأسیس كرد (ابن ابی اصیبعه، 1 / 221). در 302ق / 914م ابوعثمان دمشقی رئیس بیمارستانهای بغداد، مكه و مدینه بود (همو، 1 / 234). در اول محرم 306ق / 14 ژوئن 918م با حمایت مالی مادر مقتدر بیمارستانی كه «سیده» نام گرفت، به ریاست سنان بن ثابت بن قره در بغداد تأسیس شد؛ سپس خود مقتدر نیز به اشارۀ سنان بیمارستان مقتدری را در این شهر تأسیس كرد (همو، 1 / 221- 222، 224؛ ابنجوزی، همان، 6 / 139؛ ابن اثیر، 8 / 115؛ ابن كثیر، 11 / 128؛ سیوطی، 1 / 381). سپس حسن ابن فرات در 311ق / 923م بیمارستانی در بغداد تأسیس كرد كه در 313 ق ثابت بن سنان بن ثابت رئیس آن شد (ابنجوزی، همان، 6 / 174؛ ابن ابی اصیبعه، 1 / 224). در 317ق / 929م هنگامی كه به مقتدر خبر رسید كه مردی بر اثر معالجۀ نادرست یكی از پزشكان درگذشته است، به ابراهیم ابن محمد بن بطحا فرمان داد تا تنها به پزشكانی اجازۀ طبابت دهد كه سنان بن ثابت آنها را آزموده باشد (همو، 1 / 222). در 329ق / 941م بَجكَم، امیرالامراء ترك بغداد ساخت بیمارستانی در بغداد را آغاز كرد كه ناتمام ماند. در 355ق / 966م معزالدوله به طاهرك بن موسی فرمان داد تا بیمارستانی در بغداد بسازد و اموال بسیار بر آن وقف كرد؛ اما معزالدوله پیش از به پایان رسیدن ساختمان بیمارستان درگذشت (ابنجوزی، المنتظم، 7 / 33؛ ابنكثیر، 11 / 260). اما مهمترین و دیرپاترین بیمارستان تاریخ بغداد بیمارستانی بود كه به همت عضدالدوله دیلمی در همان محل بیمارستان نیمه تمام بجكم ساخته شد. این بیمارستان در صفر 372 / اوت 982 و تنها اندكی پیش از مرگ عضدالدوله افتتاح شد (ابنجوزی، همان، 6 / 320، 322، 7 / 112، 114؛ ابنخلكان، 4 / 54 - 55؛ ذهبی، 2 / 367؛ ابنكثیر، 11 / 200، 299-300؛ قس: ابناثیر، 9 / 16). جبرائیل بن عبیدالله بن بختیشوع (د 396ق / 1006م) كه همراه عضدالدوله به بغداد آمده بود، ابوالحسین بن كشكرایا، ابویعقوب اهوازی، نظیف بن یمن و ابراهیم ابن بكس از جمله نخستین پزشكان و مدرسان پزشكی در بیمارستان عضدی بودند (ابن ابی اصیبعه، 1 / 145، 238، 244، 310). ابوالفرج ابن طیب (د 435ق / 1044م)، پزشك برجسته مسیحی بغداد در این بیمارستان پزشكی آموخت و در همانجا به كار و تدریس پرداخت (به ویژه در 406ق، نکـ: همو، 1 / 239). آل بویه و وابستگانشان همواره به این بیمارستان توجه داشتند، چنانكه در 408ق / 1017م ابونصر شباشی، از موالی شرفالدوله مال بسیار وقف بیمارستان كرد و پلی نیز برای آن ساخت كه به قنطرة المارستان مشهور شد (ابن جوزی، همان، 7 / 288؛ ابن كثیر، 12 / 6). اما پس از تسلط سلجوقیان بر بغداد بیمارستان چند سالی به حال خود رها شد، تا آنکه ابومنصور ابن عبدالملك بن یوسف (د 460ق / 1068م) ساختمان آن را كه رو به ویرانی میرفت، بازسازی، و املاك گرانبهایی وقف آن كرد (ابن جوزی، همان، 8 / 251؛ ابن اثیر، 10 / 58). در 485ق / 1092م نظامالملك موقوفات این بیمارستان را كه درآمد بسیاری داشت، به مدت 50 سال اجاره كرد (ابن جوزی، همان، 9 / 60) كه البته چند صباحی پس از این كار زنده نماند. در این سالها پزشكان برجستهای چون سعید بن هبهالله بن حسین (439- 495ق / 1047-1102م)، در این بیمارستان فعال بودند و كسانی چون سعید ابن اثردی در روزگار مقتفی (حکـ 530 - 555ق / 1136-1160م) و پس از وی امینالدوله ابن تلمیذ تا هنگام مرگ (560ق / 1165م) رئیس بیمارستان بودند (ابن ابی اصیبعه، 1 / 254، 259، 298). ابن المارستانیه (541 -599ق / 1146-1203م) همزمان با تأسیس دارالعلمی در بغداد چند سالی (تا 590ق / 1194م) ناظر موقوفات این بیمارستان بود (همو، 1 / 304؛ ابن نجار، 2 / 97؛ ابنرجب، 1 / 443). بیمارستان عضدی دست كم تا اوایل سدۀ 7ق / 13م و احتمالاً تا هجوم مغولان به بغداد همچنان فعال بود و سرپرست آن را خلیفه تعیین میكرد (ابن جوزی، همان، 8 / 248، 251، 286، 9 / 15، 10 / 245؛ ابن اثیر، 10 / 91، 11 / 409، 12 / 298؛ ابن كثیر، 12 / 109). بیمارستان عتیق بغداد نیز دستكم تا 465ق / 1073م كه عبدالملك بن محمد سامری (د 493ق / 1100م) ریاست هر دو بیمارستان را برعهده گرفت (ابن جوزی، همان، 9 / 117)، كم و بیش به فعالیت خود ادامه میداد. در 507ق / 1113م نیز كَمشتكین بیمارستانی در بغداد تأسیس كرد (ابن كثیر، 12 / 176). خلیفه مستنصر نیز پس از تأسیس مدرسۀ مستنصریه بیمارستانی در ساختمان آن ایجاد كرد (سیوطی، 1 / 460-461)، اما فعالیت این بیمارستانها بیش از چند سال ادامه نیافت.
ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحکـماء، به كوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، به كوشش سید جمیلی، بیروت، دارالكتاب العربی؛ همو، صید الخاطر، به كوشش محمد عبدالرحمان عوض، بیروت، دارالكتاب العربی؛ همو، المنتظم (حوادث تا 256ق)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق/1992م؛ همو، همان (حوادث پس از 256ق)، بیروت، 1358ق؛ ابنخلكان، وفیات؛ ابنرجب، عبدالرحمان، الذیل علی طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1372ق/1952م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به كوشش یوسف هادی، بیروت، 1416ق/1996م؛ ابن كثیر، البدایة؛ ابن نجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به كوشش قیصر فرح، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن ندیم، الفهرست، به كوشش فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872م؛ ابن یونس، علی، الزیج الكبیر الحاكمی (نکـ: ملـ ، كوسن دو پرسوال)؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، بیروت، 1398ق؛ بنی موسی، تحریر المخروطات، به كوشش تومر (نکـ: ملـ ، آپولونیوس)؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به كوشش زاخاو، لایپزیگ، 1906م؛ همو، تحدید نهایات الاماكن، به كوشش محمد بن تاویت طنجی، آنکارا، 1962م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دكن، 1958م؛ همو، «التحلیل و التقطیع للتعدیل»، ضمن استخراج الاوتار، حیدرآباد دكن، 1948م؛ همو، تمهید المستقر لمعنی الممر، حیدرآباددكن، 1948م؛ حنین بن اسحاق، رسالة فی ذكر ما ترجم من كتب جالینوس، به كوشش مهدی محقق، تهران، 1379ش؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق/ 1930م؛ ذهبی، محمد، العبر، به كوشش صلاحالدین منجد، كویت، 1948م؛ رازی، محمد بن زكریا، الحاوی، حیدرآباد دكن، 1374-1390ق؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1371ق/ 1952م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به كوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛ علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، چ تصویری (نکـ: ملـ ، علی بن سلیمان)؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، 1406ق؛ همو، فاتحة العلوم، قاهره، 1322ق؛ همو، كیمیای سعادت، به كوشش حسین خدیوجم، تهران، 1361ش؛ همو، المنقذ من الضلال، قاهره، 1394ق؛ قفطی، علی، تاریخ الحکـماء، اختصار زوزنی، به كوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، وزارة الثقافه و الارشاد القومی؛ نالینو، كارلو آلفونسو، علم الفلك، رم، 1911م؛ یاقوت، ادبا؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسه ابن رسته، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ همو، تاریخ، نجف، 1358ق؛ نیز:
Ali ibn Sulayman al Hashimi , The Book of Reasons Behind Astronomical Tables ( Kitab fi ilal al-zljat ), tr . F . I . Haddad and E.S. Kennedy, New York, 1981; Apollonius, Conics Books V to VII, The Arabic Translation of the Lost Greek Original in the Version of the Banu Musa , ed. and tr. G. j. Toomer, New York, 1990; Caussin de Perceval, J.J., «Le Livre de la Grande Table Hakemite» , Notices et extraits des manuscrits de la Bibliotheque nationale, Paris, 1802-1803, vol. VII(1); GAS; Kennedy, E.S., «A Survey of Islamic Astronomical Tables» , Transactions of the American Philosophical Society, 1956, vol. XL. VI(2); Pingree, D., «The Fragments of the Works of al-Fazari» , Journal of Near Eastern Studies, Chicago,1970, vol. XXIX; id., «The Fragments of the Works of Yaqub ibn Tariq» , ibid, 1968, vol. XXVII; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, vol. I, 1927, vol. II, 1948; Suter, H., Die Mathematiker und astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900.یونس كرامتی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید